ایزد زرتشتی : بهرام

بهرام (۱) ، نام ایزدی در دین زردشتی ، ستاره ای در فلک پنجم (رجوع کنید به مریخ * ) و نام چند تن از پهلوانان و سرداران و شاهان .

۱) پیش از اسلام . واژه بهرام در اصل به معنای «در هم شکننده مقاومت » است ، و در گزارش پهلوی اوستا به «پیروزگر» برگردانده شده ، ولی صورت فارسی باستان آن دیده نشده است . «ورهران / ورهرام / وهرام » در فارسی میانه ، به صورت نام خاص مردان کاربرد فراوان دارد. بهرام جوهر اولیه پیروزی و یکی

از چهره های بزرگ در ایزدکده زردشتی است . بهرام ، ایزد بزرگ جنگ ، در برگیرنده عناصر بسیاری از روزگار پیش از زردشتی است و آشکارا به دوره ای هند و اروپایی تعلق دارد (تیمه ، ص ۳۱۲ـ۳۱۴).

در اوستا ، ورثرغنه (بهرام ) تمام ویژگیهای یک ایزد باستانی جنگ را داراست ؛ نیرویی که بر هر مقاومتی غلبه می کند و به همین سبب با «وِنئینتی اوپَرتات » (برتری پیروزمندانه ) یکجا ستوده شده است (یشت ۱۴، بند ۶۴). او همواره در جنگ با دشمنان خود، مردمان و دیوان ، جادوان و پریان ، کَویها و کَرَپانها است ( یشت ۱۴، بندهای ۴و ۶۲). بهرام یشت (یشت چهاردهم اوستا) از این ایزد تصویری جامع و زنده ارائه می کند و ده نوع تناسخ از ورثرغنه را در شکل حیوان و انسان برمی شمارد ( یشت ۱۴، بندهای ۲ـ ۵، ۹، ۱۱ـ۱۳، ۱۷، ۱۹ـ۲۱، ۲۳، ۲۵، ۲۷)؛ سپس استعدادها و تواناییهایی که ورثرغنه به زردشت ارزانی داشته ، از جمله پیروزی در اندیشه ، گفتار و کردار را برمی شمارد. در تصورات عامیانه تر، بهرام با عناصر و اعمال جادویی همراه است (گایگر، ص ۶۶ به بعد؛ لومل ، ۱۹۲۷، ص ۱۳۴ـ۱۳۵؛ بنونیست و رنو، ص ۳۰ـ۳۱).

گر چه نیروی اعطایی ایزد بهرام به آریاییها به حدی است که آنان تمام دشمنان خود را ناتوان می کنند، قدرت بهرام به جنگ و خونریزی و پیروزی نظامی محدود نیست بلکه صفات و ویژگیهایی چون مردانگی ، توانایی جنسی و سلامت و تمامیت جسمی نیز دارد که سیمای وی را پیچیده تر می کند.

در دوره بعد، بهرام بویژه به عنوان ایزد حامی مسافران (بویس ، ۱۹۷۵، ج ۱، ص ۶۲ و پانویس ۲۶۷) ستایش می شود. معادل وِدایی «ورثرغنه »، «ورترَهان » است که یکی از ویژگیهای او کشتن اژدها، «ورتره »، بوده است . ظاهراً این اسطوره ورثرغنه کشنده اژدها در «وهگن » ارمنی در ایران به جا مانده است .

صفت ورثرغنه احتمالاً لقب آتش نیز بوده است . «ورثرغنه آتر» (آتش پیروزمند) به احتمال بسیار نیای آدوروَرَهران کتیبه های کردیر (قرن سوم میلادی ) و آتش بهرام دوره ساسانی است .

در دوره سلوکیان و اشکانیان ، و به عبارت دیگر زیر نفوذ یونانی مآبی (هلنیسم )، ورثرغنه به آرِس و هِراکِلس ترجمه و تعبیر شد و به صورت یکی دانسته شدن بهرام و آرس در نجوم نیز بازتاب یافت . در متون پهلوی ، سیاره مارس (مریخ )، وهرام نامیده می شد (برای قطعه مناسبی از بندهش رجوع کنید به مکنزی ، ص ۵۱۳).

ورثرغنه ، از اختصاصات جهان ایرانی ، در ارمنستان که کاملاً زیر تأثیر ایران دوره اشکانی بود، ] با نام وَهگَن [ با هراکلس یکی شد (هوبشمان ، ص ۷۵ـ۷۸، ۵۰۸ به بعد). در شرق دنیای ایرانی ، ورثرغنه در شکل «اُرلانگو» (ماریک ، ص ۴۲۶) و در میان ایزدانی که بر سکه های کوشانی نامشان نقش بسته ظاهر شده است . معادل او در ایزدکده سغدی ، «وشغن » است (هنینگ ، ص ۲۵۲).

در متون پهلوی و فارسی میانه ، ورهرام در سه روز نخست پس از مرگ تا چهارمین سپیده دم ، روح را در سفر به جهان مینوی همراهی و راهنمایی می کند ( مینوگ خرد ، قسمت ۲). پیوند او با مهر، رَشن و سروش انعکاسی از مفاهیم مربوط به او در اوستاست (قس گرشویچ ، ص ۱۹۳ به بعد).

بهرام در جوامع زردشتی همواره بسیار محبوب بوده است و حتی بعد از دوره ساسانی ، موقعیت برجسته خود را مرهون پیوند با آدور ورهران یا آتش بهرام است ، و نیز نقش خود را به عنوان حامی مسافران و در راه ماندگان حفظ کرده است (بویس ، ۱۹۷۹، ص ۲۱۸ـ۲۸۹).

منابع :

ـ. Benveniste and L. Renou, Vr ¤tra et Vr ¤ q ragna. ـtude de mythologie indo-iranienne , Paris 1934; M. Boyce, A history of Zoroastrianism , HO I, VIII, 1/2, 2A, Leiden and Cologne 1975-; idem, Zoroastrians . Their religious beliefs and practices , London 1979; J. Duchesne- Guillemin, Zoroastre. ـtude critique avec une traduction commentإe des Gہthہ , Paris 1948, 43-46; B. Geiger, Die Am ىa Sp ntas. Ihr Wesen und ihre ursprدngliche Bedeutung , Vienna 1916; I. Gershevitch, The Avestan hymn to Mithra , Cambridge 1959; L. Gray, Foundations of the Iranian religions , Bombay 1930, 117-119; W. B. Henning, “A Sogdian god”, BSOAS , 28 (1965); H. Hدbschmann, Armenische Grammatik. Erster Teil:armenische Etymologe , Leipzig 1897; H. Lommel, Der arische Kriegsgott , Frankfurt 1939; idem, Die Yجىt’s des Awesta , Gخttingen 1927; D. N. MacKenzie, “Zoroastrian astrology in the Bundahiىn”, BSOAS , 27 (1964); A. Maricq. “La grande inscription de Kaniska et l’إtإo-tokharien, I’ancienne langue de la Bactriane”, JA , 246 (1958); P. Thieme, “The `Aryan’ gods of the Mitanni treaties”, JAOS , 80 (1960).

