نقش نیکولو ماکیاولی در فلسفه غرب

نیکولو ماکیاولی

نقش نیکولو ماکیاولی در فلسفه غرب

 

نیکولو ماکیاولی که در سوم ماه می ۱۴۶۹ میلادی در فلورانس به دنیا آمد ، احتمالا مشهور ترین دانشمند علوم سیاسی جهان است. شهرت او چنان فراگیر است که نامش به سفتی تبدیل شده که بر رفتاری حیله گران غیر شرافتمندانه برای رسیدن به هدفی معین دلالت می کند. متصف کردن یک سیاستمدار به صفت ماکیاولیایی به معنای این است که آن فرد به دلیل فقدان وجدان اخلاقی، لیاقت تصدی مشاغل حکومتی را ندارد. در عین حال، همین صفت، احترام اکراه آمیزی را نیز به آن فرد می بخشد: رفتار ماکیاولیایی با نوعی زیرکی خونسردانه و حسابگرانه در آمیخته است.

ماکیاولی نخستین بار به عنوان سفیر جوان فلورانس به شهرت رسید. او در سن ۲۹ سالگی موقعیت خود را به عنوان دومین رئیس دیوان اداری جمهوری تثبیت کرد. در آن زمان در فلورانس معمول بود که متصدیان مشاغل حکومتی دستی در علوم انسانی داشته باشند. ماکیاولی نیز از این قاعده مستثنی نبود. پدر او که مردی فاضل بود، تمام کوشش خود را به کار بست تا فرزندش در بهترین مدارس علوم انسانی دوره رنسانس تعلیم ببیند.

دوران تصدی شغل سفارت در بسط اندیشه های ماکیاولی نقش بسزایی داشت. خصوصا، عقاید او در خصوص زمامداری مؤثر، ریشه در شناخت بی واسطه و مستقیم او از نقاط ضعف و قوت چند تن از برجسته ترین شخصیت های سیاسی زمانه خودش داشت. در واقع او در مشهور ترین کتاب خود یعنی شهریار از مثال های واقعی در عالم خارج نهایت بهره را گرفت، و با انجام این کار، خود را تقریبا از تمامی پیشینیانش متمایز ساخت. ماکیاولی به دنیای روزمره و پلید سیاست علاقه مند بود.

آموزش های دیپلماتیک

درس آموزی او در مقام سفارت، تقریبا بلافاصله آغاز شد. او در سال ۱۵۰۰ به دربار لویی دوازدهم پادشاه فرانسه اعزام شد تا درباره مشکلی که بین فرانسه و فلورانس رخ داده بود، به مذاکره بپردازد. مشکل از این قرار بود که فلورانس، به رغم کمک های فرانسه نتوانسته بود پیزا را به انقیاد خود در آورد، دولت شهری که زمانی زیر سلطه فلورانس بود، اما اکنون یاغی شده بود. این مأموریت از همان آغاز با مشکلات توأم بود. گرچه ماکیاولی برای پادشاه فرانسه احترام چندانی قائل نبود. اما با کمال شگفتی دریافت که فرانسویان چقدر فلورانس را دست کم می گیرند. آن ها زادگاه او را شهری ضعیف و متزلزل می دیدند که

توان مالی و نظامی مناسبی برای تأثیرگذار بودن در روابط خارجی خود ندارد. ماکیاولی این درس را هرگز فراموش نکرد: سیاست قوی مستلزم قدرت، شکیبایی و توانایی عمل کردن سریع و قاطعانه است. اقدامات سزار بورجیا چندی بعد همین درس ها را به او یادآور شد. این سزار پس از آنکه توسط پدرش آلکساندر ششم، دوک رومانا شد، با استفاده از نیرنگهای ظالمانه به افزایش دامنه قدرت خود دست زد.

 

ماکیاولی که مدتی را در خدمت بورجیا گذرانده بود. آشکارا روش مقابله او با دشمنانش را می ستود. به عنوان مثال او در کتاب شهریار، با لحنی حاکی از تأیید، نقل می کند که چگونه بورجیا باخدعه و نیرنگ بزرگان اورسینی را که علیه او توطئه می کردند فریفته و به شهر سینیگالیا کشانده و سپس همگی را قتل عام کرده است. ماکیاولی هیچ جای شک و شبهه ای برایمان باقی نمی گذارد که معتقد است، بورجیا بسیاری از مهارت های مورد نیاز یک زمامدار را داراست:

من معتقدم به درستی می توان گفت همه کسانی که از بخت خوش و با کمک دیگران به قدرت رسیده اند باید از او تقلید کنند. زیرا با آن روح بلند پرواز و عزم و اراده محکمی که داشت مسیری جز این نمی توانسته طی کند … از این رو، هرکس به این نتیجه برسد که برای تثبیت مقام شاهانه ای که تازه به دست آورده ضروری است که خود را از شر دشمنانش خلاص کند. دوستانی به دست آورد، چه با زور و چه با نیرنگ و تدبیر موفق به انجام کاری شود، کاری کند که مردم هم دوستش بدارند و هم از او در هراس باشند… چنین شخصی نمی تواند نمونه بهتر و روشن تری از اعمال این مرد بیابد. (شهریار، فصل ۷)

منبع تاریخ فلسفه غرب

بهترین از سراسر وب

[toppbn]
ارسال یک پاسخ