اوضاع و احوال ایران در زمان شاه محمد خدابنده

 شاه محمد خدابنده ( ۹۸۵ – ۹۶۶ ه-ق)

با مرگ شاه اسماعیل دوم، فرزندش محمد میرزا با لقب خدابنده بر تخت سلطنت ایران جلوس کرد. او در سال ۹۳۸ ه-ق در تبریز متولد شد. به دستور شاه طهماسب ابتدا حسین خان شاملو امیرالامرا و سپس منتشا سلطان استاجلو، لَلِ وی شدند. شاه طهماسب در ۹۴۳ ه-ق محمد میرزا را به حکومت هرات منصوب و محمدخان شریف الدین اوغلی تکلو را لَلِ او نمود. او مدت بیست سال در هرات زندگی کرد و به نوشته  افوشته ای《غالب اوقات، بل تمامی ساعات را به مراسم لهو و لعب و عیش و طرب… اقدام فرموده به این شیوه… شب را به روز و روز را به شب می رسانید.》

در ۹۶۳ ه-ق اسماعیل  میرزا حاکم هرات شد و محمد میرزا آن شهر را ترک کرد و در اواخر شوال همان سال در ساوجبلاغ به حضور شاه طهماسب رسید. اما دیری نپایید که اسماعیل میرزا مورد بدگمانی شاه طهماسب قرار گرفت و بار دیگر محمد میرزا به حکومت هرات منصوب و در ۹۶۴ ه-ق رهسپار آن ناحیه شد. پس از شورش قزاق خان پسر محمد خان شرف الدین اوغلی و دفع آن، محمد میرزا بار دیگر به قزوین  احضار شد و ۲۳ ربیع الاول ۹۷۳ ه-ق در قزوین نزد پدر رسید.

شاه طهماسب حکومت هرات را به امیر غیب بیگ استاجلو داد اما چون او قادر به اداره قلمرو خود نبود؛ از این رو شاه طهماسب برای آخرین بار محمد میرزا را به حکومت هرات منصوب کرد و شاه قلی سلطان یکان استاجلو را لَلِ او کرد. هنگامی که محمد میرزا به اتفاق لَلِ خود به تربت حیدریه رسید گرفتار حمله ازبکان شد و به ناچار در ۴ جمادی الاول به قلعه آن شهر پناه برد.

نگاره شاه محمد خدابنده
نگاره شاه محمد خدابنده

پس از مدتی بین محمد میرزا  و لَلِ اش ناسازگاری پیش آمد؛ از این رو شاه طهماسب در ۹۸۰ ه-ق محمد میرزا را به حکومت فارس منصوب کرد. پس از مرگ شاه طهماسب محمد میرزا که پسر بزرگ وی بود به خیال پادشاهی افتاد، ولی چون قزلباشان طرفدار و موافق اسماعیل میرزا بودند او بر تخت سلطنت جلوس کرد.

مرگ ناگهانی شاه اسماعیل دوم باعث شد سران برجسته قزلباش چون امیرخان موصلو ترکمان، مسیب خان تکلو، پیره محمد خان استاجلو، حسین خان شاملو پدر علی قلی خان شاملو حاکم هرات و برخی دیگر از امیران در ۱۵ رمضان ۹۸۵ ه-ق  در میدان قزوین اجتماع کردند و برای انتخاب پادشاه جدید به شور پرداختند.

سرانجام با وجود برخی مخالفت‌ها محمد لذا برای پادشاهی انتخاب شد. تا هنگام رسیدن او از شیراز به قزوین پریخان خانم سررشته امور را در دست داشت. چون محمد میرزا وارد قزوین شد، خلیل خان افشار را مأمور قتل پریخان خانم کرد. بدین ترتیب خود در ذیحجه ۹۸۵ ه-ق با نام شاه محمد خدابنده بر تخت نشست؛ اما از آنجا که نابینا بود[۱]، در دوران حکومتش زمام امور در دست همسرش خیرالنساء بیگم معروف به مهدعلیا بود.

او زنی با اراده و جاه طلب بود و در صدور دستور ها و نظارت بر اجرای آن‌ها چنان توانایی از خود بروز داد که امیران گردن کش قزلباش که تاب نمی‌آوردند زنی 《سپهدار لشکر قزلباش (الحسینی القمی، ۱۳۵۹، ۶۵۶) گردد فرمان‌های او را به مورد اجرا می‌گذاشتند. میرزا سلمان جابری اصفهانی که با زیرکی توجه مهدعلیا را به طرف خود جلب کرده بود با حمایت و پشتیبانی او رکن السلطنه و اعتماد الدوله گشت.

