یعقوب لیث صفاری زنده کننده فرهنگ و زبان پارسی
یعقوب لیث را نخستین شهریار ایرانیِ احیاگر زبان پارسی ، پس از فروپاشی شاهنشاهی ساسانی میدانند. وقتی شاعری بنا بر رسم زمان قصیدهای به عربی در مدح او سرود، وی او را ملامت کرد که چرا به زبانی که نمیفهمد برایش شعر سرودهاست که «چیزی که من اندر نیابم چرا باید گفت». با شنیدن این سخن، محمد بن وصیف که ادارهٔ امور دیوان یعقوب را بر عهده داشت، قصیدهای به فارسی در مدحش سرود و این قصیده (براساس روایت مؤلف ناشناس تاریخ سیستان که قصیده را نقل نموده) آغاز سرودن شعر درباری به این زبان گردید.
این نظریه که نخستین شعر فارسی در زمان صفّاریان سروده شدهاست، درست نیست. نمونههایی از اشعار فارسی که در زمان طاهریان سروده شده مانند دو قطعه از حنظله بادغیسی در دست است و احتمالاً زودتر از آن هم کوششهایی برای سرودن شعر به اوزان محلی یا در قالب شعر عربی بهطور پراکنده صورت گرفته باشد، اما از آنها چیزی به دست ما نرسیدهاست. اقدام یعقوب محرّکی در سرودن شعر فارسی شد و آغاز سنتی گردید که سامانیان، پیشروان راستین رستاخیز ادبی ایران، آن را برگرفته و گسترش دادند.
یعقوب نخستین فرمانروای ایرانی است که پس از حمله ی عرب ها به ایران نام ایرانشهر را بر زبان رانده است. او نسب خود را به در خسرو دوم ساسانی و جمشید شاه اسطوره ای رساند و طی شعری که برای خلیفه عباسی فرستاد به نسب و نژاد خود افتخار کرد :
من زادهٔ بزرگان، از دودمان جم و وارث تاج و تخت عجمم. من زندهکنندهٔ آن عزتم که از دست رفته و روزگار کهن آثار آن را از میان بردهاست. من آشکارا کینهخواه آنها هستم و طالب انتقامم. اگر هر کس از حق آنان بگذرد من نخواهم گذشت. درفش کاویان همراه مناست، که با آن بر همهٔ ملل امید سروری دارم. به بنیهاشم بگو پیش از آنکه پشیمان شوید به خلع خود اقدام کنید. زور و نیزه و شمشیر ما بود که شما را به دولت رسانید. پدران ما شما را صاحب دولت و سلطنت کردند. شما پاس خدمت آنها را نگاه نداشتید و شکر نعمت به جای نیاوردید. از این پس به حجاز سرزمین اصلی خود برگردید و به خوردن سوسمار و چراندن گوسفند بپردازید. به زودی به زور تیغ و نوک خامه بر تخت پادشاهان خواهم نشست.