نقش و سهم خطۀ پارس در غنای هنری ایران باستان

17-9_3-1964-Saltingtaeppe_Photo-Pernille-Klemp-f_(cropped).jpg (2715×1879)

هرچند در نگارش تاریخ ساسانیان سهم قابل توجهی از اثر به بررسی هنر ایران ساسانی در ابعاد گوناگون اختصاص داده شده است، ولی نگاهی به گذشته پارسها و مناسبات آنان با اقوام، ملل و دولتها و حتی حکومتها و امپراطوریهای جهان باستان در این مورد بی فایده به نظر نمی رسد. اگر نظری به اوضاع و احوال نظامی، اقتصادی و فرهنگی سرزمینهای با سابقه ای چون بین النهرین پیرامون ایران بیفکنیم و در قلمرو بین النهرین به ویژه به سرزمین آشور در شمال بین النهرین توجه کنیم، درخواهیم یافت که آشوریان خود در اصل آوارگان آکادی (اکدی) بوده اند و نخستین نشانه آنها در اوایل هزارۀ سوم پیش از میلاد به ثبت رسیده است. سارگون اول آشوری که به سارگون اکدی معروف است، از ۲۵۸۴ تا ۲۵۳۰ پیش از میلاد مسیح زمام دار بود[۱]. وی به عنوان سارگون آگاده ای که همان اکدی است در الواح بین النهرین معرفی شده است. او سرگذشتی همان گونه آموزنده چون سرنوشت حضرت موسی (کلیم الله) دارد که پرداختن به آن در حوصلۀ این سخن کوتاه نیست. مادر او پس از به دنیا آوردن کودک خود، آن را به دریا افکند و ماهیگیران او را از آب گرفته و سارگون بزرگ شد و ابتدا به شغل ساقیگری در دستگاه حاکم زادگاهش به کار مشغول شد و پس از ساقط کردن حاکم جبار به جای او نشست، ولی همان شیوه را دنبال کرد و از احوال مردم تهیدست بیرون از دربار خود اطلاعی گویا نمی خواست داشته باشد. وی اصلاً از تبار شاهان نبود. هرچند او به خاطر اعمال زور و جفا نسبت به مردم خوشنام نبود[۲]، ولی تاریخ او را به عنوان یک مبارز در خود ثبت کرده و می شناسد. دوران تاریخی سرزمین آشور به سه مقطع زمانی تقسیم می شود به این شرح : عهد قدیم آشور که از ۱۵۰۰ تا ۹۰۰ پیش از میلاد مسیح دوام داشت و عهد میانه آشور که از ۹۰۰ تا ۷۴۷ پیش از میلاد بود و عهد جدید آشور که از ۷۴۵ تا ۶۱۲ (۶۰۶) پیش از میلاد به درازا کشید. در کرونولوژیهای تاریخ جهان باستان سال ۶۱۲ ق.م سال سقوط نینوا به دست کیاکسارشاه ماد و سال ۶۰۶ ق.م سال انهدام آشور است. تیگلات پیلسر یکم[۳] یا تیگلات پالسر یکم یکی از امپراطوران عهد قدیم آشور در فتح نامه خود آورده است که چهل و دو ملت را مطیع خود کرده و سپاهیان دو تا منطقه پارسوماش در جنوب دریاچه ارومیه پیشروی کرده اند. گفتنی است که واژه آشوری تیگلات به معنای «دجله» است که عربها آن را «دجله» می نویسد. پس از او سلمانسر سوم[۴] امپراطور عهد میانه آشور در کتیبه اش به سال ۸۳۷ پیش از میلاد مسیح آورده است : من از بیست و هفت سرزمین باج می گرفتم، از جمله از آمادای[۵] و پارسوماش که مراد سرزمینهای ماد و پارس می باشد. پارسوماش در آن زمان در جنوب دریاچه ارومیه بوده است. اهالی پارسوماش بنا به پژوهشهای تاریخی و باستان شناسی بر اثر فشارهای سیاسی، نظامی و اقتصادی از آن سامان به جنوب ایران آمده اند و در آنجا اسکان گزیدند. اینان همان پدران هخامنشیان می باشند و با خود نام پارس را از پارسوماش[۶] به جنوب ایران بردند. این خطه در منابع یونانی پرزیس «Persis» نامیده شده است. داریوش یکم (بزرگ) که از ۵۲۲ تا ۴۸۶ پیش از میلاد مسیح پادشاه هخامنشی بود و قلمرو فرمانروایش از رود دانوب در شمال اروپا تا حبشه در آفریقا در تاریخ به ثبت رسیده است، جهت قبولاندن مشروعیتش به مجلس هخامنشیان به استناد کتیبه بزرگ بیستون و سنگنبشته های دیگر خود را «پارسی» می داند و منظور داریوش در اینجا ایرانی و آریایی بودن اوست که شرط اصلی محسوب می شد و در غیر این صورت صلاحیت حکومت بر ایرانیان را نداشت.