نگاره ای از یک زن صفوی
نگاره ای از یک زن صفوی

در واقع در حکومت شاه محمد خدابنده زمام واقعی حکومت در دست مهدعلیا و میرزا سلمان جابری اصفهانی قرار گرفت. مهدعلیا فرزند خود حمزه میرزا را به مقام وکالت شاه منصوب کرد و اصفهان را تیول او کرد. حمزه میرزا در سلسله صفویه نخستین شاهزاده ای بود که به این مقام رسید و مقرر گردید که مهر او بر روی حکم ها زده شود.

علی قلی خان شاملو امیرالامرا های هرات در مقام خود ابقا نمود و للگی عباس میرزا را به وی داد. شاهرخ خان ذوالقدر سمت مهرداری شاه یافت. میرشمس الدین محمد خبیصی به منصب صدارت رسید و شاه مظفرالدین علی اینجو، سمت قاضی عسگر یافت.

خان احمد خان گیلانی که در قلعه استخر فارس زندانی بود آزاد شد و مورد توجه شاه و مهد علیا قرار گرفت و شاه او را به لقب《ارجمند اخوت》سرافراز ساخت و با حمایت مهدعلیا حکومت بیه پیش گیلان به وی واگذار شد. (نوایی، ۱۳۶۸، ۱۳۸)[۲] سلطان محمد خدابنده کوشید تا اصلاحاتی را انجام دهد. حقوق عقب افتاده لشکریان را پرداخت و در خزاین دولتی را به روی مردم گشود.

در دوران نخستین پادشاهی وی،سیستان که از امنیت برخوردار بود دچار ناامنی شد و قزلباشانی که در آن شهر بودند بر مردم آن ناحیه ستم می‌کردند؛ از این رو ملک محمود سیستانی با توجه به ضعف و آشفتگی دربار صفوی پس از مرگ شاه اسماعیل دوم درصد برآمد سیستان را از تسلط خاندان صفویه بیرون آورد؛ از این رو با طرفداران خود به سیستان حمله کرد و بر بخشی از آن استیلا یافت.

شاه محمد خداوند نیز جعفر سلطان ارشلو افشار را حاکم سیستان کرد و با سپاهی روانه آن دیار ساخت. در نبردی که بین آنان در گرفت، قزلباشان شکست خوردند و جعفر سلطان دستگیر شد. ملک محمود از کشتن قزلباشان خودداری کرد و اجازه داد همه آنان را افراد خانواده خود از آن ولایت بیرون روند. او که از نبرد با شاه صفوی پرهیز داشت با ارسال نامه و هدایا به شاه محمد خدابنده تقاضا نمود حکومت سیستان به او واگذار شود. شاه نیز با صوابدید امیران قزلباش او را به حکومت آن ناحیه منصوب کرد.

یکی دیگر از رویدادهای مهمی که در دوران سلطنت وی رخ داد. وقایع مازندران بود. حوادث این منطقه، سران قزلباش را دچار دو دستگی کرد‌ حکومت مازندران با میرزاخان بود که فرمان قتل پدر مهدعلیا یعنی میر عبدالله خان را داده بود. چون زمام امور مملکت را در دست مهدعلیا دید، بر ضد حکومت مرکزی شورید و اعلام استقلال کرد. از جانب حکومت مرکزی سپاهی از قزلباشان مأمور سرکوب او شدند.

سکه مربوط به دوران شاه محمد خدابنده 1577
سکه مربوط به دوران شاه محمد خدابنده ۱۵۷۷

ولی تسخیر آن ناحیه به سادگی نبود. بنابراین سران قزلباش با او از در مذاکره در آمدند. او نیز متقاعد شد که از در  مصالحه در آید؛ به شرط آن که شفاعت او را نزد مهدعلیا کنند. اما مهد علیا به هیچ روی دست بردار نبود و کین خواهی خون پدر می کرد. از این رو میرزاخان به قتل رسید. با مرگ او آرامش از مازندران رخت بربست و دو دستگی در میان قزلباشان افتاد. علاوه بر آن، مخالفت‌ها با مهدعلیا نیز نضج گرفت تا آنجا که عاقبت به دست امرای ناراضی به قتل رسید.

 آخرین سالهای پادشاهی شاه محمد خدابنده

کشته شدن حمزه میرزا و اعلام ولیعهدی ابوطالب میرزا  با نفاق و خصومتی که بین امیران قزلباش وجود داشت و با توجه به ضعف حکومت مرکزی موجب مخالفت ها و سرکشی های برخی از حاکمان ولایات شد. آنان به مخالفت با ولیعهدی ابوطالب میرزا و علی قلی خان استاجلو پرداختند. محمدخان ترکمان که از طرف حمزه میرزا حاکم طالش و مغان بود از جمله افرادی بود که سرکشی آغاز کرد. فرزندش ولی جان خان کاشان را تصرف کرد.

