الیاسشاهیان نخستین حکومت مسلمان در بنگال
الیاسشاهیان سلسلهای مسلمان بودند که در سدههای ۸ و ۹ هجری حکومتی مستقل را در بنگال تشکیل دادند. این حکومت نخستین حکومت مسلمان است که بر سراسر بنگال حکم راند. برآمدن الیاس شاهیان پایانی بود به دو سده و نیم درگیری دائمی میان حکمرانان محلی و برقراری آرامش و صلح در این سامان. در این دوره هنر و علم رونق گرفت و بازرگانی رواج یافت، همچنین ارتباط سیاسی و فرهنگی با دیگر کشورها سبب آمیختگی فرهنگ بومی بنگال با آنان گردید. ایشان به آبادانی نیز توجه داشتهاند و آثار بسیاری از این دوره به جای مانده که آمیزهای از معماری بنگالی، معماری ایرانی است. در دوره الیاسشاهیان علاوه بر زبان فارسی که در بنگال زبان حکومتی بود، به زبان بنگالی نیز بها داده شد، در همین دوره بود که سبک ریخته در ادبیات بنگالی توسط نور قطب عالم، صوفی چشتی پدید آمد، چنانچه مصرعی به فارسی و مصرعی دیگر به بنگالی میسرودند. الیاسشاهیان با جمعیت هندوی بنگال روابط خوبی داشتند و در دوره ایشان هندوها به مناصب بالای درباری رسیدند.
قند پارسی در بنگاله
غیاثالدین اعظمشاه سومین پادشاه این سلسله مردی بود فاضل و دوستدار ادب فارسی، وی همعصر خواجه حافظ شیرازی بود و با این شاعر بزرگ فارسیگوی مکاتبه داشت. درباره چگونگی آغاز این مکاتبه روایتی در آیین اکبری اثر ابوالفضل علامی و ریاضالسلاطین آمده که روزی سلطان به بیماری مهلکی دچار شده بود و به سه تن از زنان حرم به نامهای سرو و گل و لاله دستور داد که پس از مرگ بدنش را بشویند. چون سلطان از بیماری نجات پیدا کرد به این سه زن محبت بسیار میکرد و این محبت دیگر زنان حرم را به حسادت واداشت چنانکه به ایشان به استهزاء غساله میگفتند.
سلطان که از این امر آگاهی یافت بر آن برآمد که با قصیدهای دل ایشان را به دست آورد. پس مصرع «ساقی حدیث سرو و گل و لاله میرود» را سرود، اما در مصرع بعداش ماند. چون هیچ یک از شاعران دربار نتوانستند وی را یاری نمایند، سلطان شعر ناتمام را به همراه دعوت حافظ به بنگال برای وی فرستاد. حافظ مصرع ناتمام سلطان را به مصرع «وین بحث با ثلاثه غساله میرود» کامل کرد، اما به خاطر کهولت سن از سفر به بنگال خودداری کرد و در عوض غزلی را که در زیر آمده به سلطان هدیه کرد. آمدن نام سلطان غیاثالدین و اشاره به دیدار از بنگال از لحاظ تاریخی این روایت را تایید میکنند.
مقبره غیاثالدین اعظمشاه نارایانگنج بنگلادش
ساقی حدیث سرو و گل و لاله میرود | وین بحث با ثلاثه غساله میرود | |
می ده که نوعروس چمن حد حُسن یافت | کار این زمان ز صنعت دلاله میرود | |
شکرشکن شوند همه طوطیان هند | زین قند پارسی که به بنگاله میرود | |
طی مکان ببین و زمان در سُلوک شعر | کاین طفل، یک شبه، ره صد ساله میرود | |
آن چشم جادوانه عابدفریب بین | کش کاروان سحر ز دنباله میرود | |
از ره مرو به عشوه دنیا که این عجوز | مَکاره مینشیند و مُحتاله میرود | |
باد بهار میوزد از گلستان شاه | و از ژاله باده در قدح لاله میرود | |
حافظ ز شوق مجلس سلطان غیاث دین | غافل مشو که کار تو از ناله میرود |