امپراطوری ساسانی به عنوان رقیب نیرومند روم- بیزانس-بخش اول
–بخش اوّل
دولت ساسانی توسط اردشیر بابکان در سال ۲۲۶ میلادی رسماً تأسیس شد و پس از ۴۲۶ سال در سال ۶۵۲ میلادی فروپاشید. برخی از مورخان و پژوهشگران شکل گیری این دولت را به سال ۲۲۴ و سال سقوط آن را ۶۴۲ میلادی نوشته اند[۱] که با محاسبات تقویمی تاریخ ایران و جهان باستان هماهنگ و سازگار نیست. این نکته بر همۀ اهل پژوه در عرصۀ تاریخ ایران ساسانی روشن است که اردشیر بابکان در سال ۲۲۴ میلادی دولت خودمختار خود را در دارابگرد فارس اعلام کرد و در صفحات نخستین این کتاب به این موضوع مفصّلاً پرداخته شده است. اردشیر که به خانواده ای از حاکمان محلی فارس تعلق داشت در سال ۲۲۶ میلادی رسماً به قدرت رسید و پانزده سال یعنی تا سال ۲۴۱ میلادی سلطنت کرد. او مناطق تحت حاکمیت خود را متحد کرد و به زیر فرمان یک فرمانروا که خود او بود درآورد.
اردشیر نخست علیه اردوان پنجم[۲] علم مخالفت برافراشت و به پاخاست و طی نبردی سهمگین او را در روز بیست و ششم سپتامبر سال ۲۲۶ میلادی در دشت هرمزدگان[۳] که عربها آن را هرمزدجان[۴] و مورخان غربی هوموژان[۵] نوشته اند، شکست داد. وی تیسفون[۶] پایتخت اشکانیان را به تصرف خود در آورد و به این ترتیب تقویم تاریخ از همان روز به نام سلسله ساسانی رقم خورد و ثبت شد. اردشیر از این زمان وارث حکومت و امپراطوری اشکانی (پارتیان) گردید. وی با لشگرکشیهای پی در پی براساس الگوی نبردهای هخامنشیان، قلمرو فرمانروایی خود را در اکثر بلندیهای ایران گسترش داد. این قلمرو از رود فرات[۷]در غرب ایران تا رودخانه جیحون[۸] و تا درۀ کابل[۹] در شرق امتداد داشت. او نبرد با رومیان را از نو آغاز کرد و پیکارهای جدی را با آنان از سر گرفت. ولی تلاشهای او در مناطقی چون ارمنستان که یک اشکانی تبار بر آن حکومت می کرد، جهت تسخیر بین النهرین[۱۰]، علیرغم محاصره هاترا[۱۱] توسط وی، به ناکامی انجامید.
طول حکومت اردشیر تنها پانزده سال بود و به وی مجال دستیابی به اهدافش را نداد و پس از وی پسرش شاپور زمام امور را به دست گرفت. شاپور پسر و جانشین اردشیر از پدر موفق تر بود. شاپور یکم از سال ۲۴۱ تا ۲۷۲ میلادی[۱۲] پادشاه ساسانی بود. وی موفق شد ارمنستان را فتح کرده و ضمیمه امپراطوری ساسانی کند. به دنبال این پیروزی شاپور توانست در بخشهای شمالی بین النهرین نفوذ کند. شاپور در سال ۲۵۸ میلادی در حالی که هفده سال از زمان روی کار آمدنش می گذشت شهر پیشرفته و از هر جهت متحول دورا اوروپوس[۱۳] را به تصرف خود درآورد. شمار سپاهیان وی در زمان پیشروی به سویِ ادیسا[۱۴] را منابع تاریخی نه چندان زیاد نوشته اند.[۱۵] همۀ سرزمینهای این محدوده در تصرف رومیان بود. نبرد شاپور با رومیان را می توان از سهمگین ترین پیکارهای ایرانیان با بیگانگان در تاریخ ایران پیش از اسلام دانست. شاپور و لشگریان تحت فرمان وی با تهوری کم سابقه در تاریخ سپاهیگری ایرانیان در سال ۲۶۰[۱۶] میلادی سپاه روم را در این منطقه به زانو در آورد و والرین[۱۷] قیصر روم را به اسارت گرفت. به زودی اسیران رومی در این پیکار تمام عیار، به خوزستان اعزام شدند و در آن منطقه جهت ساختن شهر و سدها، پل و راهها بکار گرفته شدند. بقایای خدمات آنها به صورت آثار به جای مانده به نحو چشمگیر هنوز باقی است. در عصر شاپور در سال ۲۶۱ میلادی مانی نقاش[۱۸] که از بابل[۱۹] برخاسته بود، ادعای پیامبری کرد و فعالیت خود را با موفقیت پادشاه ساسانی آغاز نمود. مانی در واقع از حمایتهای بی دریغ پیروز برادر[۲۰] شاپور جهت رسیدن به اهدافش برخوردار بود و به وسیلۀ وی توانست به حضور پادشاه رسیده و موافقت او را جلب کند.
