نخستین‌ مبارزه‌ مذهبی‌ در ایران‌ (به‌ روایت‌ داندامایف‌)

مغها که‌ بودند؟
۹-۱- نخستین‌ مبارزه‌ مذهبی‌ در تاریخ‌ ایران‌ باستان‌ در سالهای‌ ۵۲۲-۵۲۱ قبل‌ از میلاد اتفاق‌ افتاد. داریوش‌ در بین‌ اقدامات‌ منفی‌ « بردیا » (گائوماتا – گئوماتا) تجدید بنای‌ معابد را جزو اقدامات‌ مثبت‌ خود قلمداد می‌نماید. از اینجا معلوم‌ می‌شود که‌ در زمان‌ سلطنت‌ «بردیا» یک‌ مبارزه‌ی‌ شدید مذهبی‌ جریان‌ داشته‌ است‌. ضمناً برای‌ اینکه‌ از موضوع‌ این‌ مبارزه‌ اطلاع‌ حاصل‌ کنیم‌ باید کیفیت‌ و خصوصیت‌ مذاهب‌ مختلفه‌ی‌ ایران‌ باستان‌ را مورد مطالعه‌ی‌ خویش‌ قرار دهیم‌. به‌ نظر ما در ایران‌ زمان‌ هخامنشیان‌ سه‌ مذهب‌ وجود داشته‌ است‌: مذهب‌ توده‌ی‌ مردم‌ ایران‌، مذهب‌ پادشاهان‌ هخامنشی‌ و مذهب‌ مغها. این‌ سه‌ مذهب‌ با یکدیگر تطابق‌ نداشت‌، ولی‌ اختلاف‌ و جدایی‌ بین‌ آنها متدرجاً از بین‌ رفت‌ و گاهی‌ هم‌ این‌ اختلاف‌، نظر به‌ سیاست‌ مذهبی‌ هخامنشیان‌ به‌ نحو سریع‌ منتفی‌ می‌گردید.
مذهب‌ مردم‌ ایران‌ را از گفته‌های‌ هرودوت‌ و « استرابن‌ » و تا اندازه‌ای‌ از کورش‌ نامه‌ی‌ « گزنفن‌ » و بعضی‌ از آثار « سیسرون‌ » و « پلوتارک‌ » و سایر مؤلفان‌ باستانی‌ می‌توان‌ استنباط‌ نمود. ایرانیان‌ در زمان‌ هخامنشیان‌ از پیروان‌ خدایان‌ هند و آریایی‌ یعنی‌ تابع‌ نیروی‌ طبیعت‌ بودند. آنان‌ روشنایی‌ و خورشید و ماه‌ و زمین‌ و باد و سایر پدیده‌های‌ طبیعت‌ را احترام‌ می‌گذاشتند. ایرانیان‌ زردشتی‌ نبودند، بلکه‌ تابع‌ خدایان‌ طبیعی‌ بودند که‌ مورد انکار حضرت‌ زردشت‌ است‌. (۲) مذهب‌ زردشت‌ نظر به‌ جنبه‌ی‌ تجردی‌ که‌ داشت‌ در تمام‌ دوران‌ سلطنت‌ هخامنشیان‌ قرین‌ موفقیت‌ نگردید و تا زمان‌ آغاز سلسله‌ی‌ ساسانیان‌ مراسم‌ و عادات‌ زردشتی‌ در نظر ایرانیان‌ بیگانه‌ بود.
درباره‌ی‌ مذهب‌ مغها اطلاعات‌ بیشتری‌ در دست‌ است‌. «هرودوت‌» و «استرابن‌» و «ژوستین‌» و «آپولی‌» و «آمیان‌ مارتسلینی‌» (آمین‌ مارسلن‌) و سایر مؤلفان‌ باستانی‌ به‌ ما امکان‌ بیشتری‌ داده‌اند که‌ با مذهب‌ مغها آشنایی‌ پیدا کنیم‌. مؤلفان‌ باستانی‌ بالاتفاق‌ نقل‌ کرده‌اند که‌ مغها از شاگردان‌ و پیروان‌ زردشت‌ بوده‌اند و آنها به‌ احتمال‌ قوی‌ در قرن‌ ششم‌ قبل‌ از میلاد می‌زیسته‌اند. در روایات‌ و اخبار ایران‌ نیز که‌ در ادبیات‌ ایرانی‌ می‌باشد منعکس‌ است‌، مغها به‌ عنوان‌ زردشتی‌ معرفی‌ شده‌اند.
بسیاری‌ از محققان‌ معاصر نیز در زردشتی‌ بودن‌ مغها تردیدی‌ ندارند. ما می‌توانیم‌ با نظرات‌ « ای‌. هرتل‌ » و « گ‌.هیوزنیگ‌ » و « ف‌.کیونیگ‌ » (کونیگ‌) و « ک‌.لمان‌ هائوپت‌ » و « ا.هرتسفلد » مبنی‌ بر اینکه‌ مغها دشمن‌ مذهب‌ زردشت‌ بودند، و اینکه‌ هخامنشیان‌ دوران‌ اولیه‌ زردشتی‌ بودند، موافق‌ باشیم‌. به‌ عقیده‌ی‌ این‌ محققان‌ زردشت‌ که‌ معاصر داریوش‌ بود و معلم‌ روحانی‌ وی‌ به‌ شمار می‌رفت‌، علیه‌ مغها به‌ عنوان‌ دشمن‌ آیینی‌ که‌ تأسیس‌ نموده‌ بود قیام‌ نمود. محققان‌ مذکور این‌طور تصور می‌کنند که‌ مغهای‌ مغلوب‌ به‌ وسیله‌ی‌ هخامنشیان‌ مجبور شدند مذهب‌ زردشت‌ را بپذیرند، ولی‌ بعداً آن‌ را تحریف‌ کردند و در اوستای‌ صغیر مذهب‌ دیوها را که‌ زردشت‌ آن‌ را منع‌ و نهی‌ کرده‌ بود، وارد نمودند. این‌ محققان‌ زردشتی‌ بودن‌ مغها را منکر شده‌ و استناد می‌کنند که‌ در اوستا روحانیون‌ به‌ نام‌ «آتراوان‌» (آثروان‌)ها نامیده‌ شده‌اند، نه‌ مغها. ضمناً « دارمستتر » توضیحات‌ کافی‌ در این‌ مورد داده‌ است‌. مغ‌ نام‌ قبیله‌ای‌ است‌ که‌ همه‌ی‌ افراد آن‌ قبیله‌ از روحانیون‌ و کاهنها نبوده‌اند. آن‌ عده‌ از مغها که‌ از روحانیون‌ محسوب‌ می‌شدند به‌ نام‌ « آتراوان‌ » (آثروانها) شهرت‌ داشتند. به‌ عبارت‌ دیگر مغ‌ نام‌ نژاد « آتروآنها (athravan) – نام‌ روحانیون‌ آن‌ طایفه‌ است‌.
«هرتل‌» و «هرتسفلد» این‌ طور تصور می‌کنند که‌ پادشاهان‌ متأخر هخامنشی‌ مانند ادشیر دوم‌ و سوم‌ تحت‌ تأثیر نفوذ مغها از مذهب‌ زردشت‌ منحرف‌ شدند. این‌ دو نفر محقق‌ استناد می‌کنند که‌ چون‌ هخامنشیان‌ اولیه‌ فقط‌ اهورمزدا را مورد تحسین‌ و ستایش‌ خویش‌ قرار می‌دادند، و در کتیبه‌های‌ اردشیر دوم‌ و سوم‌ علاوه‌ بر اهورمزدا از «میترا» (مهر) و «آناهیتا» (ناهید) یاد می‌شود، بنابراین‌ آنان‌ از آیین‌ زردشت‌ خارج‌ شده‌اند. بعضی‌ از محققین‌ توجه‌ به‌ خدایان‌ «میترا» (مهر) و «آناهیتا» (ناهید) را منسوب‌ به‌ مغها در قرن‌ چهارم‌ قبل‌ از میلاد می‌دانند، زیرا در این‌ زمان‌ بود که‌ مبارزه‌ علیه‌ آیین‌ زردشتی‌ اوج‌ گرفت‌، ولی‌ همان‌طور که‌ ما توضیح‌ خواهیم‌ داد داریوش‌ و اخلاف‌ وی‌ به‌ معنای‌ واقعی‌ کلمه‌ زردشتی‌ نبودند. البته‌ با این‌ نظر که‌ «میترا» و «آناهیتا» در زمان‌ اردشیر دوم‌ وارد مذهب‌ هخامنشیان‌ شد نمی‌توان‌ موافقت‌ نمود، زیرا نخستین‌ پادشاهان‌ هخامنشی‌ نیز این‌ خدایان‌ را ستایش‌ می‌کردند. (۳) و مذهب‌ آنان‌ انتشار وسیعی‌ یافته‌ بود. طبق‌ خبر « بروس‌ » اردشیر دوم‌ در بابلل‌ و شوش‌ و اکباتان‌ و «پرسپولیس‌ – تخت‌ جمشید» و باکتراخ‌ (باختر) و دمشق‌ و سارداخ‌ (سارد) مجسمه‌های‌ «آناهیتا» را برقرار داشت‌. (۴) طبق‌ گفته‌ی‌ «گزنفن‌»، کورش‌ «میترا» را مورد ستایش‌ قرار می‌داد. «کتزی‌» نیز درباره‌ی‌ قربانیهایی‌ که‌ پادشاهان‌ ایران‌ برای‌ تجلیل‌ از میترا انجام‌ می‌دادند، مطالبی‌ ذکر کرده‌ است‌. علت‌ انتشار مذهب‌ «آناهیتا» و «میترا» را در زمان‌ هخامنشیان‌ متأخر نباید در تحریف‌ مذهب‌ زردشت‌ به‌ وسیله‌ی‌ مغها و به‌ طوری‌ که‌ بعضی‌ از دانشمندان‌ تصور می‌کنند در نفوذ علم‌ ستاره‌شناسی‌ کلده‌ جستجو کرد. انتشار این‌ مذهب‌ مولود نفوذ شدید نظرات‌ و عقاید ملت‌ ایران‌ است‌ که‌ از زمانهای‌ بسیار قدیم‌ توجه‌ به‌ این‌ خدایان‌ مورد علاقه‌ی‌ خاص‌ آنان‌ بوده‌ است‌. نه‌ تنها ایرانیان‌ «آناهیتا» و «میترا» را مورد ستایش‌ قرار می‌دادند، بلکه‌ بسیاری‌ از اقوام‌ ایرانی‌ از این‌ روش‌ پیروی‌ می‌نمودند. در حفریات‌ باکتریا (بلخ‌) و سغد و خوارزم‌ مجسمه‌های‌ «آناهیتا» کشف‌ شده‌ و ضمناً در دروه‌ی‌ هخامنشی‌ متأخر نیز اهورمزدا در دربار پادشاهی‌، مقام‌ اول‌ را حائز بوده‌ است‌ و در کتیبه‌ها همواره‌ موقع‌ خود را حفظ‌ نموده‌ است‌. در بین‌ مردم‌، مذهب‌ اهورمزدا چندان‌ موفقیتی‌ نداشت‌ و به‌ آن‌ اندازه‌ که‌ مذهب‌ «میترا» و «آناهیتا» مورد توجه‌ بود رونق‌ نگرفت‌. خدایان‌ اخیر در اوستای‌ صغیر نیز مقام‌ مهمی‌ را احراز نموده‌اند و همین‌ امر سبب‌ شده‌ که‌ مغها متهم‌ به‌ تحریف‌ مذهب‌ زردشت‌ گردند. در حقیقت‌ از زمانی‌ که‌ اثر «م‌.دهال‌» تحت‌ عنوان‌ «نظریه‌ی‌ مذهب‌ زردشت‌» در سال‌ ۱۹۱۴ منتشر شد دیگر شک‌ و شبهه‌ای‌ باقی‌ نماند که‌ مذهب‌ گاتها و مذهب‌ اوستای‌ صغیر در بسیاری‌ از نکات‌ و موارد از یکدیگر متمایز است‌.
مؤلفانی‌ که‌ مغها را مسبب‌ تحریف‌ مذهب‌ زردشت‌ می‌پندارند به‌ هیچ‌وجه‌ توجهی‌ به‌ ترویج‌ و توسعه‌ی‌ داخلی‌ این‌ مذهب‌ نداشته‌اند و آن‌ را آئینی‌ می‌دانند که‌ به‌ طور تمام‌ و کمال‌ از طرف‌ زردشت‌ تشریح‌ شده‌ و ارتباط‌ و نفوذ متقابل‌ آن‌ را با نظرات‌ و معتقدات‌ اقوام‌ مختلفه‌ی‌ ایران‌ انکار می‌نمایند. گرچه‌ در گاتها فقط‌ درباره‌ی‌ ستایش‌ اهورمزدا سخن‌ به‌ میان‌ آمده‌ و سایر خدایان‌ ایران‌ مقامشان‌ تنزل‌ داده‌ شده‌ و در درجه‌ی‌ دوم‌ اهمیت‌ قرار گرفته‌اند، ولی‌ در اوستای‌ صغیر، «میترا» و «آناهیتا» دوباره‌ به‌ عنوان‌ خدایانی‌ که‌ نیاز به‌ ستایش‌ دارند (Yazata) و شهرت‌ آنان‌ نیز زیاد است‌ و مقامشان‌ پایین‌تر از اهورمزدا قرار دارد، ظاهر می‌شوند، ولی‌ این‌ هم‌ نتیجه‌ی‌ نفوذ و تأثیر مذهب‌ مردم‌ آنان‌ زمان‌ است‌ که‌ در مذهب‌ زردشت‌ اثر گذاشته‌ است‌. مذهب‌ زردشت‌ اجباراً با عقاید و سنتهای‌ اقوام‌ ایرانی‌ سازشی‌ پیدا کرد، زیرا کیفیت‌ تجریدی‌ آن‌ برای‌ همه‌ی‌ مردم‌ آن‌ ادوار قابل‌ دسترسی‌ نبود.
بعضی‌ از محققان‌، مغهای‌ ماد را نسبت‌ به‌ ایرانیان‌ بیگانه‌ می‌دانند و آنها را جزو «تورانیان‌ و یا قوم‌ سکاییان‌ (سکاها)» می‌شمارند که‌ بعداً نفوذ و غلبه‌ی‌ خود را حتی‌ به‌ بابل‌ گسترش‌ دادند، ولی‌ چنین‌ عقیده‌ای‌ مبتنی‌ بر این‌ اشتباه‌ است‌ که‌ مذهب‌ مغهای‌ ماد را با ستاره‌شناسان‌ کلده‌ ممزوج‌ دانسته‌اند و هم‌ چنین‌ در نتیجه‌ی‌ اختلاط‌ معتقدات‌ ملل‌ مختلفه‌ و ادوار متعدده‌ و تعبیر لغت‌ مغ‌ به‌ عنوان‌ ساحر و جادوگر و شعبده‌ باز و فریب‌ دهنده‌ است‌. این‌ محققان‌ یک‌ حقیقت‌ را که‌ روزی‌ برای‌ «آپولی‌» روشن‌ بوده‌ است‌ و اختلافی‌ را که‌ بین‌ مغهای‌ ایران‌ – ماد بوده‌ و معنایی‌ را که‌ بعداً رومیان‌ و یونانیان‌ به‌ عنوان‌ ساحر و ستاره‌شناس‌ برای‌ مغها قائل‌ بوده‌اند، نادیده‌ گرفته‌اند. «آپولی‌» علیه‌ این‌ نظر دلایلی‌ اقامه‌ نمود و مدلل‌ داشت‌ که‌ در نزد ایرانیان‌ واژه‌ی‌ مغ‌ به‌ معنای‌ روحانیون‌ آمده‌ نه‌ ساحر و جادوگر.
در آغاز سلطنت‌ داریوش‌ اول‌، مغها طبقه‌ی‌ مخصوصی‌ از روحانیون‌ بودند که‌ به‌ تبلیغ‌ و نشر معتقدات‌ مذهبی‌ خود قیام‌ و در موقع‌ قربانیهای‌ ایرانیان‌ و مادها حتماً حضور پیدا می‌کردند. آنان‌ به‌ مراسم‌ و آداب‌ مذهبی‌ به‌ خوبی‌ واقف‌ بودند و سنتها و عادات‌ فرهنگی‌ و مذهبی‌ قبایل‌ ایران‌ را محفوظ‌ نگه‌ می‌داشتند. در زندگانی‌ مذهبی‌ و رواحانی‌ قبایل‌ ایران‌، مغها مقام‌ منحصر به‌ فرد داشتند. از آغاز سلطنت‌ داریوش‌ اول‌ مغها جزو روحانیون‌ رسمی‌ پادشاهان‌ هخامنشیان‌ درآمدند. ولی‌ خود هخامنشیان‌ همان‌ طوری‌ که‌ به‌ نظر ما می‌رسد با آنکه‌ بسیاری‌ از تعالیم‌ مذهب‌ زردشت‌ را اختیار نمودند. مع‌ذلک‌ زردشتی‌ نبودند.

