بررسی روند رشد و تکامل روانشناسی تا امروز

تاریخ روانشناسی مدرن به قرن ها پیش بر می‌گردد و اولین اشاره شناخته شده به افسردگی بالینی در سال ۱۵۰۰ پیش از میلاد در یک نسخه خطی مصر باستان به نام پاپیروس ابرس (Ebers Papyrus) دیده شد. با این حال، در قرن یازدهم میلادی ابن سینا، پزشک ایرانی، در عملی به نام «روانشناسی فیزیولوژیک»، بین احساسات و پاسخ های فیزیکی ارتباط برقرار کرد.

درک تاریخچه و روند تکامل روانشناسی مدرن، بینشی در مورد چگونگی توسعه و تکامل این رشته در طول زمان فراهم می کند. همچنین درک بهتری از فرایندهای فکری برخی از تاثیرگذارترین چهره های این حوزه را ارائه می دهد و در نهایت آن‌گونه که امروز روان‌شناسی را می‌شناسیم ظهور می‌کند. قصد داریم در ادامه روند تکامل و رشد روانشناسی را مورد بررسی و مطالعه قرار دهیم.

تولد روانشناسی مدرن

برخی می گویند که روانشناسی مدرن در قرن هجدهم متولد شد، که بیشتر به خاطر «رساله جنون » ویلیام باتی است که در سال ۱۷۵۸ منتشر شد. برخی دیگر آزمایش های اواسط قرن نوزدهم انجام شده در آزمایشگاه هرمان فون هلمهولتز را منشا روان شناسی مدرن می دانند.

برخی دیگر معتقدند که روانشناسی مدرن در سال ۱۸۷۹ آغاز شد، زمانی که ویلهلم وونت (به عنوان پدر روانشناسی مدرن نیز شناخته می شود) اولین آزمایشگاه روانشناسی تجربی را تأسیس کرد. از آن لحظه به بعد، مطالعه روان شناسی تکامل خواهد یافت، همان طور که هنوز هم این چنین است.

رویدادهای مهم در تاریخ روانشناسی مدرن

تعدادی از رویدادهای مهم و برجسته زیر، تکامل و تحول روانشناسی را در طول سال ها برجسته می کنند.

رشد روانشناسی قرن نوزدهم

در قرن نوزدهم، روانشناسی به عنوان یک علم تجربی و پذیرفته شده تاسیس شد. در حالی که اقدامات تغییر خواهند کرد، مدل تحقیق و ارزیابی در این بازه زمانی ۱۰۰ ساله شکل می گیرد.

۱۸۶۹ : سر فرانسیس گالتون تکنیک های آماری را برای درک بهتر رابطه بین متغیرهایی مانند هوش و شخصیت در مطالعات وراثتی ایجاد می کند.

۱۸۷۸: جی. استنلی هال اولین آمریکایی است که موفق به کسب مدرک دکترا در رشته روانشناسی شده است.

۱۸۷۹: ویلهلم وونت اولین آزمایشگاه روانشناسی تجربی را در لایپزیگ آلمان تأسیس کرد که به مطالعه ذهن اختصاص داشت.

۱۸۸۳: جی استنلی هال اولین آزمایشگاه روانشناسی تجربی را در ایالات متحده در دانشگاه جان هاپکینز افتتاح کرد.

۱۸۸۵: هرمان ابینگهاوس کتاب اصلی خود را «Über das Gedächtnis» (درباره حافظه) منتشر می کند، که در آن تجربیات یادگیری و حافظه را که بر روی خود انجام داده است، توصیف می کند.

۱۸۸۶: زیگموند فروید شروع به ارائه گفتار درمانی معروف به روانکاوی به بیماران در وین، اتریش کرد.

۱۸۸۸: جیمز مک کین کتل اولین استاد روانشناسی در ایالات متحده در دانشگاه پنسیلوانیا شد. او بعداً «آزمون‌ها و اندازه‌گیری‌های ذهنی» را منتشر کرد که نشانه ظهور ارزیابی روان‌شناختی بود.

۱۸۹۰: ویلیام جیمز «اصول روانشناسی» را منتشر کرد که یکی از تأثیرگذارترین متون در زمینه روانشناسی است.

۱۸۹۲: جی استنلی هال انجمن روانشناسی آمریکا (APA) را تشکیل داد و ۲۶ عضو را در اولین جلسه تشکیل داد.

