سنگ نوشته های پارسِ هخامنشی
ژاله آموزگار (استاد دانشگاه تهران)
تاریخ مطالعات و رمزگشایی نوشتههای فارسی باستان داستانی شیرین و گاه حماسهگونه است. اگر نوشته مبهم هرودوت (۸۷/IV ) را، که به سنگنوشتههای هخامنشی اشارهگونهای دارد و از دو لوحه سنگ سفیدِ استوانهایِ داریوش در کنار بُسفر حکایت میکند(۱)، کنار بگذاریم، نخستین گام برداری در راه رمزگشایی خطوط کتیبههای هخامنشی به قرن هفدهم میلادی برمیگردد که گارسیا دوسیلوا(۲) در ۱۶۱۸ از تخت جمشید یا چهلمنار آن دوران بازدید میکند و شرح این بازدید را در ۱۶۶۷ در پاریس منتشر میسازد(۳).
از آن پس، ایرانشناسان دیگری این عرصه را در نوردیدهاند و ثمره سالها تلاش خود را در اثرهای بهجایماندنی عرضه کردهاند(۴).
اکنون، پس از گذشت بیش از سه قرن از آغاز این پژوهشها، پییر لوکوک، استاد گرانقدر مدرسه مطالعات عالی دانشگاه سوربُن پاریس، این کتابنامه درخشان را ورقزده و صفحات تازهای به آن افزوده است و امیدواریم که این دفتر باز به دست دانشمندان ایرانی و خارجی ورق بخورد.
ما، در این کتاب، برای نخستینبار، ترجمههای سنگنوشتههای دوره هخامنشی را در سه زبان فارسی باستان، عیلامی، بابلی و بهندرت آرامی، در کنار هم، میبینیم و با آخرین نظریات که تا سال انتشار کتاب درباره این کتیبهها و تاریخ و تمدن مربوط به دوره هخامنشی عرضه شده است، با تحلیلی منطقی و به زبانی ساده اما پرمحتوا، آشنا میشویم.
کتاب شامل دو بخش و پایانهای به عنوان ملحقات است به این شرح:
بخش اول، تحت عنوان پیشدرآمد (ص۱۹-۱۷۴) شامل سیزده فصل در مباحث زیر است: ۱) رمزگشایی الفبای میخی (ص۱۹-۳۰)؛ ۲) آریاییها در ایران (ص۳۱-۳۷)؛ ۳) زبانهای رایج در قلمرو شاهنشاهی (ص۳۸-۵۸)؛ ۴) خط میخی باستان (ص۵۹-۷۲)؛ ۵) کوروش در بابل و کاخهای پاسارگاد (ص۷۳-۸۲)؛ ۶) به قدرت رسیدن داریوش و سنگنوشته بیستون (ص۸۳-۹۶)؛ ۷) داریوش و کاخ تخت جمشید (پرسپولیس) (ص۹۷-۱۰۷)؛ ۸) کاخهای شوش (ص۱۰۸-۱۱۷)؛ ۹) آرامگاههای نقش رستم (ص۱۱۸-۱۲۳)؛ ۱۰) همدان، سوئز و دیگر جایگاهها (ص۱۲۴-۱۲۹)؛ ۱۱) اقوام قلمرو شاهنشاهی (ص۱۳۰-۱۵۳)؛ ۱۲) دین هخامنشیان (ص۱۵۴-۱۶۴)؛ ۱۳) نهادهای هخامنشیان (ص۱۶۵-۱۷۴).
بخش دوم (ص۱۷۵-۲۷۷) ترجمههای سنگنوشتهها را شامل میشود. در هر مورد، پیش از عرضه ترجمه متن، توضیحی مختصر ولی کامل از مشخّصات سنگنوشته، محل آن و زبانهای آن به دست داده شده است.
این بخش شامل مباحث زیر است:
۱) ترجمه کتیبه مربوط به اریارَمَنه (ص۱۷۹).
۲) ترجمه کتیبه مربوط به ارشامه (ص۱۸۰).
