از مهمترین مناطق یهودینشین در بینالنهرین نصیبین بود. سابقه تبعید یهودیان به این نقطه به سال ۷۲۲ پیش از میلاد بازمیگردد. جامعه یهودیان نصیبین دست کم تا قرن اول میلادی برجای بودهاست. (یارشاطر و دیگران: ۱۳۸۱، ۳۴۵) پس از آن جوامع یهودی درون
مرزهای تاریخی ایران از
ارمنستان تا خلیج فرس و از ماد تا کرانههای
دریای مازندران پدید آمد. با این همه این جوامع پراکنده بسیار کمجمعیت بودند، تنها در بابل بود که تعداد یهودیان قابل توجه بود، آنچنان که در برخی مناطق یا اکثریت با یهودیان بود یا اینکه همه یهودی بودند. (یارشاطر و دیگران: ۱۳۸۱، ۳۴۶) یهودیان به خصوص در همین بینالنهرین خودمختاری و نیروی مسلح داشتند و ریاست جامعه به صورت موروثی منتقل میشد، ولی در کل تابع و خراجگزار اشکانیان بودند. (یارشاطر: ۱۳۸۱،۳۵۶) در آینده که مسیحیت دین رسمی امپراتوری روم شد، یهودیان بهتر دیدند که مرکز دینی یهود را از فلسطین به بابل منتقل سازند، این اقدام سبب افزایش اهمیت جامعه یهودی در مناطق زیر فرمان ایران گردید.
به جز مناطقی که یهودیان در آنجا ساکن میشدند، در مواردی معدود سکنه منطقهای دین یهود را میپذیرفتند و بدین سان یهودی شمرده شدهاند. از جمله آدیابن در کردستان
عراق کنونی که از قرن یکم میلادی تا ۱۱۵ میلادی یهودیت دین رسمی فرمانروایان خودمختار آن بود. (دانشنامه ایرانیکا، مدخل Adiabene)
برخورد ساسانیان با یهود
فراز و فرود اولیه
در مقدمه این نوشتار اشاره شد که یهودیان عمدتاً روابطی صمیمانه با اشکانیان داشتند. برافتادن اشکانیان و برآمدن
اردشیر بابکان برای ایشان بسیار اندوهبار بودَ آنچنان که از رهبر یهودیان ایران «راب» این جمله در هنگامی که خبر پیروزی اردشیر را شنید نقل شده است: «پیوند گسسته شد.» ( امنون نتصر، شاهان ساسانی در تلمود، ۱۱)
اردشیر بابکان در ۲۲۴ میلادی
اردوان پنجم را شکست داد و در ۲۲۹ میلادی
بلاش واپسین مدعی تاج و تخت اشکانی را از میان برد. در ۲۴۰ میلادی او متوجه بینالنهرین شد، (دریایی :۱۳۸۳،۱۴) یعنی سرزمینی که جمعیت ساکنان یهودیاش قابل توجه بود. تاکید اردشیر بر برپایی نظامی بود دینمحور و آمالش ترویج زرتشتیگری به سان دین ملی
ایرانشهر. این به خودی خود سبب محدود کردن دیگر آیینهای رایج در قلمرو او میشد، وانگهی از آنجا که دین به منزله قانون شناختهمیشد، پیروان ادیان دیگر نیز میبایست بدین قانون ملی گردن مینهادند. در اینجا یهودیان که قانون جدید را در تضاد با قوانین جاری دینی خود که تا پیش از آن در اجرایش مختار بودند میدیدند، سر به مقاومت برداشتند، در نتیجه موجی از فشار متوجه ایشان گردید. (یارشاطر:۱۳۸۱، ۳۵۱) برخوردهای اردشیر با یهودیان سختگیرانه به نظر میرسید. غسل مردگان ممنوع گردید زیرا در نگاه پیروان مزدیسنی آلودن آب ارزیابی میشد. گورهای یهودیان شکافته شد تا جسدهای ایشان بیش از این خاک را آلوده نسازد. لازم به توضیح است که در دیانت زرتشتی جسد مرده یا نسا محل هجمه اهریمن است و سخت ناپاک، و از آنجا که عناصر اربعه (خاک، باد، آب و آتش) مقدسند آلودن آنها با نسا گناهکارانه ارزیابی میشد. بدینسان نخستین برخورد ساسانیان با یهود سختگیرانه و ناگوار بود، ولی این روزگار ناخوشایند دوامی نیافت.
