ادبیات دینی و غیر دینی عصر ساسانی – بخش اول

پیش از پرداختن به مبحث ادبیات دینی و غیر دینی ایران ساسانی و سرنوشت آن، شایسته است که به موضوع خط در ایران باستان که لازم ترن عنصر در نگارش و در ثبت این آثار است اشاره ای بکنیم. این یادگار عظیم و با ارزش تاریخی ایران باستان سرنوشتی به شرح زیر داشته است:

    نخستین خط در ایران باستان متعلق به عصر هخامنشیان است که به خط میخی پارسی باستان معروف است. اگر پیش از این خط در ایران خطی وجود داشته است که ایرانیان آریایی با آن می نوشته اند، تا این لحظه نشانه ای در دست نیست، به همین دلیل یکی از پیچیده ترین مسائل فرهنگی در ایران باستان، خط در عصر مادها یا اسلاف هخامنشیان است که چون اثر مکتوبی از عصر مادها را نیافته ایم، لذا خط میخی پارسی باستان که نخست بار در عصر داریوش یکم[۱] (بزرگ، ۵۲۲ تا ۴۸۶ پیش از میلاد مسیح) و به فرمان او بکار گرفته شد و سنگنبشته ها و الواح، فرامین و… با آن نوشتند، را باید نخستین خط ایرانیان که از سدۀ ششم پیش از میلاد مسیح بکار برده شده دانست. خط میخی پارسی باستان از خطوط میخی عیلامی[۲] بابلی[۳] و آکادی[۴] گرفته شده و متناسب با نیاز زبان پارسی باستان از شمار زیاد حروف الفبا در خطوط فوق کاسته شده و الفبای خط میخی پارسی باستان را به وجود آورده است.[۵]

    اگر در برخی منابع خط میخی پارسی باستان را گرفته شده از خطوط میخی عیلامی، بابلی و آشوری[۶] دانسته و نوشته اند،[۷] باید آن را به این ترتیب توجیه کرد که آشوریان خود پیشینه اکدی (آکادی) دارند که بر اثر فشارهای سیاسی، نظامی و اقتصادی در آغاز هزارۀ سوّم پیش از میلاد مسیح به خاطر شرایط موجود، از مرکز بین النهرین به شمال شرق بین النهرین کوچ کردند و امپراطوری آشور را به پایتختی نینوا[۸] بنیان نهادند. سلف بزرگ آشوریان سارگون اول است که از ۲۵۸۴ تا ۲۵۳۰ زمام دار بود و در تاریخ جهان باستان به سارگون اول[۹] اکدی معروف است، زیرا وی پیشینۀ اکدی دارد و آشوریان زمام دار اخلاف وی می باشند. به این ترتیب پذیرفتنی است که خط میخی پارسی باستان در عصر داریوش یکم (بزرگ) جهت نگارش کتیبه ها بکار برده شد. داریوش گفته است: من برای نخستین بار فرمان دادم که بنویسند.[۱۰] معنا و مفهوم این جمله این است که انگار پیش از عصر داریوش و صدور فرمان وی چیزی نوشته نشده است. از سویی واقعیت امر این است که از کوروش دوم[۱۱] (بزرگ، ۵۵۹ تا ۵۲۹ پیش از میلاد مسیح) و پسر و جانشین او کمبوجیه دوم[۱۲] (۵۲۹ تا ۵۲۲ پیش از میلاد مسیح) اثر مکتوبی نداریم، طبعاً باید این گونه پنداشت که نوشتن و به کاربردن خط هنوز متداول و معمول نبوده است، رمان گیرشمن باستان شناس فقید فرانسوی از نوشته ای بر سردر مقبره کوروش در پاسارگاد کراراً نام برده است، ولی از چنین نوشته ای چیزی در دست نیست و به استناد آثار همین باستان شناس نامدار، محتوای آن کتیبۀ کم وسعت را نمی توان دلیلی بر رواج کتابت در عصر این بنیانگذار سلسله هخامنشی دانست.

