نگاهی به علاقه شدید نیکولا تسلا به کبوتر
همه ما نیکولا تسلا را به عنوان یک دانشمند فعال در زمینه الکترونیک می شناسیم. فردی که آنقدر در بین افراد علاقهمند به الکترونیک محبوب است که هر وقت او را با ادیـسون مقایسه میکنند بحثی شدید در می گیرد و افراد گوناگون با حرارت در مورد برتری او نسبت به همکارش ادیـسون میگویند. اما آیا میدانستید که این دانشمند علاقه شدیدی به پرنده کبوتر داشته است؟ در این مطلب قصد داریم به بررسی تاریخی علاقه نیکولا تسلا به به یک کبوتر خاص بپردازیم. کبوتری که شاید در مورد آن نشنیده باشید و برای ما وجود آن مهم نباشد اما قطعاً زمانی نیروی خاص، قدرتمند تر از صدها ژنراتور به یک دانشمند تنها یعنی نیکولا تسلا داده است. نیرویی که ما آن را عشق می نامیم.
شاید تصور موضوع سخت باشد که که بفهمیم نیکولا تسلا در تمام طول عمر خود تنها بود، هیچ گاه ازدواج نکرد و فرزندی نداشت. او را می توان یکی از تنها ترین دانشمندان تاریخ تکنولوژی دانست. فردی که شاید بسیاری از ما با او همذات پنداری می کنیم، تا جایی که در شبکه های اجتماعی بی عدالتی رسانه ها در قرن بیستم را فریاد میزنیم، کاری که با این حالی که بیان گر احساسات ماست، چندان مهم هم نیست.
او اما این تنهایی را فقط در جمع انسان های هم عصرش احساس می کرد. زیرا در بین پرندگان در همان دوران نیز بسیار محبوب بود. گفته میشود او را در بسیاری از مواقع می توانستند در پارکی بیابند که در آن به کبوتر ها غذا می داد. کبوترهایی که که دوستان او بودند، زمانی که مانند یک فرد فقیر در هتلی کوچک زندگی می کرد.
تسلا پنجرههای اتاقش در هتل را باز می گذاشت تا کبوترها هر زمان که دوست داشتند به او سر بزنند. کاری که باعث شده بود اتاقش به مکانی با نهایت بی نظمی تبدیل شود. گفته میشود یک بار به هتلدار خود گفته بود که ترکیبی از دانه های مختلف را برای “دوستان پر دارش” آماده کند. البته تسلا به هیچ وجه فردی با ظاهر کثیف نبود. او را یک فرد بسیار تمیز و با ترس ذاتی از ویروس می شناسند.
تسلا هیچ گاه ازدواج نکرد، اما به گفته خودش عاشق یک کبوتر ماده شد که به طور مداوم به او سر میزد. به گفته تسلا: “من عاشق آن کبوتر بودم مانند کسی که همسرش را دوست دارد. او هم مرا دوست داشت. تا زمانی که من او را داشتم، دلیلی هم برای زندگی داشتم.”.
این کبوتر سال ها به تسلا سر می زد و هر گاه اراده می کرد از پیش او می رفت و روز ها بعد صحیح و سالم باز می گشت. این رفت و آمد ها بود که باعث ارتباطی فرا انسانی شد و نیروی مشترک میان انسان، پرندگان و حیوانات به نام عشق راه خود را به قلب دانشمندی یافت که او آن را در بین میلیون ها آمریکایی نیویورک نیافته بود.
این دوستی انگیزه بخش، به این شخصیت عجیب کمک کرد که سال ها با هیجان خاصی پیشرفت علم فیزیک و الکترونیک را دنبال کند. او مسائل پیچیده جهان الکترونیک را یکی پس از دیگری حل می کرد اما در بین رسانه های آن روزگار، جایگاه بالایی نداشت. به طوری که گفته می شود از شدت فقر در سال های آخر عمر خود با بدهی و در یک هتل کوچک زندگی می کرد.
در سال ۱۹۲۲ تسلا پرنده محبوبش را از دست داد. غمی که تا آخر عمر، مانند از دست دادن یک عزیز با او بود. تسلا میگوید که آن کبوتر یک روز به کارگاه من آمد و به جای همیشگیش رفت. من در حال انجام محساباتی بودم که هر روز با آن سر و کار دارم. احساس کردم که او میخواهد من به سمت او بروم. کارم را رها کردم و به سمت او رفتم. هنگامی که به او رسیدم به من گفت که می خواهد از دنیا برود. همان موقع نوری از چشمش بیرون آمد، قوی تر از هر چیزی که من با ماشین های الکتریکیم ساختم.”. خبرنگاری که در این مورد با او مصاحبه کرده است می گوید از او پرسیدم که آیا منظورش یک استعاره از نور است یا نوری واقعی مد نظر اوست. نیکولا تسلا پاسخ داده است که منظورم یک نور واقعی است.
گفته می شود تسلا پس از از دست دادن کبوتر محبوبش به دوستان خود گفت که احساس می کند کار علمی او در زندگی تمام شده.
کبوتر ها فقط یک بخش از زندگی عجیب نیکولا تسلا دانشمند بزرگ هستند. گفته میشود او او به شدت از مروارید متنفر بود و با افرادی که مروارید بر روی لباسشان وجود داشت صحبت نمی کرد. همچنین علاقه عجیبی به عدد ۳ داشت. او سه بار در خانهاش میچرخید پیش از اینکه از خانه خارج شود یا هنگامی که می خواست دستانش را بشوید ۳ بار این کار را انجام می داد. این علاقه عجیب به نظر می رسد ارتباطی با نوعی بیماری روانی داشته باشد که این دانشمند از آن رنج می برده است.