او ابتدا نامه‌ای به دربار شاه محمد ارسال و ضمن اظهار اطاعت اعلام نمود که کارشان را از تجاوز مرتضی قلی خان پرناک حفظ کرده است. ولی جان خان انتظار داشت شاه حکومت کاشان را به او واگذار کند؛ اما بر خلاف انتظارش علی”قلی‌خان استاجلو بود که کلیه امور کشور را در دست گرفته بود، فرمان حکومت کاشان را به نام خود صادر کرد. ولی جان خان نیز فرستاده ای به  مشهد اعزام کرد و خود را طرفدار عباس میرزا نامید.

نگاره محمد شاه خدابنده
نگاره محمد شاه خدابنده

بکتاش خان حاکم یزد، از جمله امیرانی بود که مخالف ابوطالب میرزا بود و با عباس میرزا موافقت داشت. در اصفهان، فرهاد بیگ حاکم آن ناحیه با کشته شدن حمزه میرزا به یاغیگری پرداخت و باغ و بناهای نقش جهان را خراب و قلعه مستحکمی در آن بنا کرد.

شاه و ابوطالب  میرزا که عملا تحت نفوذ علی قلی‌خان استاجلو بودند توسط میر جعفر قزوینی نامه ای حاکی از عنایت و توجه برای او ارسال داشتند. میر جعفر موفق به آوردن فرهاد بیگ به قزوین شد. در آذربایجان با کشته شدن حمزه میرزا، امیران قزلباش با توجه به آشفتگی درباره صفوی و عدم توانایی شاهد رفع آنها به سرکشی پرداختند و هرکدام ایالتی را تصرف کردند. جعفر پاشا معروف به اخته، تبریز را گرفت.

رویداد های خراسان

چنان که گذشت شاه طهماسب، عباس میرزا را که کودکی بیش نبود بنا به خواست محمد میرزا (شاه محمد خدابنده بعدی) و همسرش مهدعلیا حکومت هرات منصوب کرد و شاه قلی سلطان با عنوان للگی او امیرالامرا های خراسان شد. عباس میرزا تا روزگار شاه اسماعیل  دوم همچنان در حکومت هرات بود.  شاه محمد خدابنده بر تخت نشست، به اتفاق همسرش مهد علیا تصمیم گرفت عباس میرزا را به قزوین احضار کند.

سرداران و حکام  خراسان که بیشتر، از طایفه استاجلو و شاملو بودند برای مقابله با نفوذ سران طوایف ترکمان و تکلو با فرستادن عباس میرزا به قزوین مخالفت کردند. علی قلی‌خان که در این زمان للگی عباس میرزا را بر عهده داشت، به تحریک آنان از اجرای دستور شاه خودداری کرد. مهدعلیا در احضار عباس میرزا اصرار داشت، از این رو تصمیم علی قلی خان را از مقامش عزل و مرتضی قلی خان پرناک، حاکم مشهد را که از حامیان خویش بود به جای او به حکومت هرات منصوب کند.

اما در این هنگام مهد علیا کشته شد. پس از مرگ او، علی قلی‌خان که ریاست امرای خراسان را به عهده داشت بر آن شد تا مخالفان را از خراسان بیرون کند. بنابراین ولایت اسفزاز را از یکان خان سلطان، حاکم آنجا گرفت و آماده مقابله با رقیب قدرتمند خویش مرتضی قلی سلطان پرناک شد. آنان در نزدیکی مشهد به نبرد با یکدیگر پرداختند که به شکست مرتضی قلی‌خان انجامید از این رو به درون قلعه مشهد گریخت.

علی قلی‌خان و مرشدقلی خان استاجلو  چهار ماه قلعه را محاصره کردند ولی کاری از پیش نبردند. چون این اخبار به تبریز رسید، سرداران ترکمان و تکلو با استفاده از این فرصت، طوایف و شاملو را متهم به خیانت کردند و تصمیم گرفتند خود امور نظامی و کشور را در دست بگیرند. و در این راستا پدر و مادر علی قلی خان استاجلو را کشتند. چون علی قلی‌خان از این ماجرا باخبر شد، تصمیم آشکارا به مخالفت بپردازند و عباس میرزا را به سلطنت بردارد.

او با یاری مرشدقلی خان در ربیع الاول ۹۸۹ ه-ق  عباس میرزا را رسماً پادشاهی برداشتند و در بخشی از خراسان که در اختیار او بود سکه و خطبه به نام او زدند. شاه محمد خدابنده به خراسان رفت، علی قلی خان و مرشد قلی خان، عباس میرزا را از هرات به سبزوار بردند و چون از فزونی تعداد سپاهیان شاه محمد خدابنده آگاهی یافتند بر آن شدند تا از جنگ پرهیز کنند. علی گوری خان به اتفاق عباس میرزا به هرات بازگشت و مرشد قلی خان به قلعه تربت روی نهاد. شاه محمد خدابنده به تعقیب او پرداخت، اما کاری از پیش نبرد.