/ نولی ، تلخیص از ( ایرانیکا )/

۲) در ادبیات فارسی .

الف ) ستاره بهرام . در ادبیات فارسی ، ستاره ای از ستارگان هفتگانه و نماد جنگ و خونریزی است . جایگاه بهرام را آسمان پنجم دانسته (عمادی ، ص ۴۱۷) و اقلیم سوم را به او نسبت داده اند (دهخدا، ذیل مادّه ). این موقعیت نجومی ، بی گمان ، از هنگامی است که فرهنگ ایرانی زیر نفوذ فرهنگهای یونانی و بابلی قرار گرفت و ورهرام با آرس یونانی ، مارس رومی و نِرگال بابلی یکی دانسته شد ( ایرانیکا، ذیل مادّه ). در این مفهوم بهرام ، اغلب در نظم فارسی ، در کنار دیگر سیارات از قبیل کیوان و برجیس (برای رعایت تناسب الفاظ ) به کار رفته است (برای نمونه رجوع کنید به دقیقی ، ص ۱۰۴؛ خاقانی ، ۱۳۶۸ ش ، ص ۴۵۵؛ مسعود سعد سلمان ، ص ۳۷۳؛ اثیر اخسیکتی ، ص ۲۶۲، ۳۶۸)؛ و همچنین مظهر خونریزی ، خشم و سطوت و خودکامگی است (برای نمونه رجوع کنید به دقیقی ، ص ۱۰۷؛ ظهیرالدین فاریابی ، ص ۵۲، ۹۸؛ اثیر اخسیکتی ، ص ۱۷۰، ۱۸۵؛ سنایی ، ص ۶۹۹). در معنای اخیر از آن با ترکیبات کنایی ، مانند «تُرک زمام کش » (انوری ، ج ۱، ص ۳۶۹)، «شحنه میدان پنجم » (حسن غزنوی ، ص ۲۱)، «ناظم فلک » (انوری ، ج ۱، ص ۸)، «ترک خنجرکش » (خواجوی کرمانی ، ص ۱۶۸) یادشده و استعاره او با ملازمات و علایقی که عمدتاً جنگ افزارند، همراه است (مسعود سعد سلمان ، ص ۲۸۹، ۳۲۴ـ۳۲۵، ۴۲۹؛ اثیر اخسیکتی ، ص ۴۲۳؛ عماد فقیه ، ص ۲۰۹). اشاره به خونریزی بهرام ، در ادبیات عصر حاضر نیز دیده می شود (اخوان ثالث ، ۱۳۶۱ ش ، ص ۱۰۵، ۱۱۸؛ همو، ۱۳۶۲ ش ، ص ۱۴۴).

در گاهشماری قدیم ایرانیان ، بهرام نام روز بیستم ماه (مسعودی ، ج ۲، ص ۳۴۴) و ایزد روز سه شنبه است (عمادی ، ص ـ۴۱۹). بهرام با رنگ سرخ و آهن نیز ملازمت دارد که از نقش وی در ایزدکده زردشتی مایه می گیرد (رجوع کنید به ایرانیکا ، همانجا). آمیزه ای از دو مفهوم روز سه شنبه و رنگ سرخ ، که بهرام نماد آنها شمرده شده ، در هفت پیکر ، داستان «گنبد سرخ شاهزاده روس »، منعکس است (رجوع کنید به ادامه مقاله ؛ نیز مریخ * ).

ب ) پادشاهان و پهلوانان .

بهرام گودرز . از پهلوانان روزگار کیکاووس و کیخسرو است که به سبب نرمخویی و بردباری و وفاداری ، از محبوبترین چهره های شاهنامه به شمار می رود. او از خاندان گودرزیان است که شاهزادگان اشکانی بوده اند (صفا، ۱۳۵۲ ش ، ص ۵۷۵). بهرام و برادرانش بیژن * و گیوورهام ، پسران نامدار گودرز، از میان ۷۸ فرزند او و نواده کشواد زرّین کلاه ظاهراً از نسل کاوه آهنگرند (همانجا؛ فردوسی ، ج ۲، ص ۷۸؛ رستگار فسایی ، ۱۳۶۹ـ۱۳۷۰ ش ، ج ۲، ذیل «کشواد»، ص ۷۹۰، پانویس ۲).

نخستین اشاره به بهرام در شاهنامه آنجاست که از حضور او در مجلس رستم * در نَوَند سخن می رود (فردوسی ، ج ۲، ص ۱۵۷)؛ سپس در ماجراهایی است که به رفتن سیاوش * به توران می انجامد. بهرام در آنجا مشاور و پهلوانی است که سیاوش سپاه خود را به او می سپارد (همان ، ج ۳، ص ۶۸ـ۶۹).

مهمترین و چشمگیرترین حضور بهرامِ گودرز در شاهنامه در «داستان فرود» است که در لشکرکشی بزرگ ایرانیان به توران ، با درفش غُرم نشان شرکت می کند و از سوی طوس ، سپهسالار ایران ، مأمور گفتگو با فرود، فرزند سیاوش و جریره ، می شود تا او را به تسلیم دژ خود فراخواند. گرچه فرود با رهنمود مادر، بهرام را ـ با مغفر سیاوش ـ یار نزدیک پدر می داند، اما از رفتن نزد طوس سرباز می زند. بهرام بیهوده می کوشد تا طوس را از کشتن فرود منصرف سازد (همان ، ج ۴، ص ۴۳ـ ۱۴۸)، اما طوسِ خشمگین ، در پی احساس حقارت ، او را به دنباله روی از رقابت دیرین گودرزیان و نوذریان متهم می کند (رجوع کنید به خالقی مطلق ، ص ۷۴ـ ۷۸). با کشته شدن فرود به دست بیژن ، بهرام با اندوه بسیار، کشتن او را اشتباهی جبران ناپذیر با پیامدهایی ناگوار می داند. در نبردهای کاسه رود، بهرام کبوده تورانی را می کشد (فردوسی ، ج ۴، ص ۷۵)، و پس از مرگ ریونیز، شهزاده ایران ، تاج او را با دلاوری نزد ایرانیان بازمی آورد (همان ، ج ۴، ص ۹۹ـ۱۰۰)؛ اما تازیانه خود را که نامش بر آن نگاشته شده در میدان بر جا می گذارد. بدین سبب ، بازمی گردد و پس از پیکاری دلیرانه ، با سپاه توران ، به دست تژاو کشته می شود (همان ، ج ۴، ص ۱۰۱ـ ۱۰۸).

