چهارشنبه بازار جلوی قصر امپراتور

عکس Image result for Palace in ancient China %da%86%d9%87%d8%a7%d8%b1%d8%b4%d9%86%d8%a8%d9%87-%d8%a8%d8%a7%d8%b2%d8%a7%d8%b1-%d8%ac%d9%84%d9%88%db%8c-%d9%82%d8%b5%d8%b1-%d8%a7%d9%85%d9%be%d8%b1%d8%a7%d8%aa%d9%88%d8%b1 Tarikhema.org

 

یکی از امپراتوران کشور “چی” همواره تحت تاثیر تحسین و تمجید ‌های چاپلوسانه و غیر واقعی عده‌ای بود و خیال می‌کرد که بهترین است و در نتیجه نظرات صحیح و منطقی را رد می‌کرد و هیچ گاه به حقیقت توجهی نمی‌کرد. . وزیرش«زوجی» فردی دانا بود با آوردن مثالی سعی کرد امپرطور را نصیحت کند و حقیقت را برای وی روشن سازد،گفت:

ای امپراتور! صورت من هرگز به زیبایی «سیو گون» نبوده و نیست اما همواره کسانی که با آنان مراوده دارم مرا زیباتر از او می‌پندارند. حتی همسر من هم مرا زیباتر از سیو گون می‌داند و این به خاطر عشق و علاقه او به من است. خدمتگارم هم که مرا زیباتر می داند علتش جزترس از من نمی تواند باشد. کسان و بستگان من هم که مرا زیباتر می دانند محتاج من هستند و پیوسته از من تقاضای کمک دارند،پس معلوم می شود همه آنها ظاهر سازی می کنند و مرا می فریبند.

وزیر ادامه داد: شما خود به خوبی می‌دانید که سرزمین شما گسترده و پهناور است . هیچ یک از درباریان این جرئت را ندارد که از فرامین شما سرپیچی کند. حتی ماموران و فرماندهان ارتش نیز از شما می‌ترسند. در میان عوام نیز کسی نیست که از شما در خواستی نداشته باشد.پس به آسانی می توانید پی ببرید که با پذیرفتن تعریف و تمجید این مردم به سختی فریب می خورید.

امپراتور با دقت تمام به حرف‌های وزیر و نصیحت او گوش داد و بعد از اندکی تفکر متوجه شد که حرف‌های وزیر عاقلانه است و منطقی. به همین سبب نظر او را پذیرفت و تمام سعی خود را کرد تا کاری کند تا نظرات بیش از هر زمان دیگری به واقعیت نزدیک باشد . لذا فرمانی صادر کرد و درآن مقرر داشت که هر مامور دولتی یا هر فرد عادی مملکت بتواند مستقیماً و رو در رو از امپراطور و کارهای او انتقاد منطقی داشته باشد و چنانکه نظرش درست بود جایزه ای بگیرد و نیز کسانی که او را با نامه راهنمائی کنند و نصایح سومند بدهند جایزه دریافت دارند.

بعد از آنکه این دستور و قانون جدید امپراتور به گوشی مردم و اطرافیان، خصوصا افرادی که می‌خواستند انتقاد خود را به امپراتور برسانند، رسید همگی به سمت اقامتگاه امپراتور سرازیر شدند و جلوی درهای قصر حکومتی و حیاطهای دربار درست مثل بازاری پر رفت و آمد و از دحام گشت. امپراطور«وی»که حاضر به شنیدن نظرات مردم در باره اداره کشور شده بود،کشور«چی»را روز به روز پیشرفت داد و قویتر ساخت.

این داستان به صورت مثل « برابر دربار روز چهار شنبه بازار» در آمد و کاربرد آن زمانی است که عده‌ی زیادی قصد دارند تا حق را بگویند ، می‌باشد.

بهترین از سراسر وب

[toppbn]
ارسال یک پاسخ