    چنانچه در عصر زمام داری کوروش بزرگ و جانشین او کمبوجیه دوم کتابت رواج می داشت. طبعاً می بایست این دو پادشاه شرح فتوحات خود را برای آیندگان به صورت کتیبه هایی به یادگار می گذاشتند، از جمله اند: فتح سرزمین لیدی[۱۳] به سال ۵۴۶ پیش از میلاد مسیح و تسخیر بابل[۱۴] در زمستان ۵۳۹ و یا بهار ۵۳۸ پیش از میلاد مسیح و سرکوبی و مطیع کردن شمار زیادی از اقوام شرقی و شمال شرقی ایران به وسیلۀ کوروش بزرگ و تسخیر مصر[۱۵] به سال ۵۲۵ پیش از میلاد مسیح توسط کمبوحیه دوم.

    این همه پیروزی و کشورگشایی دو پادشاه متقدم ایران هخامنشی را ما از زبان تاریخ نگاران یونانی[۱۶]، بابلی، یهودی[۱۷]- عبرانی[۱۸] و مصری[۱۹] و غیره می شنویم. به این ترتیب جای هیچ گونه تردید و ابهامی باقی نمی ماند و باید این حقیقت را پذیرفت که داریوش بزرگ کتابت را در ایران از سدۀ ششم پیش از میلاد مسیح رایج و دایر کرد. داریوش ابتدا فرمان داد تا به خط عیلامی بنویسند. این عجیب نیست که او کتیبه اش را به پارسی باستان ننوشته است، زیرا در آن زمان هنوز خط میخی پارسی باستان وجود نداشته است.[۲۰] اگر به کتیبه های سه زبانه عصر هخامنشی (مراد عصر داریوش است) توجه کنیم به این حقیقت زودتر پی می بریم که کتیبه های فوق به خطوط میخی پارسی باستان، عیلامی و بابلی نگاشته شده اند و این تأییدی بر این ادعا است که خط میخی پارسی باستان خمیر مایه ای از خطوط میخی عیلامی و بابلی دارد. از سویی می توان گفت که خط میخی پارسی باستان در میان خطوط میخی متداول شرقیان در جهان باستان، آسان ترین، روان ترین و دقیق ترین خط به شمار آمده است. به این ترتیب می توان علت را دریافت که چرا پیش از خوانده شدن کتیبه های هخامنشیان و به سخن دیگر پیش از پی بردن به رموز خواندن خط میخی پارسی باستان، چرا محققان و مورخان در زمینۀ تاریخ عصر هخامنشی وابسته به منابع یونانی، عبرانی، بابلی و غیره بوده اند. سفر جهانگردانی چون مارکوپولو[۲۱] در عصر مغولان، پیتر و دلاواله[۲۲] در زمان صفویه، شاردن[۲۳] در زمان شاه سلیمان صفوی، پروفسور کارستن نیبور[۲۴] در زمان زندیه نتوانست این گره را بگشاید تا پژوهشگران بتوانند به محتوای این کتیبه ها پی ببرند. در زمان محمدشاه قاجار یک امیر لشگری انگلیس به نام سرهنری ولینس و رالینسن[۲۵][۲۶] به عنوان وابسته نظامی دولت بریتانیای کبیر در دربار ایران بسر می برد وی بسیار علاقمند بود که به رموز خواندن کتیبه ها پی برد و در این راه سختیهای فراوان را تحمل کرد که پرداختن به جزئیات آن در حوصله این مبحث نیست. از آنجا که خط میخی پارسی باستان خطی دقیق و با اسالیب دستوری و همراه با قاعده و قانون است، خواندن آن نیز دشوار نبوده است. کلید این معما در دست یک دبیر و دبیرستان آلمانی به نام گئورگ فریدریش[۲۷] گروتفند بوده که در اواخر سدۀ هجدهم و اوایل سدۀ نوزدهم در شهر گوتینگن[۲۸] می زیست. وی در سال ۱۸۰۲ میلادی توفیق آن را یافت که به نخستین نشانه های خط میخی پارسی باستان پی برده و آن را بخواند.[۲۹] سر هنری رالینین نیز به دنبال شیوه ای می گشت که بتواند این گرۀ ناگشوده که افزون بر دو هزاره از عمرش می گذرد، بگشاید.