    پریکلس[۷] خطیب مبارز و سیاستمدار یونان سده پنجم پیش از میلاد مسیح که فرماندار دریایی آتن نیز بود، به هنگام ایراد خطابه ای برای یونانیان از «قوانین پارسیان»[۸] سخن گفته است. آشیل[۹] تراژدی نویس و کمدی نویس یونان باستان که پایگاه رفیعی در قلمرو ادبیات کلاسیک، اجتماعی و انتقادی و اخلاقی یونان باستان دارد از مجموعه آثار خود منجمله «تراژدی پارسها»[۱۰] ارزش ویژه ای دارد. کتزیاس[۱۱] پزشک دربار داریوش دوم[۱۲] و پسرش اردشیر دوم[۱۳] که به ویژه جهت درمان و مراقبت پزشکی از درباریان و به ویژه خاندان شاهی و به طور اخص کلمه پروشات (پریساتیس)[۱۴] در ایران به می برد، از جمله دو اثر از خود به جای گذاشته است که به ترتیب «پرسیکا»[۱۵] و «ایندیکا»[۱۶] نام دارند. توماس هاید[۱۷] کشیش و استاد دانشگاه آکسفورد که اثری ارزشمند در طلیعۀ سدۀ هجدهم میلادی (۱۷۰۰ میلادی) از خود به یادگار گذاشته است، دارای عنوان « اساس تاریخ دیانت مادها، پارسها و پارتها»[۱۸] است. گزنفون[۱۹] و افلاطون[۲۰] در معرفی شخصیت کوروش بزرگ[۲۱] از نظر توان کشورگشایی، سیاستمداری و زمام داری، از او به عنوان «شاه پارسی»[۲۲] و «شاه پارسها»[۲۳] نام برده اند. استرابون[۲۴] از جغرافیادانان برجسته جهان باستان که دانش تاریخ و جغرافیا را مکمل همدیگر می دانست و خود به آموختن و دانستن تاریخ علاقمند بود، ایران را «سرزمین پارس» نامیده است و از نظر اقلیمی و آب و هوایی آن را در شمار مناطق سردسیر و معتدل دانسته است[۲۵]. وی در مورد پارس اظهار داشته است که در مناطق معتدل و به ویژه در خطۀ حاصلخیز پارس که وی عنوان «حاصلخیزترین» را به آن داده است و براین اساس میوه جات و فرآورده های باغی و بوستانی مناطق سردسیر و گرمسیر در پارس به هم پیوسته اند، به سخن دیگر در پارس همه نوع میوه در هر فصلی مناسب با آن از قبیل مرکبات، انگور، سیفی جات، سبزیجات و دیگر میوه ها به دست می آید و پارس در هیچ فصلی از سال بدون میوه نیست. به گفته سترابون عطر گلهای زیبا و دل انگیز پارس را در نقاط دیگر جهان نمی توان یافت. سترابون پارس را محل پرورش هنرمندان از جمله بافندگان و جواهرکاران دانسته و بافت فرشهای زیبا، محکم، خوش رنگ و بادوام را به مردمان پارس[۲۶] نسبت داده است. ناگفته نماند که نام ایران که برگرفته از واژۀ «آریانا»[۲۷] یعنی سرزمین آریاییها است، نخست بار در زمان اشکانیان (پارتیان) به کار برده شد. پارتیان به کشور ایران «اران شتر» می گفته اند که در مجموعه پیشین به آن اشاره شد.

