جمهوری های دهکده ای در هند باستان

آنچه امروزه افغانستان نام دارد، در آن روزگار قدیم و تا مدتها بعد قسمتی از هند بشمار می رفت. شمال غربی هند  «گاندهارا» نام داشت. در تمام نواحی شمال هند در جلگه‌های رود سند و رود گنگ نواحی بزرگ و وسیعی محل سکونت آریایی ها بود. این آریاییها که به این نواحی مهاجرت کرده بودند ظاهرا فن ساختمان را خوب می دانستند زیرا احتمال دارد که بسیاری از آنها از نواحی آریایی نشین ایران و بین النهرین که حتی در آن زمان‌ها در آنجاها شهرهای بزرگ وجود داشت، به سرزمین های هند آمده بودند. در فاصله نواحی سکونت آریاییها مناطق جنگلی وسیعی وجود داشت. مخصوصا در فاصله دو قسمت شمالی و جنوبی هند جنگل های بسیار بزرگی بود.

به نظر نمی‌رسد که عده زیادی از آریاییها توانسته باشند بطور دسته جمعی از این جنگلها بگذرند تا بتوانند در نواحی جنوبی مستقر گردند. اما احتمال دارد که افراد بسیاری منفردا برای اکتشاف یا برای داد و ستد و مبادله کالا به طرف جنوب گذشته باشند و همانا فرهنگ و سنت آریایی را به جنوب هند هم منتقل ساختند. بنابر افسانه ها و سنن قدیمی نخستین فرد آریایی که به جنوب هند رفت  «ریشی آگاستیا» بود که پیام مذهب و فرهنگ آریایی را به منطقه «دکن» رساند. پیش از آن داد و ستد وسیعی میان هند و نواحی و سرزمینهای خارج برقرار شده بود، فلفل و طلا و مروارید های جنوب هند بازرگانان خارجی را از راه دریا یه هند می کشاند. احتمال دارد که برنج هم از جمله صادرات جنوب هند بود. الوارها و تیره‌های بزرگ چوبی از ناحیه «مالابار» در جنوب هند در ساختمان‌های کاخ‌های شهر بابل (بابیلون) در بین‌ النهرین به کار می رفت.

به تدریج دهکده‌های آریایی در هند تغییر و تکامل یافت. این تکامل نتیجه اختلاطی از وضع زندگی قدیمی دهکده‌های دراویدی که در هند وجود داشت با افکار تازه آریایی بود. این دهکده‌ها تقریبا همه مستقل بودند و تحت اداره و حکومت «پنچایات» و شورای دهکده قرار داشتند که از طرف اهالی انتخاب می شد. اغلب یک عده از دهکده‌ها یا شهرهای کوچک به یکدیگر متحد می گشتند و در تحت ریاست یک «راجه» یا رئیس قرار می گرفتند که گاهی مقامش انتخابی بود و گاهی هم موروثی. گروه های مختلف دهکده‌ها با یکدیگر همکاری می کردند و با کمک هم به ساختن جاده‌ها، کاروانسراها، تونل های آبیاری و این قبیل چیزهای عمومی که برای استفاده مشترک مفید بوده می‌پرداختند. به نظر می رسد که «راجه» هر چند هم که در منطقه و ناحیه خودش رئیس بود، نمی توانست هرکار دلش می خواست بکند. خود او تابع قوانین و رسوم آریایی بود و ممکن بود از طرف اتباع معزول یا مؤاخذه شود.

اگر «هند و آریاییها» را با آریاییهای یونان مقایسه کنیم می بینیم میان وضع زندگی آنها اختلاف فراوانی وجود دارد. اما از بعضی جهات به یکدیگر شبیه هستند و چیزهای مشترکی دارند. در هر دو یکنوع دموکراسی وجود داشت اما باید به خاطر داشته باشیم که این دموکراسی کمابیش به خود آریایی‌ها محدود و منحصر بود. غلامان و کسانی که آریاییها آنها را در طبقات پایین و پست قرار داده بودند دموکراسی و آزادی نداشتند. سیستم «کاست»  با تقسیمات بیشمارش به آن صورت که ما اکنون می دانیم، درآن زمان وجود نداشت. در آن دوران میان آریاییهای هند جامعه به چهار کاست یا طبقه تقسیم می شد که عبارتند از :

  1. برهمن ها، یا اشخاص دانشمند و تحصیل کرده و خردمند که شامل روحانیون می شدند.
  2. کشاتریاها، یا حکمرانان و نظامیان.
  3. وایشاها یا بازرگانان و کسانی که در کار داد و ستد بودند.
  4. شودراها، یا کشاورزان و کارگران.

به این قرار این تقسیمات براساس شغل و کار اشخاص بود. ممکن است سیستم کاست تا اندازه‌ای هم از آن جهت به وجود آمد که آریاییها می‌خواستند خودشان را از نژاد قدیمی که در هند وجود داشت و در مقابل آنها شکست خورده بود جدا نگهدارند. آریاییها خیلی از نژاد خودشان مغرور بودند وبه تمام نژادهای دیگر به دیده حقارت می‌نگریستند و میل نداشتند که مردم نژاد خودشان با مردم نژادهای دیگر مخلوط شوند. کلمه کاست در زبان سانسکریت «وارنا» است که به معنی «رنگ» می باشد. این کلمه و معنی آن نشان می دهد که آریاییها که به هند آمدند سفیدتر و زیباتر از ساکنین قبلی و اصلی هند بودند که رنگشان تیره تر بوده است. پس ما باید در نظر داشته باشیم که از یک طرف آریاییها طبقه کارگر و کشاورز را پست می شمردند و اجازه نمی دادند که به هیچ وجه در دموکراسی آنها شرکت کنند و از طرف دیگر در میان خودشان دموکراسی و آزادیهای فراوانی داشتند. آنها اجازه نمی دادند که حکمرانانشان از مقام خود سواستفاده کنند و اگر حکمرانی از وظایف خود تخطی می کرد او را از کار برکنار می‌ساختند. پادشاهان معمولا از طبقه «کشاتریاها» بودند اما گاهی هم در زمان جنگ ها یک نفر از طبقات پایین تر و حتی از کارگران هم اگر شایستگی و لیاقت می‌داشت به حکومت می رسد و بر تخت سلطنت می نشست.

