ملیجک پسری که عزیز سلطان بود

فرزانه ابراهیم‌زاده، تاریخ‌پژوه گفت: در یکی از شب‌های سرد زمستان ۱۳۱۹ خورشیدی مردی میانسال زمانی که شب‌هنگام داشت از خیابان سعدی به سمت چهارراه سیدعلی می‌رفت پایش درون تلی از کاهگل فرورفت و به زمین خورد. مردمی که رفتند کمک کنند تا او را از زمین بلند کنند، او را مرده یافتند.
مردی با مردمک‌های ثابت که کمتر شباهتی به پسرکی کثیف داشت که روزگاری محبوب‌ترین آدم دربار سلطان صاحبقران بود، اما خودش بود: «غلامعلی‌خان عزیزالسلطان ملقب به ملیجک دوم.»

درباره غلامعلی‌خان ملیجک که زمستان ۱۳۱۹ در حادثه‌ای عجیب مرد حرف و حدیث‌های زیادی هست. خیلی‌ها به اعتبار تصویری که علی حاتمی با بازی درخشان پرویز فنی‌زاده در فیلم سلطان صاحبقران از او ساخته است او را دلقک شاه می‌دانند، اما واقعیت این است که «پسربچه‌ای کوچک» بود که سلطان صاحبقران دلمرده از مرگ گربه‌اش او را در اتاق امین اقدس عمه ملیجک دید و مهرش به دلش نشست و محبت ملوکانه را نثارش کرد و عزیز سلطان شد.

در روز ۲۷ شهریور ۱۲۵۷ شمسی در عباس‌آباد تهران به دنیا آمده بود. پدرش محمد نام داشت که به ملیجک اول ملقب شده است.

اصلیت خانواده عزیزالسلطان از گروس بیجار بود و نقطه اتصال آن‌ها به دربار شاه زبیده‌خانم خواهر محمد بود. زبیده به روایت نزدیکانش برای همراهی انیس‌الدوله وارد دربار شد، اما از آنجایی که زنی معتمد و قابل اطمینان بود شاه او را مسئول خزانه شخصی و جواهراتش کرد و برای این که مشکلی نداشته باشد او را صیغه خود کرده و به او لقب امین‌اقدس داد. اما با محبوب شدن غلامعلی او مسئول نگهداری بچه شد.
روزی هنوز بچه زبان باز نکرده بود که شاه دید در حال نشان دادن گنجشکی روی درخت است و آن را به زبان گروسی ملیچه می‌نامد و شاه که خوشش آمد به او و پدرش لقب ملیجک داد.

شاه در سفر‌ها غلامعلی را به همراه خود می‌برد و در تخت روانی او را جای می‌داد. این نزدیکی به شاه باعث شده بود که بسیاری از نزدیکان شاه به او حسادت کنند. البته خود عزیزالسلطان در خاطراتش این را کتمان نمی‌کند که بچه‌لوسی بوده که خیلی هم به تمیزی اهمیت نمی‌داده و از حمام کردن بدش می‌آمده است.

هیچ کسی حق تشر زدن به ملیجک را نداشت. این رفتار باعث شده بود که خیلی از نزدیکان و همسران شاه با او دچار مشکل باشند و از او بدگویی کنند.

پسری که عزیز سلطان بود
یکی از کسانی که به حد مرگ از عزیزالسلطان تنفر داشت اعتمادالسلطنه بود. او از ملیجک به عنوان بچه چرک و کثافت یاد می‌کرد و بار‌ها در خاطراتش می‌گوید شاه با داشتن این همه فرزند زیبا چرا به این بچه بی‌ادب و کثیف و بدبو دل بسته است.
ناصرالدین‌شاه در سفر سومش به فرنگ ملیجک را با خود برد. البته داستان‌های زیادی هم از این ماجرا وجود دارد که برای خواندنش باید به منابع مراجعه کنید. در این سفر ملکه ویکتوریا به ملیجک نشان و حمایلی داد. ناصرالدین‌شاه این پسر را بسیار دوست داشت و برای این او را نزدیک خودش نگه‌می‌داشت که گمان می‌کرد او برایش خوش‌یمن است.

ناصرالدین‌شاه از میان دخترانش دو تا از محبوب‌ترین‌شان یعنی تاج‌السلطنه و اخترالدوله را برای ملیجک انتخاب کرد. تاج‌السلطنه در برابر این انتخاب سرکشی کرد، ولی اخترالدوله از نظر پدر تاجدار سرپیچی نکرد.

شاه بخشی از باغ بزرگ سپهسالار که میراث مرحوم میرزا حسین‌خان و همسرش بود پشت قباله ملیجک کرد و به گفته منابع یکی از بزرگ‌ترین جهازبرون‌ها را برای این عروسی گرفت؛ عروسی‌ای که با ترور شاه بابا به بزرگ‌ترین طلاق منجر شد.

زندگی عزیزالسلطان بعد از کشته شدن ناصرالدین‌شاه با افت و خیز‌های زیادی روبه‌رو شد. با این که اخترالدوله طلاق گرفت، اما مظفرالدین‌شاه با او رفتار بدی نداشت. با این همه خیلی هم محبوب نبود و یک سمت خیلی معمولی یعنی منصب کشیک‌چی‌باشی داشت.

او بعد از اخترالدوله گویا با یکی از دختران کامران‌میرزا، نایب‌السطنه پسر چهارم و محبوب ناصرالدین‌شاه به اسم غنچه که به معززالملوک ملقب بود، ازدواج کرد. عزیزالسلطان بعد از مشروطه و افول قدرت کامران‌میرزا با مشکلات زیادی مواجه شد. تا سال ۱۳۱۹ زنده بود، اما زندگی سختی داشت.
نه از آن مرحمت‌های شاه‌بابا به او چیزی رسیده بود و نه از ثروت کامران‌میرزا. او سال‌های پایانی عمر در چهارراه سیدعلی در خیابان سعدی در خانه‌ای کوچک زندگی می‌کرد؛ خیابانی که در نهایت محل فوت او شد. پیکر غلامعلی‌خان را در آرامگاه مستوفی در ونک به خاک سپردند.»
منبع رونامه همشهری

بهترین از سراسر وب

[toppbn]
ارسال یک پاسخ