داستان کوتاه تازیانه بهرام ، از بخشهای زیبا و نیرومند شاهنامه است . تازیانه بهرام با داشتن نام پهلوان بر خود، نماد نام و ننگ ، و درگیری روانی میان نام و ننگ هسته اصلی غمنامه بهرام است (خالقی مطلق ، ص ۹۰؛ قریب ، ص ۱۴۵). دلبستگی بهرام به چیزی بی بها نظیر تازیانه در واقع نشانه غرور و پایبندی او به «شرف » است (میلانیان ، ص ۱۱۷)، ضمن آنکه اندوه سنگین مرگ فاجعه بار فرود به دست یک تن از گودرزیان ، و تلاش بهرام برای بیرون آمدن از زیر بار این گناه ، انگیزه دیگر او در استقبال از خطر مرگ عنوان شده است (ثاقب فر، ص ۲۶). اصرار بهرام در حفظ و بازیابی دوباره تازیانه (نوعی جنگ افزار) را شاید بتوان نماد یکی از وظایف ایزد بهرام ـ پاسداری از جنگ افزارها ـ دانست .

بهرام گور . پادشاه نامی ساسانی ، بهرام پنجم (حک : ۴۲۰ـ ۴۳۸میلادی ) پسر یزدگرد اول است . زندگی وی سراسر بزم و رزم ، سرور و خوشگذرانی همراه با نیروی جسمی بسیار بود، چنانکه ضرب شمشیر وی را پدیدآورنده دره ها دانسته اند (رجوع کنید به ناصرخسرو، ص ۱۱۶). او نخجیرکاری زبردست (نیبرگ ، ص ۳۷)، شاهی سخاوتمند و محبوب (رجوع کنید به کریستن سن ، ص ۱۴۶، ۲۹۹، ۴۳۱) و مسامحه کار نسبت به رعایا (همان ، ص ۴۳۵، ۴۳۶) است و در ادبیات فارسی و افسانه های مردمی ، دستمایه داستانهای پهلوانی و عاشقانه بوده که از آن جمله است داستان «خره بماه با بهرام گور» (سعدالدین وراوینی ، ص ۳۷ـ۴۳؛ نیز رجوع کنید به صفا، ۱۳۷۲ ش ، ج ۱، ص ۱۷۶) و از این نظر شاید شخصیتی بی نظیر باشد.

روال کم و بیش یکسان داستان زندگی بهرام گور در متون دوره اسلامی ، وجود قصه مستقلی درباره وی را از دوره ساسانی محتمل می سازد (صفا، ۱۳۵۲ ش ، ص ۹۲)، چنانکه داستان خروج دیلمان بر وی در مجمل التواریخ (ص ۷۰) از مأخذی به نام پیروزنامه نقل می شود و یا اشاره نظامی در هفت پیکر به «سواد بخاری و طبری » به عنوان مأخذ داستان گواه دیگری بر این امر است (رجوع کنید به محجوب ، ۱۳۷۰ ش ، ۶۸۸).

نخستین اشارات به بهرام گور، در متون تاریخی اولیه دوره اسلامی و به اعتبار شخصیت تاریخی اوست . نام و داستان زندگی وی در تاریخ طبری (ج ۲، ص ۶۹ـ۸۱)، اخبارالطوال دینوری (ص ۷۸، ۸۴ـ۸۶)، مروج الذهب مسعودی (ج ۱، ص ۳۰۲ـ۳۰۳)، تاریخ ثعالبی (ج ۱، ص ۳۴۸ـ ۳۵۸)، تاریخ گردیزی (ص ۷۴ـ ۷۸) و فارسنامه ابن بلخی (ص ۷۴ـ۸۲) آمده است . برخی از خاندانهای ایرانی که پس از اسلام در پی کسب اعتبار سیاسی بودند، نام وی را به عنوان نیای خود ذکر کرده اند، و این نیز از اسباب ماندگاری و راهیابی نام او به منابع اسلامی بوده است ؛ صفاریان ( تاریخ سیستان ، ص ۲۰۰)، آل بویه (ابوریحان بیرونی ، ص ۳۸؛ مجمل التواریخ ، ص ۳۹۰ـ۳۹۱) و خاندان میکائیلیان در نیشابور (دهخدا، ذیل «آل میکال »؛ دائره المعارف بزرگ اسلامی ، ذیل «آل میکال ») از آن جمله اند.

معروفترین داستانهای منظوم درباره بهرام گور، در شاهنامه و هفت پیکر و شمار بسیاری از منظومه های تقلیدی از خمسه آمده است . افزون بر این ، استفاده تلمیحی از شخصیت و عناصری از داستانهای زندگی او در جای جای ادب فارسی به چشم می خورد. انتساب سرودن نخستین شعر فارسی به او نیز نام وی را در تذکره ها و تاریخ ادبیات وارد کرده است (رجوع کنید به ادامه مقاله ).

داستان بهرام گور در بخش تاریخی شاهنامه و شمار بسیار ابیاتی که به سرگذشت او اختصاص یافته ، نشان از علاقه فردوسی به شخصیت او دارد (محجوب ، ۱۳۷۰ ش ، ص ۶۸۹ـ ۶۹۰). پرورش او در یمن ، ماجراهای شکار و یارگزینی او در این سرزمین ، بازگشت نزد پدر و آزردگی او و سفر دوباره به یمن ، ربودن تاج شاهی از میان دوشیر، گنج بخشی ، برخوردش با «لَنبک آبکش » و «براهام جهود»، میگساری ، بزم آرایی و نخجیر مدام او، جنگ با خاقان و پیروزی بر او، سفر به سند و دامادی شنگل ، شاه آن سرزمین ، خواستن رامشگر و لوری برای ایرانیان و سرانجام تاج سپاری او به فرزند و مرگ طبیعی سرفصلهای مهم سرگذشت او در شاهنامه است (ج ۷، ص ۲۶۶ـ۴۵۳) که خطوط اصلی آن ، کم و بیش در منابع دیگر آمده است و تنها مرگ بهرام است که در دیگر مآخذ غیرطبیعی ذکر شده است ، چنانکه در نهایه الارب نویری (ج ۱۵، ص ۱۸۲) و مجمل التواریخ (ص ۷۱) بهرام در پی آهو یا گوری به چاه یا باتلاقی فرو می افتد به طوری که جسدش نیز هرگز پیدا نمی شود (قس نظامی ، هفت پیکر ، ص ۳۵۰ـ۳۵۳).