اردوی شاهی در غوریان در محل تیر پل بر علی قلی خان حمله کرده و او را شکست داد؛ عباس  میرزا به هرات گریخت. شاه محمد هرات را محاصره کرد ولی کاری از پیش نبرد و با شنیدن خبر حرکت فرهاد پاشا سردار عثمانی به سوی ایران با علی قلی خان مصالحه کرد و حکومت خراسان را به عباس میرزا داد و مرتضی قلی خان را معزول و سلمان خان استاجلو را به جای او به حکومت مشهد منصوب کرد.

اما مرشد قلی خان مشهد را گرفت و به علی قلی خان پیغام داد تا با عباس میرزا به مشهد برود ولی امیران شاملو، علی قلی‌خان را از این کار باز داشتند. چون مرشد قلی خان بنا به دعوت علی قلی خان خواست به هرات و به حضور عباس میرزا برود، سران شاملو  درصدد قتل وی برآمدند اما توطئه آنان برملا شد و مرشد قلی خان به هرات بازگشت. علی قلی‌خان و عباس میرزا در صدد کشتن او بر آمدند و عازم مشهد شدند.

سرانجام در نبردی که بین آنان در یکی از قرای ترشیز به نام سو سفید درگرفت، عباس میرزا به دست مرشد قلی خان افتاد. علی قلی خان از این اتفاق متاثر شد و به هرات بازگشت. مرشدقلی خان در اواخر رجب ۹۹۴ ه-ق در محل کوه سنگی بار دیگر عباس میرزا را بر تخت نشاند و خود را لَلِ او خواند و در قلمرو بزرگی از خراسان به فرمانروایی پرداخت

حضور عباس میرزا در مشهد به قدر و منزلت مرشد قلی خان افزود و حاکمان شهرهای خراسان تابعیت او را پذیرفتند. علی قلی‌خان درخواست کمک از عبدالله خان ازبک کرد او نیز که در آرزوی تصرف هرات و خراسان بود از این فرصت استفاده کرد و در اوایل ۹۹۶ ه-ق با لشکری انبوه رهسپار خراسان و هرات شد.

او نماینده ای نزد علی قلی خان فرستاد و از او خواست در سکه و خط به نام  ذکر شود و خود نیز به اردوی او بیاید تا حکم ولایت هرات را به نام او صادر کند. او پیشنهاد عبدالله خان ازبک را نپذیرفت و از راه دادن او به قلعه هرات خودداری ورزید. عبدالله خان نیز هرات را در محاصره گرفت و با علی قلی خان به نبرد پرداخت. مرشد قلی خان چون از این خبر مطلع شد دانست عبدالله خان در صورت پیروزی روانه مشهد خواهد شد؛

از این رو با عباس میرزا به جانب قزوین حرکت کرد و شایع نمود برای مقابله با ازبکان عازم هرات است. در سبزوار احمد سلطان ذوالقدر  حاکم آن ناحیه به استقبال شتافت و خود را مطیع اعلام کرد. عباس میرزا در دامغان و سمنان نیز با استقبال امیران آن  نواحی روبرو شد.  مرشدقلی خان از سمنان فرستاده ای نزد قورخمس خان شاملو حاکم قزوین و بزرگان آن شهر فرستاد و آنان را به اطاعت از عباس میرزا فراخواند.

در قزوین،  قورخمس خان شاملو کلیه امیران و بزرگان شهر را در باب موافقت یا مخالفت با عباس میرزا و شور درباره آن جمع کرد. بجز برادر اسماعیل قلی خان و فرزندان خلیفه شاملو و اندکی از ملازمانش همه موافق استقبال از عباس میرزا بودند. چون عباس میرزا و مرشد قلی خان به حوالی قزوین رسیدند مردم به حساب آنان شتافتند. بدین ترتیب  عباس میرزا در ۱۴ ذی قعده ۹۹۶ ه-ق وارد قزوین و دولتخانه شد. روز بعد مرشد قلی خان مجلس باشکوهی در کاخ چهل‌ستون قزوین برپا کرد. در آن مجلس شاه محمد رسما از پادشاهی کناره گرفت و عباس میرزا در ۷ ذیحجه ۹۹۶ه-ق با نام شاه عباس بر تخت نشست.

