امپراطوری ساسانی به عنوان رقیب نیرومند روم- بیزانس-بخش دوم

 

– بخش دوّم

    در زمان بهرام چهارم ارمنستان یکبار دیگر مورد ادعای رومیان و منازعه میان دو دولت ایران و روم قرار گرفت و میان دو امپراطور تقسیم شد. یزدگرد یکم (۳۹۹ تا ۴۲۰ میلادی)[۴۶] با سیاستی مدبرانه و بزرگ منشانه پس از بهرام چهارم به سلطنت رسید. یزدگرد با گرامی داشتن مسیحیان باب مناسبات دوستانه ای را با بیزانس گشود. در این هنگام تهدیدهای مکرری از سوی هیاطله نسبت به ایران صورت گرفت و سیاست ملایم و معقول دینی او موجب شد که وی در نزد موبدان وجهه خود را از دست بدهد و به وی لقب بزه کار داده شود. در سال ۳۸۴ میلادی پیمان صلح و دوستی میان شاپور سوم و تئودوزیوس قیصر بیزانس منعقد گردید و ارمنستان میان ایران و روم تقسیم شد.[۴۷] پس از یزدگرد یکم که سیاستی کاملاً متفاوت با مسیحیان در مقایسه با دیگر پادشاهان ساسانی اعمال نمود، بهرام پنجم ملقّب به گور به پادشاهی رسید که از ۴۲۰ تا ۴۳۸ میلادی زمام امور را در دست داشت. از بزرگترین رویدادهای زمان سلطنت وی در رابطه با مسیحیت، می توان از استقلال کلیسای نسطوری[۴۸] نام برد.

    گفتنی است که برخی از جداول تاریخی زمان سلطنت این پادشاه را از ۴۲۰ تا ۴۴۰ میلادی می دانند.[۴۹] پس از پرداختن به وقایعی مربوط به عالم مسیحیت می توان دوباره به خطرات هیاطله اشاره کرد که از جانب آنان آسیبی به ایران و ایرانیان تحت زمام داری بهرام پنجم (گور) پادشاه مقتدر ساسانی نرسید. آتیلا[۵۰] (۳۹۵ تا ۴۵۳ میلادی) فرمانروای هونها با پشت سر گذاشتن ویرانیها و غارتگریهای گسترده با نیروهای متجاوز و مهاجم خود به طرف اروپا پیشروی کرد که در فرصتی دیگر به این موضوع خواهیم پرداخت. پس از بهرام پنجم (گور) نزاع بر سر قدرت به صورت تفکری در خاندان حاکمیت ساسانی به صورت اصلی اجتناب ناپذیر درآمد. پس از وی یزدگرد دوم[۵۱] پادشاه شد که از ۴۳۸ تا ۴۵۷ زمام دار بود. برخی منابع تاریخی طول سلطنت یزدگرد دوم را از ۴۴۰ تا ۴۵۷ میلادی[۵۲] نوشته اند. با پایان یافتن دورۀ زمامداری یزدگرد دوم نزاع بر سر احراز مقام سلطنت و نشستن به تخت شاهی میان دو پسر وی به نامهای هرمزداس[۵۳] و پیروز درگرفت.

    فرجام کار پیروز به گونه ای بود که وی در نبرد با هونها (خیونیها) کشته شد. کشمکش بر سر رسیدن به پادشاهی پس از کشته شدن پیروز نیز میان پسرانش کوات (قباد)[۵۴] و جاماسپ درگرفت. بدین صورت که قباد (کواذ) در دو نوبت با فاصله زمانی سه سال به تخت پادشاهی نشست. زمان سلطنت او قیام مزدک را می توان یکی از پرحادثه ترین رویداد مقاطع عمر حاکمیت ساسانیان به شمار آورد و قیام مزدک همۀ ارکان حکومتی، اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی جامعه را تحت الشعاع خود قرار داد. قباد از سال ۴۸۸ تا ۴۹۶ و از ۴۹۹ تا ۵۳۱ پادشاهی کرد. مقارن به تخت نشستن قباد اوضاع داخلی کشور ساسانی و به ویژه وضعیت دربار ساسانی فوق العاده دشوار و پیچیده گزارش شده است. وقتی قباد به تخت سلطنت نشست مردم ایران به خاطر جنگهای گذشته دچار تنگدستی شدید شده و قحطی و گرسنگی بیش از هفتاد و پنج درصد مردم را ناتوان کرده بود.

