آیا احمد شاه قاجار خائن و وطن فروش بود؟
«۸۹ سال پیش روزنامۀ اطلاعات در شمارۀ ۱۰ اسفند ۱۳۰۸ خورشیدی از مرگ آخرین پادشاه قاجار خبر داد و در خبری زیر عنوان «فوت احمد میرزا پادشاه سابق ایران» نوشت: «احمد میرزا پادشاه مخلوع سابق ایران که در پاریس اقامت داشت، چندی بود مریض و مشغول معالجه بود. مطابق خبری که چندی قبل واصل گردید کلیۀ او خراب و پس از عمل، یک کلیۀ او را خارج و کلیۀ دیگرش نیز خراب و مشغول معالجه بود.
مطابق خبری که امروز بوسیلۀ بیسیم برلن واصل گردید مشارالیه در مریضخانۀ آمریکایی پاریس فوت نموده است.
اینک عین خبر ذیلاً درج میشود: فوت شاه سابق ایران. پاریس- احمد میرزا شاه سابق ایران که از سال ۱۹۱۴ تا ۱۹۲۶ سلطنت نمود در مریضخانۀ آمریکایی پاریس فوت نمود.»
جالب این که نام کامل او «سلطان احمد میرزا» بود و ربطی به این نداشت که شاه شد و وقتی هم به سلطنت رسید «سلطان احمد شاه» شد اما در خبر بالا به «احمد میرزا» بسنده شده است.
قضاوتها دربارۀ کارنامۀ احمد شاه متفاوت و گاه متضاد است. حسین مکی در «مختصری از زندگی سیاسی سلطان احمد شاه قاجار» تصویر مثبتی از او ترسیم میکند به این خاطر که «سلطنت کرد نه حکومت» و یادآور میشود: مگر آرمان مشروطه جز این بود؟
در مقابل، جواد شیخالاسلامی در کتاب «سیمای احمد شاه قاجار» میکوشد به قول خود به «افسانۀ مظلومیت و دموکراتمَنِشی او پایان دهد.»
با این که اسنادی منتشر شده که از روابط محرمانۀ احمد شاه با سفارت شوروی حکایت میکند اما انصاف این است که او وطنفروش نبود. پولدوست البته آری.
مهمترین فراز زندگی احمد شاه البته امتناع از تأیید قرارداد ۱۹۱۹ در ضیافت شام جرج پنجم پادشاه بریتانیاست که در کتاب «سیمای احمد شاه قاجار» هم به آن پرداخته شده و حتی در آثار مربوط به کودتای سوم اسفند ۱۲۹۹ برخی ادعا میکنند سید ضیاالدین طباطبایی با استناد به همین رفتار سفارت انگلستان در تهران را مجاب کرد که دولت مورد قبول بریتانیا را بر سر کار آورند.
گفته میشود نطق تأیید قرار داد ۱۹۱۹ در حضور جرج ششم را نصرتالدوله آماده کرده بود اما پادشاه جوان به وزیر خارجهاش میگوید: «مکرر به تو و وثوقالدوله گفتهام هر گ… که میخواهید بخورید، بخورید ولی پای مرا وسط نکشید.»
در مقابل اما منتقدان میگویند درست است که در حضور پادشاه بریتانیا قرارداد ۱۹۱۹ میان ایران و انگلستان را تأیید نکرد ولی در ضیافت شام وزیر خارجۀ انگلستان همان موضع را تکرار نمیکند و گفته میشود این بار حتی تأیید میکند.
با این حال در نظر داشته باشیم اگر وطنفروش بود و شخصیتی مانند وثوقالدوله داشت، رجالی چون ناصرالملک و مستوفیالممالک و مشیرالدوله صدر اعظم او نمیشدند و مهمتر این که اگر باب میل انگلستان بود چرا سفارتخانه و بعد وزارت خارجه شأن از کودتای سوم حوت (اسفند) ۱۲۹۹ حمایت کردند؟ (در آن زمان کودتا به شکل تغییر دولت بود و نمیتوانستند پادشاه را کنار بزنند.)
مهمترین استناد کسانی که احمد شاه را وطن فروش یا مزدور انگلیس میدانند این است که از انگلستان حقوق میگرفته است. در پاسخ اما گفته میشود ایران چنان به انگلستان مقروض بوده که کل بودجه در اختیار یک بانک انگلیسی قرار داشته و با این منطق نه فقط شاه که هر که از بانک انگلیسی حقوق میگرفته را باید مزدور انگلستان بدانیم حال آن که میدانیم چنین اتهامی نسبت به شماری از رجال وارد نیست و نوع مواجهه با قرارداد ۱۹۱۹ هم گویاست.
