گشتاسب (ویشتاسب)
درگاهان، قدیمیترین بخش اوستا، نام او آمده است. در متنهای پهلوی بنای آذربرزین مهر، آتش مخصوص کشاورزان، به او نسبت دادهشده است. دینآوری زردشت و در دوران اوست. گشتاسب بهعنوان حامی زردشت مقامی بس گرامی در متنهای اوستایی و پهلوی دارد؛ بخصوص در متن یادگار زریران۱ که شرح نبرد دینی گشتاسب با ارجاسب، شاه خیونان (هون ها)، و پهلوانیهای پهلوانان ایران پس از گرویدن گشتاسب به آیین زردشتی است. در این داستان آمده است که جون ارجاسب از موضوع دینآوری زردشت آگاه میشود دو وزیر خود ویدِرَفش (بیدیرَفش) و «نام خواست هزاران» را همراه با نامهای به دربار گشتاسب میفرستد و از او میخواهد که آیین زردشتی را رها کند. زریر از سوی گشتاسب نامه را چنین پاسخ میدهد که آنها هرگز کیش اورمزد را رها نخواهند کرد و آماده کارزارند. همۀ مردان به نبرد خوانده میشوند. جاماسب آیندۀ این نبرد را که به کشته شدن بیستوسه تن از برادران و فرزندان گشتاسب خواهد انجامید پیشبینی میکند. باوجوداین پیشگویی، سپاه ایران رو درروی خیونان قرار میگیرند. زریر در آغاز کشته میشود. بستور، فرزند خردسال زریر، به خونخواهی پدر پای به میدان میگذارد و ویدرفش را با یاری روان پدر از میان برمیدارد. بهسوی لشکر میتازد و درفش ایرانیان را در دست گرامی کرد، پسر جاماسب، میبیند و به اسفندیار میرسد، اسفندیار دلیر ارجاسب را با همۀ سپاهیانش شکست سختی میدهد. سپند یاد یا اسفندیار در اینجا شخصیتی پرهیزگار و دیندار است و نبرد او نبردی درراه آیین مزدیسنایی است.
نگاره گشتاسب در شاهنامه تهماسبی
در شاهنامه، گشتاسب شخصیتی دیگر دارد که در مواردی، چندان مطلوب هم نیست. او در آغاز با پدر درشتی میکند؛ به هند و سپس روم میرود و دختر قیصر روم را به همسری درمیآورد. نام همسر او کتایون و در برخی متون فارسی ناهید است(در متنهای دینی همسر گشتاسب هوتوس۱ نامیده میشود).در شاهنامه از دو پسر گشتاسب نامبرده میشود: اسفندیار و پشوتن. اسفندیار شخصیت برجستهای است و پهلوانی دلیر و شاهزادهای پرهیزگار، اما بااینهمه، خواهان تخت و تاج. او نیز همچون رستم هفتخانی را پشت سر میگذارد و عبور از این هفت منزل برای نجات خواهرانش است که در دست تورانی گرفتارند. ارجاسب آنان را در دوربین دژ زندانی کرده است. گشتاسب از اسفندیار میخواهد که آنها را از این بند نجات دهد و به پاداش این کار تخت و تاج را به وعده میدهد. اسفندیار هفت منزل سخت را طی میکند. در خان اول با گرگان غولآسا روبهرو میشود و آنها را از میانبر میدارد. در خان دوم دو شیر نر و ماده راه را بر اسفندیار میبندند که به دست او نابود میشوند. در منزل سوم اژدهایی در انتظار اوست که از دَمش آتش بیرون میآید و اندامش همچون کوه خاراست. اسفندیار برای مقابله با این اژدها دستور میدهد گردونهای چوبین بسازند و گرداگرد آن تیغههای شمشیر بنشانند و بر روی آن صندوقی نصب کنند که مردی بتواند در آن جای گیرد. دو اسب بر آن گردونه میبندند. اسفندیار، زره بر تن، در آن صندوق مینشیند و گردونه پیش میرود. اژدها درحالیکه آتش از کام فرومیبارد اسبها و گردونه را میبلعد. تیغهای گردونه کام اژدها را میآزارند، اما او قدرت بیرون آوردن آن را ندارد. اسفندیار از صندوق بیرون میآید و بر مغز اژدها میکوبد و براثر زهری که از تن اژدها بیرون میآید، اسفندیار بیهوش میشود. شاید دود برآمده از زهر اژدها