بهرام گور شخصیت نخست «هفت پیکر»، چهارمین مثنوی خمسه نظامی است . روال داستان همانند داستان شاهنامه است ، با این تفاوت که نوشخواریهای بهرام و بویژه قصه هفت شاهزاده همسر او، محور داستان قرار می گیرد، و همین سنگینی کفه کامجوییهای بهرام از هفت شاهزاده و قصه گویی آنان است که موجب شده است تا داستان به نام مهمترین قسمت آن «هفت پیکر» یا «هفت گنبد» نامیده شود و نه «بهرامنامه ». در این منظومه بهرام با دیدن تصاویر هفت شاهدخت بر دیوار قصر خُوَرنَق به آنان دل می سپارد (ص ۷۷ـ۷۹) و این زمینه اصلی قصه است . قصر هفت گنبد با طرح شیده ، شاگرد سنمار، معمار خورنق ، منزلگاه بهرام و همسران اوست که رنگ گنبدها در آن به ترتیب سیاه ، زرد ، سبز، سرخ ، پیروزه ای ، به رنگ صندل و سپید و هر یک جایگاه یکی از هفت شاهدخت است (ص ۱۴۱ـ۱۴۴، ۱۴۶، ۱۸۲، ۱۹۷، ۲۱۴، ۲۳۵، ۲۶۷، ۲۹۲). بهرام هر یک از روزهای هفته را با پوشیدن لباسی به رنگ همان گنبد، با یکی از شاهدختها می گذراند که با گفتن داستانی او را سرگرم می کنند (ص ۱۴۶ـ۳۱۵). این هفت گنبد نمادی از هفت اقلیم و هفت فلک است و سیر بهرام در این هفت گنبد مفهومی نمادین دارد (رجوع کنید به چلکوفسکی ، ص ۷۱۶). پس از پایان یافتن قصه های هفتگانه شاهزادگان ، سرگذشت بهرام جز در داستان به جزا رساندن وزیر ستمکار، راست روشن ، (نظامی ، هفت پیکر ، ص ۳۲۱ـ۳۴۶؛ نظام الملک ، ص ۳۱ـ۳۹) تاهنگام مرگ اسرارآمیز و ناپیدایی او (ص ۳۵۰ـ۳۵۳)، فراز و فرود قابل توجهی ندارد.

ماجراهای بهرام گور موضوع آثار ادبی مستقل دیگری نیز بوده است . معروفترین آنها عبارت اند از: هشت بهشتِ امیر خسرو دهلوی (صفا، ۱۳۷۲ ش ، ج ۳، ق ۲، ص ۷۸۵)؛ هفت منظرِ عبدالله هاتفی (منزوی ، ج ۴، ص ۳۳۲۴؛ مجله ایران شناسی ، ص ۸۵۴ـ۸۵۵) و هفت کشورِ فیضی دکنی (منزوی ، همانجا). هفت پیکر منثور عامیانه نیز، آمیزه ای است از هفت پیکر نظامی و هشت بهشت و روایتهای دیگر هفت پیکر (رجوع کنید به محجوب ، ۱۳۷۰ ش ، ص ۶۹۱ـ۷۰۲).

بهرام گور نه تنها در سیمای قهرمان داستانها بلکه به عنوان پدیدآورنده و خالق در عرصه ادب مطرح است . نوشته های پراکنده ای از دوره پیش از اسلام به او نسبت داده اند؛ از جمله : خطبه کوتاه او هنگام جلوس (نظامی ، هفت پیکر ، ص ۹۹ـ۱۰۰؛ و نیز رجوع کنید به تفضلی ، ص ۲۳۸)؛ خطابه ای در روز بارعام درباره پدرش (طبری ، ج ۲، ص ۷۱؛ نولدکه ، ص ۱۶۰ـ۱۶۱) و توقیعی از او (تفضلی ، ص ۲۴۱). طبری ، همراه با ستایش شیوایی سخن بهرام ، به نامه ای از وی اشاره کرده است که پس از پیروزی برخاقان نوشته ، در آن با شرح نبردهای خود، به شکرانه پیروزیش ، خراج سه ساله را می بخشد (ج ۲، ص ۷۷). ابن ندیم (ص ۶۲۴) و نیز مسعودی (ج ۱، ص ۳۰۲)، کتابی در آیین تیراندازی که ترجمه عربی آن با نام آئین الرمی وجود داشته ، به بهرام گور و گاه به بهرام چوبین (رجوع کنید به ادامه مقاله ) نسبت داده اند. پرورش بهرام در سرزمینی عربی و آشنایی او با فرهنگ تازی منشأ اخباری در باب توانایی وی در سرودن اشعاری به عربی شده است (ثعالبی ، ج ۱، ص ۳۵۸؛ مسعودی ، ج ۱، ص ۳۰۳ـ ۳۰۴). در آثار ادبی عرب ، در دوره اولیه اسلامی ، لطایف و سخنان حکمت آمیز بسیاری از بهرام گور نقل شده است (تفضلی ، ص ۲۰۵). اما مهمترین و مشهورترین اشاره به بهرام ، به صورت انتساب نخستین شعر فارسی دری به وزن عروضی به اوست : «منم آن شیر گله ، منم آن پیل یله / نام من بهرام گور و کُنیتم بوجبله »، که در بیشتر تذکره های فارسی با اندک تفاوتهایی آمده است (ثعالبی ، ج ۱، ص ۳۵۹؛ عوفی ، ج ۱، ص ۱۹ـ۲۰؛ صفا، ۱۳۷۲ ش ، ج ۱، ص ۱۷۳، ۱۷۵، ۱۷۷) و با اینکه عوفی (ج ۱، ص ۱۹) می گوید که خود دیوان بهرام را دیده است ، بیت یادشده کاملاً جعلی به نظر می آید (بهار، ج ۱، ص ۸۹ـ۹۰).