هخامنشیان‌، زردشتی‌ نبودند
۹-۲- مذهب‌ هخامنشیان‌ از روی‌ کتیبه‌ها و همچنین‌ براساس‌ نوشته‌های‌ مؤلفان‌ باستانی‌ بر ما روشن‌ شده‌ است‌.
نکات‌ ذیل‌ به‌ ما اجازه‌ نمی‌دهد که‌ مذهب‌ هخامنشیان‌ را با زردشتیان‌ یکی‌ بدانیم‌. هخامنشیان‌ مانند سایر ایرانیان‌، اموات‌ خود را دفن‌ می‌کردند، در حالی‌ که‌ طبق‌ دستورهای‌ اوستا مغها مردگان‌ خود را برای‌ خوردن‌ پرندگان‌ و حیوانات‌ در فضای‌ باز قرار می‌دادند. هخامنشیان‌ پادشاهان‌ خود را در مقبره‌هایی‌ که‌ در صخره‌های‌ نقش‌ رستم‌ و پرسپولیس‌ (تخت‌ جمشید) تهیه‌ شده‌ بود دفن‌ می‌کردند و افراد مشهور و شخصیتهای‌ بارز دیگر را در مقبره‌های‌ صخره‌ای‌ و خاکی‌ مدفون‌ می‌ساختند. مراسم‌ زردشتیان‌ مبنی‌ بر آزاد گذاشتن‌ اموات‌ در معرض‌ استفاده‌ی‌ حیوانات‌ و پرندگان‌ در زمان‌ اشکانیان‌ آغاز شد و در دوران‌ ساسانیان‌ رواج‌ زیادی‌ پیدا کرد. (۵)
بعضی‌ از محققان‌ که‌ پادشاهان‌ هخامنشی‌ را زردشتی‌ می‌دانند به‌ این‌ موضوع‌ اهمیت‌ زیادی‌ نمی‌دهند در حالی‌ که‌ مراسم‌ تدفین‌ در هردینی‌ از ادیان‌ پایه‌ و اساس‌ محکمی‌ داشته‌ و اهمیت‌ فوق‌العاده‌ای‌ را حائز است‌. این‌ محققان‌ این‌ طور گمان‌ می‌کنند که‌ هخامنشیان‌ دستورهای‌ مذهب‌ زردشت‌ را مبنی‌ بر اینکه‌ نباید زمین‌ را آلوده‌ و پلید ساخت‌ رعایت‌ نموده‌ و اجساد را با موم‌ می‌پوشانیده‌اند، ولی‌ ظاهراً سیسرون‌ که‌ می‌گوید مومیایی‌ کردن‌ اجساد به‌ منظور حفظ‌ آنها برای‌ مدت‌ بیشتری‌ بوده‌ در گفتار خود ذی‌حق‌تر است‌. در هر حال‌ یکی‌ از اختلافات‌ بین‌ مذهب‌ هخامنشیان‌ با مذهب‌ زردشتیان‌ همان‌ مراسم‌ و آداب‌ تدفین‌ آنهاست‌.
موضوع‌ ثنویت‌ که‌ اساسی‌ترین‌ تعلیم‌ زردشتی‌ است‌ با مذهب‌ هخامنشیان‌ منافات‌ دارد. گاتها که‌ در قرن‌ ششم‌ قبل‌ از میلاد تنظیم‌ گردیده‌ نیکی‌ و بدی‌ را در برابر یکدیگر قرار داده‌ و به‌ عدم‌ سازش‌ آنها اشاره‌ می‌کنند. در گاتها روح‌ بدی‌ agnro mainyus در برابر spento mainyus ، روح‌ نیکی‌، قرار داده‌ شده‌، و daeva در برابر اهورمزدا واقع‌ شده‌ و منضم‌ و ملحق‌ به‌ روح‌ بدی‌ است‌. (۷) بر اساس‌ گفته‌ی‌ ارسطو یکی‌ از نکات‌ مهم‌ تعالیم‌ مغها موضوع‌ ثنویت‌ است‌. اصل‌ نیکی‌ در اهورمزدا تجسم‌ یافته‌ و اصل‌ بدی‌ در اهریمن‌. درباره‌ی‌ ثنویت‌ مغها « هرمیپ‌ » و « اودوکس‌ » و « نئوپومپ‌ » نیز سخن‌ را نده‌اند. در معتقدات‌ هخامنشیان‌ ثنویت‌ وجود ندارد فقط‌ اهریمن‌ به‌ عنوان‌ تجسم‌ بدی‌ در نظر آنان‌ منفور است‌.
برخلاف‌ زردشتیان‌ هخامنشیان‌ معتقد به‌ خدایان‌ متعدد بودند، گرچه‌ اهورمزدا خدای‌ زردشت‌ در نزد آنان‌ از سایر خدایان‌ محترم‌تر و مقدس‌تر بود. فقط‌ در کتیبه‌ی‌ بیستون‌ اهورمزدا ۶۹ بار یاد شده‌ است‌.
کثرت‌ خدایان‌ هخامنشیان‌ در منابع‌ مختلفه‌ به‌ کمال‌ وضوح‌ ظاهر می‌شود و ازین‌ رو با نظر بعضی‌ از محققان‌ که‌ می‌گویند هخامنشیان‌ فقط‌ اهورمزدا را مورد ستایش‌ قرار می‌دادند، نمی‌توان‌ موافقت‌ نمود. کتیبه‌های‌ هخامنشی‌ درباره‌ی‌ اهورمزدا به‌ عنوان‌ خدای‌ یگانه‌ سخن‌ نمی‌گویند، بلکه‌ وی‌ را maista baganam « بزرگ‌ترین‌ خدایان‌ » می‌نامند. درباره‌ی‌ آیین‌ زردتشیان‌ یکی‌ از منابع‌ مهم‌ و اساسی‌ اثر ( اسخیلوس‌ – اشیل‌ ) تحت‌ عنوان‌ «ایرانیان‌» است‌، البته‌ در صورتی‌ که‌ ما می‌توانستیم‌ میزانی‌ در دست‌ داشته‌ باشیم‌ که‌ بتوانیم‌ جنبه‌های‌ یونانی‌ آن‌ را تجزیه‌ کنیم‌. در عین‌ حال‌ این‌ اثر را نمی‌توان‌ نادیده‌ گرفت‌. در اثر (اشیل‌) موضوع‌ تعدد خدایان‌ پادشاهان‌ ایرانی‌ به‌ کمال‌ وضوح‌ به‌ چشم‌ می‌خورد. در کورش‌نامه‌ که‌ مؤلف‌ آن‌ با آیین‌ ایرانیان‌ معاصر خود کاملاً آشنایی‌ داشته‌ پیوسته‌ درباره‌ی‌ قربانیهایی‌ که‌ به‌ وسیله‌ی‌ پادشاهان‌ ایرانی‌ برای‌ خورشید انجام‌ می‌گرفته‌ سخن‌ به‌ میان‌ آمده‌ است‌. در کورش‌نامه‌ تعدد خدایان‌ هخامنشیان‌ و علی‌الاصول‌ ایرانیان‌ به‌ کمال‌ صراحت‌ جلوه‌ می‌کند.
داریوش‌ نمی‌توانست‌ نسبت‌ به‌ خدایانی‌ مانند «آناهیتا» و «میترا» که‌ در میان‌ مردم‌ شهرتی‌ داشته‌اند فرمان‌ عدم‌ عبادت‌ صادر نماید. طبق‌ گفته‌ی‌ « ا.بن‌ونیست‌ » خدای‌ اخیر یعنی‌ میترا مرکز ثقل‌ اساطیر ایران‌ را تشکیل‌ می‌داد. (۸) همان‌طور که‌ « آ.مه‌یه‌ » معتقد است‌ که‌ در زمان‌ داریوش‌ بین‌ اصلاحات‌ زردشت‌ و آیین‌ باستانی‌ ایران‌ سازشی‌ پیدا شد.
خشایارشا مذهب‌ «میترا» و سایر خدایانی‌ را که‌ از طرف‌ زردشت‌ مطرود بودند و تحت‌ عنوان‌ دیوها شهرت‌ داشتند، منع‌ کرد و معابد آنان‌ را ویران‌ ساخت‌. ولی‌ این‌ امر مقرون‌ با موفقیت‌ نبود، زیرا در زمان‌ اردشیر دوم‌ این‌ خدایان‌ دوباره‌ به‌ طور رسمی‌ پذیرفته‌ شدند.
از طرف‌ دیگر هخامنشیان‌ ظاهراً نسبت‌ به‌ مذاهب‌ سایر ملل‌ رفتار پسندیده‌ای‌ داشتند، در حالی‌ که‌ آیین‌ زردشت‌ نسبت‌ به‌ خدایان‌ قبیله‌ و دیوها و خدایان‌ سایر ملل‌ نظر خصومت‌آمیزی‌ ابراز می‌داشت‌. «کیتل‌» عقیده‌ دارد که‌ هخامنشیان‌ نسبت‌ به‌ مذاهب‌ دیگر به‌ علت‌ «حشمت‌ داخلی‌ آیین‌ زردشتی‌» خوش‌ رفتاری‌ می‌کردند، به‌ طوری‌ که‌ از منابع‌ آرامی‌ و همچنین‌ از آثار (اشیل‌) و هرودوت‌ و استرابن‌ بر می‌آید پادشاهان‌ ایرانی‌ در بعضی‌ موارد استثنایی‌ معابدی‌ را خراب‌ می‌کردند، ولی‌ باید دانست‌ که‌ این‌ تخریب‌ معابد در برابر ملل‌ بوده‌ که‌ علیه‌ ایران‌ قیام‌ نموده‌ بودند و یا مسلحانه‌ در برابر ایرانیان‌ مقاومت‌ می‌نمودند. خوش‌ رفتاری‌ و تحمل‌ مذاهب‌ و ادیان‌ بیگانه‌ یکی‌ از اصول‌ مهمه‌ی‌ سلاطین‌ هخامنشی‌ بوده‌ است‌.
بت‌پرستی‌ و توجه‌ به‌ اصنام‌ در نظر زردشتیان‌ مردود بوده‌ است‌. در گاتها اهورمزدا به‌ عنوان‌ یک‌ خدای‌ مجرد جلوه‌ می‌کند نه‌ یک‌ خدای‌ جسمانی‌ و مادی‌، ولی‌ در میان‌ هخامنشیان‌ قضیه‌ به‌ کلی‌ معکوس‌ است‌، در نزد آنها اهورمزدا تصویری‌ است‌ که‌ سرانجام‌ از تصویر خدای‌ آشوریها به‌ نام‌ « آششور » و قرص‌ خورشید مصر به‌ وجود آمده‌ است‌. در کوه‌ بیستون‌ و در نقش‌ رستم‌ و پرسپولیس‌ (تخت‌ جمشید) و سایر نقاط‌ تصاویر اهورمزدا که‌ در لباس‌ پادشاهی‌ و ریش‌ بلند در فضا در پرواز است‌، محفوظ‌ مانده‌. در زمان‌ اردشیر دوم‌ «آناهیتا» و سایر خدایان‌ نیز از دو تصویر تبسم‌ می‌یافته‌ است‌ به‌ طوری‌ که‌ «کورتسی‌ روف‌» روایت‌ می‌کند در موقع‌ تصرف‌ پرسپولیس‌ (تخت‌جمشید) اسکندر مقدونی‌ فرمان‌ داد تصاویر خدایان‌ را در آنجا نابود سازند.