    این وضعیت شرایطی را در جامعه به وجود آورد تا حدی که اشراف در برابر هیئت حاکمه که پادشاه در رأس آن بود موضع گرفتند. همین وضعیت مناسبترین فرصت برای یک مانوی به نام مزدک بود تا جنبشی را رهبری کند. پادشاه که در تنگنای بی سابقه ای گرفتار آمده بود، از وی حمایت کرد به این امید که مزدک بتواند در برابر فئودالها که دشمنان جدی قباد به شمار می آمدند ایستادگی و اقدام کند. اشراف و نخبا قباد را از سلطنت خلع و او را روانه زندان کردند. قباد در سرّی ترین و مخوف ترین زندان ساسانیان به نام «انوشبرد» یعنی «قلعۀ فراموشی[۵۵]، برج جاویدان» گرفتار آمد. شاه فرصتی به دست آورد تا از این زندان فرار کرده و به هیاطله پناهنده شود. قباد (کواذ) به کمک هیاطله (هفتالیان) سلطنت از دست رفته خود را دوباره به دست آورد. گفتنی است که کواذ سه سال یعنی از سال ۴۹۶ تا ۴۹۹ میلادی در زندان به سر می برد و بی تاج و تخت شده بود، در این مدت برادر وی جاماسپ[۵۶] از سوی روحانیان و اشراف به جای وی تکیه زده و پادشاه رسمی کشور شده بود. قباد (کوات، کواذ) از کمک هیاطله در ابعاد دیگر نیز بهره مند گردید، از جمله با سپاه بیزانس وارد جنگ شد و شهر آمیدا (آمِد)[۵۷] را تصرف کرد و از آنجا غنایم سرشاری را به دست آورد.

    کواذ پس از این پیروزی با هونها[۵۸] (خیونیها) وارد جنگ شد، زیرا هونها مرزهای شمالی کشور ساسانی را جداً تهدید می کردند. قباد (کواذ) به هنگام بازگشت به قدرت و تاج و تخت دیگر آن طرفدار جدی و به اصطلاح پروپا قرص مزدک نبود و از جنبش مزدک دیگر همانند گذشته یعنی پیش از خلعش از مقام سلطنت حمایت نمی کرد. این نکته را نباید از نظر دور داشت که جانشینی که کواذ برای خود در نظر گرفته بود یعنی خسرو تکیه گاه دینی داشت و با جنبش مزدکی و شخص مزدک کاملاً مخالف بود، لذا روی برتافتن قباد (کواذ) از مزدک و جنبش اصلاح طلبانه او به این امر نیز بستگی داشت. به این موضوع در عصر سلطنت انوشیروان خواهیم پرداخت. شاید اگر به جای خسرو پدرش کواذ کماکان زمام دار باقی ماند قلع و قمع مزدکیان به آسانی تحقق نمی یافت. حکومت ساسانیان راه دیگری را در پیش می گرفت.

    کاهش گرایش قباد به مزدک و متکی بودن خسرو به روحانیت شرایط را جهت رسیدن خسرو انوشیروان به جانشینی پادشاه فراهم کرد. خسرو که از سال ۵۳۱ تا ۵۷۹ میلادی[۵۹] به مدت ۴۸ سال پادشاه ساسانی بود. به این نکته باید توجه داشت که جنبش مزدک و مزدکیان با تضعیف روحانیت ساسانی همراه بود و طبعاً این جنبش با به تخت نشستن خسرو انوشیروان سخت مخالف بود، ولی شرایط جدید مخالفت مزدکیان را کاملاً خنثی کرد. انوشیروان که به معنای «روان نامیرا» است، لقب خسرو یکم پسر و جانشین قباد ساسانی بود. با روی کار آمدن خسرو یکم دوران نظم، قانون گرایی و قانون مندی و آرامش نسبی در جامعه ساسانی آغاز شده و طریق خود را می پیماید. خسرو با تکیه و توسل به معیارهای قانونی همۀ زیانهایی که ناشی از جنبش مزدک بود و نصیب اشراف ساسانی شده بود، برطرف کرد. اقدامات خسرو در این زمینه زود به نتیجه رسید.