بهرام چوبین . سپهبد شمال (شهربان آذربایجان و ماد) پسر وهرام گشسب از دودمان مهران ، از مردم ری و سردارِ هرمز چهارم (حک :۵۷۹ـ۵۹۰میلادی ) بود که بر وی شورید و در زمان خسروپرویز با توطئه او و خُرّاد برزین به دست قلون کشته شد (فردوسی ، ج ۹، ص ۱۶۳ـ۱۶۴).

سرگذشت بهرام چوبین ظاهراً موضوع داستان تاریخی مستقلی بوده است ، زیرا خداینامگ ، مأخذ اصلی شاهنامه ، منحصر به سرگذشت شاهان بوده و داستان بهرام چوبین باید از منبعی غیر از آن به دست گردآورندگان شاهنامه ابومنصوری و فردوسی رسیده باشد (ریاحی ، ص ۲۸، ۶۰). بعلاوه ، ابن ندیم از کتابی عربی به نام «بهرام شوس » از جبله بن سالم بن عبدالعزیز یاد کرده است که از اصلی پهلوی و مفقود ترجمه شده بوده است (ص ۶۰۶). مسعودی (ج ۱، ص ۳۱۸) نیز به اثری در شرح کارهای بهرام چوبین اشاره کرده و ابراهیم بیهقی (ج ۱، ص ۲۰۳) متذکر شده است که به دستور خسروپرویز، شرح جنگهای او را با بهرام چوبین نگاشته بوده اند و بنابراین ، نمی توانسته از شائبه غرض خالی باشد (اسلامی ندوشن ، ص ۳۹۶). این داستان که به دور از خیالپردازی نبوده ، به متون پس از اسلام راه یافته است (دینوری ، ص ۱۱۱ـ۱۳۰؛ طبری ، ج ۲، ص ۱۷۴ـ۱۸۱؛ بلعمی ، ج ۲، ص ۱۰۷۷ـ۱۰۸۹؛ ثعالبی ، ج ۱، ص ۴۱۴ـ۴۳۷؛ ابن بلخی ، ص ۹۸ـ۱۰۲؛ گردیزی ، ص ۹۰ـ۹۳).

در شاهنامه داستان بهرام چوبین در حدود چهارهزار بیت را در برمی گیرد (ج ۹، ص ۱۴ـ۷۰، ۱۰۵، ۱۶۸). هرمز او را، که سرداری کشیده بالا و لاغر اندام و بدان سبب ملقب به چوبین است (برای بحث مبسوط درباره لقب وی رجوع کنید به فریار، ص ۶۱۶ـ ۶۱۷؛ عمادی ، ص ۴۳۴ـ۴۴۰)، با سپاهی از چهل سالگان ، همراه درفش شاهی ، به نبرد با ساوه شاه در دشت مرو می فرستد. بعد از شکست ساوه شاه ، بهرام گنج پرموده ، پسر وی ، را برای هرمز می فرستد. اما آیین گشسب ، دبیر هرمز، چنین می نماید که بهرام اندکی از آن گنج را فرستاده است . هرمز خشمگین ، با فرستادن نامه ای توهین آمیز و دوکدان و جامه ای زنانه ، به کنایه بهرام چوبین را تحقیر می کند. بهرام سپاه را به داوری می خواند و لشکریانش او را به شورش بر ضد هرمز برمی انگیزند. دیدار اسرارآمیز بهرام چوبین با بانویی در کاخ جادو، سردار را دگرگون می کند و او با فرستادن خنجرهایی خمیده هرمز را تهدید به شورش می کند (رجوع کنید به بهرام در موسیقی و نقاشی ، ادامه مقاله ). بهرام چوبین به ری می رود و با زدن سکه به نام خسرو، هرمز را بر پسر بدگمان می کند. در پی قتل هرمز به دست بندویه و بسطام ، بهرام چوبین در تیسفون بر تخت شاهی می نشیند و در نبرد نهروان با شکست خسرو او را وادار به پناه بردن به قیصر روم می کند. بهرام چوبین بار دیگر با خسرو که به یاری قیصر سپاهی فراهم آورده در دشت دوک روبرو می شود و با وجود دلاوری ، در نبرد نهایی ، از برابر خسرو می گریزد و در راه از پیرزنی که به او نان جوین و «نبیدی تیره » در کدو می دهد می شنود که از نژادِ شاهی خسرو شکست خورده است . داستان با شرح دلاوریهای بهرام چوبین در دربار خاقان ادامه می یابد، اما سرانجام با ضربه خنجر ترکی به نام قلون در روز بهرام (سه شنبه )، که به پیشگویی اخترشماران روز مرگ او بوده است ، از پا درمی آید (فردوسی ، ج ۹، ص ۱۶۱ـ۱۶۲). گردویه ، خواهر و همسر بهرام ، سپاه او را به ایران بازمی گرداند و به همسری خسرو درمی آید (ثعالبی ، ج ۱، ص ۴۳۶ـ۴۳۷؛ کریستن سن ، ص ۴۹۷).

داستان بهرام چوبین تنها نقل اطلاعات تاریخی نیست ؛ گرچه بهرام شخصیتی تاریخی است ، با ویژگیهایی به جهان اساطیری پیوند می خورد. او اژدهاکش است که ویژگی پهلوانان اسطوره ای است (قس رستگار فسایی ، ۱۳۶۵ ش ، ص ۱۵۶ـ ۱۵۹). سپردن پرچم رستم به او (ثعالبی ، ج ۱، ص ۴۱۴)؛ دخالت عوامل جادویی در جنگ وی با ساوه شاه ؛ خواب او به تلقین مرد جادو (رجوع کنید به محجوب ، ۱۳۶۹ ش ، ص ۲۵۳ـ ۲۵۵، ۲۶۰)؛ دیدار او با بانوی اسرارآمیز باغ جادو همه نشان از آن دارد که وی از مرز تاریخ گذشته و سیمایی حماسی یافته است (رجوع کنید به اسلامی ندوشن ، ص ۳۹۱، ۴۰۶ـ ۴۰۸). گفته اند که تضاد میان مشروعیت (بودن خسرو از خاندان شاهی ) و صلاحیت (دلاوری و کیاست بهرام چوبین ) هسته اصلی مصیبت نامه بهرام چوبین است (خالقی مطلق ، ص ۹۰؛ قس اسلامی ندوشن ، ص ۴۱۶ـ ۴۱۸).