    جغرافیادانان یونانی مانند بطلمیوس[۲۸]، اراتوستن[۲۹]، هکاته میلتی[۳۰] و مورخان آن سرزمین از جمله هرودت[۳۱]، کتزیاس[۳۲] و دیگران و حتی در اسناد سیاسی و پیمان نامه های اقتصادی و نظامی، حتی یکبار نام سلسله ای که در سال ۵۵۹ پیش از میلاد مسیح به وسیله کوروش دوم (بزرگ، ۵۵۹ تا ۵۲۹ پیش از میلاد مسیح)[۳۳] بنیان نهاده شد و در سال ۳۳۰ پیش از میلاد مسیح در دورۀ زمامداری داریوش سوم (کُدمان، ۳۳۶ تا ۳۳۰ پیش از میلاد مسیح)[۳۴] به پایان کار خود رسید «هخامنشی»[۳۵] به کار نبرده اند، بلکه این سلسله را «پارسیان» دانسته و در نوشته های خود به کار برده اند و بدیهی است که این نام برگرفته از خطۀ تاریخ ساز پارس است، که دو سلسله بزرگ یونانی پیش از اسلام یعنی هخامنشیان و ساسانیان را در دامان خود پرورش داده است[۳۶]. همۀ استادان باستان شناسی که در قلمرو سرزمین پهناور ایران به حفاری پرداخته و به آثار و بقایای بناها و نمادهای آثار باستانی دست یافته اند، از جمله رُمان گیرشمن[۳۷] باستان شناس فقید فرانسوی، بر این باوراند که مهمترین و برجسته ترین آثار هنری و به ویژه در عرصه هنر معماری ایرانیان باستان در خطۀ پارس و به طور اخص در پاسارگاد[۳۸] و تخت جمشید[۳۹]، به یادگار مانده است. همین باستان شناسان متفقاً بر این باور پای می فشارند که این افتخارات سرزمین پارس بوده است، که نام پرافتخارش زینت بخش سلسله هخامنشی شده است. همه می دانند که داریوش اول (بزرگ، ۵۵۲ تا ۴۸۶ پیش از میلاد مسیح)[۴۰] در سنگنبشته هایش که از برجسته ترین آنها ۹ کتیبه در تخت جمشید[۴۱]، ۲۵ کتیبه در شوش[۴۲]، کتیبه بزرگ بیستون[۴۳]، سرزمین یا کشور بزرگی که در آن زمام درای خود آغاز کرده است «پارس» و خود را پارسی یعنی ایرانی و پایتخت تشریفاتی خود را «پارسه» نامیده است که بعدها نام تخت جمشید بر آن نهاده شد. با تأسیس سلسله ساسانی، اردشیر بابکان در سال ۲۲۴ میلادی نخست در دارابگرد اعلام حکومت خودمختار کرد و سپس در سال ۲۲۶ میلادی خود را شاه «پارس» خواند و سلسله ساسانی را تأسیس نمود. آخرین مسئولیت او در ارتش اردوان پنجم واپسین شهریار اشکانی نیز در دارابگرد پارس در مقام ارگبذی بود. بیشترین شمار از مجموعۀ بیکران آثار مکتوب ایرانیان پیش از اسلام به ویژه در دوره های هخامنشی و ساسانی از خطۀ پارس به دست آمده و به یادگار مانده است[۴۴]. در مبحث هنر اشاره شد که نگاهی به هنر ایران ساسانی تصویری روشن از اعتبار و عظمت پارس را به هر پژوهشگری در زمینۀ تاریخ و فرهنگ ایران باستان به دست می دهد. هنر در عصر ساسانیان هرچند در مواردی چشم گیر و به طور عمده برگرفته و تحول یافته در راستای سنت گرایی ایرانیان بوده است و هرچند گاه و بیگاه نشانه هایی از عناصر «هلنیستی»[۴۵] (یونانی) که مدتها بر جامعه هنری ایرانیان سایه افکنده بود و این متعلق به ادوار و مقاطع زمانی پیش از روی کار آمدن ساسانیان است، معذالک ساسانیان سعی بلیغ در تصفیه این نشانه ها و عناصر هنری بیگانه کردند و توفیق قابل توجه و تحسین برانگیزی نیز به گواهی تاریخ در این زمینه به دست آوردند. این پالایش تحسین برانگیز از دیدگاه کارشناسان هنر و آثار هنری جهان باستان و به ویژه مشرق زمین، تلاشی دامنه دار و بی مانند بوده است. آنچه به عنوان جاذبه ها و نشانه های هنری رومیان و نیز نشانه هایی از هنر رومیان و اقوام و مردمان آسیای میانه که بر اثر مهاجرت، جنگ، مبادلات تجاری، فرهنگی و سیاسی صورت گرفته است، بسیار اندک و ناچیز در برابر عظمت هنر ساسانیان است و تنها می توان پذیرفت که ایرانیان در موارد اندک و قابل چشم پوشی تحت این تأثیرات قرار گرفته اند.