۳) سنگنوشتههای دوره کوروش دوم یا کوروش بزرگ از جمله شامل تجزیه و تحلیل متن استوانه معروف بابلی، که آن را بیانیه کوروش نیز مینامند، و یادداشتهای
مفیدی همراه ترجمه این سنگنوشته و همچنین معرفی سنگ نوشته کوتاه کوروش در پاسارگاد (= مشهد مرغاب) است. (ص۱۸۱-۱۸۶)
۴) سنگنوشتههای داریوش اول که مفصلترین قسمت این مبحث است با معرفی کتیبهها به ترتیب تاریخی: نخست شرح کتیبه بیستون با ترجمه سطر به سطر متن به زبانهای فارسی باستان، عیلامی، بابلی. این نوع عرضه مطلب مقایسه میان ترجمهها را بسیار آسان میکند. یادداشتهای نویسنده روشنگر موارد مبهم است. سپس ترجمه سنگنوشتههای الوند، همدان، نقش رستم، تختجمشید (پرسپولیس)، شوش و سوئز به همان سبک عرضه میشود.
ترجمه نوشتههای روی مُهرها و وزنهها و ظرفهایی که به دوره داریوش تعلق دارند، در پایان سنگنوشتهها، بررسی شده است. (ص۱۸۷-۲۴۹)
۵) در این قسمت، سنگنوشتههای مربوط به خشایارشا، شامل ترجمه کتیبههای او در همدان و تخت جمشید و شوش و وان و، در پایان، نوشتههای روی مهرها و ظرفهای منسوب به دوره خشایارشا بررسی شده است. (ص۲۵۰-۲۶۴)
۶) در بخش سنگنوشتههای مربوط به اردشیر اول، ترجمه دو کتیبه او در تخت جمشید آمده است و در پایان، نوشتههای روی ظرفهای مربوط به دوره اردشیر اول بررسی شده است. (ص۲۶۵-۲۶۶)
۷) در این قسمت، ترجمه سنگنوشتههای داریوش دوم در همدان و شوش آمده است. (ص۲۶۷-۲۶۸)
۸) در این قسمت، ترجمه سنگنوشتههای اردشیر دوم در همدان و تختجمشید و شوش عرضه شده است. (ص۲۶۹-۲۷۴)
۹) در این قسمت، ترجمه سنگنوشته اردشیر سوم در تخت جمشید به همراه ترجمه نوشته کوتاهی بر روی مُهری از این دوره آمده است. (ص۲۷۵-۲۷۶)
۱۰) پیوستی که این ترجمهها را به پایان میبرد ترجمه متن سنگنوشتهای یونانی است حاوی نامه داریوش به شخصی به نام گاداتاس(۵) که احتمالاً ساتراپ داریوش اول در ایونی(۶) بوده است. (ص۲۷۷)
ملحقات شامل مطالب زیر است:
۱) شرح علامتهای اختصاری که در کتاب به کار رفته است. (ص۲۸۲)
۲) کتابنامه تفکیکشدهای شامل آثار مفید مربوط به هر فصل در این قسمت عرضه شده است. (ص۲۸۳-۲۸۷)
۳) این قسمت مجموعهای از نمایههاست:
نمایه نخست، فهرست اسامی خاص شاملِ نامهای اشخاص، نامهای ایزدان، نام اقوام و کشورها، نام شهرها، نام کوهها، نام ماهها؛
نمایه دوم، نمایه موضوعی مربوط به مسائل سیاسی، دین و اخلاق، انسان و حیوان و گیاه، بناها و اشیاء و مواد، عناصر طبیعی؛
نمایه سوم متون مورد استفاده:
فارسی باستان، آثار به زبان یونانی و لاتینی، اوستا، تورات، ریگودا، قرآن؛
نمایه چهارم شامل زبان، خط و واژگانی است که به زبانهای اصلی در متن آمدهاند.
کتاب با فهرست مندرجات پایان مییابد.
جمعآوری این مواد ارزنده در یک مجلّد، که در بالا به شرح عرضه شد تا ظرافتهای این تألیف مد نظر قرار گیرد، خواننده علاقهمند را به تحسین وامیدارد؛ بهخصوص که با روشی جدید و کاری نو درباره سنگنوشتههای هخامنشی روبهرو هستیم.