    آن گونه که در منابع تاریخی آمده است، خسرو فرزندان از جمله فرزندان ذکوری که نتیجه آمیزش زنان اشرافی با غیر اشرافیان بود، به فرزند خواندگی سپرد. خسرو نظام اداری و سپاه ساسانی را دگرگون کرد. پادشاه قاطع و نیرومند ساسانی نظام فرماندهی در سپاه ساسانی را اصلاح نمود و فرماندهی سپاه را از دست یک نفر بیرون آورد و آن را به چهار رکن تقسیم کرد و برای سپاهیان و رزمندگانی که بی مال و منال و تهیدست بودند حقوق و معیشتی در خور تعیین کرد. از جمله در شمال، شمال غرب و شرق ایران پادگانهای نظامی نیرومند علیه دشمنان دولت ساسانی از جمله بیزانس تأسیس کرد و جنگی موفق علیه بیزانس را طراحی کرد و آبرومندانه به فرجام رساند و در سال ۵۴۰ میلادی شهر انتاکیه[۶۰] را به تصرف خود درآورد.

    البته خسرو در مقطعی پس از این پیروزی تحت فشار بلیزاریوس سردار سپاه بیزانس قرار گرفت و ناگزیر از عقد پیمان صلح با وی گردید. او از دادن باج به هیاطله سرباز زد و به کمک ترکان آنان را از بین برد و مرز امپراطوری خود را تا سرحد جیحون گسترش داد. انوشیروان در سال ۵۷۵ میلادی به جنوب عربستان حمله کرد، زیرا در آنجا دولتی مسیحی به کمک حبشیها بر سر کار آمده بود و آن منطقه را مسخر نموده و ضمیمه امپراطوری خود کرد و تا سال ۶۳۰ میلادی این ناحیه به ایران تعلق داشت. در این زمان امپراطوری بیزانس دیگر توان تحمل این افزایش قدرت و توسعه طلبیهای خسرو را نداشت و کوشید تا وحدتی میان بیزانس و دولتهای دیگر علیه ایران را به وجود آورد.

    این رویداد امتیازاتی را برای رومیان به همراه داشت و خسرو از آن زیان داد، به طوری که خسرو در ناحیه میکت[۶۱] شکست سختی را متحمل شد و از امپراطوری بیزانس درخواست عقد پیمان صلح با دولت ساسانی را نمود، ولی او در حین عقد این قرارداد و بررسی شرایط صلح درگذشت[۶۲] و پسرش هرمزد چهارم ملقب به ترک زاد جانشین او شد. شکست خسرو را نباید ناشی از سستی تدبیر پادشاه و بی کفایتی سپاه ساسانی دانست، بلکه اوضاع و شرایط به وجود آمده از جنبش مزدک شیرازۀ جامعه را در حد از هم پاشیدگی سست کرده و نظام تولید، قوانین، اوضاع اجتماعی و فرهنگ را دچار بی ثباتی و تشویش کرده بود. این مسائل در همۀ ارکان و شئونات جامعه تأثیر گذارده و عرصه بر پادشاه ساسانی به واقع تنگ شده بود. با تمام این سختیها، ناملایمات و بی ثباتیها خسرو با قاطعیت و درایت جامعه در پرتگاه نابودی و دگرگونی ساسانی را هنرمندانه و مدبرانه به سوی ترقی، تحول و موفقیت به پیش برد و خشت بنایی را گذاشت که تاریخ از او به نیکی یاد کرده است. مورخان عرب و بیزانس انوشیروان را یکی از برجسته ترین پادشاهان در ایران پیش از اسلام دانسته و او را مردی عالم، دانش دوست و فرهنگ پرور، عادل و بلندنظر معرفی کرده اند.