آنگاه که
شاپور یکم در ۲۴۱ میلادی به جای پدر بر تخت نشست، سیاستی نرمتر در قبال غیرزرتشتیان در پیش گرفت. بر تخت نشستن پادشاهی آسانگیر همزمان بود با ریاست فردی سیاستمدار به نام شموئیل بر جامعه یهودیان ایران. شموئیل کوشید که به شاه نزدیک شود. او با شاپور برای پذیرش قوانین قضائی ایران از سوی یهود گردن نهاد. هنگامی که در ۲۶۰-۲۶۱ میلادی یهودیان شهر «کایسارئا مازاکا» سر به شورش برداشتند، شموئیل از ایشان طرفداری نکرد. شاپور شهر را باز به دست آورد و دوازده هزار یهودی را از دم تیغ بیدریغ گذراند. ولی شموئیل بر خلاف رویه پیشین روحانیون یهودی در سوگ این همدینان شرکت نکرد و آنان را در شورش بر دولت متبوعشان گناهکار خواند. این اقدامات در جهت نشان دادن حسن نیت یهودیان سبب شد که فشار پیشین از روی دوش جامعه یهودی به طور قابل توجهی برداشته شود و در آینده نسبت به آنان مدارای بیشتری روا شد. (یارشاطر:۱۳۸۱، ۳۵۲) همچنین آیینهای آنان مورد احترام قرار گرفت آنچنان که شاپور در برخی اعیاد یهودیان شرکت میجست. (امنون نتصر، شاهان ساسانی در تلمود، ص۱۵)
قدرتگیری کرتیر
هنگامی که در ۲۷۰ میلادی هرمز به جای پدرش شاپور بر تخت نشست، دور تازهای از برخورد با دگراندیشان دینی نیز شکل گرفت. در این زمان موبدی به نام کرتیر قدرتی به دست آورد که تا آن زمان نصیب روحانی دیگری نشدهبود. بر طبق کتیبه کرتیر، وی غیرزرتشتیان را مورد تعقیب و آزار قرار دادهاست و این شامل حال یهودیان هم شدهاست. (دریایی، ۱۳۸۳، ۷۰-۷۱) ولی این ادعا جای ابهام بسیاری دارد، چرا که جز در نوشتههای خود کرتیر، نه در متون و شواهد دیگر تاریخی و نه حتی در متون یهودی از حمله تلمود بابلی که در همان اوان به نگارش درمیآمدهاست سخنی از این برخوردها نیست. چه بسا برخوردهای مورد اشاره کرتیر محدود مقطعی بودهباشد. به علاوه شواهدی در دست است که حکومت ساسانی در این زمان از رهبران غیرمذهبی جامعه یهودی ایران حمایت مینمودند. مثلاً در زمان پادشاهی
بهرام یکم در ۲۷۵ میلادی، یک روحانی یهودی به نام «جنیوا» حرکتی را در این جامعه رهبری میکرد که خواستهاش سپرده شدن ریاست جامعه به روحانیون یهودی و گرفتن آن از دست سرکردگان عرفی این جامعه بود
ولی دولت ایران جنیوا را دستگیر کرد و با این استدلال که رئیس جامعه یهودی نماینده دولت ایران است و خروج بر او شورش علیه حکومت مرکزی است، وی را اعدام نمود. (یارشاطر:۱۳۸۱، ۳۵۸-۳۵۹) روی هم رفته در اواخر سده سوم میلادی، میان روحانیون یهودی و سرکردگان جامعه یهودی بر سر ریاست بر این جامعه کشمکش بود. شاید چون سرکردگان از اهرم قدرت ساسانیان بر ابقای خود بهره میبردند، روحانیون به مسائل شرعی متوصل میشدند؛ از جمله در مسئله مالیات، روحانیون یهودی از پرداخت مالیات به غیریهود ابا داشتند، و از آنجا که مطابق ادعای خودشان در مقطعی در زمان هخامنشیان از پرداخت مالیات معاف شده بودند، انتظار داشتند تا ساسانیان نیز ایشان را از پرداخت مالیات معاف سازند. ولی به هر روی این اندیشهها به جایی نرسید و در این جدال این سرکردگان عرفی جامعه یهودی بودند که سرانجام پیروز شدند. به زودی مدارس دینی یهودی از جمله در پومبدیتا تحت نظر سرکردگان درآمد. (یارشاطر ، ۱۳۸۱، ۳۵۹)
باری؛ در زمانی که
نرسه در ۲۹۳ میلادی به تخت پادشاهی رسید، کرتیر هنوز زنده بود، ولی در این زمان دیگر اقتداری نداشت.