پس از شاپور یکم هرمزد[۲۱] نخستین پسر او به جای وی نشست و تنها یک سال سلطنت کرد یعنی از ۲۷۲ تا ۲۷۳ میلادی و سپس دومین پسر او به پادشاهی رسید که بهرام نام داشت و به بهرام یکم (وهرام، ۲۷۳ تا ۲۷۶ میلادی)[۲۲] به مدت سه سال پادشاه ساسانی بود. در دورۀ زمام داری این پادشاه به توصیه روحانیت ساسانی مانویان تحت پی گرد قرار گرفتند و شخص مانی دستگیر و اعدام شد. گفتنی است که سال اعدام مانی در برخی منابع تاریخی ۲۷۵ میلادی نوشته شده و حال آنکه مانی در سال ۲۱۶ میلادی در واپسین روز سالهای حکومت اردوان پنجم آخرین شهریار اشکانی در بابل چشم به جهان گشود و در سال ۲۷۶ میلادی مقارن روی کار آمدن بهرام دوم جانشین بهرام یکم به توصیه کرتیر روحانی برجسته صدر ساسانی که در آن زمان رئیس انجمن مغان بود زنده زنده پوست کندند و به این ترتیب اعدام گردید.
بهرام دوم ساسانی از ۲۷۶ تا ۲۹۳ میلادی سلطنت کرد. او توفیقی در امور مهم کشورداری و رویارویی با دشمنان به دست نیاورد. وی با برادرش هرمزد که والی سیستان (سکستان)[۲۳] بود اختلاف نظر داشت و ناگزیر با او کنار آمد. کوشانیان[۲۴] در این زمان متحد مخالفان ساسانیان به شمار آمده اند. از جمله با هرمزد والی سیستان. ایران ساسانی به این ترتیب ناگزیر از واگذار کردن بخشهای شمالی بین النهرین به رومیان شدند و کاروس قیصر[۲۵] روم شهر تیسفون پایتخت ساسانیان را محاصره و تصرف کرده بود. پس از وی بهرام سوم[۲۶] به پادشاهی رسید که کمتر از یک سال زمام دار بود. وی تنها چند ماه در سال ۲۹۳ میلادی بر سر کار ماند و نرسی[۲۷] به جای او نشست. نرسی پسر شاپور یکم بود و از ۲۹۳ تا ۳۰۲ میلادی به مدت نُه سال پادشاه ساسانی بود. نرسی اداره امور امپراطوری را با شیوه ها و اندیشه های نوین را به پیش گرفت. تلاشهای او برای پیروزی بر رومیان به ناکامی انجامید. وی ناچار شد بخشی از ارمنستان معروف به ارمنستان کوچک[۲۸] و مناطقی در شرق رود دجله[۲۹] را به رومیان واگذارد.