در بحث از تاریخچه رمزگشایی کتیبهها، نویسنده، با شرح جزئیات داستانِ حماسهگونه گشوده شدن این راه پرفراز و نشیب و با ذکر نامِ دانشمندانی که در این زمینه خطر کردهاند و گام به گام پیش رفتهاند تا سرانجام هر واژهای مدلول خود را بازیافته است و پژوهشهای مربوط به زبان فارسی باستان به گسترش کنونی رسیده است، خواننده را کاملاً با مشکلات این راه سپریشده و درنوردیده آشنا میسازد.
ما در این کتاب با نظریههای گوناگون درباره زبانهای ایرانی و زبانهای دوره باستان، با تأکید بیشتر بر زبان فارسی باستان و خط میخی مربوط به آن، آشنا میشویم. زبانهای همجوار فارسی باستان، خطوط میخی خویشاوند با خط میخیِ فارسی باستان و سرانجام ویژگیهای نگارشی و آواییِ الفبایِ فارسی باستان با درایت تمام بررسی شده است. مؤلف در بحث از خط فارسی باستان به نکتههای جالبی اشاره دارد. وی درباره
خویشاوندی این خط با خطوط مدیترانهای دلایلی عرضه میکند از جمله آنکه در این خطوط n و m پیش از صامت ثبت نمیشوند و جای پای این پدیده را در خط فارسی باستان میبینیم؛ و حالآنکه این پدیده در دستگاه نگارشی منطقه مربوط به زبانهای ایرانی دیده نمیشود. زبان فارسی باستان آواهای خیشومی دارد، اما خط در چنین مواردی آنها را ثبت نمیکند. از اینرو نتیجه گرفته میشود که الفبایی که زبان فارسی باستان با آن نوشته میشود برای این زبان درست نشده است. (ص۷۱ و ۷۲)
لوکوک فرضیههای گوناگون درباره واژه آریا را به بحث میکشد و سپس نظریهای را که آن را از *nri- هندو اروپایی میدانند مطرح میکند و همسانی این واژه را با nar اوستایی و سنسکریت و جای پای آن را در یونانی و در نام نرون نشان میدهد؛ ولی، همچنان، جای تردید را برای خواننده باقی میگذارد. (ص۳۲)
در فصل مربوط به آریاها در ایران، مؤلف، با شواهد ارزنده، از اقامت پارسها در جنوب دریاچه اورمیه و سپس اسکان آنها در فارس سخن میگوید. (ص۳۳-۳۵)
وی، درباره ایرانشهر و aryaÎnaÎm xsÏaÑra (= قلمرو آریاها) بحث جالبی پیش میکشد و از واژه شهر و تحول معنایی آن سخن میگوید. شرح میدهد که چگونه معنی «قلمرو» واژه شهر به مفهوم کنونی تحوّل یافته است. جای پای مفهوم کهن شهر رادر نام شهرزاد مییابد که معنی واقعی آن «دخت قلمرو» است. (ص۳۱)
نویسنده این اثر قرابتی میان نام ایرلند و آریاها نمیبیند. (ص۳۳)
نویسنده نکته درخور توجهی را درباره واژه بربر توضیح میدهد و آن این که اگر یونانیان ایرانیان و غیریونانیان را بربر نامیدهاند به هیچ وجه به دلیل حقیر شمردن آنان نیست؛ زیرا این واژه، در زبان یونانی باستان، مدلول توهینآمیزی نداشته است بلکه barbarosنوعی نامآوا بوده و به بیگانگانی اطلاق میشده است که زبانشان به نظر نامفهوم میآمده است. مدلول تحقیرآمیزی که امروزه این واژه دارد متأخر و محصول تلقّی رومیان است که مورخان دورههای بعد و نویسندگان معاصر نیز همچنان این تلقّی را ادامه دادهاند. (ص۱۹)
مؤلف اهمیت سنت شفاهی را در این دوران با بحث درباره واژه Ñatiy- «میگوید» پیش میکشد. این واژه در غالب کتیبهها و به خصوص در کتیبه بیستون آمده است. به نظر او، این واژه گویای آن است که این متن نهتنها در این سنگنوشته و به زبان و خط فارسی باستان نگارش یافته است بلکه متنی بوده است برای عرضه و ابلاغ در سراسر قلمرو هخامنشیان. (ص۹۵ به بعد)
