کیکاووس یا کی اوس 

در متن‌های دینی فرزند کِی آپیوِه است که او فرزند کِیقباد است؛ ولی در شاهنامه و در روایت‌های بعدی که کیکاووس را فرزند کِی قباد دانسته‌اند.

بنا بر متون پهلوی کیکاووس بر هفت‌کشور و بر دیوان و آدمیان فرمانروایی مطلق می‌یابد. او بر سر کوه البرز هفت خانه می‌سازد، یکی از زر، دواز سیم، دو از پولاد و دو از آبگینه. از این خانه‌ها او بر همه حتی دیوان مازندران حکومت می‌کند. این هفت کاخ چنان‌اند که هرکسی براثر پیری نیرویش کم شود، به خانه او در می‌آید و دوباره توان بدو بازمی‌گردد و به‌صورت جوان پانزده‌ساله‌ای در می‌آید.

بنا بر متن‌های پهلوی کیکاووس نیز همچون فریدون و جم بی‌مرگ آفریده‌شده بود و دیوان برای اینکه مرگ را بر او مستولی کنند، دیو خشم را به یاری می‌گیرند و او را می‌فریبند و بر فرمانروایی هفت‌کشور مغرورش می‌کنند و آرزوی رفتن به آسمان را در دل او زنده می‌سازند. بدین ترتیب، او به همراهی دیوان و مردم بدکار تا مرز تاریکی پیش می‌رود و در آنجا فرّه از او جدا می‌شود خود از سپاه دور می‌افتد و سرانجام در دریای فراخکرد می‌افتد و بدین گونه میرا می‌شود.

در متن‌های پهلوی آمده است که در فرمانروایی کیکاووس گاوی بود که نیروی معجزه آمیزی از ایزدان به او رسیده بود. هر بار که ایرانیان و تورانیان در مورد مرز دو کشور باهم اختلاف‌نظر پیدا می‌کردند؛ آن گاو را می‌آوردند و او مرز میان ایران و توران را نشان می‌داد. چون تورانیان با مرز نمایی این گاو محکوم می‌شدند، بر گاوس رشک بردند و او را وادار کردند که آن گاو را بکشد و این کار را به جنگجویی به نام سِریت به‌رغم میل خود و بنا به‌فرمان کیکاووس انجام داد.

در شاهنامه نیز داستان رفتن کیکاووس به آسمان آمده است. او گردونه‌اش را به عقب‌های تیزپروازی که طعمه تارا بافاصله‌ای، دور از دسترسشان قرار داده‌اند می‌بندد و به آسمان پرواز می‌کند. دیری نمی‌پاید که عقب‌ها خسته می‌شوند و گردونه در دشتی بر زمین می‌افتد؛ اما رستم کاوس را نجات می‌دهد. نمونه چنین سفری در داستان‌های سامی به نمرود نسبت داده‌شده است و شاید به همین دلیل است که از نوعی شباهت میان کیکاووس و نمرود سخن رفته است.

بنا بر شاهنامه کیکاووس فریب دیوان را می‌خورد و به‌رغم مخالفت‌های پهلوانان و بزرگان و به‌خصوص زال و رستم، آهنگ مازندران۱ می‌کند تا آنجا را فتح کند و بر شاه مازندران پیروز شود. شاه مازندران از دیو سفید کمک می‌خواهد. دیو سفید جادو می‌کند و چشمان کاوس و همراهانش را تیره می‌سازد و لشکر ایران پریشان و پراکنده می‌شود. کاوس در این حال به یاد پندهای زال و بزرگان ایران می‌افتد و به زال و رستم پیغام می‌فرستد و از آنان یاری می‌خواهد. زال رستم را برای یاری کاوس روانه مازندران می‌کند. رستم دو راه در پیش دارد: راه دراز و امن که کاوس رفته است و راهی کوتاه اما دشوار و پرخطر، پر از شیر و اژدها و دیو و جادو. رستم درراه یاری‌رساندن به لشکریان ایرانی راه کوتاه اما پرخطر را انتخاب می‌کند؛ از هفت منزل می‌گذرد که در شاهنامه به هفت‌خان رستم معروف است: در خان نخست رستم دمی می‌آساید و در همان حال که او در حال استراحت است، رخش با شیری نبردی سخت می‌کند و او را از پای درمی‌آورد. در خان دوم بیابان گرم و بی‌آب‌وعلف را باید پشت سر بگذارد و با گرما و تشنگی طاقت‌فرسا دست‌وپنجه نرم کند. از آفریدگار یاری می‌طلبد و دیری نمی‌گذرد که میشی زیبا که آیتی ایزدی است خرامان از برابر او می‌گذرد و آبشخور را به او می‌نماید. در خان سوم باید با اژدها درآویزد؛ اژدهایی محیب که با جادو هویدا و پنهان می‌شود. رستم با همکاری رخش بر او نیز پیروز می‌گردد. در خان چهارم جادو زنی در هیئت زیبارویی قصد فریب رستم را دارد. حیله او بر رستم آشکار می‌شود و او را از میان‌بر می‌دارد. در خان پنجم در دشتی سبز و خرم دمی می‌آساید و رخش را برای چرا رها می‌کند. دشت بان به رستم اعتراض می‌کند و رستم با از بن کندن دو گوش او جسارتش را پاسخ می‌دهد. دشت بان نالان به‌سوی«اولاد» می‌شتابد که سالار آن سامان است. اولاد و پهلوانانش به‌سوی رستم یورش می‌آورند و رستم آن‌ها را در دم تار و مار می‌کند و اولاد را دربند می‌کشد؛ ولی او را نمی‌کشد به این شرط که در این سفر رهنمون او باشد و محل دیو سفید و جایگاه کاوس را به او نشان دهد. ازاین‌پس اولاد در رکاب رستم پیش می‌رود. در خان ششم در سرزمین مازندران رستم با ارژنگ دیو به نبرد می‌پردازد و او را از میان‌بر میدارد و سپس  به جایگاه کاوس و همراهان می‌رسد و غریو شادی از همگان در می‌خیزد. در خان هفتم باراهنمایی اولاد به محل دیو سپید می‌رود و با مبارزه سخت و تن به تنی می‌کند. او را بر زمین می‌کوبد و جگرش را که داروی چشمان کاوس و همراه اوست بیرون می‌کشد و به آن‌ها می‌رساند و آن‌ها بینایی خود را بازمی‌یابند. سپس رستم آهنگ نبرد با شاه مازندران می‌کند و بر او پیروز می‌شود و اولاد را که از خان پنجم به بعد، در سفر مازندران با آگاهی‌های خود او را یاری داده است به فرمانروایی مازندران می‌گمارد.