در آیین‌ پاک‌ زردشیت‌ بنای‌ معابد پسندیده‌ نیست‌ و اجرای‌ مراسم‌ مذهبی‌ در زیرآسمان‌ در فضای‌ باز باید صورت‌ پذیرد. هخامنشیان‌ برای‌ انجام‌ مراسم‌ مذهبی‌ خود معابدی‌ می‌ساختند که‌ پس‌ از حفاریهای‌ ایران‌ بدون‌ شک‌ این‌ موضوع‌ قابل‌ انکار و تردید نیست‌. در پازارگاد در کنار مقبره‌ی‌ کورش‌، در نقش‌ رستم‌ و در پرسپولیس‌ (تخت‌جمشید) و شوش‌ تاکنون‌ معابدی‌ که‌ به‌ وسیله‌ی‌ هخامنشیان‌ ساخته‌ شده‌ محفوظ‌ مانده‌ است‌. ضمناً این‌ معابد مکان‌ محقری‌ برای‌ نگاهداری‌ آتش‌ atesgah (آتشگاه‌) نبوده‌ است‌. در پازارگاد معبد یک‌ ساختمان‌ مستطیلی‌ بوده‌ که‌ پلکانهایی‌ داشته‌ و وجه‌ مشترک‌ هم‌ بین‌ آن‌ معابد با معابد بابل‌ وجود داشته‌ است‌. این‌ معابد در روی‌ تپه‌ای‌ مستطیل‌ شکل‌ به‌ طول‌ ۷۲ و به‌ عرض‌ ۴۰ متر و ارتفاع‌ ۶ متر ساخته‌ شده‌. بنابراین‌ وقتی‌ که‌ «هرودوت‌» و «استرابن‌» و « دنیون‌ » و سایر مؤلفان‌ باستانی‌ می‌نویسند که‌ ایرانیان‌ برای‌ خدایان‌ خود مجسمه‌ نمی‌سازند و محراب‌ بنا نمی‌کنند و قربانیهای‌ خود را در فضای‌ آزاد انجام‌ می‌دهند، ظاهراً نظرشان‌ مذهب‌ زردشتی‌ مغها بوده‌ است‌. این‌ اختلاط‌ ازین‌ رو پیدا شده‌ که‌ مغها حتماً می‌بایستی‌ در موقع‌ قربانیهای‌ ایرانیان‌ حضور داشته‌ باشند. استرابن‌ به‌ اتکاء مشاهدات‌ شخصی‌ خود که‌ در کاپادوکیه‌ صورت‌ گرفته‌ در جای‌ دیگر می‌نویسد که‌ ایرانیان‌ آتشکده‌هایی‌ داشته‌اند.
یکی‌ از دلایل‌ اختلاف‌ آیین‌ هخامنشی‌ با مذهب‌ زردشتی‌ این‌ است‌ که‌ در کتیبه‌های‌ هخامنشی‌ نامی‌ از زردشت‌ برده‌ نشده‌ است‌ و به‌ طوری‌ که‌ «و.و.سترووه‌» ثابت‌ کرده‌ هخامنشیان‌ زردشت‌ را واسطه‌ی‌ بین‌ اهورمزدا و مردم‌ نمی‌دانستند. « سترووه‌ » معتقد است‌ که‌ مدعی‌ چنین‌ مقامی‌ خشیارشا بود و خود را « سائوشیانت‌ » یعنی‌ منجی‌ آینده‌ می‌دانست‌. در کتیبه‌های‌ داریوش‌ اهورمزدا به‌ عنوان‌ خدای‌ خود داریوش‌ معرفی‌ شده‌ و مناسبات‌ و روابط‌ وی‌ با اهورمزدا را خصوصی‌ تلقی‌ کرده‌ است‌. داریوش‌ می‌گوید که‌ اهورمزدا خدای‌ اوست‌ زردشت‌ به‌ هیچ‌وجه‌ مورد قبول‌ هخامنشیان‌ نبوده‌ است‌، مخصوصاً که‌ هرودوت‌ و «هکاتی‌» که‌ از منابع‌ باستانی‌ یونانی‌ هستند و درباره‌ی‌ ایران‌ مطالبی‌ نگاشته‌اند از زردشت‌ ابداً خبری‌ ندارند.