۱۸۹۶: لایتنر ویتمر اولین کلینیک روانشناسی را در آمریکا تأسیس کرد و دستورالعمل هایی را برای آموزش روانشناسان بالینی آینده ایجاد کرد. از او به عنوان یک مشاور روانشناس تاثیرگذار و نامی در تاریخ روانشناسی یاد می شود که خدمات روان درمانی را به عموم مردم ارائه کرد.

۱۸۹۸: ادوارد قانون اثر را توسعه داد و نحوه یادگیری رفتار را توضیح داد.

روند تکامل روانشناسی از ۱۹۰۰ تا ۱۹۵۰ با جهت علمی زیاد

نیمه اول قرن بیستم تحت سلطه دو شخصیت اصلی بود: زیگموند فروید و کارل یونگ. در طول این بخش از تاریخ روان شناسی مدرن، این دو نظریه پرداز پایه های تحلیل را بنا نهادند، از جمله بررسی فروید از فرایندهای ناخودآگاه و آسیب شناسی روان شناختی و روان شناسی تحلیلی یونگ. از این تاریخ به بعد تکامل روانشناسی با رشد بیشتری انجام می شود چون بسیاری از داشته های امروز روانشناسی و روانکاوی مدیون تلاش های یونگ و فروید است.

۱۹۰۰: زیگموند فروید کتاب مهم خود را با عنوان «تعبیر رویاها» منتشر کرد.

۱۹۰۱: انجمن روانشناسی بریتانیا تأسیس شد و قدمی بزرگ در روند تکامل روانشناسی بود.

۱۹۰۵: مری ویتون کالکینز به عنوان اولین زن رئیس انجمن روانشناسی آمریکا انتخاب شد. آلفرد بینه تست هوش را معرفی می کند.

۱۹۰۶: ایوان پاولوف یافته های خود را در مورد شرطی سازی کلاسیک منتشر کرد. کارل یونگ «روانشناسی زوال عقل پراکوکس» را منتشر می کند که نه تنها در رشد روانشناسی موثر بود بلکه هنوز هم از آن استفاده می شود.

۱۹۱۱: ادوارد ثورندایک «هوش حیوانات» را منتشر کرد، که منجر به توسعه نظریه شرطی سازی عامل و رشد بیشتر روانشناسی شد.

۱۹۱۲: ماکس ورتایمر «مطالعات تجربی ادراک حرکت» را منتشر کرد که به توسعه روانشناسی گشتالت منجر شد.

۱۹۱۳: کارل یونگ شروع به دور شدن از دیدگاه های فرویدی و توسعه نظریه های خود کرد که از آن به عنوان روانشناسی تحلیلی یاد می کند. جان بی واتسون کتاب «روانشناسی همانطور که رفتارگرایان به آن نگاه می کند» (Psychology As the Behaviorist Views It) را منتشر می کند که در آن مفهوم رفتارگرایی را تثبیت می کند.

۱۹۱۵: فروید آثاری را در مورد سرکوب منتشر کرد.

۱۹۲۰: واتسون و روزالی راینر تحقیقاتی را در مورد شرطی سازی کلاسیک ترس منتشر کردند و موضوع آزمایش خود، آلبرت کوچک را برجسته کردند.

۱۹۳۲: ژان پیاژه با انتشار اثر خود «قضاوت اخلاقی کودک» به برجسته ترین نظریه پرداز رشد شناختی تبدیل شد.

۱۹۳۵: B.F. Skinner که به دلیل «رفتارگرایی رادیکال» خود شناخته می شود، نظریه شرطی سازی عامل را بیشتر توسعه داد و برنامه های متنوعی از تقویت را که بر اکتساب و انقراض رفتارها تأثیر می گذارد، تحقیق کرد.

۱۹۴۲: کارل راجرز روش درمان مشتری محور را توسعه می دهد، که احترام و توجه مثبت به بیماران را تشویق می کند.

رشد روانشناسی در سال های ۱۹۵۰ تا ۲۰۰۰

نیمه دوم قرن بیستم حول محور استانداردسازی معیارهای تشخیصی بیماری های روانی بود. مشخصه این فرآیند انتشار راهنمای تشخیصی و آماری اختلالات روانی انجمن روانشناسی آمریکا (DSM) بود. این ابزار بنیادی هنوز هم در روان شناسی مدرن مورد استفاده قرار می گیرد و به تشخیص و درمان مستقیم کمک می کند.

۱۹۵۲: اولین «راهنمای تشخیصی و آماری اختلالات روانی» منتشر شد.

