«بهرام گور» و عاقبتی که عبرت دیگران شد

 بهرام، فرزند یزدگرد یکم، پانزدهمین پادشاه دودمان ساسانی بود. او در حدود سال ۴۲۰ میلادی، به قدرت رسید. پدرش که بیش از دیگر فرزندان، به وی علاقه داشت، تصمیم گرفت برخلاف رسم معمول، او را در صحرا پرورش دهد و آداب رزم و شکار را بیش از حد معمول به او بیاموزاند. به این ترتیب، یزدگرد یکم، از منذر بن نعمان، حاکم حیره که دست‌نشانده ایران بود و حکومتش به مثابه سدی میان ایران و قبایل اعراب جاهلی و بدوی شبه جزیره عربستان عمل می‌کرد، خواست که پرورش بهرام و تربیت او را برعهده بگیرد. بهرام دوران نوجوانی و جوانی را در حیره گذراند و در مناطق جنوبی عراق امروزی، بخشی از عمرش را سپری کرد؛ هرچند که نولدکه، خاورشناس آلمانی، معتقد است که بهرام این دوره از زندگی خود را در حیره تبعید بود تا آرامش خاطر دیگر برادرانش که داعیه سلطنت داشتند، فراهم شود. این زندگی در بادیه، از او یک علاقه‌مند به تفریح و شکار ساخت. بهرام بسیار خوشگذران بود. او برای رسیدن به سلطنت، رقیبان سرسختی داشت که وی را متهم به تربیت تازی می‌کردند؛ اما سرانجام توانست آن‌ها را از میدان به در کند و به تخت بنشیند.

جلب توجه موبدان

او درست یک سال پس از به قدرت رسیدن، به جنگ با روم پرداخت. بهرام که چندان از پشتیبانی موبدان برخوردار نبود، برای جلب نظر آن‌ها به دشمنی بی‌حد و مرز با مسیحیان رو آورد. دوران سلطنت او، یکی از سخت‌ترین ایام برای مسیحیان بود؛ نقل است که حتی مردگان مسیحی نیز از دست وی آسایش نداشتند. این اقدامات، به قدری گسترش یافت که حتی تعدادی از موبدان و سرداران ساسانی به تنگ آمدند و مخفیانه به مسیحیان، برای فرار از چنگ بهرام، امداد رساندند. او حدود ۱۸ سال فرمانروایی کرد.

چرا بهرام گور؟

درباره لقب «گور» که بهرام به آن شهرت یافته‌است، افسانه‌ای غریب وجود دارد؛ می‌گویند وی به شکار گورخر علاقه‌ای فراوان داشت و، چون روزی در دشت‌های مرکزی ایران در پی گورخری می‌تاخت، گرازی از نیزار بیرون زد و اسب بهرام را ترساند؛ رمیدن راهوار، بهرام را بر زمین کوفت و زمینه‌ساز مرگ او شد. هرچند که فردوسی بزرگ در شاهنامه، روایت مرگ بهرام گور را به گونه‌ای دیگر نقل می‌کند، اما شهرت داستان مرگ وی در شکار، دستمایه پند و اندرز‌های بسیاری در باب بی‌وفایی دنیاست. خیام نیشابوری در یکی از رباعیاتش می‌سراید: «آن قصر که جمشید در او جام گرفت/ آهو بچه کرد و روبه آرام گرفت/ بهرام که گور می‌گرفتی همه عمر/ دیدی که چطور گور بهرام گرفت؟»

بهترین از سراسر وب

[toppbn]
2 نظرات
  1. علی می گوید

    این تیتر عجیب و حزبی وار چیه که در مورد یکی از بی بدیل ترین رهبران جهان نوشتید ؟ چه عبرتی؟ کجای این سرزمین گورخر وجود داره ؟ یک مطلب عوامانه نوشتید که همینطور همه نوشتند بدون هیچ راستی آزمایی. گور به معنی بزرگ بزرگزاده و بزرگمنش هست که متاسفانه شما که هیچ بزرگان ادب هم اطلاعی از اصل واژه ندارند. نوشته اید برای جلب نظر مبدان به دشمنی بی‌حد و مرز با مسیحیان رو آورد. دوران سلطنت او، یکی از سخت‌ترین ایام برای مسیحیان بود! جهت اطلاع شما پدر او به مسیحیان آزادی اعطا کرده بود که متوجه خیانت آنان با جاسوسی برای روم شد و این جمله که نان ما را می خورند ولی علیه ما هستند از یزدگرد بوده به همین دلیل کسی که به موسقی و رقص و آواز و صلح علاقه داشت تصمیم بر سختگیری علیه آنها گرفت خواه اینکه هیچ احتیاجی به مذهبیون نداشت و در سفر هند وقتی که چین به پادشاهی هند حمله کرد او به پادشاه گفت : من تو را بس هیچ ترس به خود راه مده و حضور بهرام به عنوان تک پهلوان سپاه هند باعث پیروزی هند در جنگ شد حال چطور او به مذهبیون احتیاج پیدا کرده شما باید پاسخ دهید. قبل از نوشتن مطلب ساده و عوامانه کمی مطالعه کنید.

  2. بنده حقیر می گوید

    به نظر من اشاره شعر به بیرون آوردن جنازه مسیحیان از قبر می باشد و الا بهرام یک پادشاه بوده در کل عمر خویش گور خر نمی گرفته منظور شعر این است ای بهرام تو که این همه می تاختی عاقبت گور تو را هم گرفت

ارسال یک پاسخ