همچنین، درباره واژه xsÏaÎyaÑiya «شاه» توضیحات درخور توجهی دارد و به خصوص ترکیب xsÏaÎyaÑiya xsÏaÎyaÑiyaÎnaÎm (شاهِ شاهان) را ساختی بیگانه میداند؛ زیرا، در زبانهای هندو اروپایی باستان، در این نوع گروههای اسمی، معمولاً مضاف الیه پیش از مضاف قرار میگیرد و ساختی که برای این ترکیب انتظار میرود *xsÏaÎyaÑiyaÎnaÎm xsÏayaÑiya است که در فارسی میانه نیز به صورت sÏaÎhaÎn-sÏaÎh دیده میشود. ساخت اختیارشده در کتیبهها نوعی گردهبرداری از صورت سامی sÏarru sÏarraÎni است و نحو زبانهای سامی را نشان میدهد، همچون ملکِ الملوک. (ص۱۶۶)
درباره اصل مادی واژه xsÏaÎyaÑiya نیز توضیحات کاملاً روشن است؛ زیرا، در غیر اینصورت، میبایست لفظ به صورت *xsÏaÎyasÏiya میبود. (ص۴۷)
مؤلف، در توضیح این اقتباس، میگوید که این واژه دولتی بوده و در نهاد حکومتی ماد وجود داشته است و هخامنشیان، پس از غلبه بر مادها، اصطلاحات دولتی و سیاسی را از پیشینیان خود گرفتهاند. (ص۱۶۶ و ۱۶۷)
درباره محل قرار گرفتن کتیبههای یادبود بنای داریوش، نویسنده سعی دارد پاسخی برای این پرسش بیابد که چرا این کتیبهها در جایی که امروزه دور از نظر مینماید قرار دارند، در حالی که انتظار میرفت که چنین اسناد معتبری در محلی چشمگیرتر جای داشته باشند. با توجه به تاریخچه جایگاه این کتیبهها، زمانی که آنها، به فرمان داریوش، کار گذاشته شدند، از سوی جنوب وارد این صفّه میشدند و، در نتیجه، سنگنوشتهها بلافاصله در معرض دید قرار میگرفتند. سپس، جانشینان داریوش درِ ورودی با شکوهتری در بخش غربی این صفّه ساختند و این کتیبهها از دید به دور افتادند. (ص۹۸)
در این کتاب، بر نقش سیاسی تخت جمشید تأکید فراوان رفته (ص۹۸)؛ و توضیحات عالمانهای درباره تالارها داده شده و بحثهای ریشهشناسی جدیدی درباره نام کاخهای هدیش و تچره به میان آمده است. (ص۱۰۱)
مؤلف، درباره اعتقادات دینی هخامنشیان بحثهای پرنکتهای مطرح کرده و بود یا نبودِ فرهنگ اوستایی در ایران هخامنشی را به بحث کشیده است. اهورهمزدا، به عنوان خدای برتر، در همه کتیبهها ستایش شده است. اهوره مزدا آفرینندهای است که آسمان را، زمین را، مردم را و شادی را برای مردم آفرید و این کاملاً با مفاهیم اوستایی (یشت ۱۳، بند۲) همسانی دارد. اما نویسنده به نبودن نشانی از نام زردشت و امشاسپندان در متون فارسی باستان اشاره میکند و این را دلیل عدم گسترش فرهنگ اوستایی در اعتقادات دینی هخامنشیان میداند.
این نکته مشکل پذیرفتنی باشد؛ زیرا در کتیبههای دوره ساسانی نیز، با همه گستردگی آیین زردشت در آن دوره، نشانی از نام زردشت و امشاسپندان نیست. از سوی دیگر، باید به وجود دو نوع نهاد اعتقادی در دوره هخامنشیان قایل شد: دین گاهانیِ دین مردان و دین فرمانروایان(۷). شاهان در دوره هخامنشی مشروعیت حکومت خود را از اهورهمزدا میگیرند. داریوش و خشایارشا فرمانروایی خود را فقط مدیون خدای بزرگ اهورهمزدا میدانند. لوکوک بر آن است که مشروعیت ایزدی شاهان هخامنشی نهادی است تحت تأثیر الگوی بینالنهرینی و در گذار این عقیده اورارتوها نیز مؤثر بودهاند. سپس، این تفکر با اعتقاد به فرّه/ خورنهی اوستایی، که در آن مشروعیت شاهان مرهون فرّه شاهی است، آمیخته میشود. (ص۱۵۷ به بعد) امّا، درباره فروهرها، لوکوک تصویر آنها را شبیه شاهان هخامنشی میداند(۸).