«و.و.سترووه‌» به‌ اختلاف‌ اصطلاحات‌ مذهبی‌ کتیبه‌های‌ هخامنشی‌ و اوستا نیز اشاره‌ نموده‌ است‌. در کتیبه‌ها خدا را به‌ نام‌ bage ذکر کرده‌اند در حالی‌ که‌ در اوستا خدا به‌ نام‌ Yazata نامیده‌ شده‌ است‌.
بدین‌ ترتیب‌ هخامنشیان‌ را به‌ معنای‌ کامل‌ کلمه‌ نمی‌توان‌ زردشتی‌ دانست‌، ولی‌ در عین‌ حال‌ نمی‌توان‌ منکر شد که‌ مبلغان‌ و ناشرین‌ آیین‌ زردشت‌ – مغها اثر خاصی‌ در مذهب‌ هخامنشیان‌ داشته‌اند. این‌ نفوذ چنان‌ قوت‌ گرفت‌ که‌ معابد خدایان‌ باستانی‌ ایران‌ که‌ از طرف‌ زردشت‌ مورد قبول‌ واقع‌ نشده‌ بودند، ویران‌ شد.

علاوه‌ بر نفوذ و تأثیر مغها در مذهب‌ هخامنشیان‌ علت‌ قوی‌ دیگری‌ نیز وجود داشت‌ و آن‌ آیین‌ ملت‌ ایران‌ بود که‌ در آن‌ نیروی‌ عناصر طبیعت‌ و خدایان‌ آنها پایه‌ و اساس‌ محکمی‌ احراز نموده‌ بود. اصلاحات‌ ضد دیوها که‌ شکست‌ خورد در کتیبه‌های‌ هخامنشیان‌ متأخر و در آثار مورخان‌ باستان‌ کاملاً منعکس‌ است‌. گرچه‌ خشایارشا در تحت‌ نفوذ و قدرت‌ مغها علیه‌ خدایان‌ ملل‌ قیام‌ کرد، ولی‌ در مبارزه‌ی‌ خویش‌ توفیقی‌ حاصل‌ ننمود. چنانچه‌ غیر از این‌ تصور کنیم‌ در این‌ صورت‌ توجیه‌ اینکه‌ در کتیبه‌های‌ خود چرا نه‌ فقط‌ اهورمزدا، بلکه‌ سایر خدایان‌ را نیز ذکر می‌کند مقدور نخواهد بود.

ترویج‌ تدریجی‌ آیین‌ هخامنشی‌ به‌ صورت‌ ذیل‌ در نظر ما مجسم‌ می‌شود: کورش‌ دوم‌ و « کبوجیه‌ » (کمبوجیه‌) و همچنین‌ پادشاهان‌ قبل‌ از آنها کاملاً در تحت‌ تأثیر و نفوذ معتقدات‌ طوایف‌ و اقوام‌ ایرانی‌ بودند و خدایان‌ آنان‌ را مورد ستایش‌ و احترام‌ خویش‌ قرار می‌دادند و برخلاف‌ گفته‌ها و نوشته‌های‌ بعضی‌ از مؤلفان‌ که‌ آنان‌ را مروج‌ و ناشر آیین‌ زردشت‌ می‌دانند پادشاهان‌ مذکور هیچ‌گونه‌ وجه‌ مشترکی‌ با آیین‌ مزبور نداشتند، چون‌ خود آنان‌ از پرستش‌ کنندگان‌ خدایان‌ قدیم‌ بودند و معتقدات‌ مذهبی‌ آنان‌ هنوز در مراحل‌ اولیه‌ سیر می‌کرد، علی‌ هذا نسبت‌ به‌ مذاهب‌ و ادیان‌ دیگر با نظر لطف‌ و احترام‌ می‌نگریستند. آیین‌ آنان‌ نمی‌توانست‌ آیین‌ دولتی‌ باشد و مذاهبی‌ را مانند مذاهب‌ بابلیها و یا یهودیان‌ و یا مصریان‌ که‌ رواج‌ خاصی‌ یافته‌ بود از صحنه‌ی‌ مذاهب‌ آن‌ زمان‌ خارج‌ سازد. به‌ علاوه‌ کورش‌ و «کبوجیه‌» (کمبوجیه‌) بنابر پاره‌ای‌ مصالح‌ نسبت‌ به‌ مذهب‌ بیگانه‌ نظر خصومت‌آمیز ابراز نمی‌داشتند و اینکه‌ «گالینگ‌» معتقد است‌ که‌ کورش‌ نسبت‌ به‌ مذاهب‌ بیگانه‌ای‌ که‌ رو به‌ انحطاط‌ می‌رفت‌ نظر مساعدی‌ ابراز می‌نمود، مورد قبول‌ نیست‌. در دوران‌ پادشاهی‌ کورش‌ و «کبوجیه‌» (کمبوجیه‌) بدون‌ شک‌ و تردید شدید بوده‌ است‌.
مقبره‌ی‌ کوروش‌ با مراسم‌ تدفین‌ زردشتی‌ هیچ‌ وجه‌ مشابهت‌ و مشترکی‌ ندارد، بلکه‌ نفوذ و اثر مصریان‌ در آن‌ بیشتر هویداست‌. مجسمه‌ی‌ وی‌ در پازارگاد آثار نفوذ مصر و آشور را دارد. کورش‌ در همان‌ قد و اندازه‌ی‌ طبیعی‌ خود و با تاج‌ مصری‌ و بالهای‌ آشوری‌ تجسم‌ یافته‌، همین‌ حقیقت‌ که‌ کورش‌ با اوصاف‌ خدایان‌ بیگانه‌ نشان‌ داده‌ شده‌ گواه‌ بر این‌ است‌ که‌ آیین‌ قبیله‌ای‌ وی‌ در برابر ادیان‌ پیش‌ رفته‌ و توسعه‌ یافته‌ی‌ بابل‌ و مصر قادر به‌ مقاومت‌ نبوده‌. مقبره‌ی‌ کورش‌ نشان‌ می‌دهد که‌ نظرات‌ و معتقدات‌ وی‌ با آیین‌ داریوش‌ و هخامنشیان‌ بعدی‌ تفاوت‌ داشته‌ است‌. طبق‌ توصیف‌، تابوت‌ زرین‌ و یک‌ میز پوشیده‌ از انواع‌ تزیینات‌ گرانبها وجود داشته‌ است‌. در هر ماه‌ برای‌ آرامش‌ روح‌ او یک‌ اسب‌ قربانی‌ می‌کردند و این‌ مطلب‌ به‌ کلی‌ بر خلاف‌ معتقدات‌ پیروان‌ آیین‌ اوستا بود، زیرا بنا به‌ عقاید آنان‌ قربانی‌ فقط‌ باید برای‌ خدا تقدیم‌ شود و بس‌. برخلاف‌ مقبره‌ی‌ کورش‌ مقابر سایر پادشاهان‌ هخامنشیان‌ در زمان‌ داریوش‌ فقط‌ حفره‌هایی‌ است‌ که‌ در صخره‌ها حفر شده‌ و فاقد هرگونه‌ تزیینات‌ می‌باشد. کورش‌ اسمی‌ از اهورمزدا نبرده‌، در اعلامیه‌ی‌ بابل‌ خود به‌ عنوان‌ پیرو «مردوک‌» عرض‌ وجود می‌کند.