    آن گونه که در منابع تاریخی و جغرافیای تاریخی جهان باستان آمده است، ایرانیان پیش از اسلام از جمله هخامنشیان و ساسانیان در راستای آباد کردن قلمرو فرمانروایی خود، سرزمینهایی را نیز داشتند چون خطه پارس که خود آباد بود و پیشینه آبادانی آن را یونانیان، سُریانیان، رومیان و نیز عربها و چینیها در آثارشان به گونه ای گسترده و مکرر مورد تائید و تأکید قرار داده اند. اکثر زمام داران ساسانی به کشاورزان، دامپروران و هنرمندان برجسته در هر سال و به مناسبتهای گوناگون جوایزی اهداء کرده و آنان را مورد تقدیر و تشویق قرار می داده اند.

    خسرو یکم (انوشیروان، ۵۳۱ تا ۵۷۹ میلادی) براساس سیاستی که اکثر پادشاهان پیش از او نیز اعمال کرده اند، پیوسته بر آن بود که هنرمندان و آنان که در عرصه های تولید و اقتصاد تلاش می کنند را به خود نزدیک کرده و مراتب خورسندی و خوشحالی خود را به آنان ابلاغ نماید. اردشیر بابکان (۲۲۶ تا ۲۴۱ میلادی) بنیانگذار سلسله ساسانی بنا به گزارشهای مورخان رومی و منابع دیگر تاریخی هنرمندان و از جمله آنان که در عرصه موسیقی و فن نوازندگی و سایر خلاقیتهای هنری، زبانزد بوده و تلاش می کردند را در طرف راست خود در مراسم و مجالس و در صفوف مقدم با لباسها و نشانه های ویژه هنر و هنرمندان مورد تفقد قرار داده و به آن جوایز و نشانهای شایسته هنرمندی شان اعطا می کرد. این سنت و شیوه هنر و هنرمندپروری در عصر زمامداری خسرو دوم (پرویز، ۵۹۰ تا ۶۲۷ میلادی) به اوج خود رسید.

    در عرصه هنرهای تزئینی و هنرهای دستی ساسانیان در جاودانی کردن آثار خود یا به سخن دیگر سرمشق قرار دادن این آثار به ویژه نقوش صخره ای که گرداگرد آنها تصاویر زیبایی هنری شاد و پرمعنا که بیان کنندۀ مناسبتهایی چون جنگ، شکار، اعیاد و مراسم شادمانی و نیز پیروزی بر دشمنان بود، جلوه ای خاص می بخشیدند. در قلمرو هنرهای تزئینی روی پارچه و فرش و به طور مثال بر روی دیبای ساسانی معروف به دیبای شوشتری که زبانزد جهانیان از جمله رومیان و چینیها بود با هنرمندانه ترین نقوش و صحنه ها را با مهارت، سلیقه و هنرمندی بی مانندی مزین می کردند. در این مورد و به ویژه آثار هنری صادراتی ساسانیان هنرمندان برجسته ای مورد استفاده قرار گرفته و این هنرمندان منتهای توان هنری، ذوق و استعداد خود را به کار می گرفتند و در این زمینه رقابتهای جدی میان هنرمندان ساسانی گزارش شده است و همان گونه که اشاره شد این صاحبان ذوق و ابتکار و استعداد جوایز ارزنده ای از دست شاهان ساسانی دریافت می کرده اند. زمام داران ساسانی شرایطی به وجود آورده بودند که از پیشرفته ترین ابزار و امکانات روزگار خود، آنچه در خورد عرصه هنر باشد، در اختیار هنرمندان قرار گیرد. در قلمرو هنر موسیقی و نوازندگی نیز کشف، ساختن و نواختن ابزار و ادوات متعلق به این هنر که ساسانیان در تاریخ ایران پیش از اسلام به بزرگترین و برجسته ترین پرورش دهندگان آن معروفند، فوق العاده مورد توجه بوده است و این گونه هنرمندان به ویژه از تشویق و حمایت شخص پادشاه ساسانی برخوردار بوده و هرگز احساس کاستی نمی کرده اند. مورخانی چون جاحظ، ابوریحان بیرونی و فردوسی حماسه سرای بزرگ توس به این واقعیت توجه ویژه کرده و هنر و هنرمندان ساسانی به ویژه موسیقیدانان و نوازندگان را از مقرب ترین افراد به پادشاهان ساسانی دانسته اند. بهرام پنجم ملقب به گور (۴۲۰ تا ۴۳۸ میلادی)[۴۶] خود از علاقه مندان و مروجان موسیقی شناخته شده و در این خصوص از هیچ کوششی دریغ نکرده است[۴۷].