برخی از کسانی که انگ وطنفروش میزنند نیز به گفتههایی استناد میکنند که آکنده از انتقاد از جامعۀ ایران است اما در واقع او از فضای آلوده سیاسی انتقاد میکند و از آن همه دروغ و خیانت و این به معنی بیعلاقگی به ایران نیست و اساساً نمیتوان مثل نقل و نبات به همه اتهام وطنفروشی و خیانت زد.
در قضاوت و مقایسه این را هم باید در نظر داشت دوران سلطنت او اگر بدترین سالهای تاریخ معاصر شد، به خاطر تقارن با جنگ اول جهانی و تهدید تمامیت ارضی ایران و تنشهای ناشی از عملکرد پدرش بود و او را باید با پدرش مقایسه کنیم و این که راه محمدعلی شاه را ادامه نداد و البته مشروطهخواهان هم اجازه نمیدادند.
پدر و مادرش به سفارت روسیه پناهنده شده بودند و سلطان احمد میرزای ۱۲ ساله با گریه و زاری به قصر سلطنتی آورده شد و به نوشتۀ سید حسن تقیزاده چندان بیقرار بود که حتی «شبی میخواست الاغ سوار شود و پنهانی به زرگنده برود پیش پدر و مادرش اما موفق نشد!»
در دوران نوجوانی او البته پدربزرگش کامرانمیرزا و نایبالسلطنهها و اطرافیان تا توانستند سو استفاده کردند و ارزیابی دربارۀ او باید با توجه به سن و سال و بعد از سن قانونی و نیز اوضاع و احوال مملکت باشد و این که قرار نبود حکومت کند و قرار بود فقط سلطنت کند.
دربارۀ ثروت او نیز از اموال عمومی برنداشت بلکه سود همان پولهایی بود که قبلاً در بورسهای خارجی سرمایهگذاری کرده بود وگرنه اگر دنبال پول به هر قیمت بود پیشنهاد رشوه برای کنارهگیری به نفع رضاخان را میپذیرفت تا مسیر سلطنت را آسانتر طی کند.
واقعیت این است که بخشی از تبلیغات منفی علیه احمد شاه که سلطنت نمادین مطلوب مشروطه را اعمال میکرد در توجیه خلع او بعدها شکل گرفت و آن قدر از سفرهای طولانیمدت او انتقاد شد که رضاشاه به جز ترکیه و در دوره سلطنت سفر خارجی نرفت.
کافی است پدر و پسر را مقایسه کنیم. محمدعلیشاه درصدد بازگرداندن استبداد بود و با آزادیخواهان و مجلس آن رفتارها را داشت و خود سرانجام در ایتالیا جان سپرد و احمد شاه میکوشید پادشاهی مطابق مشروطه باشد.
هر چند بحرانهایی اساسی توان او را گرفت: پیشروی روسها و عثمانیها و ناگهان ظهور رضا خان و او که نه میتوانست اعمال قدرت کند و نه کنار برود چون ایران قطعهقطعه میشد تصمیم گرفت همان پادشاه نمادین مشروطه باشد و راهی فرنگ شد.
به این سفرهای طولانی هم دو گونه نگریسته میشود. نگاهی که به منزلۀ فرار او از مشکلات و ترجیح لذتهای پاریس بر مشقتهای ایران است ولو پادشاه آن باشی و نگاهی که از خروج و سفر به مثابه احترام به تفاوت پادشاه مشروطه با شاهان مستبد یاد میکند.
موافق و مخالف اما بر این قول متفقاند که احمد شاه به سوگند خود در وفاداری به قانون اساسی مشروطه پایبند ماند و این بر هر بحث فرعی دیگر مقدم است.
چندان که رضا شاه و محمدرضا شاه نیز بیش از کارنامۀ خود در عرصههای عمرانی با میزان رعایت اصول قانون اساسی مشروطه داوری شدند و تاوان پرداختند و بیشتر این اصل که حکومت میکنند یا سلطنت. کما این که خواست دکتر مصدق از شاه هم جز این نبود که سلطنت کند نه حکومت و گویا همین دکتر مصدق در نامهای موارد مطروحه در کتاب حسین مکی را دربارۀ احمد شاه تأیید میکند.»