وی در نبردی با گالریوس[۳۰] داماد دیوکلتیان[۳۱] (دیوکلسین) قیصر وقت روم که فرماندهی سپاه در نبرد علیه نرسی را به عهده داشت ابتدا پیروز گردید، ولی در پیکاری دیگر سرزمینهای نامبرده بالا و از جمله نصیبین[۳۲] را به رومیان تسلیم کرد. در عصر نرسی پس از تحمل شکست سهمگین از رومیان، کوشانیان در مشرق ایران امپراطوری ساسانی را مورد تهدید قرار دادند، ولی این تهدید بر اثر ازدواج هرمزد پسر نرسی با دختر پادشاه کوشان برطرف گردید. پس از نرسی پسر او هرمزد دوم به تخت پادشاهی ساسانی نشست و هفت سال یعنی از ۳۰۲ تا ۳۰۹ میلادی زمام امور را در دست داشت و سیاست دینی نوینی را اتخاذ کرد و در ارتباط با پیروان ادیان و مذاهب دیگر راه مصالحه، مسامحه و گذشت و بزرگ منشی را در پیش گرفت. گفتنی است که در زمان او مسیحیان که در ایران زندگی می کردند از آزادی دینی بی سابقه ای برخوردار شدند.
در همین زمان تیرداد[۳۳] حاکم ارمنستان در سال ۳۰۵ میلادی به وسیلۀ گریگور ایلومیناتور[۳۴] به آیین مسیح درآمد و هیچ حادثه ای را به دنبال نداشت، زیرا قدرت و دخالت موبدان ساسانی کاسته شده بود. گرویدن کنستانتین[۳۵] به دین مسیح موجب گسترش و نیرومند شدن سریع مسیحیت گردید و به زودی به عنوان یکی از ابزار قدرت در برابر ایرانیان که دشمنان رومیان به شمار می آمدند، بکار گرفته شد. در این زمان و پس از صدور فرمان میلان[۳۶] توسط کنستانتین و به اجرا درآمدن آن در همان سال ۳۱۳ میلادی، در مسیحیان ساکن در ایران این احساس به وجود آمد و تقویت شد که موضع سیاسی آنان باید با ارادۀ قیصر روم مطابقت داشته باشد. از سوی ایرانیان نیز از همان زمان سخت گیری نسبت به مسیحیان از سر گرفته شد و موبدان ساسانی به تحریک شاهان آن سلسله از جمله شاپور دوم پرداختند. سوءظن نسبت به مسیحیان رو به افزایش بود و آنان دیگر در قلمرو ساسانیان تحمل نمی شدند. هفتاد سال سلطنت شاپور دوم را می توان سخت ترین دوره از زندگی مسیحیان در قلمرو ساسانیان دانست. کتاب اعمال شهدای مسیحی بخشی از این سختگیریها را مورد بررسی قرار داده است.
در دوران سلطنت شاپور دوم از ۳۰۹ تا ۳۷۹ میلادی که هفتاد سال دوام یافت، شدیدترین خشونتها و بی رحمیها در مورد مسیحیان اعمال می شد. مسیحیان در این زمان بی وقفه تحت پیگرد، آزار و اذیت از سوی ساسانیان بودند. دوران طولانی سلطنت شاپور که به هنگام مرگ پدرش به روایتی هنوز در شکم مادر و به روایت دیگر طفلی نوزاد بیشتر نبود دربرگیرندۀ یک سلسله جنگها است. از جمله این جنگها نبرد شاپور با کوشانیان است که سرانجام به ویرانی سرزمین آنان منتهی گردید. شاپور دوم با رومیان نیز متهوّرانه جنگید تا سرزمینهای از دست رفته در عهد پادشاهان ناتوان گذشته را باز پس گیرد. در آغاز کار نبرد شاپور با رومیان، در سال ۳۴۵ میلادی شکستی از سوی روم نصیب وی شد، و حتی تلاش او برای بازپس گیری نصیبین از رومیان در سال ۳۵۰ میلادی نافرجام ماند. شاپور با عقد پیمان اتحاد با بقایای کوشانیان و هیاطله[۳۷] که آنان نیز در سرزمین کوشان به سر می بردند، توانست سرزمین آمد[۳۸] و مناطق دیگر را که در تصرف رومیان بود به اشغال سپاهیان خویش درآورد. قیصر ژولیان[۳۹] جانشین کنستانتیوس (کنستانس)[۴۰] که با سپاهیانش وارد بین النهرین و سرزمین ماد[۴۱] شده بود، به طور ناگهانی در سال ۳۶۳ میلادی بر اثر اصابت نیزه ای از سوی ایرانیان به قتل رسید .