مطالبی خواندنی درباره مغها و واقعه گئوماته مغ در این کتاب مطرح شده است. لوکوک کمبوجیه و بردیا را شخصیتهای تاریخی میداند و شورش گئوماته مغ (بردیای واقعی) را نشانهای از جدال دینی همراه با مسائل سیاسی فرض میکند که به مخالفت با داریوش پیش آمده است. احتمالاً اعتقادات دینی داریوش و کمبوجیه همسان بوده است. (ص۱۶۱ و ۱۶۲)
درباره اعتقادات دینی هخامنشیان از روی مطالب کتیبهها مشکل میتوان اظهار نظر کرد. در این کتاب، به روایت بابلیِ بند ۱۴ کتیبه بیستون اشاره شده است حاکی از آن که گئوماته مغ نیایشگاهها را ویران و داریوش بلافاصله آنها را بازسازی کرده است.
بنا به نوشتههای هرودوت و کاوشهای باستانشناسی، ایرانیان هخامنشی معبد نداشتند تا گئوماته آن را ویران کند. پس روایت بابلی حوادث را با معیارهای سیاسی بابلی گزارش میکند. (ص۱۶۳)
در متن فارسی باستان، برای مفهوم نیایشگاه از واژه aÎyadana استفاده شده است که واژهای ناشناخته است، هرچند میتوان در آن yad- فارسی باستان و yaz- اوستایی را بازشناخت (ص۱۵۹). در هر حال، در این واژه وجود مفهومی انتزاعی را میتوان حدس زد. (ص۱۶۳)
مؤلف به نقش انجمنهای مردمی در این دوره نیز اشاره و بحث جالبی درباره واژه kaÎra فارسی باستان مطرح کرده است. هرچند این واژه، در همهجا، به «مرد جنگی» ترجمه شده، ولی، در حقیقت مراد از آن گروه سپاهیان است. به زعم نویسنده، در این واژه باید مفهوم جمع شدن مردمان را به صورت انجمنها دید، به خصوص نقش این گونه انجمنها در نوشتههای کتیبه بیستون کاملاً روشن است. نقش kaÎra ، پس از کتیبه بیستون، کم رنگتر میگردد (ص۱۶۸ به بعد). ضمنا، درباره نگارش متأخرترِ ستون پنجم کتیبه بیستون نیز، استدلالات جالبی در کتاب عرضه شده است.
مطالب مربوط به گاهشماری در دوران هخامنشی با ریزهکاریهای بسیار ارزنده مطرح و فهرست تطبیقی ماهها در فارسی باستان، بابلی/ اکّدی، با مقایسه با ماههای زردشتی و جز آن به دست داده شده است (ص۱۷۱ به بعد). به خصوص باید، برای دوران داریوش، به گاهشماری تطبیقی ابتکاری اشاره کرد که حوادث تاریخی این دوران را، بنا بر مطالب سنگ نوشته بیستون، فهرستوار توضیح میدهد. به عنوان مثال:
۱۰/۳/۵۲۲ (۱۴ ویهخنه(۹)/ ادارو(۱۰)) قیام گئوماته (بند۱۱)
۲۹/۹/۵۲۲ (۱۰ باگیادی(۱۱)/ تشریتو(۱۲)) پیروزی داریوش بر گئوماته (بند ۱۳) (ص۹۳ به بعد)
زبان و بیان اثر روان و شیرین و سهل و ممتنع است. مشکلترین و پیچیدهترین مطالب با گزارشی گیرا در دسترس خواننده قرار میگیرد.
