جنگ جهانی باستانی: وقتی زمان انتقام فرا می‌رسد

 

داستان این فیلم درباره یک جنگ بسیار بزرگ است؛ جنگی که حدود سه هزار سال پیش، میان دولت‌ها و حکومت‌های آسیا و آفریقا نیز رخ داد. جنگ جهانی برای پایین آوردن امپراتوری بزرگی که منطقه را ناامن و خشونت را از حد گذرانده بود.

 

 

 

 

شهر هم در محاصره است. پایتختِ مردمانی جنگجو و رعب‌آور. شاه بزرگ هم در تنگنا قرار گرفته و از متحدانش هم کاری برنمی‌آید. ما در لحظه بسیار مهمی از تاریخ جهان قرار داریم؛ در سلسله نبردهایی که غرب قاره آسیا را در برگرفته و مهم‌ترین حکومت‌ها و دولت‌های منطقه هم درگیرش هستند. در جنگ جهانی باستانی، برای سقوط بزرگ‌ترین امپراتوری زمان، آشور.

این نقش‌برجسته، لحظه ویران کردن کاخ شوش است. زمانی که آشوربانیپال به سرزمین عیلام لشکر می‌کشد و آن را هم با خاک یکسان می‌کند. زنان و مردان و کودکان را هم به بردگی می‌برند و خانه‌ها و کاخ‌ها را ویران می‌کنند. اتفاقی که در آن دوران برای بسیاری از سرزمین‌های باستانی رخ می‌داد.

آشور حکومت بسیار مقتدری بود. امپراتوری رعب و وحشت. این را هم از متن‌ها و نقش‌‌‌های به جامانده‌اش هم می‌توان فهمید. تصاویر و توضیحات بعدی این فیلم خشن است. پس اگر احتمال می‌دهید که اذیت می‌شوید، همین‌جا تماشای فیلم را متوقف کنید.

سرباز آشوری سر قطع شده‌ای را کنار درخت می‌گذارد؛ کنار دیگر سرهای بریده شده. پشت‌سر وی یکی دیگر هم در نوبت ایستاده تا این افتخار نصیبش شود و سر بریده‌ای که همراه دارد، کنار آن‌ها بگذارد.

امپراتوری عظیم آشور، شرق و غرب دنیا را مطیع خویش کرده و کمتر کسی می‌توانست در برابر سربازان جنگجویش دوام بیاورد. ادوات جنگی و شیوه‌های نبردشان در آن زمان هم همتا نداشت و کشتار بی‌رحمانه‌‌شان باعث می‌شد تمام سرزمین‌های اطراف از آن‌ها بترسند. نقش‌های به‌جا مانده از آشوریان هم نشان می‌دهد که تا چه اندازه به شکنجه و کشتن مردمان سرزمین‌های فتح شده اهمیت می‌دادند.

این یکی را ببینید؛ سربازی آشوری با خنده‌ای بر صورت، در حال قطعه قطعه کردن یک اسیر است. دست‌ها و پاهای بریده‌اش را ببینید که بر زمین افتاده. آن‌طرف‌تر، یکی را هم به سیخ کشیده.

این هم تصویری است از یک پیروزی. آشوریان هم دشمنان را به نیزه کشیده‌اند و فاتحانه پیش می‌روند. نقش‌برجسته‌های آن‌ها نیز خشن اما هنرمندانه است. تصاویری از رزم و بزم و شکار و رسوم مختلف که بعدها تأثیر زیادی بر تمدن‌های بعدی گذاشت.

داستان ما درباره این امپراتوری نیست. درباره نبردی است که برای پایان آن رخ می‌دهد. جنگی تمام‌عیار و بسیار سخت، برای انتقام و استقلال همیشگی. پس نخست برویم به حدود چهار هزار سال پیش. به روزگاری که مردمان آشور کم‌کم جمعیت غالب در شمال‌شرق عراق امروز شدند و به دلیل مسیرهای مهم کاروان‌رو بین شرق و غرب آن روزگار، وضعیت اقتصادی‌شان رشد کرد. وقتی شَمشی‌اَدد شاه این سرزمین توانست سرزمین‌های اطراف را فتح کرده و حکومت آشور را توسعه دهد.

