فرقه‌گرایی سیاسی تهدیدی علیه دموکراسی آمریکایی

به گزارش خبرگزاری تاریخ ما، به نوشته روزنامه نیویورک تایمز، این چشم‌اندازی است که سازش را غیرممکن می‌کند و مقامات منتخب را به نقض هنجارها برای دستیابی به یک دستورکار یا یک پیروزی در انتخابات ترغیب می‌کند. این، بحث‌هایی در مورد تغییر قوانین رأی دادن را به مرحله رویارویی‌های وجودی تبدیل می‌کند. و این تمایل بازنده به پذیرش شکست را از بین می‌برد -یکی از نیازهای اساسی دموکراسی.

این تهدید برای دموکراسی یک نام دارد: فرقه‌گرایی. این اصطلاحی نیست که معمولاً در بحث در مورد سیاست آمریکا استفاده شود. این امر در زمینه فرقه‌گرایی مذهبی -مانند خصومت سنی‌ها و شیعیان در عراق- بیشتر شناخته می‌شود. با این حال تعداد فزاینده‌ای از دانشمندان برجسته سیاسی ادعا می‌کنند که فرقه‌گرایی سیاسی در آمریکا در حال افزایش است.

این بحث کمک می‌کند تا بسیاری از مواردی را که در سال‌های اخیر در سیاست آمریکا اتفاق افتاده است، از جمله موفقیت دونالد ترامپ در انتخابات ریاست جمهوری، تلاش مذبوحانه جو بایدن در سخنرانی آغاز به کار برای آشتی دادن با دعوت به “وحدت” از طریق برنامه قانونگذاری حزبی خود و برنامه‌ریزی اعضای راست افراطی مجلس نمایندگان برای ایجاد یک گروه در کنگره که برخی از نظرات مرتبط با برتری سفید را دنبال کند، توضیح دهد. بیش از همه، این تهدید علیه دموکراسی آمریکایی را بر روی خطرات یک شهروند متخاصم و متفرق متمرکز می‌کند.

در سال‌های اخیر، بسیاری از تحلیلگران و مفسران داستانی که اکنون کاملاً آشناست، از چگونگی مرگ دموکراسی‌ها به دست استبداد را بیان کرده‌اند: یک پوپولیست عوام فریب از نارضایتی از نظم لیبرال حاکم بهره‌برداری می‌کند، از طریق ابزارهای مشروع قدرت را به دست می‌آورد و قدرت قانون اساسی را غصب می‌کند تا حاکمیت خود را تقویت کند. این داستان روسیه پوتین، ونزوئلا چاوز و حتی آلمان هیتلر است.

فرقه‌گرایی، به نوبه خود، بلافاصله مجموعه دیگری از داستان‌های احتیاط‌آمیز بسیار متفاوت را برمی‌انگیزد: ایرلند، خاورمیانه و جنوب آسیا، مناطقی که فرقه‌گرایی مذهبی منجر به حکومت ناکارآمد، خشونت، شورش، جنگ داخلی و حتی از هم گسیختگی یا تجزیه می‌شود.

اینها همیشه داستان‌هایی از سلطه اقتدارگرایان نیستند، گرچه فرقه‌گرایی هم می‌تواند آن نتیجه را به همراه داشته باشد. غالباً، این داستان اقلیتی است که نمی‌تواند قبول کند توسط دشمنش اداره شود. از بسیاری جهات، این داستانی است که امروز در آمریکا در جریان است.

چه مذهبی یا سیاسی، فرقه‌گرایی در مورد دو گروه هویتی متخاصم است که نه تنها بر سر سیاست و ایدئولوژی درگیر می‌شوند، بلکه طرف مقابل را بیگانه و غیراخلاقی می‌دانند. این احساسات خصمانه بین گروه‌ها، بیش از اختلاف‌نظرها، باعث درگیری‌های فرقه‌ای است.

هر ناظری بر سیاست آمریکا با این نکته موافق است که خصومت زیادی بین دموکرات‌ها و جمهوری‌خواهان وجود دارد. خیلی‌ها فقط یک مخالف صرف نیستند، بلکه یکدیگر را هم دوست ندارند. آنها نگرش‌های تبعیض‌آمیزی در استخدام شغلی دارند. آنها در نظرسنجی‌ها می‌گویند که مایل نیستند فرزندشان با یکی از حزب مخالف ازدواج کند. در مقاله‌ای که ۱۶ دانشمند برجسته سیاسی ماه اکتبر در مجله ساینس منتشر کردند، نویسندگان استدلال کردند که تا حدی نفرت بین دو حزب “فراتر از انزجار دیرینه پیرامون نژاد و دین” است.