    رُمان گیرشمن بر این باور است که اگر به هنر ساسانی با دینی محققانه، هنرشناسانه و کنجکاوانه نگریسته شود، بر هر پژوهشگری مسلم و مسجل می شود که هنر ساسانی معرف یک تجدد و احیاء ناگهانی نیست. این هنر بسیار ریشه دار بوده و استمرار هنر ایرانیان هخامنشی و اشکانی است. هنر ساسانی برجسته ترین جلوۀ هنر شرقی از سدۀ سوم تا هفتم میلادی است و قدمت و پیشینۀ آن به حداقل دو هزاره پیش از شکل گیری دولت ساسانی می رسد. و با گسترش قلمرو دولتهای هخامنشی اشکانی و ساسانی تأثیرپذیری هنرهای غیرایرانی نیز در مقاطعی اجتناب ناپذیر بوده است، ولی ساسانیان پیوسته می کوشیدند تا هنر اصیل ایرانی – ساسانی را قربانی عناصر هنری غیرایرانی نکنند. ساسانیان با پیوستن و تقلید آگاهانه از هنر هخامنشی، سنتهای هنری کهن ایرانیان پیش از سلطۀ یونانیان بر ایران را استمرار بخشیدند. به طور کلی هنر ساسانی ابعاد و محتوای کاملاً مشخصی داشت و زمینه دخالت یا تأثیرگذاری اندیشه های هنری غیرایرانی را به طور کلی برخلاف دورۀ زمام داری اشکانیان (۲۵۰ پیش از میلاد مسیح تا ۲۲۶ میلادی)[۴۸] را به کلی از بین برده بود، بلکه خود به صورت مظهر کهن ترین و پایدارترین تجربه ها، آفرینشها و استعدادهای هنری جلوه گر شده بود. هنرشناسان بر این باوراند که هنر ساسانیان توسط اقوام و ملل دیگر مورد تقلید و بهره برداری قرار گرفته است و هرگاه هنر ساسانی را با عناصر هنری بومی این اقوام و ملل در می آمیختند، جاذبه و ساختار اصلی هنر ایرانی ساسانی به هیچ وجه محو نمی شد، بلکه بیشتر جلوه گر می شد. در هنر ساسانی ابتکارات و ویژگیهایی وجود داشت که در هنر سرزمینهای دیگر کمتر به چشم می خورد. لویی واندنبرگ[۴۹] باستان شناس فقید بلژیکی دربارۀ هنر ساسانیان چنین گفته است : ساسانیان برخاسته از ایالت پارس بودند و عظمت ایران هخامنشی را یکبار دیگر زنده کردند و با گذشت کمتر از نیم قرن از بدو تأسیس سلسله ساسانی، با توجه به نوع حکومت ساسانیان که پایه در اندیشه های دینی ایرانیان داشت، هنری بدیع و در نوع خود بی مانند را به وجود آوردند. هنر ساسانی با هنرهای دیگر شرقیان و رومیان و بیزانسیها نه تنها برابری می کرد، بلکه در رقابتی جدی بود. به این ترتیب هنر ساسانی ترکیبی از هنر ایرانی هخامنشی همراه با عناصر ایرانی – اشکانی و جوهر سنتی ایرانیان باید دانسته شود. آرتورپوپ[۵۰] خاورشناس برجستۀ اروپایی دربارۀ هنر ساسانیان همین نظر را با بیانی دیگر تأیید کرده است. به گفته او هنر ساسانی در ابعادی گسترده تداوم هنر هخامنشی و در این هنر به ویژه در قلمرو معماری، از همان سبکهای هنر معماری هخامنشی مانند ایوان ستون دار یا تالار که در مقبره های درون صخره ها در نزدیکی تخت جمشید نمایان گردیده است، یکبار دیگر در معابد و اماکن مذهبی ساسانیان پدیدار می گردد. همان گونه که هخامنشیان در مناطقی در خطۀ پارس از جمله در نقش رستم نقوش و نبشته هایی از خود به یادگار گذاشته اند، ساسانیان نیز در همان جا و در زیر نقوش برجسته هخامنشیان آثاری از خود به صورت نقوش برجسته و بسیار جالب و تحسین برانگیز به یادگار گذاشته اند.