 روابط ایران و عثمانی در عصر شاه محمد خدابنده

پس از شاه اسماعیل دوم سلطنت سلطان محمد میرزا رسید که چون در کودکی در امر معالجه بیماری چشم خود مسامحه کرده بود، تقریباً بینایی خود را از دست داده، نیمه کور شده بود و از این گذشته شخصاً مردی ناتوان و مردد بود و این ناتوانی و نابینایی موجب شده بود که همسرش خیرالنسا بیگم از سلاله مرعشیان مازندران، بر او و در نتیجه بر امور سلطنت مسلط شود و در کارهای کشوری و لشکری مداخله کند؛ امری که به مذاق سران قدرت‌طلب قزلباش چندان خوش نیامد و کار بدان شدت و وسعت کشید که روزی سران طوایف قزلباش حرم، حریم سلطنت صفوی را شکستند و به حرم پادشاه صفوی ریختند و خیرالنسا بیگم را کشتند.

سلیم یکم، (زادهٔ ۱۰ اکتبر ۱۴۷۰ _ فوت ۲۲ سپتامبر ۱۵۲۰؛ به ترکی عثمانی؛ سلطان یاوُز سلیم اول) سومین پسر بایزید دوم از همسرش گلبهار خاتون بود. او پس از کشتن ولیعهد و برادر دیگرش، پدرش را به دنبال کودتایی از سلطنت خلع کرد و در سال ۱۵۱۲ به‌جای پدرش سلطان امپراتوری عثمانی شد و تا پایان سلطنت هشت ساله خود، سرزمین عثمانی را که وسعتش ۲٫۳۷۵٫۰۰۰ کیلومتر مربع بود، پس از هشت سال به وسعت۶٫۵۵۷٫۰۰۰ کیلومتر مربع رساند. تاریخ‌نگاران ترک او را «یاووز (یاوُز)» یعنی بُرنده و قاطع و ثابت‌قدم لقب داده‌اند. اروپاییان او را «سهمناک» خوانده‌اند.
سلیم یکم، (زادهٔ ۱۰ اکتبر ۱۴۷۰ _ فوت ۲۲ سپتامبر ۱۵۲۰؛ به ترکی عثمانی؛ سلطان یاوُز سلیم اول) سومین پسر بایزید دوم از همسرش گلبهار خاتون بود. او پس از کشتن ولیعهد و برادر دیگرش، پدرش را به دنبال کودتایی از سلطنت خلع کرد و در سال ۱۵۱۲ به‌جای پدرش سلطان امپراتوری عثمانی شد و تا پایان سلطنت هشت ساله خود، سرزمین عثمانی را که وسعتش ۲٫۳۷۵٫۰۰۰ کیلومتر مربع بود، پس از هشت سال به وسعت۶٫۵۵۷٫۰۰۰ کیلومتر مربع رساند. تاریخ‌نگاران ترک او را «یاووز (یاوُز)» یعنی بُرنده و قاطع و ثابت‌قدم لقب داده‌اند. اروپاییان او را «سهمناک» خوانده‌اند.

این ناتوانی و بی عرضگی شاه صفوی و درگیری سران قزلباش با یکدیگر و در نتیجه آشفتگی شدید کارها در ایران چیزی نبود که از دید پادشاه عثمانی مراد سوم و سران لشکری دربار ترک پنهان بماند و چنین بود که مراد سوم بر اثر اصرار مصطفی پاشا و سنان پاشا که در آن شرایط تصرف ایران را آسان جلوه می دادند تصمیم به نقض پیمان صلح و حمله به خاک ایران گرفت و مخالفت ضقلّی پاشا که لشکرکشی به ایران را موجب تضعیف قشون ترک و مایه فقر دولت عثمانی می دانست به جایی نرسید و جنگ ظاهراً به نام سفر جنگی به گرجستان و باطناً تصرف سرزمین های کشور شیعی مذهب ایران در گرفت.(۶ جمادی الثانی ۹۸۶ ه-ق/۲۳ ژوئیه ۱۵۷۸ م)

فرماندهی سپاه ترک با مصطفی پاشا معروف به لالا بود و به زودی در ناحیه  چالدران سپاه ترک بر مهدی خان تخماق استاجلو غلبه کرد و بر تفلیس دست یافت و پشت سر آن سراسر گرجستان و ایران به تصرف ترکان درآمد و سرداران ترک، مناطق تصرف شده را بین خود تقسیم کردند و عثمان پاشا در شروان و محمد پاشا در تفلیس استقرار یافتند. در قبال این تجاوزات نظامی، پادشاه صفوی نیز چهار ستون نظامی برای بیرون راندن ترک ها تدارک دید، ولی هیچ یک از این ستون ها در  کار جنگ توفیقی نیافتند و تفلیس پایتخت گرجستان همچنان در دست ترکان باقی ماند.