    پس از مرگ خسرو پسر وی به نام هرمزد چهارم[۶۳] که به روایتی مادر و زنی از قبایل ترکان بود و به همین دلیل به «ترک زاد» معروف است به تخت پادشاهی ساسانی نشست وی از ۵۷۹ تا ۵۹۰ میلادی سلطنت کرد. هرمزد به محض گرفتن زمام امور در دست نبرد را در چند جبهه با دشمنان آغاز کرد. سردار وی بهرام چوبین[۶۴] که یکی از امیران لشگری متنفّذ بود در رقابتی سهمگین با پادشاه از او پیشی گرفت و این امر موجب برکناری هرمزد چهارم از مقام پادشاهی شد و متعاقب آن به دست اشراف کشته شد. پاره ای منابع تاریخی بر این باورند که وحدت روحانیان و اشراف زمینه را برای قتل هرمزد فراهم آورد و یا به سخن دیگر موبدان ساسانی نیز در کشتن پادشاه نقش داشته و سهیم بودند. مبارزات بهرام چوبین با خلع و قتل هرمزد چهارم به پایان نرسید و او این شیوه را در زمان خسرو دوم (پرویز، ۵۹۰ تا ۶۲۷ میلادی) پسر و جانشین هرمزد کماکان دنبال کرد. خسرو دوم ملقب به پرویز که به عنوان جانشین پدر خود به پادشاهی برگزیده شده بود، پیش از هر اقدام دیگر بر آن شد که از قدرت، نفوذ و زیاده طلبی بهرام چوبین سردار خود بکاهد و این کار را خسرو[۶۵] به کمک موریس[۶۶] (ماوریکیوس، موریقوس) قیصر بیزانس انجام داد. خسرو در ازای چنین خدمت و حمایت بزرگی که قیصر روم به او کرد، ناگزیر از انصراف از ارمنستان گردید و مرز امپراطوری ساسانی و بیزانس به این ترتیب از دریاچه وان[۶۷] در ترکیه کنونی تا تفلیس[۶۸] مقرر گردید و تثبیت شد.

    با به قتل رسیدن موریس، خسرو به انتقام این کار ناشایست که دوستی معتبر و محترم از پادشاه ایران به قتل رسانده شده است، سرزمینهای شرقی بیزانس بین سالهای ۶۰۳ تا ۶۲۰ میلادی به تصرف سپاه ایران درآمد. خسرو ارمنستان را از بیزانس باز پس گرفت. سپاه ایران اِدیسا[۶۹] را فتح کرد و قیصریه[۷۰] را نیز به تصرف خود درآورد. سپاه خسرو در سال ۶۱۰ میلادی تا ناحیه بسفر[۷۱] به پیش رفت و به منطقه سکوتاری[۷۲] رسید. خسرو پیشنهاد صلح هراکلیوس[۷۳] (هرقل) قیصر روم را نپذیرفت. ناگفته نماند که پس از قتل موریس شخصی به نام فوکاس[۷۴] به جای او نشست. خسروپرویز حکومت فوکاس را به اتهام شرکت در قتل موریس به رسمیت نشناخت و هرقل جانشین وی شد.

    گفتنی است که دوستی خسرو و موریس از آنچنان عمقی برخوردار بود که خسرو با مریم[۷۵] دختر موریس قیصر روم پیمان ازدواج بست و به نام وی کلیسایی ساخت و هدایای زیادی را تقدیم آن مکان دینی مسیحی نمود. در طی این زمان یعنی در سالهای ۶۱۰ و ۶۱۱ میلادی سپاهیان ساسانی قلمرو امپراطوری ایران را تا سوریه[۷۶] گسترش داده و فلسطین[۷۷] را نیز به متصرفات خود افزودند. در سال ۶۱۴ میلادی اورشلیم[۷۸] نیز به اشغال ارتش خسروپرویز درآمد و صلیب مقدس[۷۹] را به غنیمت گرفتند و آن را به تیسفون پایتخت امپراطوری منتقل کردند. رومیان کوشیدند تا با این پیشرویهای ایرانیان مقابله کنند ولی در این امر مقاومتها و مقابله های سپاه بیزانس با مشکلات جدی مواجه شد و پاسخگویی هراکلیوس به ضربات ایرانیان که بر سپاه بیزانس به گونه ای بی وقفه وارد می شد، در آغاز با ناکامی روبرو گردید. ایرانیان به دنبال این همه پیروزی که در آن مقطع زمانی برای جهانیان چشمگیر می نمود در سال ۶۱۵ میلادی شهر آنکارا[۸۰] را نیز در قلب قلمرو رومیان به تصرف خود درآورده و شهر قسطنطنیه[۸۱] نیز در معرض تهدیدهای جدی سپاهیان خسرو قرار گرفت.[۸۲] مصر نیز از دست رومیان رفت، زیرا یکی از ستونهای نظامی خسروپرویز غرّه[۸۳] را به اشغال خود درآورد و پس از آن به درّۀ نیل[۸۴] سرازیر شد و به سوی مرز حبشه[۸۵] پیشروی کرد.