به‌ نظر ما کسانی‌ که‌ در صددند میان‌ سیاست‌ کورش‌ و کمبوجیه‌ اختلافی‌ را جستجو کنند، در نظر خود صائب‌ نیستند. آنان‌ معتقدند که‌ کورش‌ نسبت‌ به‌ کلیه‌ی‌ ادیان‌ و مذاهب‌ نظر مساعد و خوشی‌ داشت‌، ولی‌ «کبوجیه‌» (کمبوجیه‌) در مورد خدایان‌ مصری‌ که‌ تجسم‌ حیوانات‌ بودند، احساس‌ نفرت‌ و انزجار می‌نمود و از همین‌ رو در تخریب‌ معابد آنان‌ می‌کوشید و از آیین‌ یهود ابراز حمایت‌ می‌کرد و معبد «الفانتین‌» یهودیان‌ را مورد احترام‌ قرار می‌داد. به‌ عقیده‌ی‌ این‌ محققان‌ نظرات‌ و افکار یهودیان‌ از مذاهب‌ «خشونت‌آمیز» کلده‌ و عیلام‌ و مصر به‌ سلیقه‌ی‌ «کبوجیه‌» (کمبوجیه‌» و سایر پادشاهان‌ ایران‌ نزدیک‌تر بود و از همین‌ رو «کبوجیه‌» نسبت‌ به‌ مذهب‌ یهوه‌ نظر موافق‌ و مساعدی‌ ابراز می‌نمود. البته‌ موضوع‌ بحث‌ ما علاقه‌ و توجه‌ «کبوجیه‌» (کمبوجیه‌) نسبت‌ به‌ ادیان‌ نیست‌، زیرا به‌ طوری‌ که‌ معلوم‌ می‌شود کبوجیه‌ می‌کوشید تا نیروی‌ معابد مصری‌ را در هم‌ شکند و امتیازات‌ و درآمدهای‌ سابق‌ آنان‌ را سلب‌ نماید و ضمناً وضع‌ مالی‌ خویش‌ را مستحکم‌ بدارد.
موقعی‌ که‌ «کبوجیه‌» (کمبوجیه‌) مصر را به‌ تصرف‌ خویش‌ درآورد فقط‌ سه‌ معبد از طرف‌ وی‌ به‌ طور رسمی‌ پذیرفته‌ شد که‌ درآمد خویش‌ را محفوظ‌ نگاه‌ داشتند. محتملاً بعدها از طرف‌ کبوجیه‌ مستثنیاتی‌ به‌ وجود آمد و براساس‌ کتیبه‌ای‌ که‌ بر روی‌ مجسمه‌ی‌ واتیکان‌ حک‌ شده‌ حقوق‌ و مزایای‌ سایر معابد نیز پایدار گردید. تخریب‌ و ویرانی‌ معابد مصر از طرف‌ کمبوجیه‌ از لحظه‌ی‌ معینی‌ آغاز گردید یعنی‌ از همان‌ موقعی‌ که‌ مصریان‌ علیه‌ سلطه‌ و فرمانروایی‌ ایرانیان‌ قد علم‌ کردند و تخریب‌ معابد مصری‌ مسبوق‌ به‌ احساسات‌ مذهبی‌ «کبوجیه‌» (کمبوجیه‌) نبود، بلکه‌ مولود افکار و نظراتی‌ بود که‌ می‌خواست‌ از نفوذ معابد و تأثیر آنان‌ در مردم‌ بکاهد و به‌ این‌ ترتیب‌ به‌ سهولت‌ بیشتری‌ طغیان‌ مردم‌ مصر را فرونشاند (۹) همچنین‌ معبد اورشلیم‌ به‌ وسیله‌ی‌ کورش‌ تجدید بنا شد و پادشاهان‌ هخامنشی‌ به‌ وسیله‌ی‌ یهودیان‌ می‌کوشیدند تا پایگاهی‌ برای‌ حمله‌ و تجاوز به‌ مصر برای‌ خویش‌ فراهم‌ سازند و سپس‌ آنان‌ را به‌ عنوان‌ پایگاه‌ علیه‌ کوششها و مقاصد تجزیه‌طلبی‌ مصر مورد استفاده‌ قرار دهند و به‌ طوری‌ که‌ « ای‌. شفتلویچ‌ » بیان‌ داشته‌ بحثی‌ درباره‌ی‌ تأثیر متقابل‌ و یا اقتباس‌ میان‌ مذهب‌ یهود و زردشت‌ در دوران‌ کورش‌ و کمبوجیه‌ وجود نداشته‌ است‌ و از این‌رو عقیده‌ی‌ «کلمن‌» که‌ می‌کوشید ثابت‌ کند یهودیان‌ در اسارت‌ بابل‌ درباره‌ی‌ مذهب‌ زردشت‌ آشنایی‌ داشتند، قابل‌ قبول‌ نیست‌. غالباً برای‌ اثبات‌ نظر موافق‌ «کبوجیه‌» (کمبوجیه‌) نسبت‌ به‌ مذهب‌ یهود به‌ نامه‌های‌ ساکنین‌ یهودی‌ الفانتین‌ اشاره‌ می‌کنند. در این‌ نامه‌ که‌ مورخ‌ به‌ تاریخ‌ سال‌ ۴۰۷ قبل‌ از میلاد است‌ گفته‌ شده‌ که‌ معبد ساکنین‌ یهودی‌ الفانتین‌ قبل‌ از تصرف‌ مصر به‌ وسیله‌ی‌ «کبوجیه‌» (کمبوجیه‌) ساخته‌ شده‌ است‌ و «کبوجیه‌» (کمبوجیه‌) در موقع‌ تخریب‌ معابد خدایان‌ مصری‌ به‌ معبد یهودیان‌ آسیبی‌ وارد نکرد، ولی‌ باید متذکر شد که‌ این‌ طرز رفتار «کبوجیه‌» (کمبوجیه‌) معلول‌ آن‌ است‌ که‌ مصریان‌ علیه‌ «کبوجیه‌» (کمبوجیه‌) شورش‌ کردند، ولی‌ یهودیان‌ نسبت‌ به‌ وی‌ وفادار ماندند. علاوه‌ بر ان‌ همان‌طور که‌ «ا.مه‌یه‌» منصفانه‌ خاطرنشان‌ ساخته‌ در این‌ نامه‌ موضوع‌ رفتار «کبوجیه‌» (کمبوجیه‌) نسبت‌ به‌ معابد مصری‌ و معبد یهودیان‌ اغراق‌آمیز توصیف‌ شده‌ و منظور این‌ بوده‌ که‌ معبد یهودیان‌ تجدید شود و از گزند دستبرد کاهنان‌ مصری‌ محفوظ‌ و در امان‌ باشد.

در کتاب‌ عزرا درباره‌ی‌ توجه‌ و مراقبت‌ پادشاهان‌ ایران‌ نسبت‌ به‌ مذهب‌ یهود مطالب‌ زیادی‌ گفته‌ شده‌ و همین‌ امر سبب‌ گردیده‌ که‌ بعضی‌ از مؤلفان‌ تصور کنند که‌ در زمان‌ سلطنت‌ داریوش‌ مذهب‌ یهود در تمام‌ امپراطوری‌ ایران‌ به‌ عنوان‌ یک‌ مذهب‌ دولتی‌ اعلان‌ گردید، ولی‌ آن‌ عده‌ از محققان‌ که‌ معتقدند رفتار پادشاهان‌ ایران‌ و نظر موافق‌ آنان‌ در مورد مذهب‌ یهود به‌ وسیله‌ی‌ مؤلفان‌ کتاب‌ مقدس‌ تورات‌ اغراق‌آمیز جلوه‌ داده‌ شده‌ و آنان‌ با بیان‌ این‌گونه‌ مطالب‌ نظرشان‌ چندان‌ متوجه‌ تاریخ‌ نبوده‌، بلکه‌ می‌کوشیده‌اند با نگارش‌ این‌گونه‌ مطالب‌ ملت‌ یهود را تشجیع‌ و تشویق‌ کنند و به‌ آنان‌ بفهمانند که‌ پادشاهان‌ بزرگ‌ ماد و ایران‌ خدایان‌ آنان‌ را به‌ رسمیت‌ شناخته‌ و از آنان‌ حمایت‌ و جانبداری‌ نموده‌اند، بیشتر مقرون‌ به‌ صحت‌ و حقیقت‌ است‌. بنابراین‌ در زمان‌ کورش‌ و «کبوجیه‌» (کمبوجیه‌) نظر مساعد آنان‌ در مورد مذاهب‌ موجود معلول‌ دو علت‌ است‌: یکی‌ مصالح‌ زمان‌ و دیگر ابتدایی‌ بودن‌ مذهب‌ خود آنان‌ که‌ در آن‌ زمان‌ توانایی‌ مبارزه‌ و رقابت‌ با ادیان‌ شرق‌ مقدم‌ را که‌ سابقه‌ی‌ چند هزار ساله‌ داشت‌، فاقد بود.

سیاست‌ مذهبی‌ «بردیا» (گائوماتا – گئوماتا) که‌ براساس‌ سنگ‌ نبشته‌ی‌ بیستون‌ معابد را ویران‌ می‌ساخت‌، قابل‌ توجه‌ است‌. باید دید که‌ منظور از این‌ معابد کدام‌ معابد بوده‌ و به‌ چه‌ منظور و مقصودی‌ مورد تخریب‌ قرار می‌گرفت‌؟ این‌ مطلب‌ موجب‌ پیدایش‌ آثار زیاد و جوابهای‌ متعددی‌ است‌. ذیلاً به‌ تعبیر و توجیه‌ نکات‌ اساسی‌ کتیبه‌ی‌ بیستون‌ اشاره‌ می‌کنیم‌.
1- از آنجا که‌ طبق‌ آثار هرودوت‌ معلوم‌ می‌شود که‌ ایرانیان‌ در آن‌ زمان‌ معابدی‌ نداشتند بنابراین‌ بحث‌ درباره‌ی‌ ویرانی‌ معابد کشورهای‌ شکست‌ خورده‌ به‌ وسیله‌ی‌ مغها در اثر تعصبات‌ مذهبی‌ و تجدید بنای‌ این‌ معابد به‌ وسیله‌ی‌ داریوش‌ بر مبنای‌ جلب‌ نظر و توجه‌ سایر مذاهب‌ بوده‌ است‌.
2- از آنجا که‌ «گائوماتا» (گئوماتا) اهل‌ ماد بود بنابراین‌ معابد ایرانیان‌ را خراب‌ می‌کرد، زیرا مادها معبد نمی‌ساختند. طبق‌ عقیده‌ای‌ که‌ به‌ وسیله‌ی‌ محققان‌ تأیید گردیده‌ وقتی‌ که‌ هرودوت‌ و «استرابن‌» می‌نویسند که‌ ایرانیان‌ فاقد معابد بودند بنابراین‌ منظور همان‌ معابد یونانیان‌ و در مشرق‌ معابد سربسته‌ای‌ بوده‌ که‌ مخصوص‌ انجام‌ قربانی‌ بنا گردیده‌ است‌. طبق‌ عقیده‌ی‌ محققان‌ مذکور «گائوماتا» (گئوماتا) امکنه‌ی‌ محقری‌ را که‌ در آن‌ آتش‌ مقدس‌ حفظ‌ می‌شد یعنی‌ آتشگاه‌ را ویران‌ می‌ساخت‌.
3- «گائوماتا» (گئوماتا) معابد پادشاهان‌ ایران‌ را ویران‌ می‌ساخت‌.
4- «گائوماتا» (گئوماتا) چون‌ مخالف‌ مذهب‌ زردشت‌ بود، بنابراین‌ معابد زردشتیان‌ را ویران‌ می‌ساخت‌، ولی‌ داریوش‌ چون‌ از پیروان‌ مذهب‌ زردشت‌ بود بنابراین‌ در تجدید بنای‌ این‌ معابد اقدام‌ می‌نمود.
بدون‌ اینکه‌ به‌ طور مشروح‌ در توجیه‌ این‌ فرضیات‌ نظریاتی‌ ابراز کنیم‌ این‌ نکته‌ را یادآورد می‌شویم‌ که‌ فرضیه‌ی‌ اول‌ (یعنی‌ تخریب‌ معابد ملل‌ شکست‌ خورده‌ و مغلوب‌ به‌ وسیله‌ی‌ «گائوماتا- گئوماتا») چندان‌ مقرون‌ به‌ حقیقت‌ نیست‌. البته‌ در صورتی‌ که‌ وضع‌ تاریخی‌ دوران‌ سلطنت‌ «گائوماتا» (گئوماتا) را از نظر دور نداریم‌، یقیناً اگر «گائوماتا» (گئوماتا) به‌ چنین‌ کاری‌ دست‌ می‌زد عمل‌ وی‌ موجب‌ بروز شورش‌ ملل‌ مذکوری‌ می‌گردید، در صورتی‌ که‌ ما شورشی‌ را علیه‌ «بردیا» (گائوماتا – گئوماتا) در تاریخ‌ نداریم‌، علاوه‌ بر آن‌ اگر معابد ملل‌ شکست‌ خورده‌ و مطیع‌ مورد تخریب‌ قرار می‌گرفت‌ یقیناً مؤلفان‌ یونان‌ در این‌ باره‌ چیزی‌ می‌نگاشتند و این‌ مطلب‌ مکتوم‌ نمی‌ماند، در حالی‌ که‌ همین‌ مورخان‌ می‌گویند که‌ خبر قتل‌ «سمردیس‌» ملل‌ تحت‌ سلطه‌ و انقیاد ایران‌ را متأثر و اندوهگین‌ ساخت‌. بنابراین‌ باید گفت‌ که‌ تخریب‌ معابد فقط‌ در ایران‌ و ماد صورت‌ گرفته‌ است‌. فرضیه‌های‌ دیگر که‌ فوقاً به‌ آنها اشاره‌ شده‌ (تخریب‌ معابد ملت‌ ایران‌ و پادشاهان‌ و همچنین‌ تخریب‌ معابد زردشتی‌) فاقد هرگونه‌ دلیل‌ است‌. «گائوماتا» (گئوماتا)، (اعم‌ از اینکه‌ پسر کورش‌ بوده‌ و یا آن‌ کسی‌ که‌ داریوش‌ او را بدان‌ نام‌ توصیف‌ کرده‌) به‌ عنوان‌ یک‌ ایرانی‌ و یک‌ نفر از دودمان‌ هخامنشی‌ به‌ پادشاهی‌ رسید. در بند ۱۴ کتیبه‌ که‌ موضوع‌ تخریب‌ معابد بیان‌ شده‌ بحثی‌ درباره‌ی‌ ملل‌ شکست‌ خورده‌ و یا اموال‌ سلطنتی‌ در میان‌ نیست‌. بنابراین‌ موضوع‌ ویرانی‌ معابد ایرانی‌ در زمان‌ سلطنت‌ وی‌ موضوع‌ بی‌اساسی‌ است‌. دلیلی‌ هم‌ وجود ندارد که‌ بردیا (گائوماتا – گئوماتا) به‌ ضرر و زیان‌ ایرانیان‌ و به‌ نفع‌ مادها اقداماتی‌ انجام‌ داده‌ باشد. همچنین‌ موضوع‌ تخریب‌ معابد زردشتی‌ به‌ وسیله‌ی‌ بردیا قابل‌ توجیه‌ نیست‌. آن‌ کسانی‌ که‌ واقعاً زردشتی‌ بودند (مغها) معبد نداشتند و فقط‌ امکنه‌ای‌ برای‌ نگهداری‌ آتش‌ به‌ نام‌ آتشگاه‌ بنا می‌کردند. در کتیبه‌ی‌ بیستون‌ صحبت‌ درباره‌ی‌ این‌ گونه‌ آتشگاه‌ها در میان‌ نیست‌، بلکه‌ موضوع‌ بحث‌ معابد عادی‌ و معمولی‌ است‌، به‌ عبارت‌ دیگر بناهای‌ محکمی‌ که‌ برای‌ انجام‌ مراسم‌ مذهبی‌ تخصیص‌ داده‌ شده‌ بود. واژه‌ی‌ فارسی‌ برای‌ تعیین‌ معنی‌ و مفهوم‌ معبد ayadana به‌ زبان‌ اکدی‌ bitate (EMES) sa ilani (DINGIR. MES) ترجمه‌ شده‌ و به‌ زبان‌ عیلامی‌ an si-ya-an an na-ap-pan-na . یعنی‌ اصطلاحات‌ معمول‌ برای‌ تعیین‌ و تعریف‌ معابد.