در این هنگام صقلّی صدر اعظم ترک ترک درگذشت و برخلاف نظر سنان پاشا و مصطفی پاشا که به چشم به مقام صدارت دولت عثمانی دوخته بودند، سلطان مراد سوم، وزارت عظمی را به احمد پاشا داد که با عایشه سلطان، عمه مراد، ازدواج کرده بود. اما وزارت علوم نیز بیش از شش ماه نپایید و سنان پاشا او وی را گرفت و به عنوان سرعسکری و مأموریت حمله به ایران را نیز ضمیمه منصب صدارت عظمی نمود. اما اندکی بعد او نیز معذول شد؛ زیرا متهم شده بود که از ابراهیم خان سفیر ایران رشوه گرفته و هدیه پذیرفته است. فرماندهی قوای نظامی ترک به فرهاد پاشا تعلق گرفت.

مصطفی‌پاشا
مصطفی‌پاشا

وی با نیرویی از جمله ده هزار کارگر برای تعمیر و تجدید استحکامات نیمه ویران ایروان، مرکز ارمنستان، عزم ایران گردید، ولی کاری از پیش نبرد و فرماندهی سپاه ترک به عثمان پاشا محول شد. عثمان پاشا با امامقلی خان حاکم گنجه روبه‌رو شد و جنگی سخت در گرفت؛ چنان که در نور مشعل ها، کشت و کشتار ادامه یافت و سرانجام ترک ها پیروز شدند و عثمان پاشا بر قلعه شماخی مسلط گردید و به عنوان سردار فاتح به قسطنطنیه رفت و سلطان ترک به عنوان تقدیر از خدمات وی، جقه ای را که بر دستار خویش داشت با یک قبضه خنجر مرصع و اسبی از اسبان خاصه خود به وی بخشید.

در سال ۹۹۲ ه-ق  جنگ با ایران دوباره در گرفت و با آن که حمز میرزا پسر سلطان محمد میرزا شجاعانه جنگید و حتی دو بار پیشقراولان ترک را درهم شکست، ولی سرانجام مغلوب شد و سپاه ترک به تبریز رسید و آن شهر را گرفت و پس از سه روز غارت، دستور داد تا حصاری به دور شهر بر آوردند و در اندک زمانی آن حصار به پایان‌آمد.

حمزه میرزا فرمانده قوای ایران در دوم شوال ۹۹۳ ه-ق در نزدیکی شنب غازان با چغاله سردار ترک روبرو گردید و در این نبرد محمد پاشا، حاکم دیاربکر، کشته شد و تلفات ترکان به بیست هزار نفر رسید. نکته جالب توجه این که، این سردار ترک اصلاً ایتالیایی از خاندان چغاله بود که پس از ورود به خدمت سلطان عنوان چغاله یافت. عثمان پاشا پس از شکست، قصد عقب‌نشینی داشت که حمزه میرزا بدو حمله برد و سردار ترک با آن که بیمار بود، جنگ را پذیره شد؛ اما به سختی شکست خورد و هنگامی که سربازان شروع به فرار کردند، وی درگذشت. با این حال چغاله نه تنها توانست از نابودی سپاه ترک جلوگیری کند بلکه سپاه حمزه میرزا را هم شکست داد و به پاداش این خدمت به عنوان سر عسکر سپاه ترک برگزیده شد.

حمزه میرزا بار دیگر در جنگ با پاشای ایروان و سلماس پیروز شد. به فرمان وی، محمدی خان تخماق تبریز و سیمونلو  ارسباب (لهراسب) تفلیس را در محاصره گرفتند و ضمناً در نظر داشت که فرزند خود حیدر میرزا را به سفارت به دربار عثمانی فرستد تا با عقد قراردادی از نفوذ بیشتر ترکان عثمانی جلوگیری کند و سرزمین‌های ایران را پس بگیرد؛ اما در همان روز حمزه میرزا بر اثر خیانت اطرافیان خود در ذیحجه ۹۹۲ ه-ق  کشته شد.

روابط ایران و ازبکان در عصر شاه محمد خدابنده

با مرگ شاه اسماعیل دوم و ضعف حکومت مرکزی، ازبکستان درصدد حمله به خراسان برآمدند. جلال الدین ازبک فرزند دین محمد خان حاکم خوارزم به حوالی اسفراین و سبزوار و نیشابور حمله کرد. در زمان هجوم او به خراسان، امرای قزلباش در قلعه های خود خزیده و منتظر بودند تا یکی از حاکمان شهرها با ازبکان به جنگ بپردازند و بعد، آنان به یاری او بشتابند. جلال خان سپس رهسپار مشهد شد.

مرتضی قلی سلطان پرناک، حاکم مشهد، چون از حرکت او آگاهی یافت با اندک نیروی خود به مقابله او شتافت و به دیگر حاکمان شهرهای تابع دستور داد تا با نیروهای خود به او بپیوندند. جلال خان با شنیدن خبر خروج مرتضی قلی سلطان پرناک روانه جام شد. حاکم مشهد به تعاقب او پرداخت و سرانجام در ۲۷ ربیع الاول ۹۸۶ ه-ق دو نیرو در حوالی زرشک، از ولایت جام، با یکدیگر به نبرد پرداختند.