غمنامه رستم و سهراب به دوران کیکاووس تعلق دارد. روز رستم درراه نخجیر به‌سوی توران می‌رود. در دشتی او را خواب در می‌رباید و چون بیدار می‌شود، رخش را که به دام انداخته و برده‌اند نمی‌یابد. سراسیمه به‌سوی سمنگان می‌شتابد. بزرگان به پذیرۀ او می‌آیند و شاه سمنگان او را به درگاه می‌خواند. تهمینه، دختر شاه سمنگان، دل به او می‌بندد و در همان شب به همسری او در می‌آید و نطفۀ سهراب بسته می‌شود و از رخش نیز در همان شب اسب اصیل دیگری تکوین می‌یابد تا بعدها بارۀ سهراب شود.رستم مهره‌ای به تهمینه می‌سپارد که نشانی از پدر بر بازوی فرزند باشد. سهراب، پور پهلوان، به دنیا می‌آید؛ بالا می‌گیرد؛ نام بلند و پرآوازۀ پدر را از مادر می‌شنود؛ به ایران می‌شتابد تا با رستم باشد و او را برگاه کاوس نشاند. کاوس رستم را به مقابلۀ او می‌خواند. رستم نمی‌داند که به جنگ فرزند می‌رود. از بد زمانه، این دو در برابر هم قرار می‌گیرند و رستم ناخواسته و نادانسته فرزند را می‌کشد. نوش دارو آگاهانه از سوی کیکاووس دیر می‌رسد و رستم غمگین و داغ‌دیده و رنجیده به زابلستان می‌رود.

از حوادث دیگر دوران کاوس رفتن او به جنگ شاه هاماوران(یمن) است. او در آنجا سودابه، دختر شاه هاماروان، را به همسری بر می گزیند. سودابه، زن زیبا و جاه‌طلب، در شبستان کاوس جای می‌گیرد و سپس با تهمتی که به سیاوش می‌زند، یکی دیگر از غمنامه‌های معروف فرهنگ ایران را به وجود آورد.

۱.تقریباً سلم است که این مازندران با ناحیه‌ای که امروزه مازندران نامیده می‌شود فرق دارد. این ناحیه قبلاً تبرستان نام داشته و در سده‌های اخیر به آن نام مازندران داده‌اند. درباره مازندران توصیف‌شده در شاهنامه نظرهای گوناگونی ابرازشده است. برخی آن را سرزمینی در هند و برخی در آفریقا دانسته‌اند. در شاهنامه مازندران نزدیک یمگان است و یمگان در ارتفاعات افغانستان و در شرق تاجیکستان است.

 

عکس KavoosAir.jpg %da%a9%db%8c%da%a9%d8%a7%d9%88%d9%88%d8%b3-%db%8c%d8%a7-%da%a9%db%8c-%d8%a7%d9%88%d8%b3 Tarikhema.org شاهنامه:کی‌کاووس بر تخت پرواز

 

منبع:

  • کتاب  اساطیری ایران، اثر ژاله آموزگار،
    انتشارات سمت، چاپ شده در مهر ۱۳۹۵
  • تهیه الکترونیکی: سایت ، اِنی کاظمی

بهترین از سراسر وب

[toppbn]
ارسال یک پاسخ