۱۹۵۴: آبراهام مزلو کتاب «انگیزه و شخصیت» را منتشر کرد و نظریه سلسله مراتب نیازها را شرح داد. مزلو یکی از بنیان گذاران روان شناسی انسان گرایانه است.

۱۹۵۸: هری هارلو «طبیعت عشق» را منتشر کرد که اهمیت دلبستگی و عشق را در میمون های رزوس توصیف می کند.

۱۹۶۱: آلبرت باندورا آزمایش معروف عروسک بوبو را انجام داد که در آن رفتار کودک به عنوان یک ساختار مشاهده، تقلید و مدل سازی توصیف می شود.

۱۹۶۳: بندورا برای اولین بار مفهوم یادگیری مشاهده ای را برای توضیح پرخاشگری توصیف کرد.

۱۹۶۷: اولریک نایسر اصطلاح روانشناسی شناختی را معرفی کرد. آلبرت الیس و آرون بک شکل جدیدی از گفتار درمانی را به نام درمان شناختی ایجاد کردند و به زودی درمان شناختی-رفتاری نیز دنبال شد.

۱۹۶۸: DSM-II منتشر شد و کمک بزرگی به تکامل روانشناسی کرد.

۱۹۷۴: استنلی میلگرام کتاب «اطاعت از اقتدار» را منتشر کرد که یافته‌های آزمایش‌های معروف اطاعت خود را شرح می‌دهد.

۱۹۸۰: DSM-III منتشر شد.

۱۹۹۰: نوام چامسکی کتاب «درباره طبیعت، استفاده و کسب زبان» را منتشر کرد.

۱۹۹۱: استیون پینکر مقاله ای را در معرفی نظریه های خود در مورد چگونگی یادگیری زبان توسط کودکان منتشر کرد که بعداً در کتاب «غریزه زبان» منتشر شد.

۱۹۹۴: DSM – IV منتشر شد.

قرن ۲۱ ادامه شکوفایی روانشناسی

با ظهور علم ژنتیک، روانشناسان درگیر روش هایی شدند که در آن فیزیولوژی و ژنتیک به سلامت روان فرد در قرن ۲۱ کمک می کند.

۲۰۰۲: استیون پینکر کتاب «لوح سفید» را منتشر کرد، که در مخالفت با مفهوم لوح سفید (طبق این نظریه‌ ذهن در هنگام تولد لوح سفید است) بود. اوشالوم کاسپی اولین شواهدی را ارائه می دهد که نشان می دهد ژنتیک با پاسخ کودک به بدرفتاری مرتبط است. دانیل کانمن، روانشناس، جایزه یادبود نوبل اقتصاد را به خاطر تحقیقاتش در مورد چگونگی قضاوت مردم در مواجهه با عدم قطعیت دریافت می کند.

۲۰۰۳: محققان ژنتیک نقشه برداری از ژن های انسان را با هدف جداسازی تک تک کروموزوم های مسئول شرایط فیزیولوژیکی و عصبی به پایان رساندند.

۲۰۱۰: سیمون لوی کتاب « Gay, Straight, and the Reason Why» را منتشر کرد، که استدلال می کند گرایش جنسی از تمایز پیش از تولد در مغز پدید می آید.

۲۰۱۳: ۵ DSM –  منتشر شد. در میان تغییرات دیگر، APA «اختلال هویت جنسیتی» را از فهرست بیماری های روانی حذف می کند و آن را با «اختلال جنسیتی» جایگزین می کند تا ناراحتی فرد از جنسیت تعیین شده خود را توصیف کند.

۲۰۱۴: جان اوکیف، می – بریت موزر و ادوارد موزر به خاطر کشف سلول هایی که یک سیستم موقعیت یابی در مغز را تشکیل می دهند و کلید حافظه و ناوبری هستند، جایزه نوبل را به خود اختصاص دادند.

چرا شناخت روند تکامل روانشناسی مهم است؟

علم روانشناسی به مطالعه روان و ساختار ذهن انسان می پردازید تا از بروز اختلالات روانی و مشکلات عدیده ذهنی جلوگیری کند. شناخت روند شکوفایی و رشد روانشناسی کمک می کند بیشتر قدردان دانشمندان و روانشناسانی باشیم که کمک کردن امروز از خدمات این علم گسترده استفاده کنیم.

بهترین از سراسر وب

[toppbn]
ارسال یک پاسخ