اما امپرتوری بابل در جنوب آن، روزهای پرشکوهی را می‌گذراند. پس حمورابی پادشاه این سرزمین آشور را هم شکست داده و سرزمین‌شان را تحت سلطه خویش درآورد. کمتر از چهارصد سال بعد، آشور دوباره توانست به رهبری آشور،اوبالیت یکم دوباره استقلال خود را به دست آورد و بابل را به عقب براند. از اینجاست که امپراتوری قدرتمند آشوریان شکل می‌گیرد.

آن‌ها به سرزمین‌های اطراف خود هجوم می‌برند و روز به روز سرزمین‌شان را گسترش می‌دهند. لشکرکشی آن‌ها به شرق و فلات ایران از قرن دهم پ.م شدت می‌گیرد؛ به مردمان مانا، لولوبی،‌ عیلام، پارسوا،کاسی و بسیاری دیگر حمله کرده و بارها غارت‌شان می‌‌کنند.

در این میان مادها هم در امان نبودند. سرزمین آن‌ها چندین‌بار مورد تاخت و تاز آشوریان قرار می‌گیرد.

آشور با سرزمین شمالی خود اورارتو پادشاهی قدرتمند منطقه هم درگیر می‌شود که شکست‌ها وپیروزی‌هایی برایش به همراه دارد. در جنوب، هم بابل تحت تصرف آن‌هاست و سایه قدرت‌شان در غرب از سوریه تا بین‌النهرین و مصر هم می‌ر‌سد.

با روی کار آمدن آشوربانیپال، امپراتوری آن‌ها به اوج قدرت خود می‌رسد. شورش‌ها سرکوب و سرزمین‌های نافرمان زیر سلطه قرار می‌گیرند.

با مرگ این پادشاه هم  کم‌کم آشور درگیر جنگی داخلی برای کسب قدرت می‌شود. چیزی که بارها تجربه کرده بود، اما این‌بار موضوع فرق می‌کند.

وقتی نوبت به سین‌شَر-ایشکون برای پادشاهی بر آشور می‌رسد، اوضاع اصلا به‌سامان نیست. در بابل، نَبوپَلَسَر قیام کرده و قدرت را به دست می‌گیرد. بابل پس از یک قرن دوباره استقلال خود را به دست آورده، بعد به آشور می‌تازد. آغازی بر جنگی که دامنه آن به تمام دولت‌ها و حکومت‌های منطقه می‌رسد.

نَبوپَلَسَر موفق می‌شود مناطق شمالی بابل را هم از آشور پس بگیرد، اما سین‌شَر-ایشکون او را دوباره عقب می‌راند. با وقوع جنگ داخلی در نینوا پایتخت آشور، پادشاه هم تصمیم می‌گیرد تا به سرزمین خویش برگردد و کار بابل را به بعد موکول کند، تصمیمی که روزهای بسیار سختی برای او پدید می‌آورد. بابل دوباره سرزمین‌های شمالی را پس می‌گیرد.

از اینجا هم مصر وارد داستان می‌شود. فرعون پِسامتیک یکم که دست‌نشانده آشوری‌هاست، برای تسلط بر دولت‌شهرهای کوچک به شام لشکرکشی کرده و به کمک سین‌شَر-ایشکون می‌آید. سپاه مشترک آن‌ها به نَبوپَلَسَر بابلی یورش می‌برند که شکست بسیار سختی می‌خورند. سربازان بابل حالا درون سرزمین آشور پیش می‌روند.

درسال ۶۱۶ پ.م بابلی‌ها هم در نبرد آرافا آشوری‌ها را دوباره شکست می‌دهند و ادوات جنگی و انبار مهمات‌شان را هم غارت می‌کنند. نَبوپَلَسَر سال پس از آن به سمت شهر آشور می‌رود که قلب تشریفاتی و مذهبی امپراتوری آشوریان است. سپاه بابل هم شهر را محاصره می‌کنند اما موفق به فتحش نمی‌شوند و به سمت بابل عقب‌نشینی می‌کنند.