دوران آرامش نسبی
سدههای چهارم و پنجم میلادی، دورهای به نسبت آرام برای یهودیان در ایران ساسانی بود. پادشاهان ایران در زمان آسانگیرتر بودند و البته این تساهل تنها شامل حال یهودیان نمیشد. پادشاهان در این زمان محبت و توجه بیشتری در حق یهودیان روا میداشتند و به آیینهای ایشان حرمت مینهادند. از جمله گزارش شدهاست که در سالهایی که
نوروز با شنبه ؛روز مقدس نزد یهود؛ مصادف میشد، شاه چهار هزار درهم به رئیس جامعه یهودی مرحمت مینمود. ممکن است وصلتهای میان خاندان شاهی با دخترانی از یهود در ایجاد این عواطف بیتاثیر نبوده باشد. (ایناتسرانتسینف، ۱۳۸۴، ۷۵-۷۶) به جز شخص شاه، میان اعضای بلندپایه دربار و جامعه یهودی هم روابط دوستانهای گاه و بی گاه برقرار میشدهاست. مثلاً در تلمود بابلی از «ایفراهرمز» مادر
هرمز دوم (۳۰۲-۳۰۹ میلادی) به عنوان دوست یهودیان به نیکی یادشدهاست. (امنون نتصر، شاهان ساسانی در تلمود، ۱۸) یا مادر
شاپور دوم (۳۰۹-۳۷۹ میلادی) پیوسته به روحانیون یهودی محبت میکرد و هدایایی برای ایشان میفرستاد و شاپور را نیز برای ملاطفت با ایشان اندرز میداد.( Raba, http://www.jewishencyclopedia.com/articles/۱۲۴۶۹-raba-b-joseph-b-hama) مادر شاپور ارادتی به یک روحانی بلندپایه یهوی به نام «ربا» داشته و دست کم دو بار جان او را نجات دادهاست. یک بار در هنگامی که ربا قوانین عدم استقلال قضایی یهودیان را زیر پا گذارده و بدون توجه به قوانین ایرانی اقدام به شلاق زدن منجر به مرگ یک یهودی کرده بود. شاپور از این اقدام خودسرانه ربا خشمگین شد و قصد اعدام او را داشت. بار دیگرم ربا به سرقت از خزانه سلطنتی محکوم شد، به زندان افتاد و اموالش مصادره گردید. در هر دو مورد مادر شاپور با وساطت نزد فرزند تاجدار جان این روحانی را نجات داده بود. (امنون نتصر، شاهان ساسانی در تلمود، ۱۹-۲۰) ولی در یک مورد شاپور ناچار شد از قوه قهریه استفاده نماید. در هنگامه لشکرکشی یولیانوس واقعهای که ریشه در اعتقادات یهود داشت اسباب دردسر دولت ایران را فراهم آورد؛ فردی یهودی ادعا نمود که مسیح موعود است و چنین مقدر شدهاست که در بازگشت یولیانوس به فلسطین معبد هیکل بازسازی شود. جمع کثیری از یهودیان گرد او را گرفتند و بلوایی برپاشد. شاپور دوم با همه محبتی که نسبت به یهودیان داشت ناچار شد که برای خواباندن این شورش در آن مقطع بحرانی هزاران تن از آنان را از دم تیغ بگذراند.( یارشاطر، ۱۳۸۱، ۳۵۳-۳۵۵)
یک اقدام مهم شاپور دوم تاسیس مجمعی به نام «جامعه باستان پسین» بود. در این مجمع جمعی از موبدان، خاخامها و روحانیون مسیحی حضور داشتند و هدف آن کنترل غیرزرتشتیان بود. (دریایی، ۱۳۸۳، ۳۴-۳۵) اگرچه فینفسه حضور بزرگان این دو کیش غیرزرتشتی را به نوعی میتوان شناسایی آنان از جانب حکومت ارزیابی نمود.
روی دیگر دلیل آسان گیری ساسانیان در حق یهودیان نبردهای دائمی با رومیان و اهمیت جایگاه یهودیان بود. یهودیان دشمن قسمخورده روم شناخته میشدند و در هر دو سوی مرزهای ایران و روم هم اسکان داشتند.
دوران طلایی روابط یهود و ساسانیان
به پادشاهی رسیدن
یزدگرد یکم (۳۹۹-۴۲۰ میلادی)، نقطه اوج روابط یهودیان و ساسانیان است. این پادشاه با شوشندخت دختر رهبر یهودیان ایران (هونا بر ناتان ملقب به رأسالجالوت، Loeb ,۲۰۱۱ , ۲۷۸) پیمان زناشویی بست. (ایناسترانتسینف ۱۳۸۴، ۷۶) تا این زمان هیچگاه یهودیان اینچنین به مرکز قدرت ساسانی نزدیک نشده بودند.