گذشته از سرگذشت پیوسته وی در شاهنامه ، عناصری از داستان نیز پشتوانه تلمیحات شعر و ادب بوده است (برای نمونه رجوع کنید به خاقانی ، ۱۳۶۲ ش ، ص ۲۸۱؛ نظامی ، ۱۳۳۳ ش ، ص ۱۶۵، ۱۸۵؛ سلیم تهرانی ، ص ۱۶۵؛ نیز رجوع کنید به شمیسا، ذیل مادّه ).

دلاوریها و مهارت وی در سپاهیگری در اندیشه ایرانیان چنان نفوذ کرده بود که تنها داستان پهلوانیهای رستم از آن بالاتر محسوب می شد (عمادی ، ص ۴۱۲). ادعای سامانیان در رسیدن نسبشان به او برای کسب مشروعیت در حکومت (ریاحی ، ص ۳۸، ۴۳؛ صفا، ۱۳۷۲ ش ، ج ۱، ص ۲۰۴)، از همین روست . همچنین در روایات یهودیان ایران ، بهرام چوبین حامی آنان محسوب شده است (کریستن سن ، ص ۴۶۶).

در متون تاریخی و ادبی پس از اسلام نیز از افراد دیگری ، چون چند تن از پادشاهان ساسانی (رجوع کنید به ابن بلخی ، ص ۲۰ـ۲۲؛ ثعالبی ، ج ۱، ص ۳۱۸ـ۳۲۴؛ فردوسی ، ج ۷، ص ۲۰۶ـ۲۱۳؛

طبری ، ج ۲، ص ۵۳، ۶۲؛ گردیزی ، ص ۶۹؛ دینوری ، ص ۷۸) و نیز بهرام ، پسر شاه روم ، قهرمان داستان «بهرام و گلندام » ( بهرام و گلندام ، ص ۲)، سخن رفته است (برای دیگر بهرامها رجوع کنید به صفا، ۱۳۵۲ ش ، ص ۷۹، ۸۳؛ ثعالبی ، ج ۱، ص ۴۱۱؛ منزوی ، ج ۴، ص ۲۶۷۱ـ۲۶۷۲؛ رستگار فسایی ، ۱۳۶۹ ش ، ذیل مادّه ).

۳) در موسیقی و نقاشی . داستان بهرام گور نه فقط در ادبیات بلکه در نقاشی و موسیقی نیز دستمایه آفرینش آثاری شده است . سده های پی درپی ، مُهرها و ظرفها و قالیها و گونه هایی از بافته های ایرانی ، چهره و صحنه هایی از داستان زندگی او را به تصویر کشیده اند (کریستن سن ، ص ۲۹۹ـ۳۰۰؛ زمانی ، ص ۱۶۸ـ۱۶۹، ۱۷۷ـ ۱۷۸). از شایعترین نگاره ها، صحنه شکار بهرام سوار بر شتر و همراه با کنیز چنگ نوازش ، آزاده ، است (ثعالبی ، ج ۱، ص ۳۵۱؛ پوپ ، ج ۴، ص ۱۵۶۳، ۱۶۰۲، ج ۶، ص ۲۴۸۴؛ تیتلی ، ص ۱۸ و جاهای دیگر). ظاهراً این نگاره از دیوار کاخ بهرام گرفته شده (پوپ ، ج ۲، ص ۸۹۰) و تا دوره صفویان تغییرناپذیر باقی مانده است (همان ، ج ۲، ص ۷۲۵ـ۷۲۶) جز در دوره مکتب هرات (همان ، ج ۶، ص ۲۶۵۴؛ بینیون و دیگران ، ص ۱۱۷). در این صحنه ، آزاده قربانی خشم بهرام شده است و ماجرا را بیانگر نمادین قدرت مردانه ای دانسته اند که نابودکننده عشق خود است و در نمادگرایی ستاره شناختی ، نشانه محو نور زهره ، ستاره چنگ نواز فلک ، به هنگام برآمدن صبح و خورشید یا مهر است که با بهرام ملازمت دارد (پوپ ، ج ۲، ص ۷۲۸، ۸۹۰). جز این ، نگاره هایی از دیگر صحنه ها و ماجراهای زندگی بهرام در دست است ، از جمله نبرد با شیران (همان ، ج ۲، ص ۷۲۱، ۷۳۰، ج ۴، ص ۲۵۵۷، ج ۶، ص ۲۷۴۱؛ بینیون و دیگران ، ص ۱۷۰، تیتلی ، همانجاها)؛ گفت و شنود با شاهدختهای هفت گنبد؛ ملاقات با براهام (تیتلی ، ص ۵۱، ۱۳۵)؛ بهرام همراه سپینود در بازگشت از هند؛ آزاده گاو بر دوش (پوپ ، ج ۲، ص ۷۳۰، ج ۴، ص ۱۶۲۹، ج ۶، ص ۲۶۵۴) و سرانجام ساختن قصر خورنق (نظامی ، هفت پیکر ، ص ۶۱)، همه از مجالس مورد علاقه نقاشان و حکاکان بوده است . نگارگریهای نسخ هفت پیکر ، منشأ مجموعه ای از نگاره های زیبا از بهرام گور شده است (پوپ ، ج ۳، ص ۱۳۷۹، ج ۵، ص ۱۸۵۷، ۱۸۹۶ـ۱۸۹۷). این نگاره ها که در مراکز فرهنگی همچون موزه متروپولیتن ، کاخ گلستان و کتابخانه مدرسه سپهسالار (مدرسه عالی شهید مطهری ) نگاهداری می شود اثر نگارگران بنامی چون بهزاد، آقامیرک و محمد زمان است (همانجاها). بهرام گور و صحنه هایی از زندگی او از طریق این آثار و کتابهای عامیانه تری چون هفت پیکر منثور و بهرام و گلندام به نقاشیهای قهوه خانه ای و عامه پسند راه یافته است (کلانتری ، ص ۴؛ بلوکباشی ، ص ۱۱۵؛ سیف ، ص ۱۶۳، ۱۶۵) و گرچه عدم توازن و تناسب اجزا در این آثار اعتراض بهار را برانگیخته (ج ۲، ص ۳۴۱ـ۳۴۲) اما به هر حال اقبال عمومی را به این شخصیت نشان می دهد.

شخصیت بهرام گودرز نیز به نقاشیهای قهوه خانه ای راه یافته است (کلانتری ، ص ۱۱؛ تیتلی ، فهرست ، ص ۲۱۶). حضور بهرام چوبین در نگاره ها کمتر است (برای نمونه رجوع کنید به بینیون و دیگران ، ص ۱۲۰، ۱۸۲، ۱۹۴).