بر اساس نظرسنجی سی‌بی‌اس نیوز که ژانویه انجام شد، بیش از نیمی از جمهوری‌خواهان و بیش از ۴۰ درصد دموکرات‌ها تمایل دارند که حزب دیگر را “دشمن” بدانند نه “مخالف سیاسی”. اکثریت آمریکایی‌ها گفتند که آمریکایی‌های “دیگر” بزرگترین تهدید برای آمریکا هستند.

در یک سطح، خصومت حزبی فقط اختلافات مداوم میان دو طرف در مورد مسائل سیاستگذاری را نشان می‌دهد. طی دو دهه گذشته، آنها نبردهای جنجالی در مورد جنگ عراق، حق حمل اسلحه، مراقبت‌های بهداشتی، مالیات و موارد دیگر داشته‌اند. شاید احساس ناراحتی لزوماً ماهیتی فرقه‌ای نداشته باشد.

اما این دو حزب نه تنها از نظر ایدئولوژیک قطبی شده‌اند، بلکه آنها همزمان بر اساس خطوط نژادی، مذهبی، آموزشی، نسلی و جغرافیایی طبقه‌بندی شده‌اند. به گفته لیلیانا میسون، از محققان علوم سیاسی، حزب‌گرایی به یک “هویت بزرگ” تبدیل شده است که نمایانگر اختلاف بر سر سیاست و درگیری گسترده‌تر بین محافظه‌کاران سفیدپوست، مسیحی و نخبگان لیبرال، چند نژادی و سکولار است.

و در حالی که فرقه‌گرایی توده‌ای در آمریکا رشد کرده است، برخی از طرف‌های حزبی در کنگره یا فاکس نیوز، توییتر، ام‌اس‌ان‌بی‌سی و سایر پلتفورم‌ها تشخیص داده‌اند که به نفع آنهاست که به جنگ فرهنگی و لفاظی‌های تحریک‌آمیز بپردازند تا طرف خودشان را در برابر طرف مقابل تقویت کنند.

سیاست جنگ فرهنگی قبلاً مترادف با دعوا بر سر “مسائل اجتماعی” بود، مانند سقط جنین یا سیاست حمل اسلحه، جایی که دولت نقش اصلی را بازی می‌کرد. آنچه در معرض خطر قرار داشت امنیت یک فرقه بود که خود را در معرض حمله دیگری می‌دید. این نوعی مسئله است که در دوره‌ای از فرقه‌گرایی، احساسات را برانگیخته می‌کند.

مهمترین نکته اینکه جمهوری‌خواهان در سال ۲۰۱۶ انتخاب کردند که اقتصاد سرمایه‌داری لائیس فایر و سیاست خارجی نومحافظه‌کار را کنار بگذارند و فرقه‌گرایی را به یک باره و در یک بسته بپذیرند: ترامپ. انتخابات مقدماتی جمهوری‌خواهان در آن سال، رفراندومی در مورد این بود که آیا توسل به محافظه‌کاران با سیاست محافظه‌کار راحت‌تر است یا با ایجاد خصومت فرقه‌ای. و فرقه‌گرایی پیروز شد.

فرقه‌گرایی تا حدی در میان جمهوری‌خواهان بسیار قدرتمند بوده است زیرا آنها معتقدند که در معرض خطر اقلیت شدن قرار دارند. این حزب در هفت انتخابات از هشت انتخابات ریاست جمهوری گذشته رای مردم را از دست داده و محافظه‌کاران از این می‌ترسند که تغییرات جمعیتی موجب فرسایش بیشتر حمایت از آنها شود. و گرچه شکست، بخشی از بازی در دموکراسی است، اما پذیرش آن در یک جامعه فرقه‌ای بسیار دشوارتر است.

پذیرش اینکه توسط یک رقیب متخاصم و بیگانه اداره شوید، آسان نیست. همانطور که نویسندگان تحقیق منتشر شده در ساینس می‌گویند، این می‌تواند باعث شود “ضررهای سیاسی مانند تهدیدهای وجودی احساس شوند.”

در نتیجه، گروه اقلیت غالباً دموکراسی را در جامعه فرقه‌ای به چالش می‌کشد. این اقلیت است که هزینه‌هایی اعم از مادی یا روانی را برای پذیرش حاکمیت اکثریت در یک دموکراسی متحمل می‌شود. در نهایت، حکومت توسط یک گروه متخاصم و بیگانه ممکن است تفاوت چندانی با شکست خوردن به دست یک ملت دیگر نداشته باشد.

دموکراسی‌ها در جوامع فرقه‌ای معمولاً برای محافظت از اقلیت، نظیر حقوق اقلیت‌ها یا گروه‌ها، توافق‌های تقسیم قدرت، واگذاری اختیار یا قانون داخلی، ترتیبات نهادی ایجاد می‌کنند. در غیر این صورت، بیگانه‌ترین بخش از اقلیت‌ها ممکن است به امید دستیابی به استقلال دست به خشونت و شورش بزنند.