    امپراطوری ساسانی در این مقطع زمانی یعنی در ربع اول سدۀ هفتم میلادی چنان با شتاب گسترش یافت که می توان آن را با امپراطوری هخامنشی مقایسه کرد و برابر دانست. از این زمان به بعد دولت ساسانی دچار مشکلات گوناگون شد. این مشکلات هم داخلی و هم خارجی بودند، از جمله فشار و خطر و تهدید قومی به نام «آوارها»[۸۶] به مرزهای ساسانیان در این نابسامانی نقش تعیین کننده ای ایفا کرد. از سویی هراکلیوس قیصر بیزانس این تضمین را دریافت کرد که از حمایت اقوام ترک تبار که در منطقه قفقاز[۸۷] ساکن بودند و نیز یاری خزرها[۸۸]، توانست ضربات سهمگینی در ناحیه نینوا[۸۹] در شمال شرق بین النهرین به سپاه ساسانی وارد کند. براساس برخی منابع تاریخی این ضربات سرنوشت ساز در سال ۶۲۵ میلادی، یعنی دو سال پیش از کشته شدن خسرو دوم (پرویز) بر ارتش ساسانی وارد آمد و براساس پاره ای دیگر از تحقیقات تاریخی این واقعه بسیار ناگوار برای حکومت ساسانی در همان سال ۶۲۷ میلادی که خسروپرویز به قتل رسید، روی داد.طغیان رودخانه دجله موجب فروریختن بخشی از کاخ تیسفون گردید.

دولت ساسانی در این زمان در زیر بار مشکلات عدیده و بعضاً ناگهانی به وجود آمده به کلی ناتوان شده بود و به این ترتیب یارای حمله متقابل به رومیان در سپاه خسرو دیده نمی شد. خسرو بیمار و ناتوان شد و ناامیدی وجود او و دولتش را دربر گرفت. پادشاه علاقمند بود که یکی از پسرانش به نام مردانشاه[۹۰] (مرتانشاه) را به جانشینی خود برگزیند و پسر دیگر او به نام «شیرویه»[۹۱] که بعدها کواذ نامیده شد طرفدارانی یافت که او را نامزد مقام پادشاهی کردند. کواذ (شیرویه) مسابقه را از پدر برد و خسرو توسط وی و یارانش از مقام سلطنت خلع و به زندان افتاد و کوتاه زمانی پس از آن به قتل رسید. باز هم باید گفت که برخی منابع تاریخی قتل خسرو را در ماه فوریه ۶۲۸ میلادی نوشته، در حالی که اکثریت پژوهشگران این رویداد را به سال ۶۲۷ میلادی ثبت کرده اند. قباد دوم که همان شیرویه پسر خسروپرویز است تخت شاهی را به خود اختصاص داد و در سال ۶۲۷ میلادی (به روایتی نادرست ۶۲۸ میلادی) زمام امور اداره کشور ساسانی را در دست گرفت. قباد دوم به محص نشستن به تخت شاهی از هراکلیوس قیصر یبزانس درخواست صلح نمود و صلیب مقدس را به رومیان برگرداند، به این ترتیب که در روز چهاردهم سپتامبر ۶۲۸ (۶۲۹) میلادی طی مراسم باشکوهی در اورشلیم صلیب فوق تسلیم رومیان شد. قباد دوم تنها شش ماه پادشاهی کرد و پیش از عقد و امضاء پیمان صلح با هراکیلوس قیصر بیزانس بر اثر طاعون[۹۲] درگذشت. پس از مرگ ناگهانی قباد دوم دشواریها و نابسامانیهای فراوان و گسترده بر پیچیدگیهای امور می افزایند و این مشکلات بیشمار موجب شد که زمام داران یکی یکی پس از دیگری به تخت پادشاهی بنشینند، از جمله زنان به مقام سلطنت رسیدند.