درباره شیوه مؤلف در نشان دادن مآخذ، نکتهای که باید به آن اشاره کرد این است که وی در این مورد، به ذکر متون اصلی مانند وداها یا اوستا و یا تاریخ هِرودوت اکتفا کرده است. نویسنده این کار را آگاهانه انجام داده است. وی، در پیشگفتار، توضیح میدهد که این اثر برای مخاطبانی در طیفی گسترده نوشته شده است. با این همه، بهخصوص بر آن تأکید دارد که آراء دانشمندان خبره در هر مبحثی کاملاً مدّ نظر او بوده است. ضمنا کتابنامه موضوعی پایان کتاب راه را برای پژوهشگران علاقهمند باز میگذارد. همچنین نویسنده یادآور میشود که متخصصان معتبر باستانشناس و زبانشناس و جز آن (که نام و رشته تخصصی آنان به طور دقیق ذکر شده است) این اثر را پیش از چاپ خواندهاند و نظر خود را در اختیار مؤلف قرار دادهاند. یادآوری این موضوع اطمینان خاطر کامل در مورد اعتبار مطالب کتاب به خواننده میدهد.
نکته دیگری که باید به آن توجه شود این است که بخش اول، که مقدمهگونهای بر مطالب سنگنوشتههاست، بیشتر حجم اثر را اشغال کرده است. مؤلف درباره تخصیص چنین سهمی به این بخش توضیح میدهد که قصد نداشته است که، در آن، دورهای از تاریخ را به روایت بکشد، بلکه فقط مسائلی را مطرح کرده است که پاسخگوی پرسشهایی که ضمن خواندن و تفسیر کتیبهها پیش میآید باشند و، بدون چنین سرآغازی هرچند طولانی، بررسی مسائل سنگنوشتهها دشوار میشده است.
در این کتاب، ترجمه متنها داده شده ولی به تجزیه و تحلیل واژه به واژه آن پرداخته نشده است. نویسنده به کار ارزنده کنت(۱۳) در این باب اشاره دارد و، برای پرهیز از تکرار، فقط در مواردی طرح بحث تازه میکند که با مطالب گفتهشده پیشین اختلاف نظر وجود داشته باشد.
آنچه این کتاب را بیشتر خواندنی و قابل استفاده میکند نکات نو و جالبی است که در هر صفحه آن به چشم میخورد و در این مقاله برای اجتناب از اطاله کلام فقط به نمونههایی از آنها اشاره شده است.
این اثر، که برای علاقهمندان ایرانی ناآشنا به زبان فرانسه هنوز دور از دسترس است(۱۴)، یکی از جدیدترین و باارزشترین آثار در مورد تاریخ هخامنشی به شمار میآید و برای پژوهندگان فرهنگ کهن ایران بسیار مفید است.
ما تلاش درخور ستایش پروفسور پییر لوکوک را در تألیف این کتاب ارج مینهیم و از او سپاسگزاریم که برای روشنیبخشیدن بر بخشی از فرهنگ ایرانزمین چنین کار سترگی را به انجام رسانده است.
منبع :
* Pierre LECOQ, Les insriptions de la Perse achéménide, Gallimard, 1997.
۱ ) ص۱۹ و ۲۰ کتاب.
۲) Garcias de Silva y Figueroa.
۳ ) ص۲۲ کتاب.
۴ ) برای آگاهی از تاریخچه رمزگشایی و فهرست نخستین بازدیدکنندگان از سنگنوشتههای هخامنشی و جزئیات پژوهشها در این زمینه، á ص۱۹ تا ۳۰ کتاب.
۵ ) Gadatas ، نویسنده قرابت میان این نام و *GaÎ(v)-daÎta یا *Baga-daÎta به معنی «گاو دادهشده» یا «خدا داده» را احتمال میدهد.
۷ ) موله، ایران باستان، ترجمه ژاله آموزگار، چاپ پنجم، تهران 1377، ص۱۱۸.
۸ ) در این باره، همچنین á
Sh. ShahbaÎzi, “An Achaemenid Symbol Farnah””””, in Archaeologische Mitteilingen Aus Iran, 1980. p. 128
۹ ) ViyaÎxna در فارسی باستان، نام ماه دوازدهم.
۱۰ ) AddaÎru در بابلی/ اکدی نام ماه دوازدهم.
۱۱ ) BaÎgayaÎdi در فارسی باستان نام ماه هفتم.
۱۲ ) TasÏritu در بابلی/ اکدی نام ماه هفتم.
۱۳) R. G. Kent, Old Persian, 1953.
۱۴ ) این کتاب زیر نظر اینجانب ترجمه میشود.