antique-persian-embroidery-45527-detail.jpg (850×802)

    از ویژگیهای هنر ساسانی یکی نیز روحیه و ذوق ایرانی بودن است که ساسانیان هیچگاه در عرصه هنر آن را فراموش نکرده اند و هنرمندان ساسانی با نبوغی خاص این اصل را در آفرینش آثار هنری خود رعایت کرده اند. در آثار هنری ساسانیان، به ویژه در هنر معماری آنان هرچند کوشیده شد که اصالت هنری اشکانی مدنظر قرار نگیرد، ولی نفوذ و جوهر هنر معماری پارتی استحکام و بقای خود را حفظ کرده است[۵۱].

[۱]  . ممتحن، حسینعلی، کلیات تاریخ عمومی، جلد ۱، ۱۳۵۶، ص ۶-۶۵.

[۲]  .  همان کتاب، همان صفحه.

[۳]  . Tiglat Pilesser I.

[۴]  . Salmanssar III.

[۵]  . Amaday.

[۶]  . Parusmas.

[۷]  . perikles (περicλεs).

[۸]  . Perserrechte.

[۹]  . Aichilos.

[۱۰]  . Persertragadie.

[۱۱]  . Ktesias.

[۱۲]  . Darius II. (424-404 v.ch).

[۱۳]  . Artaxerxes II. (404-358 v.ch).

[۱۴]  . Pristatis ( Prosal =  به فارسی).

[۱۵]  . Persica.

[۱۶]  . Indica.

[۱۷]  . Tomas Hyde.

[۱۸]  . Veterum medorum et Persarum et Parthorum religionis Historia (1700).

[۱۹]  . Aenophone.

[۲۰]  . Platon.

[۲۱]  . Kyros der Grosse (559-529 v.ch).

[۲۲]  . Persischer Konig.

[۲۳]  . Perserkonig.

[۲۴] . Strabon.

[۲۵] . مشکور، محمد جواد : جغرافیای تاریخی ایران باستان، انتشارات دنیای کتاب، ۱۳۷۱، ص ۵۴۲.

[۲۶]  . Persis.

[۲۷]  . Ariyana.

[۲۸]  . Ptolemy.

[۲۹]  . Erathostenes.

[۳۰]  . Hecataios ous Milet.

[۳۱]  . Herodotus.

[۳۲]  . Ctesias (Ktesias).

[۳۳] . Kyros II. (der Grosse, 559-529 v.ch.).

[۳۴]  . Darius III. (Codomanus, 336-330 v.ch.).

[۳۵]  . Achamenide.

[۳۶] . گیرشمن، پیشین، ص ۱۸۱.

[۳۷]  . Roman Ghirshman.

[۳۸]  . Pasargadea.

[۳۹]  . Persepolis.

[۴۰]  . Darius I. (der Grosse, 522-486 v.ch).

[۴۱]  . Persepolis – Inschriften.

[۴۲]  . Susa – Inschriftern.

[۴۳] . Behistun ~ Behistun ~ Bagistan – Grossinschrift.

[۴۴]  . گیرشمن، همان جا، ص ۳۸۲.

[۴۵]  . Hellenistisch.

[۴۶]  . Bahram V. (Gor, 420-438 n,ch).

[۴۷]  . Randa, a.a.O.Sp. 1031 نگاه کنید به :

[۴۸]  . Arsakiden – Dynastie (250 v.ch-226 n.ch).

[۴۹]  . L. Vandenberghe.

[۵۰]  . Arthur Pope.

[۵۱]  . Ghirshman, R.: Pather u. Sassaniden Munchen, 1964 :

منبع : کتاب تاریخ ایران در دوره ساسانیان

نویسنده : دکتر اردشیر خدادادیان

نشر الکترونیکی سایت

بهترین از سراسر وب

[toppbn]
ارسال یک پاسخ