درآمده که تمام وجود اسفندیار را فرامیگیرد، او رویینتن کرده باشد. در همهجا سخن از رویین تنی اسفندیار است؛ ولی چگونگی رویینتن شدن او در هیچ متنی سخنی نرفته است. اگر رویین تنی او را از این حادثه بدانیم، بنابراین چون اسفندیار به حالت بیهوشی میافتد و دیدگانش بسته میماند، تنها محل آسیبپذیر بدن او چشمانش میشود که آماج تیر رستم خواهد بود. در خان چهارم با زن جادوگر فریبکاری که بهصورت پری زیبارویی درآمدهاست روبهرو میشود؛ ولی فریب نمیخورد و او را نیز از پای درمیآورد. در خان پنجم با سیمرغ دستوپنجه نرم میکند. روش پیروزی او بر سیمرغ همانند روش پیروزی او بر اژدهاست. سیمرغ درمانده میشود و به قولی میگریزد و بنا بر روایتی دیگر، جفت سیمرغ از میان میرود. در خان ششم برف و سرماست که آن را نیز پشت سر میگذارد. در منزلگاه هفتم با دریایی ژرف مواجه میشود که از آن نیز با سربلندی میگذرد و خواهران را نجات میدهد و به درگاه گشتاسب میآورد؛ ولی گشتاسب به وعدۀ خود وفا نمیکند و مأموریت دشوار دیگری را برای او در نظر میگیرد. این بار او را به نبرد رستم میفرستد؛ زیرا گشتاسب از پهلوانیهای رستم دلنگران است. به پاداش این نبرد نیز به اسفندیار وعدۀ تخت و تاج میدهد. کتایون، مادر اسفندیار، بسیار میکوشد که پسرش را از این جنگ نادرست و ناجوانمردانه بازدارد؛ ولی اسفندیار نمیپذیرد، او رویینتن است و به پشتوانه رویین تنی به مصاف رستم میرود. رستم که از این نبرد بههیچوجه خشنود نیست کوشش میکند که اسفندیار را از آن بازدارد؛ ولی اصرار اسفندیار سرانجام رستم را وادار میکند که از نام و شرف پهلوانی خود دفاع کند. نبردی خونین درمیگیرد. تیرهای رستم در او کارگر نمیشود. رستم پهلوان که نامآوری خود را درخطر میبیند، دست به دامن سیمرغ میشود و با تیری که سیمرغ در اختیارش میگذارد چشم اسفندیار را که در زمان رویینتن شدن او بسته بود نشانه میگیرد و بدین ترتیب، غمنامهای دیگر بر شاهکارهای شاهنامه افزوده میشود. شاید یک از دلایل سکوت متنهای دینی درباره رستم این باشد که او اسفندیار، شاهزاده پرهیزگار را از میانبر داشته است.
نگاره باختن گشتاسب در چوگان برابر قیصر
اسفندیار در واپسین دم پسر خود بهمن را به رستم میسپارد؛ ولی بهمن رستم را نمیبخشد و کینه او را در دل دارد و درصدد کشتن اوست.
خون اسفندیار هرچند خلاف میل رستم و بهاجبار به دست او ریخته شده است، سرانجام دامن پهلوان بزرگ شاهنامه را میگیرد و گرفتار حیله شغاد، نابرادری خود، میشود. شغاد چاهی را پر از نیزه میکند؛ روی چاه را میپوشاند و رستم را به آنسوی سوق میدهد. رستم نادانسته با رخش در این چاه میافتد و نیزههای کاشته شده در چاه جان او را میگیرد؛ ولی پیش از درگذشتن با تیری شغاد را به درخت میدوزد و بدینسان، سپه دار و سپهسالار و جهانپهلوان ایران جان به جانآفرین تسلیم میکند.
گشتاسب را نیز زمان بس نمیماند، پادشاهی را به بهمن، پسر اسفندیار، میسپارد و درمیگذرد.
جانشینان گشتاسب
بهمن بر جای گشتاسب مینشیند. برخی بهمن را با اردشیر اول هخامنشی ملقب به درازدست مطابقت میدهند و ازاینپس کمکم اسطوره به تاریخ وصل میشود.
در شاهنامه پس از بهمن، دخترش هما و پس از هما، پسرش داراب فرمانروایی را در دست میگیرند.
منبع:
- کتاب تاریخ اساطیری ایران، اثر ژاله آموزگار،
انتشارات سمت، چاپ شده در مهر ۱۳۹۵ - تهیه الکترونیکی: سایت تاریخ ما، اِنی کاظمی