بهرام گور در تاریخ موسیقی ایران نیز چهره ای شاخص است . آورده اند که وی در روزگار اقامت در حیره ، موسیقی را از اعراب آموخته بود (پوپ ، ج ۶، ص ۲۷۸۶). دعوت او از هزاران لولی و رامشگر (زُت ) از هند به ایران (همانجا؛ ثعالبی ، ج ۱، ص ۳۶۴) و ارتقای طبقه نوازندگان در سلسله مراتب اجتماعی (مسعودی ، ج ۱، ص ۲۸۷) نشان علاقه او به موسیقی بوده است . در تاریخ جهانی موسیقی نیز رد و نشان بهرام گور، غیرمستقیم به چشم می خورد. اپرای توراندخت از جیاکو پوچینی (۱۸۵۸ـ۱۹۲۴) ملهم از داستانی است که شاهدخت اسلاو (در هفت پیکر : روس )، روز سه شنبه در گنبد سرخ ، برای بهرام حکایت می کند (رجوع کنید به چلکوفسکی ، ص ۷۱۵ـ۷۲۱).

منابع : ابن بلخی ، فارس نامه ، چاپ گی لسترنج و رینولد آلن نیکلسون ، لندن ۱۹۲۱، چاپ افست تهران ۱۳۶۳ ش ؛ ابن ندیم ، الفهرست ، چاپ ناهدعباس عثمان ، دوحه ۱۹۸۵؛ محمدبن احمد ابوریحان بیرونی ، آثار الباقیه عن القرون الخالیه ، چاپ زاخاو، لایپزیگ ۱۹۲۳؛ اثیر اخسیکتی ، دیوان ، چاپ رکن الدین همایونفرخ ، تهران ۱۳۳۷ ش ؛ مهدی اخوان ثالث ، ارغنون ، تهران ۱۳۶۱ ش ، همو، زمستان ، تهران ۱۳۶۲ ش ؛ محمد علی اسلامی ندوشن ، زندگی و مرگ پهلوانان در شاهنامه ، تهران ۱۳۴۸ ش ؛ علی بن محمد انوری ، دیوان ، ج ۱، چاپ محمد تقی مدرس رضوی ، تهران ۱۳۳۷ ش ؛ محمدبن محمد بلعمی ، تاریخ بلعمی : تکمله و ترجمه تاریخ طبری ، به تصحیح محمدتقی بهار، چاپ محمد پروین گنابادی ، تهران ۱۳۵۳ ش ؛ علی بلوکباشی ، قهوه خانه های ایران ، تهران ۱۳۷۵ ش ؛ محمد تقی بهار، بهار و ادب فارسی ، چاپ محمد گلبن ، تهران ۱۳۵۱ ش ؛ بهرام و گلندام ، متن کردی و ترجمه فارسی ، ضبط و ترجمه و توضیح از قادر فتاحی قاضی ، تبریز ۱۳۴۷ ش ؛ لورنس بینیون ، ج . و. س . ویلکینسون ، و بازیل گری ، سیر تاریخ نقاشی ایرانی ، ترجمه محمد ایرانمنش ، تهران ۱۳۶۷ ش ؛ ابراهیم بن محمد بیهقی ، المحاسن و المساوی ، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم ، قاهره ] تاریخ مقدمه ۱۳۸۰/۱۹۶۱ [ ؛ تاریخ سیستان ، چاپ محمدتقی بهار، تهران ] تاریخ مقدمه ۱۳۱۴ ش [ ؛ احمد تفضلی ، تاریخ ادبیات ایران پیش از اسلام ، چاپ ژاله آموزگار، تهران ۱۳۷۶ ش ؛ مرتضی ثاقب فر، «سوگنامه فرود»، جهان نو ، سال ۲۶ (زمستان ۱۳۴۹ـ بهار۱۳۵۰)؛ عبدالملک بن محمد ثعالبی ، تاریخ ثعالبی مشهور به غرر اخبار ملوک الفرس و سیرهم ، ج ۱، ترجمه محمد فضائلی ، تهران ۱۳۶۸ ش ؛ پیتر چلکوفسکی ، «آیا اپرای توراندوت پوچینی بر اساس کوشک سرخ هفت پیکر نظامی است ؟»، مجله ایران شناسی ، سال ۳، ش ۴ (زمستان ۱۳۷۰)؛ حسن بن محمد حسن غزنوی ، دیوان ، چاپ محمد تقی مدرس رضوی ، تهران ۱۳۶۲ ش ؛ بدیل بن علی خاقانی ، دیوان ، چاپ ضیاءالدین سجادی ، تهران ۱۳۶۸ ش ؛ همو، منشآت خاقانی ، چاپ محمد روشن ، تهران ۱۳۶۲ ش ؛ جلال خالقی مطلق ، «عناصر درام در برخی از داستانهای شاهنامه »، در تن پهلوان و روان خردمند ، چاپ شاهرخ مسکوب ، تهران ۱۳۷۴ ش ؛ محمودبن علی خواجوی کرمانی ، دیوان ، چاپ احمد سهیلی خوانساری ، تهران ۱۳۶۹ ش ؛ دائره المعارف بزرگ اسلامی ، زیر نظر کاظم موسوی بجنوردی ، تهران ۱۳۶۷ ش ـ ، ذیل «آل میکال » (از سیدعلی آل داود)؛ محمدبن احمد دقیقی ، دیوان ، چاپ محمدجواد شریعت ، تهران ۱۳۶۸ ش ؛ علی اکبر دهخدا، لغتنامه ، زیر نظر محمد معین ، تهران ۱۳۲۵ـ۱۳۵۹ ش ؛ احمدبن داود دینوری ، اخبار الطوال ، ترجمه محمود مهدوی دامغانی ، تهران ۱۳۶۶ ش ؛ منصور رستگار فسایی ، اژدها در اساطیر ایران ، شیراز ۱۳۶۵ ش ؛ همو، فرهنگ نامهای شاهنامه ، تهران ۱۳۶۹ـ۱۳۷۰ ش ؛ محمد امین ریاحی ، فردوسی : زندگی ، اندیشه و شعر او ، تهران ۱۳۷۵ ش ؛ عباس زمانی ، تأثیر هنر ساسانی در هنر اسلامی ، تهران ۱۳۵۵ ش ؛ سعدالدین وراوینی ، مرزبان نامه ، چاپ محمد روشن ، تهران ۱۳۶۷ ش ؛ محمد قلی سلیم تهرانی ، دیوان ، چاپ رحیم رضا، تهران ۱۳۴۹ ش ؛ مجدودبن آدم سنایی ، حدیقه الحقیقه و شریعه الطریقه ، چاپ مدرس رضوی ، تهران ۱۳۵۹ ش ؛ هادی سیف ، نقاشی قهوه خانه ، تهران ۱۳۶۹ ش ؛ سیروس شمیسا، فرهنگ تلمیحات ، تهران ۱۳۷۱ ش ؛ ذبیح الله صفا، تاریخ ادبیات در ایران و در قلمرو زبان فارسی ، تهران ۱۳۷۲ ش ؛ همو، حماسه سرایی در ایران ، تهران ۱۳۵۲ ش ؛ محمدبن جریر طبری ، تاریخ الطبری : تاریخ الامم و الملوک ، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم ، بیروت ] ۱۳۸۲ـ۱۳۸۷/۱۹۶۲ـ ۱۹۶۷ [ ؛ طاهربن محمد ظهیر فاریابی ، دیوان ، چاپ هاشم رضی ، تهران ] بی تا. [ ؛ علی بن محمود عماد فقیه ، پنج گنج ، چاپ رکن الدین همایونفرخ ، تهران ۱۳۵۶ ش ؛ عبدالرحمان عمادی ، «ورهرام روز و بهرام چوبین رازی در عقاید قدیم »، فرهنگ ایران زمین ، ج ۲۶، (بهار۱۳۶۵)؛ محمدبن محمد عوفی ، لباب الالباب ، چاپ ادوارد براون و محمد قزوینی ، لیدن ۱۹۰۳ـ۱۹۰۶؛ ابوالقاسم فردوسی ، شاهنامه فردوسی ، متن انتقادی ، مسکو ۱۹۶۳ـ۱۹۷۱؛ حسین فریار، ] درباره [ «زندگی و مرگ پهلوانان در شاهنامه »، راهنمای کتاب ، سال ۱۲، ش ۹و۱۰ (آذر و دی ۱۳۴۸)؛ مهدی قریب ، بازخوانی شاهنامه : تأملی در زمان و اندیشه فردوسی ، تهران ۱۳۶۹ ش ؛ آرتور امانوئل کریستن سن ، ایران در زمان ساسانیان ، ترجمه رشید یاسمی ، تهران ۱۳۵۱ ش ؛ منوچهر کلانتری ، «رزم و بزم شاهنامه در پرده های بازاری ‘ قهوه خانه ای ، »، هنر و مردم ، سال ۱۲، ش ۱۳۴ (آذر ۱۳۵۲)؛ عبدالحی بن ضحاک گردیزی ، تاریخ گردیزی ، چاپ عبدالحی حبیبی ، تهران ۱۳۶۳ ش ؛ مجله ایران شناسی ، سال ۳، ش ۴ (زمستان ۱۳۷۰)؛ مجمل التواریخ و القصص ، چاپ محمدتقی بهار، تهران ۱۳۱۸ ش ؛ محمد جعفر محجوب ، «داستان عوامانه هفت پیکر بهرام گور»، مجله ایران شناسی ، سال ۳، ش ۴ (زمستان ۱۳۷۰)؛ همو، «شاهنامه و فرهنگ عامه »، مجله ایران شناسی ، سال ۲، ش ۲ (تابستان ۱۳۶۹)؛ مسعود سعد سلمان ، دیوان ، چاپ رشید یاسمی ، تهران ۱۳۶۲ ش ؛ علی بن حسین مسعودی ، مروج الذّهب و معادن الجوهر ، چاپ شارل پلاّ ، بیروت ۱۹۶۵ـ۱۹۷۹؛ احمد منزوی ، فهرست مشترک نسخه های خطی فارسی پاکستان ، اسلام آباد ۱۳۶۲ـ۱۳۷۰ ش ؛ هرمز میلانیان ، «بینش فلسفی و اخلاقی فردوسی »، در تن پهلوان و روان خردمند ، چاپ شاهرخ مسکوب ، تهران ۱۳۷۴ ش ؛ ناصر خسرو، سفرنامه ناصرخسرو ، چاپ نادر وزین پور، تهران ۱۳۶۷ ش ؛ حسن بن علی نظام الملک ، سیرالملوک ( سیاستنامه )، چاپ هیوبرت دارک ، تهران ۱۳۵۵ ش ؛ الیاس بن یوسف نظامی ، خسرو و شیرین ، چاپ وحید دستگردی ، تهران ۱۳۳۳ ش ؛ همو، هفت پیکر ، چاپ وحید دستگردی ، تهران ] بی تا. [ ؛ تئودور نولدکه ، تاریخ ایرانیان و ع