    عملکرد گروتفند به این ترتیب بود که افزون بر قاطعیتی که این محقق در تعقیب این هدف بزرگ داشت، آگاهیهای گسترده و پرعمق وی نیز در زمینۀ فرهنگ، تمدن و آداب و آیینهای دینی شرقیان نیز در رابطه با شغل وی به کمک او شتافته و وی را با شتابی وصف ناپذیر به هدفش نزدیک کردند. گروتفند با منشی کتابخانه و آرشیو اسناد سلطنتی آلمان قرار گذاشته بود که این کار یعنی خواندن کتیبه ها را بی آنکه با الفبای خط میخی آشنایی داشته باشد، بخواند. او نه تنها از الفبای خط میخی پارسی باستان اطلاعی نداشت، بلکه از زبان پارسی باستان و احتمالاً دیگر زبانهای شرقیان به کلی بی اطلاع بود. آشنایی وی با فرهنگ و معارف شرقیان در محدودۀ مطالعات و آگاهیهای دانشجویی و دانشجویانه خلاصه می شد. او برای رسیدنش به هدف نخست بخشی از یکی از سنگنبشته های پارسی باستان در تحت جمشید (پرسپولیس)[۳۰] که احتمالاً به طریق موزه های آلمانی و کتابخانه سلطنتی و سایر بایگانیهای مراکز علمی و دانشگاهها به دستش رسیده بود، کار خود را آغاز کرد. او نخست پی برد که در نوشته های میخی ایرانیان پس از آنکه واژه ای تمام شد، یک میخ مورب به عنوان نشانۀ جداکننده واژه ها می آید. گروتفند دریافت که از چند نشان یک واژه به وجود آمده که واژه ها با همان میخ مورّب از یکدیگر تمیز داده شده اند. بخشی از سنگنبشه تخت جمشید که گروتفند به تجزیه، ترجمه و تحلیل آن پرداخت احتمالاً من زیر بوده است :

    « داریوش شاه بزرگ، شاه شاهان، شاه سرزمینها (کشورها)، پسر ویشتاسپ، هخامنشی که این کاخ را بنا کرد … گفتنی است که در متن کتیبه واژه یا فعل «کرد» به معنای «بنا کرد یا ساخت» آمده است.

 


[۱]. Darius I. (522-486 v.ch.)
[۲]. Elamisch.
[۳]. Babylonisch.
خط آکادی همان خط میخی سومری است.   Akkadisch  .[۴]
[۵]. Brandenstein, W.+ Mayrhofer, M.: 1964, (Hb. Des Altpersischen, Wiesbaden, S. 17ff
[۶]. Assyrisch.
[۷] .  پیرنیا، حسن: تاریخ ایران از آغاز تا انقراض ساسانیان، چاپ خیام (۱۳۱۳)، ص ۳۰- ۱۲۹.
[۸]. Ninive.
[۹]. Sargon I. (2584- 2530 v.ch.)
1 . نگاه کنید به او مستد، ا.ت، تاریخ شاهنشاهی ایران، ص ۶۰- ۱۷۰.
[۱۱].  Kyros II. (559-529 v.ch.)
[۱۲]. Kambyses II. (529-522 v.ch)
[۱۳].  Lydien (546 v.ch.)
[۱۴].  Babylonien (539 v.ch.)
[۱۵]. Agypten (525 v.ch.)
[۱۶]. Griechisch.
[۱۷]. Judisch.
[۱۸]. Hebraisch.
[۱۹]. Agyptisch.
[۲۰] . کخ، هایدماری: ۱۳۷۹، از زبان داریوش، ترجمه دکتر پرویز رجبی، ص ۲۳.
[۲۱].  Marco Polo.
[۲۲]. Pietro della Vale.
[۲۳]. Chardin.
[۲۴]. Prof. Carsten Niebuhr.
[۲۶]. Sir Henry Rawlinson.
[۲۷]  . Geory Friedrich Grotefend.
[۲۸] . Gottingen.
[۲۹]  . کخ، هایدماری : همان، ۱۳۷۹ (چاپ پنجم)، ص ۲۶ و : ریپکا، یان : (۱۳۵۴) تاریخ ادبیات ایران، ترجمه عیسی شهابی، ص ۴۷.
[۳۰]  . Perspolis.


منابع نوشته:
کتاب تاریخ ایران در دوره ساسانیان، اثر دکتر اردشیر خدادادیان
وبسایت تاریخ ما، اِنی کاظمی

بهترین از سراسر وب

[toppbn]
ارسال یک پاسخ