ریشه‌ شورش‌ گئوماتا
9-۴- اینک‌ به‌ طور مشروح‌ و مبسوط‌ نظر آن‌ عده‌ از محققان‌ را که‌ تصور می‌کنند «گائوماتا» (گئوماتا) چون‌ زرشتی‌ بود معابد خدایان‌ قبیله‌ای‌ ایرانیان‌ را ویران‌ می‌ساخت‌، مورد تجزیه‌ و تحلیل‌ قرار می‌دهیم‌. این‌ نظر که‌ به‌ طور جازم‌ و قاطع‌ از طرف‌ «ج‌.مسینا» ابراز شده‌ خلاصه‌اش‌ به‌ شرح‌ ذیل‌ است‌: شورش‌ «گائوماتا» (گئوماتا) مبتنی‌ بر این‌ مقصد بود که‌ اصلاحات‌ زردشت‌ را در تمام‌ ایران‌ تعمیم‌ دهد بنابراین‌ «گائوماتا» (گئوماتا) به‌ جای‌ آنکه‌ ایرانیان‌ را به‌ سوی‌ خویش‌ جلب‌ و جذب‌ نماید معابد آنان‌ را که‌ علاقه‌ و توجه‌ خاصی‌ نسبت‌ به‌ آنها ابراز می‌داشتند، ویران‌ ساخت‌.
این‌ عقیده‌ قابل‌ توجه‌ است‌، گرچه‌ کلان‌ نمی‌توان‌ آن‌ را پذیرفت‌. شورش‌ «گائوماتا» (گئوماتا) را نمی‌توان‌ صرفاً به‌ عنوان‌ یک‌ امر مذهبی‌ تلقی‌ کرد. اقدامات‌ « گائوماتا » ( گئوماتا ) در درجه‌ی‌ اول‌ همان‌ مبارزات‌ اجتماعی‌ و سیاسی‌ بود که‌ بین‌ آن‌ عده‌ از افرادی‌ که‌ به‌ تمرکز در قوه‌ی‌ سلطنت‌ معتقد بودند و اعیان‌ و اشراف‌ ایرانی‌ که‌ امتیازات‌ سابق‌ خویش‌ را از دست‌ داده‌ بودند، در گرفت‌. در وهله‌ی‌ اول‌ اختلافات‌ و تناقضاتی‌ بود که‌ بین‌ قدرت‌ سلطنت‌ که‌ می‌خواست‌ پایگاه‌ نیرومندی‌ برای‌ سلطه‌ و اقتدار خود نه‌ تنها در ایران‌، بلکه‌ در کلیه‌ی‌ کشورهای‌ شکست‌ خورده‌ و مطیع‌ پیدا کند، با اعیان‌ و اشرافی‌ که‌ در حفظ‌ و نگاهداری‌ مالیاتها از کشورهای‌ فتح‌ شده‌ ذی‌ علاقه‌ بودند، آغاز گردید. در یک‌ چنین‌ موقع‌ تاریخی‌ بردیا نظر خود را معطوف‌ دین‌ زردشت‌ نمود، دینی‌ که‌ جنبه‌ی‌ جهانی‌ داشت‌ و از لحاظ‌ کیفیت‌ و حقیقت‌ خود در قالب‌ تحدیدات‌ قومی‌ و قبیله‌ای‌ در نمی‌آمد و استعداد و قابلیت‌ آن‌ را نیز داشت‌ که‌ دین‌ امپراطوری‌ هخامنشیان‌ شود، ولی‌ هنوز درباره‌ی‌ اینکه‌ آیین‌ زردشتی‌ یک‌ آیین‌ رسمی‌ کلیه‌ی‌ امپراطوری‌ گردد سخنی‌ در میان‌ نبود. «بردیا» «گائوماتا» (گئوماتا) قبل‌ از همه‌ چیز کوشید تا آیین‌ زردشت‌ را در مبارزه‌ی‌ با اعیان‌ و اشرافی‌ که‌ حتی‌ در حیات‌ معنوی‌ و روحانی‌ خویش‌ می‌خواستند استقلال‌ کامل‌ داشته‌ باشند، مجهز نماید. اشراف‌ قبیله‌ای‌ ایران‌ مانند کلیه‌ی‌ ملت‌ ایران‌ خدایان‌ قدیم‌ ایران‌ را که‌ زردشت‌ علیه‌ آنها قیام‌ نمود، پرستش‌ می‌کردند. ویرانی‌ معابد معلول‌ مقاصد سیاسی‌ بود نه‌ تعصبات‌ مذهبی‌. بردیا سعی‌ داشت‌ تا قدرت‌ و سلطه‌ی‌ اعیان‌ قبیله‌ای‌ را در هم‌ شکند و پر واضح‌ است‌ که‌ تخریب‌ معابد صرفاً جنبه‌ی‌ ظاهری‌ و صوری‌ نداشت‌، بلکه‌ منظور از انجام‌ این‌ کار سلب‌ قدرت‌ و اهمیت‌ این‌ معابد بود. بردیا که‌ در مبارزه‌ی‌ خود علیه‌ اشراف‌ قبیله‌ای‌ به‌ مردم‌ متکی‌ بود گمان‌ نمی‌رود که‌ تخریب‌ معابد به‌ دست‌ وی‌ چندان‌ اثری‌ در مردم‌ داشته‌ باشد.
از طرف‌ دیگر آیین‌ زردشت‌ در دوره‌ی‌ زمامداری‌ بردیا جنبه‌ی‌ آیین‌ رسمی‌ دولتی‌ پیدا می‌کرد، پس‌ اگر موضوع‌ بحث‌ فقط‌ ویرانی‌ معابد اشراف‌ قبیله‌ای‌ و ایجاد ارتباط‌ نزدیک‌ با مردم‌ بود در این‌ صورت‌ تردیدی‌ باقی‌ نمی‌ماند که‌ مقصد از شورش‌ بردیا این‌ بود که‌ آیین‌ زردشتی‌ آیین‌ رسمی‌ ایران‌ و ماد گردد و این‌ مذهب‌ تمرکز یابد.
این‌ تمایلات‌ و علایق‌ آن‌ قدر به‌ موقع‌ بود و جنبه‌ی‌ مترقی‌ داشت‌ که‌ حتی‌ داریوش‌ نماینده‌ی‌ اشراف‌ قبیله‌ای‌ وقتی‌ به‌ سلطنت‌ رسید نتوانست‌ به‌ طور کامل‌ آنها را نادیده‌ انگارد. او معابد خدایان‌ غیر زردشتی‌ را تجدید نمود و ضمناً آیین‌ زردشتی‌ را نیز مورد انکار قرار نداد. بر همین‌ اساس‌ بین‌ سنتها و عادات‌ مذاهب‌ باستانی‌ ایران‌ ماقبل‌ زردشت‌ با تعالیم‌ زردشت‌ چنان‌ اختلاط‌ و امتزاجی‌ حاصل‌ شد که‌ به‌ نام‌ آیین‌ هخامنشیان‌ درآمد و این‌ اختلاط‌ به‌ هیچ‌وجه‌ مایه‌ی‌ شگفتی‌ ما نباید بشود. خدایان‌ قبیله‌ای‌ به‌ هیچ‌وجه‌ منظور تمرکز دولت‌ را تأمین‌ نمی‌کردند و این‌ امر فقط‌ به‌ وسیله‌ی‌ آیین‌ زردشت‌ امکان‌پذیر بود. و آیین‌ زردشت‌ در تحکیم‌ و استقرار مبانی‌ قدرت‌ وسیله‌ی‌ بسیار نافذی‌ بود. و به‌ همین‌ علت‌ اهورمزدا خدای‌ آیین‌ زردشت‌ مورد توجه‌ قرار گرفت‌.
ضمناً مبارزه‌ و قیام‌ علیه‌ خدایان‌ قبیله‌ای‌ که‌ دشمن‌ اهورمزدا به‌ شمار می‌رفتند خصومت‌ و عناد علیه‌ اشراف‌ قبیله‌ای‌ بود و داریوش‌ نمی‌توانست‌ دست‌ به‌ چنین‌ کاری‌ بزند، زیرا خود وی‌ نماینده‌ی‌ این‌ طبقه‌ی‌ اشراف‌ بود و به‌ آنان‌ اتکاء داشت‌ و از این‌رو در زمان‌ سلطنت‌ داریوش‌ مذاهب‌ خدایان‌ قبیله‌ای‌ نیز استقرار یافت‌، ولی‌ این‌ خدایان‌ مقامشان‌ پایین‌تر از مقام‌ اهورمزدا بود. وقتی‌ که‌ اهورمزدا تفوق‌ خود را بر خدایان‌ دیگر احراز نمود مغها نیز جزو روحانیون‌ دربار هخامنشیان‌ درآمدند. بار دیگر باید موضوع‌ اینکه‌ در زمان‌ سلطنت‌ داریوش‌ مغها مورد تعقیب‌ قرار می‌گرفتندو این‌ خبر در افواه‌ زیاد شایع‌ شده‌ است‌، مورد تکذیب‌ قرار گیرد.