در زمان پادشاهی بوران[۹۳] (بوراندخت) دختر خسروپرویز که در سال ۶۳۰ میلادی به پادشاهی رسید، صلح میان ایران و بیزانس تحقق یافت و آرامشی نسبی حکمفرما گردید. گفتنی است که به تأیید منابع متعدد تاریخی شیرازۀ امور به کلی از هم پاشیده شد و کینه و دشمنی در دربار و میان رجال سیاسی و روحانیان و اشراف جای تدبیر و سیاستمداری را گرفته بود.


[۴۶] . Yazdgird I. (399-420 n.ch.).
[۴۷] . Dtv. Atlasis. S. 103.
[۴۸] . Nestorianerkirche.
[۴۹] . Randa, A: A.a.O.SP.764.
[۵۰] . Attila (395-453) Fishceri: G.i.G.S.99.
[۵۱] . Yazdgird II. (438-457 n.ch.).
[۵۲] . A.a.O.764.
[۵۳] . Hormizadas.
[۵۴] . Kavadh (488-496, 496-531 n.ch.).
[۵۵] . Anusbard.
[۵۶] . jamasp.
[۵۷] . Amida.
[۵۸] . Hunnen.
[۵۹] . Khusrau I. (Anusirvan, 531-579 n.ch.).
[۶۰] . Antiochien.
[۶۱] . Melitene.
[۶۲] . Randa, A.A.a.O.SP.764.
[۶۳] . Hormizd IV (579-590 n.ch.).
[۶۴] . Bahram Cobin.
[۶۵] . Khusrau II. (Parvez, 590-627).
[۶۶] . Maurikios.
[۶۷] . Van-See.
[۶۸] . Tiflis.
[۶۹] . Edessa.
[۷۰] . Caesarea.
[۷۱] . Bosphoros.
[۷۲] . Skutari.
[۷۳] . Heraklius (Heraclius).
[۷۴] . Fukas (Fucas).
[۷۵] . Maria.
[۷۶] . Syrien.
[۷۷] . Palastina.
[۷۸] . Jerusalem.
[۷۹] . Heiliges Kreuz.
[۸۰] . Ankara.
[۸۱] . Konstantainopel.
[۸۲] . Agypten.
[۸۳] . Gaza.
[۸۴] . Niltal.
[۸۵] . Athiopien.
[۸۶] . Avaren.
[۸۷] . Kaukasus.
[۸۸] . Khazaren.
[۸۹] . Ninive.
[۹۰] . Martansah (Mardansah).
[۹۱] . Siruye (Kavadh).
[۹۲] .Pest.
[۹۳] . گفتنی است که در برخی منابع تاریخی نام این زن که بزرگترین دختر خسروپرویز بوده است، پوران یا پوراندخت آمده است. خواهر دیگر او «آذرمیدخت» نام داشته. نام دختر بزرگ خسرو که به مقام پادشاهی رسید «بوران» (بوراندخت) است. نگاه کنید به «مشکور» محمد جواد: تاریخ سیاسی ساسانیان، انتشارات دنیای کتاب، جلد دوم. ‘Boran

 

منابع نوشته:
کتاب تاریخ ایران در دوره ساسانیان، اثر دکتر اردشیر خدادادیان
وبسایت تاریخ ما، اِنی کاظمی

عضویت
اطلاع از
guest

0 نظرات
بازخورد درون خطی
دیدن تمامی دیدگاه ها