در دوره های بعدی به تدریج آریاییها رو به فساد و انحطاط نهادند و سیستم کاست هم صورت خشک و خشنی پیدا کرد. تقسیمات متعددی که در داخل هر طبقه به وجود آمد و مردم را از هم جدا می کرد، کشور را ضعیف می کرد و موجب سقوط آن می گشت. همچنین آریاییها افکار آزادیخواهانه قدیمی‌تان را فراموش کردند و از یاد بردند. در دورانهای قدیم گفته می شد که یک آریایی هرگز نباید غلام و برده بشود و برای او مرگ بهتر از آنست که نام آریایی خود را بی آبرو سازد.

اماکن سکونت آریاییها چه شهرها و چه روستاها بطور اتفاقی و تصادفی وسعت نمی یافت، بلکه از روی طرح ها و نقشه‌های معینی ساخته می‌شد و شاید برایتان جالب باشد که بدانید آنها در طرح های خود اصول هندسه را بسیار رعایت می کردند. بدیهی است که بسیاری از صور هندسی در آن زمان در «پوچ های ودی» (پوچا یعنی دعا و در دعاهای هندوها گاهی تصاویر هندسی بکار می رفت). حتی اکنون در بسیاری از خانواده های هندو بعضی از این تصاویر هندسی در دعاهای مختلف بکار می رود. امروزه ساختمان منازل و شهرها با علم هندسه ارتباط بسیار نزدیکی یافته است. احتمال دارد که دهکده های باستانی آریایی ها در ابتدا یک نوع اردوگاه مستحکم و یا یک دژ بود. زیرا در آن زمان‌ها آنها همیشه می ترسیدند که مورد حمله واقع شوند. این طرح به شکل یک مربع بود که در اطراف آن دیوارهای بلندی وجود داشت. و در چهار طرف چهار دروازه بزرگ و چهار دروازه کوچک وجود داشت. در مرکز دهکده «پنچایات گهار» (کانون شورای دهکده) قرار داشت که پیران دهکده در آنجا با هم ملاقات می کردند. در دهکده کوچک بجای کانون شورای دهکده یک درخت بزرگ کاشته می شد.و هر ساله تمام افراد آزاد دهکده در آنجا جمع می شدند تا شورای خود را انتخاب کنند.

اغلب بسیاری از مردم دانشمند و خردمند به جنگلها می رفتند و در نزدیکی شهر با دهکده در جنگل زندگی می کردند تا اینکه به این وسیله بتوانند یک زندگی ساده برای خود ترتیب دهند و در آرامش به مطالعه و کار خود بپردازند. علاقمندان و شاگردانی هم در اطراف آنها گرد می آمدند و به تدریج در نزدیک شهرها اماکن تازه ای بخاطر این معلمان به وجود می آمده می توان گفت یک نوع دانشگاه بود و به آن «اشرام» می گفتند.

در میان سلطنت ها و جمهوری های آن زمان حکومت «ماگادها» در جنوب «بیهار»، حکومت «ویدها» در شمال بیهار، حکومت «کاشی» یا بارسلونا، حکومت «کوشالا» که مرکزش «آیودهیا» (در محل فیض آباد کنونی) بود و حکومت «پانچالاس» را که در میان رود گنگ و رود جمنا قرار داشت می توان نام برد. دو شهر عمده که در قلمرو حکومت پانچالاس بودند یکی «ماتورا» و دیگری «کانیاکوبجا» نام داشتند و هر دو شهر در دوران های تارخی بعد هم شهرت داشتند و هردوی آنها هنوز هم باقی هستند. شهر «اوجین» هم یک شهر قدیمی بود که در آن زمانها وجود داشت و اکنون شهر کوچکی است که در ناحیه گوالیور قرار دارد. در نزدیکی شهر «پاتالیپوترا» یا همان پانتای امروزی شهر «وایسالی» بود. این شهر مرکز عمده یکی از قبایلی است که در تاریخ باستانی هند شهرت فراوانی دارد. این قبیله «لیج چهاوی» بود و حکومتی که در آنجا وجود داشت یک جمهوری بود که به وسیله جمعی از مردمان ممتاز اداره می شد و آنها برای خود یک رئیس انتخاب می کردند و نام آنرا «نایاکا» می نامیدند. با مرور زمان شهرهای کوچک و بزرگ رشد یافتند. داد و ستد و مبادله کالا هم افزایش پیدا کرد. هنرها و مصنوعات پیشه وران نیز تکامل یافت و شهر ها نیز بصورت مراکز عمده مبادله کالا در می آمدند. همچنی اشرام ها هم که در جنگلها قرار داشتند توسعه یافت و به شهرهای دانشگاهی تبدیل شد.

بهترین از سراسر وب

[toppbn]
ارسال یک پاسخ