آشور حالا این فرصت را هم یافته تا نفسی را تازه کند و چاره‌ای برای دوام بیابد، اما ناگهان نیرویی از شرق بر آن‌ها می‌تازد؛ از فلات ایران.

مادها هم مدت‌هاست که توانسته‌اند با اتحاد و درآمیختن مردمان زاگرس و غرب ایران، حکومت بسیار مقتدری را ایجاد کنند. وقتی هوخشتره در ماد قدرت را به دست می‌گیرد، روزگار توسعه سرزمین مادها و آغاز امپراتوری جهانی‌شان فرا می‌رسد. سپاه تازه‌نفسی که از شرق بر آشور می‌تازد، لشکر مادها به رهبری هوخشتره است. آن‌ها شهر آشور را هم فتح و ویرانش می‌کنند. در همین شهر است که سپاه نَبوپَلَسَر با مادها علیه آشور متحد می‌شود.

این‌جا نینواست. تصویری بازسازی شده از پایتخت آشور در حدود سه هزار سال پیش. زمانی که در اوج قدرت و ثروت بود.

در سال ۶۱۲ پ.م، این شهر به خطر می‌افتد. سپاه مشترک ماد و بابل سه ماه آن را محاصره می‌کنند تا نهایتا نینوا سقوط می‌کند. گفته اند سین‌شَر-ایشکون در سقوط نینوا می‌میرد، اما بخشی از ارتش آشور موفق می‌شود راه خود را به سمت منطقه حران در شمال بین‌النهرین پیدا کرده و فرار کند.

حالا شاه آشوریان، آشور اوبالیت دوم است و در حران، با سپاه مصر قدرتی تازه به دست آورده تا با اتحاد ماد و بابل هم بجنگد، اما در این جنگ هم توفیقی نمی‌یابد و حران به دست مادها و بابلی‌ها می‌ا‌فتد.

سپاه آشور به کَرکِمیش نیز پناه می‌برد؛ شهری باستانی در استان حلب امروز سوریه. آشور اوبالیت دوم دوباره از مصر کمک می‌خواهد و فرعون نخو دوم هم با لشکر خود سوی وی می‌آید.

در شرق مدیترانه یوشیا پادشاه یهودیه، با بابل و ماد متحد شده و می‌خواهد جلوی حرکت لشکر مصری را بگیرد. جنگ این دو سپاه در مِگیدو حوالی شهر حیفای امروز رخ می‌دهد که مصر پیروز و یوشیا شکست می‌خورد و در جنگ هم کشته می‌شود.

در سال ۶۰۸ پ.م فرعون نخو دوم و آشور اوبالیت دوم، حران را محاصره می‌کنند، اما حریف اتحاد ماد و بابل نمی‌شوند. گویا آشور اوبالیت دوم از اورارتو هم برای این نبرد کمک خواسته بود که همان زمان مادها به اورارتو هجوم برده و پایتخت آن توشپا را فتح می‌کنند.

کار دیگر برای آشور تمام‌شده است. آن‌ها تن به نبرد دیگری هم می‌دهند تا بتوانند قدرت از دست رفته را نیز بازگردانند. نیروهای متحد مصری ، آشوری در نبرد کَرکِمیش به جنگ سپاه مادی، بابلی به رهبری نِبوکَدنِضَر دوم پسر نَبوپَلَسَر می‌روند. اینجا تازه پایان آشور است. پایان هزار سال امپراتوری بسیار مقتدر و هراسناک‌شان. با شکست آخرین بازماندگان امپراتور آشور در سال ۶۰۵ پ.م، مادها حالا نیرویی تازه در شرق هستند که تمام فلات ایران را زیر سلطه دارند. پس دوران تازه‌ای آغاز می‌شود.

منبع عصر ایران

بهترین از سراسر وب

[toppbn]
ارسال یک پاسخ