جانشین وی که یوویانوس[۴۲] نام داشت صلاح رومیان را در آن دید که پیمان صلحی با شاپور دوم منعقد کند. وی پیمانی که در آن از هر جهت زیان رومیان پیش بینی شده بود با ساسانیان منعقد کرد. براساس این عهدنامه صلح سرزمینهای مورد منازعه میان ایران و روم به ایران واگذار گردید. ارمنستان به اشغال سپاهیان ایران درآمد و مرزبانی از سوی شاپور مأمور نگهبانی از مرزهای آن سرزمین شد و ادارۀ امور آن به وسیلۀ دولت ایران صورت می گرفت. در طیّ مخاصمات و نبردهای ایران و روم قدرت اشراف ساسانی به خاطر خدماتی که در جنگ از جمله در رستۀ سواره نظام به سپاه شاپور می دادند، به میزان قابل توجهی رشد کرد. این افزایش قدرت و نفوذ اشراف به اندازه ای بود که شاپور دوم دیگر در مقام آن نبود که شخصاً جانشین خود را برگزیند، بلکه جانشین وی به وسیله بالاترین مقامات و صاحب منصبان ساسانی که شماری از آنها به خاندان سلطنتی متعلق بودند، انتخاب می شد. پس از مرگ شاپور دوم یکبار دیگر همانند زمان درگذشت شاپور یکم مقام پادشاهی به اشخاصی تعلق گرفت که بعضاً ضعیف النفس و سست اراده بودند و برخی نیز از حمایت روحانیان و اشراف بهره مند نبودند و از جمله آنان می توان از اردشیر دوم[۴۳] (۳۷۹- ۳۸۳ میلادی) که تنها چهار سال سلطنت کرد و نیز شاپور سوم[۴۴] پسر شاپور دوم که وی نیز بیش از پنج سال یعنی از ۳۸۳ تا ۳۸۸ میلادی پادشاهی نکرد و بهرام چهارم[۴۵] که از ۳۸۸ تا ۳۹۹ زمام امور را در دست داشت، نام برد.
[۱] . Randa, A.: A.a.O.SP.762.[۲] . Artaban V.[۳] . Hormozdgan.[۴] . Hormozdgan.[۵] . Hormujan-Ebene.[۶] . Ktesiphon.[۷] .Euphrat.[۸] . Oxus.[۹] . Tal von Kabul.[۱۰] . Mesopotamien.[۱۱] . Hatra.[۱۲] . Sapur I. (241-272 n.ch.).[۱۳] . Dura-Europos.[۱۴] . Edessa.[۱۵] . A.a.o.762.[۱۶] . A.a.O.[۱۷] . Valerianus.[۱۸] . Mani der Maler.[۱۹] .Babylon.[۲۰] . Randa, A.:A.a.O.SP.762.[۲۱] . Hormizd I(272-273 n.ch.).[۲۲] . Bahram I. (Vahram. 273-276 n.ch.).[۲۳] . Sistan (Sakkistan).[۲۴] . Kuschani.[۲۵] . Carus این کاروس به «کاروس کچل» معروف است[۲۶] . Bahram III. (293 n.ch.).[۲۷] . Narseh (293-302 n.ch.).[۲۸] . Klein-Armenien.[۲۹] . Tigris.[۳۰] . Galerius.[۳۱] . Diocletian.[۳۲] . Nessibin.[۳۳] . Tiridates von Armenien.[۳۴] . Gregorius Illuminator.[۳۵] . Constantin (Konstantin). ‘وی به کنستانتین بزرگ معروف است’[۳۶] . Mailander Toleranzedikt.[۳۷] . Hephtaliten.[۳۸] . Amida.[۳۹] . Julian.[۴۰] . Konstantius (Constantius + Constanssius).[۴۱] . Medien.[۴۲] . Juvianus (jovianus).[۴۳] . Ardasir II. (379-383 n.ch.).[۴۴] . Sapur III. (383-388 n.ch.).[۴۵] . Bahram IV. (388-399 n.ch.).
منابع نوشته:
کتاب تاریخ ایران در دوره ساسانیان، اثر دکتر اردشیر خدادادیان
وبسایت تاریخ ما، اِنی کاظمی