و سرانجام نیروی قزلباش با کمک محمد سلطان صوفی اوغلی، حاکم نیشابور، نیروی ازبکان را در هم شکستند. جلال خان دستگیر شد و مرتضی قلی سلطان به مشهد بازگشت و جلال خان را در مشهد به قتل رساند. سپس سر های امیران ازبک را به قزوین فرستاد و اموال غارت شده مردم خراسان را که در اردوی ازبکستان بود که صاحبان آن بازگرداند. شاه محمد با شنیدن خبر پیروزی مرتضی قلی سلطان خلعت های فاخر برای او فرستاد  و به او لقب خانی داد.

یک سوار قزلباش در سدهٔ هفدهم میلادی (دورهٔ صفویه)، اثر ژان شاردَن
یک سوار قزلباش در سدهٔ هفدهم میلادی (دورهٔ صفویه)، اثر ژان شاردَن

 روابط ایران و روسیه در عصر شاه محمد خدابنده

با تجاوزات عثمانی ها به آذربایجان، شاه محمد خدابنده که از سال ۹۸۵ – ۹۹۶ ه-ق سلطنت داشت،  سفیری به نام هادی بیگ را به دربار روسیه فرستاد. در این زمان، فئودور اول پسر ایوان مخوف، به سلطنت رسیده بود؛ اما کارهای روسیه در حقیقت در دست بوریس گودونوف بود. سفیر ایران، حامل نامه پادشاه ایران مبنی بر اتحاد و دوستی دو کشور بود. شاه محمد خدابنده در آن نامه اظهار داشته بود که حاضر است در قبال کمک روس‌ها علیه عثمانی‌ها به ایران، در بند و باکو را به روسیه واگذار نماید؛ زیرا در ۹۸۶ ه-ق عثمان پاشا قشون به دربند کشیده و آنجا را متصرف شده بود و باکو نیز در ۹۹۱ ه-ق توسط کشور عثمانی متصرف شده بود.

وعده‌های شاه محمد خدابنده راجع به بخشیدن باکو و دربند بع روسیه، ناشی از ضعف و ناتوانی پادشاه بود تا بتواند با جلب حمایت روس‌ها به مقابله با عثمانی‌ها اقدام کند غافل از آنکه پای رقیب تازه ای را به منطقه باز می‌کند و در واقع لشکرکشی های روس ها در زمان پطر کبیر و جانشینان او از این زمان آغاز می‌شود. (جمالزاده، ۱۳۷۲، ۵۸) روس ها به منظور روابط متقابل، سفیری به نام واسیلچیکوف به ایران فرستادند‌. این سفیر وقتی به ایران رسید که شاه عباس اول بر تخت سلطنت جلوس کرده بود.

روابط ایران و پرتغال در عصر شاه محمد خدابنده

پرتغال پس از تصرف جزیره هرمز و تسلط بر خلیج فارس با رقابت ترکان عثمانی روبه‌رو شد و با آنان به نبرد پرداخت.《دم  سباستیان》 پادشاه پرتغال در ۹۵۸ ه-ق  سفیری با هدایای نفیس به دربار شاه طهماسب فرستاد تا با ایران علیه عثمانی متحد شود. اما از این اقدام خود نتیجه ای نگرفت. بنابراین در سال ۹۸۲ ه-ق سفیر دیگری با هدایای زیاد به دربار شاه طهماسب فرستاد.

شاه طهماسب که با عثمانی پیمان صلح بسته بود به پیشنهاد پادشاه پرتغال مبنی بر اتحاد علیه عثمانی توجه نکرد. شاه طهماسب تا پایان حیات خود به پرتغالیان اجازه بازگشت نداد. آنان در زمان پادشاهی شاه اسماعیل دوم نیز اجازه بازگشت نیافتند تا اینکه شاه محمد خدابنده بر تخت سلطنت جلوس کرد و به آنان اجازه بازگشت داد. فیلیپ دوم پادشاه اسپانیا در ۹۸۸ ه-ق پس از سومین سال پادشاهی شاه محمد، کشور پرتغال را زمینه اسپانیا کرد و بدین ترتیب شاه محمد از آن پس نتوانست رابطه ای با پرتغال داشته باشد.