روابط‌ حسنه‌ مغها و داریوش‌
9-۵- همان‌طور که‌ « مارکوارت‌ » و « مسینا » و سایر محققان‌ یادآور شده‌اند از طرف‌ داریوش‌ و پادشاهان‌ بعدی‌ هیچ‌گونه‌ مناسبات‌ خصمانه‌ با مغها وجود نداشته‌ است‌ و در دربار هخامنشیان‌ مغها اهمیت‌ خاصی‌ داشتند و آثار باستانی‌ این‌ مطلب‌ را مورد تأیید قرار داده‌ است‌.
از آثار « کتزی‌ » (کتزیاس‌) چنین‌ برمی‌آید که‌ مغها از مقبره‌ی‌ داریوش‌ مراقبت‌ می‌کردند. طبق‌ گفته‌ی‌ بعضی‌ دیگر، مغها مربیان‌ فرزندان‌ پادشاه‌ بودند.
طبق‌ گفته‌ی‌ سیسرون‌ در عرف‌ ایرانیان‌ قبل‌ از آنکه‌ کسی‌ به‌ مقام‌ سلطنت‌ برسد می‌بایستی‌ در نزد مغها تعلیمات‌ لازمه‌ و تربیت‌ کافی‌ فراگیرد.
از اخبار هرودوت‌ به‌ خوبی‌ مستفاد می‌شود که‌ خشایارشا قبل‌ از مشاوره‌ی‌ با مغها به‌ هیچ‌ امر مهمی‌ اقدام‌ نمی‌نمود. مغها ارتش‌ ایران‌ را در لشکرکشیها همراهی‌ می‌کردند و همچنین‌ از آتش‌ مقدس‌ نیز مواظبت‌ می‌نمودند. نام‌ یکی‌ از مغهایی‌ که‌ در لوحه‌های‌ «پرسپولیس‌» (تخت‌ جمشید) یاد شده‌ است‌ با اصطلاح‌ yazata زردشتی‌ ارتباط‌ پیدا می‌کند. بعد از انتشار قسمتی‌ از اسناد و مدارک‌ پرسپولیس‌ (تخت‌ جمشید) فعالیت‌ و خدمات‌ مغها در آن‌ نقطه‌ به‌ هیچ‌وجه‌ مورد تردید نیست‌. مغها نگهبان‌ آتش‌ مقدس‌ بودند و از انبارهای‌ پادشاهی‌ مواد و آذوقه‌ دریافت‌ می‌داشتند. در پرسپولیس‌ در حدود سیصد پارچه‌ ظروف‌ مخصوص‌ انجام‌ مراسم‌ مذهبی‌ از قبیل‌ بشقاب‌ و سینی‌ و هاون‌ پیدا شده‌ که‌ جنس‌ آن‌ سنگ‌ سبز محکم‌ است‌. از این‌ عده‌ ظروف‌ در روی‌ تعداد دویست‌ و سه‌ ظرف‌ نوشته‌ هایی‌ به‌ زبان‌ عیلامی‌ وجود دارد و ضمناً واژه‌ی‌ (havana) hwn که‌ یک‌ واژه‌ی‌ فنی‌ برای‌ هاونی‌ است‌ که‌ در آن‌ شیره‌ی‌ « خائوما » (هئوما) را می‌گرفتند، در روی‌ ظروف‌ مخصوص‌ خوانده‌ می‌شود. بنابراین‌ ظروف‌ مزبور برای‌ تهیه‌ی‌ «خائوما» (هئوما) مورد استفاده‌ قرار می‌گرفته‌ است‌.

در روی‌ یکی‌ از مهرهای‌ «پرسپولیس‌» (تخت‌ جمشید) مراسم‌ تهیه‌ی‌ «خائوما» (هئوما) نمایش‌ داده‌ شده‌ است‌. به‌ این‌ ترتیب‌ که‌ دو مغ‌ در لباس‌ مادها در برابر آتش‌ محراب‌ ایستاده‌اند یکی‌ از آنها شاخه‌هایی‌ در دست‌ گرفته‌ که‌ شاید همان‌ شاخه‌های‌ خائوما (هئوما) باشد و مغ‌ دیگر دو چوب‌ به‌ طرف‌ آتش‌ مقدس‌ دراز کرده‌ است‌.
در زمان‌ خشایارشا نفوذ و نقش‌ مغها بیش‌ از پیش‌ قوت‌ گرفت‌. «سیسرون‌» می‌نویسد که‌ خشایارشا طبق‌ صلاحدید و نظر مغها معابد یونانیان‌ را طعمه‌ی‌ حریق‌ قرار می‌داد، زیرا مغها تمام‌ جهان‌ را معبد و پرستشگاه‌ می‌دانستند و توقیف‌ و تحدید خدایان‌ را در چهار دیوار معبد گناه‌ می‌پنداشتند. به‌ طوری‌ که‌ بعضی‌ از محققان‌ نوشته‌اند در زمان‌ خشایارشا تقویم‌ زردشتی‌ تدوین‌ گردید و مورد استفاده‌ قرار گرفت‌.

همان‌طور که‌ در فوق‌ اشاره‌ شد خشایارشا درصدد تمرکز مذهب‌ برآمد و با وجود آنکه‌ در دوران‌ سلطنت‌ خشایارشا آیین‌ زردشتی‌ علیه‌ خدایان‌ قبیله‌ای‌ قیام‌ نمود، ولی‌ آیین‌ هخامنشیان‌ به‌ طور کلی‌ امتزاج‌ و اختلاطی‌ بود از آیین‌ زردشتی‌ و معتقدات‌ مذهبی‌ مردم‌ آن‌ زمان‌ و باید خطرنشان‌ ساخت‌ که‌ این‌ اختلاط‌ و امتزاج‌ نه‌ تنها در آیین‌ هخامنشیان‌ مشهود و عیان‌ است‌، بلکه‌ از آثار تمدن‌ ایران‌ نیز که‌ اختلاطی‌ از تمدن‌ ایران‌ با یونان‌ و آشور و مصر و سیار کشورهاست‌ این‌ اصل‌ جلوه‌گری‌ می‌کند.
اما در مورد ملل‌ شکست‌ خورده‌ و مطیع‌ همان‌ سیاست‌ و تدبیر دینی‌ کورش‌ و «کبوجیه‌» (کمبوجیه‌) در سالیان‌ بعد نیز ادامه‌ یافت‌، بدین‌ معنی‌ که‌ پادشاهان‌ هخامنشی‌ در مصر خدایان‌ مصر و در اورشلیم‌ یهوه‌ و در آسیای‌ صغیر خدایان‌ یونان‌ و در بابل‌ مردوک‌ و غیره‌ را مورد احترام‌ قرار می‌دادند، ولی‌ همین‌ که‌ موقعیت‌ داریوش‌ تثبیت‌ گردید وی‌ عیلامیها و سکاها (سکا) را متهم‌ نمود که‌ آنان‌ اهورمزدا را پرستش‌ نمی‌کنند و از آغاز سلطنت‌ داریوش‌ ابراز نظر موافق‌ و مساعد نسبت‌ به‌ ادیان‌ و مذاهب‌ مختلف‌ معلول‌ همان‌ روشی‌ بود که‌ ملل‌ شکست‌ خورده‌ بتوانند جزو امپراطوری‌ ایران‌ باقی‌ بمانند. ولکن‌ اگر مقاومت‌ و یا شورشی‌ از طرف‌ آنها بر پا می‌شد آن‌ گاه‌ ایرانیان‌ درصدد ویران‌ کردن‌ معابد آنان‌ برمی‌آمدند. (۱۰)