البته جمهوری‌خواهان مانند اقلیت فرقه‌ای معمولی، یک وضعیت اقلیت دائمی ندارند. ایرلندی‌ها هیچ فرصتی برای تشکیل اکثریت در بریتانیا نداشتند. مثل مسلمانان راج انگلیس یا سنی‌ها در عراق امروز. دموکرات‌ها فقط در چهار سال در هر سه شاخه دولت منتخب از اقلیت به اکثریت رسیده‌اند. جمهوری‌خواهان هم می‌توانند همین کار را انجام دهند.

اما تغییرات در ساختار نژادی و فرهنگی این کشور باعث می‌شود تا محافظه‌کاران بسیار آسیب‌پذیرتر از آنچه رقابت انتخاباتی جمهوری‌خواهان به تنهایی نشان می‌دهد، باشند. پیش‌بینی‌های جمعیتی نشان می‌دهد که سفیدپوستان غیر اسپانیایی‌تبار، زمانی در اواسط این قرن به اقلیت تبدیل می‌شوند. افرادی که مدرک دانشگاهی چهار ساله دارند، می‌توانند حتی زودتر به اکثریت رای‌دهندگان تبدیل شوند. دینداری رو به زوال است.

این احساس که این کشور در حال تغییر است، نگرانی جمهوری‌خواهان را بیشتر می‌کند. در روزهای اخیر، تاکر کارلسن، مجری فاکس نیوز، از این تئوری توطئه استقبال کرد که حزب دموکرات در تلاش بود تا جای رای‌دهندگان فعلی را جایگزین با رای‌دهندگان جدید از “جهان سوم” کند.

تعیین دقیق فرقه‌گرایی سیاسی در آمریکا کار آسانی نیست و از مقیاس صفر تا “مشکل ساز” قرار می‌گیرد. اما تقریباً هر حمایتی که اقلیت‌های فرقه‌ای دنبال می‌کنند، از سوی برخی از عناصر راست آمریکایی پشتیبانی می‌شود یا مورد توجه آنها قرار دارد.

این شامل مراحل شوم‌تری است. در ماه دسامبر، راش لیمبو، صاحب‌نظر سرشناس رادیویی آمریکا اظهار داشت که او فکر می‌کند محافظه‌کاران “به سمت جدایی گرایش پیدا می‌کنند” زیرا نمی‌شود “همزیستی مسالمت‌آمیز” بین لیبرال‌ها و محافظه‌کاران برقرار باشد. یک سوم جمهوری‌خواهان به همراه با یک پنجم دموکرات‌ها در یک نظرسنجی اخیر گفتند که از جدایی و انفصال حمایت می‌کنند.

یک سوم آمریکایی‌ها معتقدند که خشونت برای دستیابی به اهداف سیاسی قابل توجیه است. در یک نظرسنجی که ژانویه انجام شد، اکثریت رای‌دهندگان جمهوری‌خواه با این جمله که “سبک زندگی سنتی آمریکایی به حدی سریع در حال از بین رفتن است که برای نجات آن مجبور به استفاده از زور می‌شویم” موافق بودند. خشونت شش ژانویه در کنگره نشان می‌دهد که خطرات خشونت مداوم سیاسی یا حتی شورش را نمی‌توان کاهش داد.

هرگونه خطر خشونت قریب‌الوقوع و گسترده که ژانویه وجود داشت، به نظر می‌رسد اکنون گذشته باشد. نامزدی و انتخاب بایدن نشان می‌دهد که فرقه‌گرایی، در حالی که در حال افزایش است، ممکن است هنوز در آمریکا محدودیت‌هایی داشته باشد: رای‌دهندگان میانه‌رو، دو حزبی و کاهش درگیری سیاسی را ترجیح می‌دهند و این انگیزه‌ای برای مبارزات غیر مذهبی ایجاد می‌کند. حال اینکه ریاست جمهوری بایدن می‌تواند به کاهش تنش‌های فرقه‌ای کمکی کند یا خیر، هنوز پاسخی ندارد.

اما فرقه‌گرایی فقط رفتار رهبر یک حزب نیست، بلکه درگیری بین دو گروه است. تقریبا رفتار هر کسی می‌تواند خصومت بین دو طرف را تشدید کند، حتی اگر توسط رهبری یک حزب سیاسی ملی تأیید نشود. این آمریکا را در برهه‌ای نامطمئن رها می‌کند. بایدن ممکن است تنش‌های فرقه‌ای را در مقایسه با ترامپ کاهش دهد، اما با توجه به عملکرد برخی در تفرقه‌افکنی، مشخص نیست که آیا نارضایتی‌ها کمرنگ می‌شوند یا خیر. در نهایت اینکه فرقه‌گرایی ممکن است بعد از رفع علت اولیه خصومت برای چندین دهه یا حتی چندین قرن باقی بماند.

پایان خبر / تاریخ ما

ممکن است شما دوست داشته باشید
ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.