شاه محمد خدابنده و پاپ

با تاسیس سلسله صفویه و جنگ‌های پادشاهان آن سلسله با ترکان عثمانی پاپ گرگوار سیزدهم درصدد نزدیکی با شاه محمد خدابنده و تقویت نظامی او بر آمد. او در نامه‌ای که در ربیع الثانی ۹۸۷ ه-ق  به گراندوک مسکو نوشت ضمن اشاره به جنگ های ایران و عثمانی، به لزوم کمک رساندن به شاه ایران تاکید کرد. گرگوار سیزدهم سفیری به دربار شاه محمد اعزام داشت که در ۹۸۷ ه-ق در قزوین به حضور او رسید.

فرستاده پاپ وظیفه داشت خوشنودی پاپ را از پیروزی‌های حمزه میرزا ابراز دارد و اطمینان دهد که پاپ علاقمند به دادن کمک نظامی به ایران است. همچنین می بایست به شاه ایران قول می‌داد مادام که با عثمانی به جنگ می پردازد پاپ همه ساله تا صد هزار سکه سلطانی کمک مالی می رساند. افزون بر آن پاپ وعده می داد که در مدت کوتاه، پنج تا شش هزار قبضه تفنگ و پانزده تا بیست اراده توپ صحرایی در اختیار لشکریان ایران بگذارد.

پاپ گریگوری سیزدهم (به انگلیسی: Gregory XIII) (تولد ۷ ژانویه ۱۵۰۲ - درگذشت ۱۰ آوریل ۱۵۸۵) یکی از پاپ‌های کلیسای کاتولیک رم بود که در ایتالیا به دنیا آمد و از ۱۵۷۲ تا ۱۵۸۵ میلادی پاپ بود.
پاپ گریگوری سیزدهم (به انگلیسی: Gregory XIII) (تولد ۷ ژانویه ۱۵۰۲ – درگذشت ۱۰ آوریل ۱۵۸۵) یکی از پاپ‌های کلیسای کاتولیک رم بود که در ایتالیا به دنیا آمد و از ۱۵۷۲ تا ۱۵۸۵ میلادی پاپ بود.

شاه محمد خدابنده نیز علاقه خود را برای اتحاد نظامی پاپ و زمامداران اروپا علیه عثمانی ابراز داشت و اطمینان داد که اگر او بداند شهریاران عیسوی اروپا این سوی اروپا حتماً به اقدام مثبتی مبادرت می‌کنند، وی نیز از سمت مشرق دست به هجوم خواهد زد؛ اما از قراین تاریخی چنین پیداست هیچ اتحادی مبنی بر کمک مالی و نظامی از پاپ یا پادشاه اسپانیا و پرتغال صورت نگرفته است. (طاهری، ۱۳۴۹، ۲۷۵، ۲۷۱، ۲۷۳، ۲۷۲)

شخصیت شاه محمد خدابنده

او فردی بی کفایت و بی اراده بود. اسکندر بیگ منشی می نویسد:

هزل و مطایبه و شکفته طبعی شیوه و شعارش بود و رقوم اندوه و ملال بر صحیفه خیال کمتر نگاشتی. او مردی آشتی خواه و… بسیار ملایم و دلشاد بود. (اسکندر بیگ منشی، ۱۳۷۷، ج ۱، ۲۰۵ – ۲۰۴)

افوشته ای نطنزی او را فردی عیاش وخوشگذران می‌داند که از وقار پادشاهی به دور بوده است.

شاه محمد در فن نقاشی و آداب شعر و اصطلاحات موسیقی مهارت و اطلاع زیادی داشت. گاهی شعر می‌گفت و فهمی تخلص می کرد. (افوشته ای نطنزی، ۱۳۵۰، ۷۵ – ۸۴) در زمان پادشاهی او، از سیاست تحمیل مذهب شیعه به سنیان اثری دیده نمی‌شود.

 

 

[۱] . وی به علت ابتلا به بیماری آبله، دشواری بینایی داشت. اسکندر بیگ منشی او را کور معرفی می‌کند و احمد کسروی او را سلطان‌محمد کور نامیده است. از بررسی زندگانی او چنین به نظر می‌رسد که بی نابینایی کامل نبوده؛ چنانکه احمد قمی مولف خلاصه التواریخ تایید می‌کند که دربینایی او اندکی ضعف وجود داشته است. نک: تاریخ عالم آرای عباسی، صص ۱۲۶، ۱۱۹؛ کسروی، احمد، تاریخ پانصد ساله خوزستان، صص ۵۴، ۴۹

[۲] . برای اطلاعات بیشتر، نک: افوشته ای نطنزی، نقاوالاثار، ص ۲۳۸

 

 

منبع:

  • تاریخ تحولات سیاسی اجتماعی اقتصادی و فرهنگی ایران در دوره صفویه ، کریم نجفی برزگر، انتشارات دانشگاه پیام نور
  • تهیه الکترونیکی: سایت تاریخ ما، اِنی کاظمی

بهترین از سراسر وب

[toppbn]
ارسال یک پاسخ