پانوشتها
1- داندامایف‌، محمد، ایران‌ در قرون‌ نخستین‌ هخامنشی‌، ترجمه‌: روحی‌ ارباب‌، تهران‌، انتشارات‌ علمی‌ – فرهنگی‌، ۱۳۸۱
2- «ای‌ .م‌. دیاکونوف‌» می‌نویسد: «مرز دقیق‌ و منجزی‌ بین‌ عقاید قدیم‌ و مذهب‌ زردشت‌ وجود نداشت‌ «تعالیم‌ گاتها را نمی‌توان‌ مذهب‌ زردشتی‌ دانست‌، زیرا تعیین‌ مرز بین‌ پایان‌ تعالیم‌ زردشت‌ و شروع‌ عقاید قبیله‌ای‌» کار آسانی‌ نیست‌. ضمناً فرق‌ بین‌ موضوع‌ مذهب‌ گاتها و مذهب‌ هند و ایرانی‌ قدیم‌ به‌ کمال‌ وضوح‌ به‌ چشم‌ می‌خورد. زردشت‌ اصلاحات‌ عمیق‌ در امر مذهب‌ به‌ وجود آورد. وی‌ ایمان‌ و عقیده‌ را محصور در اهورمزدا و پیروزی‌ نهایی‌ او دانست‌ و کلیه‌ی‌ خدایان‌ قبیله‌ای‌ را منکر شد و آنان‌ را پایین‌تر از اهورمزدا قرار داد.
3- مقایسه‌ شود نام‌ خدای‌ «میتریدات‌» که‌ به‌ خزانه‌داران‌ کورش‌ دوم‌ اطلاق‌ می‌شد و همچنین‌ فرمانده‌ کشتی‌ داریوش‌ دوم‌ نیز به‌ همین‌ نام‌ نامیده‌ می‌شد (پاپیروسهای‌ الفانتین‌)
4- «پولی‌ ئن‌» می‌نویسد که‌ در دوران‌ سلطنت‌ داریوش‌ اول‌ ایرانیان‌ آتش‌ و آب‌ مقدس‌ را مورد ستایش‌ قرار می‌دادند.
5- درباره‌ی‌ رعایت‌ مراسم‌ زردشتی‌ از تدفین‌ مغها هرودوت‌ (۱۴۰/۱) استرابن‌ (XV,3,20) سیسرون‌ (Tuscul.,I,45,180) و سایر مؤلفان‌ باستانی‌ نیز مطالبی‌ دارند. اخیراً اطلاعات‌ ما درباره‌ی‌ مراسم‌ تدفین‌ ایرانیان‌ قدیم‌ فزون‌تر شده‌ است‌. در سال‌ ۱۹۳۹ « ا.اشمیدت‌ » در فاصله‌ی‌ یک‌ کیلومتر در شمال‌ غرب‌ تراس‌ پرسپولیس‌ (تخت‌جمشید) گورستانی‌ را کشف‌ کرد که‌ به‌ احتمال‌ قوی‌ مربوط‌ به‌ قرن‌ چهارم‌ قبل‌ از میلاد است‌. در این‌ گورستان‌ ۳۱ جسد پیدا شده‌ که‌ در ۲۴ قبر تابوتهای‌ گلین‌ قرار داشته‌ است‌. استخوانهای‌ هفت‌ نفر (سه‌ بچه‌: یک‌ زن‌ و بقیه‌ مرد) در گودالهای‌ معمولی‌ بدون‌ تابوت‌ کشف‌ شده‌ است‌. در روی‌ بعضی‌ از قبور مقداری‌ سنگ‌ ریخته‌ شده‌. اموات‌ را النگو و ظروف‌ و صوربازیچه‌ و سایر لوازم‌ و ادوات‌ به‌ خاک‌ می‌سپردند. این‌ گونه‌ تدفینهای‌ مشابه‌ در شوش‌ و بابل‌ متعلق‌ به‌ زمان‌ سلوکیها و پارتها دیده‌ شده‌. در پرسپولیس‌ (تخت‌ جمشید) ظروفی‌ پیدا شده‌ که‌ در آن‌ استخوانهای‌ مرده‌ که‌ از گوشت‌ جدا شده‌ دفن‌ گردیده‌، ولی‌ هرتسفلد تاریخ‌ این‌ گونه‌ تدفین‌ را به‌ زمان‌ بعد از هخامنشیان‌ مربوط‌ دانسته‌. به‌ عقیده‌ی‌ وی‌ ظروف‌ حاوی‌ استخوانهای‌ مرده‌ متعلق‌ به‌ دوران‌ هخامنشیان‌ فقط‌ در ایالت‌ سکوندود در اطراف‌ دریاچه‌ی‌ ارومیه‌ (رضائیه‌) به‌ عبارت‌ اخری‌ در سرزمین‌ ماد قدیم‌ کشف‌ شده‌ و به‌ «گائوماتا» (گئوماتا) و پیروان‌ او تعلق‌ دارد. Iran in the ancient East, pp. 505 ff.217-218 قبرهای‌ متعلق‌ به‌ دوران‌ هخامنشیان‌ در شوش‌ نیز در حالی‌ که‌ بزرگسالان‌ در گودالهای‌ عادی‌ و بچه‌ها در ظروف‌ دفن‌ شده‌اند پیدا شده‌ است‌.
6- در گاتها دستورهای‌ معینی‌ درباره‌ی‌ مراسم‌ تدفین‌ وجود ندارد. «هرتل‌» معتقد است‌ که‌ مغها به‌ قصد تحریف‌ روح‌ مذهب‌ زردشت‌ در اوستای‌ صغیر موضوع‌ منع‌ تدفین‌ اجساد را طرح‌ نمودند، وی‌ دلایل‌ ذیل‌ را اقامه‌ می‌نماید: چنانچه‌ زردشت‌ دستور داده‌ بود که‌ اموات‌ را دفن‌ نکنند «آیا یکی‌ از پیروان‌ مشهور و مؤمن‌ وی‌ داریوش‌ اجازه‌ می‌داد که‌ وی‌ را دفن‌ کنند؟»
7- در آثار مربوط‌ به‌ آیین‌ زردشت‌ غالباً با نظراتی‌ مواجه‌ می‌شویم‌ که‌ بر اساس‌ آن‌ طبق‌ گاتها جهان‌ بدی‌ و پلیدی‌ به‌ وسیله‌ی‌ اهریمن‌ آفریده‌ شده‌ ضمناً در بدایت‌ اهور مزدا جهان‌ را بیافرید و سپس‌ عده‌ای‌ از مخلوقات‌ (daeva) از روی‌ شعور و اراده‌ به‌ اهریمن‌ گرویدند بنابراین‌ گاتها اهریمن‌ را خالق‌ جهان‌ بدی‌ و پلیدی‌ نمی‌دانند.
8- در بغاز کوی‌ قراردادی‌ پیدا شده‌ که‌ بین‌ پادشاه‌ «خت‌» موسوم‌ «به‌ شوپولولی‌ اوما» و پادشاه‌ «میتایی‌» در حدود سال‌ ۱۳۸۰ قبل‌ از میلاد منعقد شده‌ است‌. در این‌ زمان‌ هنوز هندوها و ایرانیها از یکدیگر جدا نشده‌ بودند. در این‌ قرار داد از «میترا» و «وارونا» و «ایندرا» یاد شده‌، ولی‌ درباره‌ی‌ اهورمزدا سخنی‌ در میان‌ نیست‌.
9- ضمناً هرودوت‌ به‌ طور اغراق‌آمیز خصومت‌ «کبوجیه‌» (کمبوجیه‌) را نسبت‌ به‌ مقدسین‌ مصر بیان‌ می‌کند و متذکر می‌گردد که‌ وی‌ آپیس‌ را کشت‌ و مقبره‌ی‌ آپیس‌ را ویران‌ کرد. هیچ‌ یک‌ از منابع‌ مصری‌ خبر مؤلفان‌ باستانی‌ را مبنی‌ بر اینکه‌ «کبوجیه‌» (کمبوجیه‌) احساسات‌ مذهبی‌ مصریان‌ را مورد تخطئه‌ قرار داده‌ تأیید نمی‌کند. این‌ اخبار یقیناً بعد از هخامنشیان‌ جعل‌ شده‌ است‌. طبق‌ گفته‌های‌ مصریان‌ در «ممفیس‌» «آپیس‌» در سال‌ ششم‌ سلطنت‌ «کبوجیه‌» (کمبوجیه‌) بدرود زندگی‌ گفت‌ و با جلال‌ و جبروت‌ به‌ خاک‌ سپرده‌ شد. برای‌ تدفین‌ وی‌ کمبوجیه‌ یک‌ تابوت‌ سنگی‌ منقوش‌ هدیه‌ کرد و «آپیس‌» بعدی‌ هم‌ بعد از مرگ‌ کبوجیه‌ در سال‌ چهارم‌ سلطنت‌ داریوش‌ یعنی‌ در سال‌ ۵۱۸ قبل‌ از میلاد جهان‌ را وداع‌ کرد. کتیبه‌ی‌ یکی‌ از روحانیون‌ «سائیس‌» موسوم‌ به‌ «اوجا گوروسنت‌» حاکی‌ است‌ بر اینکه‌ «کبوجیه‌» در مصر بر اساس‌ عادات‌ و رسوم‌ محلی‌ حکومت‌ می‌کرد و از معابد حمایت‌ می‌نمود و از معبد «سائیس‌» سربازان‌ خود را بیرون‌ راند و به‌ طوری‌ که‌ «ژ.پزنر» اشاره‌ می‌کند در این‌ کتیبه‌ تحریفاتی‌ وجود ندارد، زیرا پس‌ از مرگ‌ کبوجیه‌ تهیه‌ شده‌ و برای‌ اینکه‌ عابرین‌ بتوانند آن‌ را بخوانند در معرض‌ دید مردم‌ قرار گرفته‌ است‌. علاوه‌ بر این‌ «اوجا گوروسنت‌» با تمام‌ تعلقاتی‌ که‌ به‌ «کبوجیه‌» داشت‌ درباره‌ی‌ شورش‌ مصریان‌ و سرکوبی‌ شدید آنها از طرف‌ ایرانیان‌ مطالبی‌ بیان‌ کرده‌ است‌. وی‌ کبوجیه‌ را یک‌ مرد خدا ترس‌ می‌داند که‌ اعمال‌ و رفتار خشونت‌آمیز سربازان‌ وی‌ هیچ‌ ارتباطی‌ با طرز فکر او ندارد.
10- مخالفت‌ و سرکوبی‌ شدید و سخت‌ خشیارشا با معبد «مردوک‌» که‌ از خدایان‌ دولتی‌ بابل‌ بود در این‌ مورد اهمیت‌ خاصی‌ دارد. از آغاز سلطنت‌ کورش‌ بابل‌ یکی‌ از سلطنتهای‌ جداگانه‌ای‌ بود که‌ جزو قلمرو حکومت‌ هخامنشیان‌ به‌ شمار می‌آمد. پادشاهان‌ ایران‌ در بابل‌ لقب‌ رسمی‌ «پادشاه‌ بابل‌ پادشاه‌ کشورها» را داشتندو در موقع‌ نشستن‌ بر تخت‌ سلطنت‌ زمام‌ امور را از دست‌ مردوک‌ می‌گرفتند و این‌ تشریفات‌ عبارت‌ از این‌ بود که‌ به‌ وسیله‌ی‌ پادشاه‌ جدید دست‌ مردوک‌ در دست‌ گرفته‌ می‌شد. شهر بابل‌ یکی‌ از پایتختهای‌ پادشاهی‌ بود، ولی‌ وقتی‌ که‌ بابل‌ علیه‌ ایرانیان‌ قیام‌ کرد خشیارشا سلطنت‌ بابل‌ را ویران‌ نمود و معبد اصلی‌ «اساهیل‌» را خراب‌ کرد و مجسمه‌ی‌ مردوک‌ و سایر خدایان‌ را به‌ ایران‌ برد. وی‌ دیگر خود را پادشاه‌ بابل‌ ننامید و از احترام‌ گذاشتن‌ به‌ احساسات‌ مذهبی‌ بابلیها خودداری‌ نمود. از این‌ تاریخ‌ دیگر بابل‌ به‌ عنوان‌ یک‌ شهر مقدس‌ وجود نداشت‌ و قسمت‌ اعظم‌ سرزمین‌ آن‌ غیر مسکون‌ ماند (مراجعه‌ شود به‌: Arr., Anab; VII, 17; Diod; II,9,5 ) بر طبق‌ منابع‌ یونانی‌ شورش‌ بابل‌ به‌ سال‌ ۴۸۰ در موقعی‌ که‌ لشکرکشی‌ خشیارشا علیه‌ یونان‌ با شکست‌ روبه‌رو شد، آغاز گردید. از بابل‌ اسناد مالی‌ محفوظ‌ مانده‌ که‌ مورخ‌ به‌ سال‌ سلطنت‌ «بعل‌ شیماننی‌» و «شاماش‌ اربی‌» است‌ و آنان‌ کسانی‌ هستند که‌ علیه‌ خشیارشا قیام‌ نمودند.
منبع

بهترین از سراسر وب

[toppbn]
ارسال یک پاسخ