بهرام گور پادشاه آینده ایران حاصل این پیوند بود. یزدگرد یکم بهطبع با یهودیان به مهربانی برخورد میکرد و با ایشان نشست و برخاست داشت. گزارش شده که او مطالعات توراتی هم داشتهاست. این رابطه برای ایرانیان هم بیسود نبود، چرا که ایران میتوانست آهن مورد نیاز خود را از طریق سوداگران یهودی تأمین سازد. باید خاطرنشان ساخت که یهودیان فروش آهن را به کافران ؛ که طبیعتاً ایرانیان هم در زمره آنان بودند!؛ را حرام میدانستند. ولی روابط دوستانه یزدگرد با یهودیان سبب استثنا قائل شدن این دوست میشد. (یارشاطر، ۱۳۸۱، ۳۵۴) موضوع استقرار یهودیان در
اصفهان در زمان همین پادشاه و ظاهراً به توصیه شوشندخت انجام گرفتهاست. (شهرستانهای ایرانشهر، بند ۵۳، ۴۱)
به نظر میرسد که این جسن روابط در زمان
بهرام گور هم که مادری یهودی داشت دوام یافته باشد. گزارش شده که این پادشاه زبان عبری میدانسته و با فقه یهودی آشنایی داشتهاست. (ثعالبی:۱۳۶۸، ۳۵۸) انتقال مرکز ربانیت یهودی از بیتالمقدس به بابل همزمان با پادشاهی بهرام گور صورت پذیرفت. با این اقدام این مرکز به دامان امنتر ایران خزید و خود را گزند جهان مسیحی نجات داد. (۱۸۳Goldenberg, ۲۰۰۷,)
دور تازه فشارها
زمانی که
یزدگرد دوم (۴۳۸-۴۵۷ میلادی) به پادشاهی رسید، دور تازهای بر فشارها بر پیروان ادیان غیرزرتشتی آغاز شد. یهودیان این از این آزارها به دور نبودند و محدودیتهایی بر اعمال فرایض آنان اعمال گردید. از جمله آنان را از روشن کردن شمع در زمان اجرای فرایض آیینی باز داشتند و برگزاری مراسم سبت (شنبه) هم ممنوع اعلام شد. (یارشاطر، ۱۳۸۱، ۳۵۴)
در زمان پادشاهی
پیروز یکم رویداد دیگری اتفاق افتاد که بر فشارهای بر یهودیان افزود. در ۴۶۸ میلادی، یهودیان که بر پایه پیشبینیها ظهور مسیحا را نزدیک میدیدند خشونتهایی از خود بروز دادند. از جمله معروف شد که در اصفهان دو موبد زرتشتی را زندهزنده پوست کندهاند. پس در مقابل مدارس دینی یهودی بابل به دستور شاهنشاه پیروز تعطیل شد و روحانیون یهودی مورد تعقیب قرار گرفتند. بخش عظیمی از یهودیان کشتهشدند و فرزندان آنان را به دین زرتشتی درآوردند. ( Loeb,۲۰۱۱, ۲۷۸) این پایان برخوردهای پیروز با یهودیان نبود. در ۴۷۰ میلادی رهبر مذهبی یهودیان ایران ؛ هونای پنجم؛ در جستجوی دولت مستقل یهودی در درون مرزهای ایران سر به شورش برداشت. شورش یهودیان سرکوب شد و خود هونا در پومبدیتا به دار مجازات آویخته شد. ( یارشاطر:۱۳۸۱، ۳۶۰) چندی پس از آن در اواخر پادشاهی بلاش (۴۸۴-۴۸۸ میلادی)، پسر هونا به نام مار زوترای دوم که مقام رهبری دینی جامعه یهودی را نیز داشت، با همان آرزوی استقلال پدر سر به شورش برداشت، شورشی که هفت سال به درازا کشید. سرانجام پادشاه دیگر ساسانی
قباد یکم در ۴۹۲ میلادی شورش را فروخواباند و مار زوترا را کشت و برای عبرت سایرین جسدش را از پل ماحوزه آویخت. اموال شورشیان مصادره شد و خودشان مورد تعقیب قرار گرفتند. خویشان مار زوترا از ایران گریخته به سرزمینهای یهودینشین روم پناه بردند. تعقیب و فشار بر یهودیان با مرگ قباد البته به پایان رسید. ممکن است به جز انگیزههای دینی ناآرامی و عدم امنیت ناشی از اقدامات مزدکیان در این طغیان اتباع یهودی بیتاثیر نبودهباشد. ( Graetz ,۲۰۰۹, ۳-۵) ولی بیتردید مهمترین انگیزه این شورشها گرایشهای مذهبی به ویژه انتظار برای ظهور منجی بودهاست. یکی دیگر از این شورشها به رهبری مردی بود که دعوی مسیحایی داشت و در بیت آرامای بلوایی به پا نموده بود و در زمان
هرمز چهارم(۵۷۸-۵۹۰ میلادی) سرکوب گردید. (پیگولوسکایا ،۱۳۸۵، ۴۴۱)