عضویت
اطلاع از
guest

6 نظرات
پرامتیازترین
جدیدترین قدیمی‌ترین
بازخورد درون خطی
دیدن تمامی دیدگاه ها
بهرام شکیبا

آفرین به بابام،چه اسم خوبی برام انتخاب کرده؛
دستش درد نکنه!!!!!!!!:D
از زحمات بسیااااااااااااااااااااااااااااااااااار شما واقعا سپاس گذارم،کارتون بی اندازه ارزشمند و گران بهاست فقط افسوس که ناشناخته مانده تا حدودی!!!!!!!
امید است به وسیله تدابیر خردمندانه فرهنگمان از دست دشمن محفوظ بماند (تئی جنگم اگه کمک خواستید از خودم کمک بگیرید!!!!!!!!!!)

کیارش

جالب بود من کلی استفاده کردم و فکر
مرسی

ramin

جناب کا ظمی ضمن خسته نباشید
عکسی مرتبط با بهرام ایزد جنگ که در کتیبه طاق بستان در طاق بزرگ دارم که اگر مایل هستید بگوید تا برایتان اپلود کنم.

داوود احمدپور

با سلام
اگر ممکن است بگویید چکونه میتوانم چاپ قدیمی کتاب بهرام گور و هفت پیکر که داستان را بسیار روان تعریف شده از زمان تولد بهرام تا به دست آورده هفت شاهدخت از هفت کشور که باز هرکدام از آنها برای بهرام هر شب داستانی را نقل کرده و در آن داستان علت انتخاب رنگ را نیز برای بهرام تعریف میکنند را بدست بیاورم %با تشکر

milad

dorood bar zartosht va zartoshtiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiii