نذر و وقف در تاریخ ایران
درخت به عنوان نمادی از زندگی و زایندگی، در میان اسطورهها، افسانهها و قصههای عامه همانگونه که هست، بخشنده و مهربان تصویر شده است. از همینرو به نظر میآید که در نخستین منظومه نمایشی فرهنگ ایران «درخت آسوریک» از زبان درخت، گونهای بخشندگی و باردهی به جامعهای بیطبقه مطرح شده است. درخت یا درختان بیآن که به طبقهای ویژه اختصاص داشته باشند به انسانها سایه و میوه میبخشند و از پادشاه تا برزگر و کفشدوز میتوانند از ویژگیها و مزیتهایشان بهرمند شوند. نخستین قصههای کودکان، بیشتر با این گیاه و در پناه و زیر شاخسارهای سایهگستر آن، زندگی را در میانه طبیعت با مأوا و جانپناهی گره میزند که گونهای آسایش و امنیت خاطر را با خود دارد. در همین روزگاران است که سرسبزی درخت در بهار و خشکی و بیباری آن در خزان، نخستین جهان بینی عامه را پدید آورده و گونهای رستاخیز را پیش چشم آدمی تصویر کرده است. درخت میمیرد و به زندگی بازمیگردد.
بدیهی است که درخت فایدههایی بسیار دارد. این مهم در اندیشههای پیشینیان چنان آمده که با نیکاندیشی انسان در پیوند قرار گرفته و باوری به قدمت تاریخ برآورده است. این باور تا به امروز جان دارد و زنده است. باور به این که میوه و بار درختان در صورت نذر و خیرات، برکتدهی بیشتر و افزایش سرمایه صاحب درخت را در پی میآورد؛ باوری که همسایگان و دوست و آشنا را در خوردن نوبرانه سهیم میکند و بهرهمندی سهمی از میوه باغ و حیاط دیگران را در سفر، راه و نیمه راه ممکن میسازد.
درخت از روزگاران کهن همچون نمادی از زندگی جاودانه، مقدس و مورد پرستش بوده است. در مقاله «درخت آسوریک؛ شعری نمایشی از دوران پیش از اسلام» نغمه ثمینی مینویسد «از زمانهای کهن، درختان موردی برای پرستش و تکریم و احترامی رمزآلوده بودهاند. در آغاز درختان ویژهای بودند که روحشان ستایش میشد و برخی حتی به مقام ربالنوعی رسیدند … در بسیاری از فرهنگها، درخت تصویری کیهانی را تجسم میبخشیده». «مَشی» و «مَشیانه» در اندیشه زرتشتی نخستین انسانهای ایران از درخت ریواس روییدهاند. آنها هماندازه و به هم پیوسته بودند. در اینجا میتوان به روایت کتایون مزداپور در کتاب «زرتشتیان» استناد کرد که مینویسد «آدم و حوای زرتشتی مَشی و مَشیانه نام دارند. … در کتابهای تاریخی فارسی و عربی نام آنها با گونههای مختلفی مانند مشی و مشیانه، مهلی و مهلیانه، مهری و مهریانه، مردی و مردیانه، و جز اینها آمده است. مردم همه از نسل اینانند. مشی و مشیانه مانند ریواسی از نطفه کیومرث از زمین روییدهاند».
درخت انار، نمادی پرمعنا و پیونددهنده
بر اساس چنین پیشینهای از ستایش، تقدس و نذر درختان در اندیشه ایرانیان، اندیشه ارزشمند بودن درختان تا امروز در این فرهنگ تداوم یافته است؛ درختانی که از سودمندی برای زندگی انسانها سرشارند و حتی وجودشان تنفس همه موجودات را آسانتر میکنند. دیگر سودمندیهای گوناگون مادی و معنوی نیز در کنار این کارکرد بنیادین جای میگیرند. در میان درختانی که در ایران و دیگر فرهنگها مورد توجه و تقدیساند باید به درختان چنار، سرو و خرما و انار اشاره کرد. اینها در اندیشههای اسطورهای ریشه دارند، از میانه قصهها و افسانهها سربرآوردهاند و در اندیشهها و انگارههای مذهبی، رنگی از تقدس بر خود گرفتهاند. چنارها دیرسال، سرسبز و نشانه بزرگی و باروری و سروها مقدس و بیهمتا و سرسبزند.
گاه حتی یک گونه از درخت بسان انسان تصویر شده است. نخل تنها درختی است که همسان انسان تلقی میشود. افزون بر اینها درخت انار شایسته توجه بسیار است؛ درختی که بر تن سنگهای تخت جمشید خود را مینمایاند و با دیگر گیاهان و درختان، بهشتی نمادین و به تعبیر مهرداد بهار «باغی مقدس با درختانی سنگی» میآفریند.
این درخت در میانه قصههایی عامیانه چون داستان نارنج و ترنج به گونهای تصویر شده است که از دل آن دختری زاده میشود؛ میوهای که میتواند همچون زهدان مادری عمل کند و انسانی بزاید، باید پیش از این قصهپردازی، در اندیشه انسانهای آن فرهنگ بالیده و معناهایی بر خود پوشانده باشد.
دایرهالمعارف فرهنگ عامه، دانستههای ما را درباره درخت و میوه انار بیشتر میکند. با نگاه به تاریخ و آنچه از این بخش ذهنیت مردمان به جای مانده است میتوان گفت این درخت در باورهای ایرانیان جایگاهی ویژه داشته است. انار بنا به توصیف جغرافیدانان و اشارههای متنهایی کهن چون اوستا، میوهای نیک و مقدس است که در آیینهای مذهبی به کار میآمده است. از جمله کاربردها این که در آتشکدهها به جای کفاره گناهان نذر شده، چوب درخت آن به عنوان هیزم میسوزد. رد پای چنین اندیشهای تا به امروز، با گذاشتن شاخهای از درخت انار بر سفرههای نوروزی در میان زرتشتیان به نشان برکت و نعمت مشاهده میشود. انار در اندیشههای اسلامی نیز میوهای سودمند است وجایگاهی ارجمند دارد.
آنگونه که منابع تاریخی توصیف میکند، کاشت درخت انار در ایران پیشینهای بسیار دارد. این درخت در شهرها و روستاهای گرمسیری خزان ندارد و سایهاش همیشگی است. درخت انار با گلهای زیبا، خوشرنگ و روحافزا، سبب شده است که مادر زمین، زهدان طبیعت دانسته شود و به شیوهای نمادین به دلیل دانههای زیاد آن معنای باروری و به دلیل رفع بیماری معنای گونهای جاودانگی دربرداشته باشد. انار در بستر کویر در شهری چون یزد، بهشتی را در پهنه یکدست خاکی آن تصویر میکند. شهری چون تفت با باغهایی پربار و کوچههایی که هریک با شاخسارهای سنگین انارها چون گوشوارههایی یاقوتی مزین است، با میدانی از سبدِ انار همچون بهشتی در دل کویر میدرخشد؛ بهشتی که با دستهای پیشینیان و با سختی آبیاری و نگهداری این میوه خوشرنگ و زیبا، نسبتی شگرف دارد و ماندگاری خود را وامدار آن دستهای نیکاندیش و بهشتآفرین است.
تقدس آن در ذهنیت عامه تا به امروز سبب شده است در زمان خوردن انار، یک دانه آن هم بر زمین نریزد زیرا برآن بودهاند که دانهای بهشتی گم میشود. تقدس انار نزد ایرانیان در منطقههایی چون لرستان و ایلام تا آنجا است که مردم خوردن انار را ثواب میدانند و برای درگذشتگان در شب جمعه انار خیرات میکنند. در برخی از روستاهای یزد نیز خیرات انار در شبهای جمعه و عید قربان رواج دارد. افزون بر اینها خوردن انار در شب یلدا در جایجای ایران مرسوم و بیانگر این باور است که انار بیماریها را دور و آسیبهای تابستانی را که از گرما میآید، دفع میکند. انار در باورهای مردم خراسان نیز معنایی جالب توجه و مهم دارد. خراسانیان معتقدند کسی که در شب جمعه انار بخورد و دانهای از آن را به زمین نریزد، شیطان را از خود دور کرده، پس از مرگ به بهشت روانه میشود.
درخت انار در وجهی دیگر در فرهنگ عامه در مسجدها و زیارتگاههای مذهبی نیز وقف میشود. بر اساس دایرهالمعارف ترکمن، در بابا تکیه که زیارتگاهی متعلق به آصف برخیا وزیر حضرت سلیمان (ع) در دامنههای شمالی نیلکوه در نزدیکی شهرستان مینودشت است، درختانی چون چنار، گردو و صنوبر و انار وقف شده است. معروف است که آصف برخیا بر درخت چنار تکیه میداده و همانجا جان از تنش بیرون رفته است. به روایت دایرهالمعارف ترکمن، مردمان محلی برآناند که درختان انار آن زیارتگاه کرامتهایی را شاهد بودهاند، از اینرو مردم برای رفع نیازهایی مانند بچهدار شدن، ازدواج، رهایی از بیماری و افزایش برکت و محصول زمین و گلهشان به این درختان انار دخیل میبندند. گرهای که دخیلی میشود، رو به قبله است و آنها را برای چندی به آینده امیدوار نگه میدارد و چه بسا که حاجت گره زننده برمیآید و رفع میشود.
دیگر درختهایی که نذر میشوند
درختانی دیگر نیز جز آنچه تاکنون نام برده شد، در میان عامه مردم دارای اهمیت و تقدساند و برسازنده فرهنگی درخور توجه به شمار میآیند. درخت توت در میان درختانی که در فرهنگ عامه ایرانیان از اهمیت برخوردارند، پدیدهای شگفتانگیز و قابل مطالعه است. درخت و میوه توت، در اندیشه ایرانیان از گذشتههای دور تا امروز در زمره اموال همگانی قلمداد میشوند. این درخت در جای جای ایران بسیار مشاهده میشود. بخشندگی و مهربانی بیدریغ درخت توت در پیوند با ویژگیهای اخلاقی انسانی، چنین باوری فرهنگی را برآورده است. درخت توت براساس پژوهش زهرا حبیبیآزاد با نام «نقش طبیعت در زندگی و باورهای مردم ابیانه» بریده نمیشود.
مردم ابیانه بر این باورند که توت نباید از خانه بیرون برود چون اهل آن خانه مشکل پیدا میکنند. اگر به بریدن درخت توت مجبور شوند چوبش را میفروشند و درآمد آن را بر امامزاده یا مسجد وقف و نذر میکنند. مردم ابیانه درختانی بسیار در مکانهای مقدس نذر میکنند. درخت گردو از نظر آنان اهمیت و ارزشی بسیار دارد، از اینرو در روزهایی ویژه چون تاسوعا و عاشورا آن را بر مسجد و امامزاده وقف کرده، میوه درخت را فروخته و با پول آن نذری میدهند. زرشک و پسته نیز از درختانیاند که به شکلی ویژه در دهههای متاخر تاریخ ایران در مناطقی وقف و نذر میشوند. مردم شهرستان سربیشه، درخت زرشک را برای کمک به نیازمندان نذر میکنند. درخت پسته نیز در روستاهای بخش شهرآباد بردسکن بر نیازهای مذهبی منطقه وقف شده است. درختان پسته در یزد گاه برای برگزاری آیینهای مذهبی به ویژه مراسم محرم نذر میشوند.
نمونههایی از این دست بسیار است و برای یادآوری همه نمونهها به نوشتن کتاب یا کتابهایی درباره هر درخت باید اندیشید. به هر حال شمای کلی از تقدس و نذر درختان که از بستر اسطورهها و اندیشههای مذهبی و انسانی ریشه مییابد، خود چون درختی پربار، بخشی مهم از تاریخ فرهنگ عامه را در ایران برساخته است؛ درختی که شاخسارهای گوناگون و ریشههای استوارش در دل تاریخ تا به امروز سرسبز و زنده و در انتظار دستهایی است که به پایش آبی بیفشانند و از آن پاسداری کنند. اشارهای و یادی از حافظ شیراز میتواند یادآور مهربانی و بخشش درخت در پایان این سخن باشد «بر تو خوانم ز دفتر اخلاق/ آیتی در وفا و در بخشش … هر که بخراشدت جگر به جفا/ همچو کان کریم زر بخشش … کم مباش از درخت سایهفکن/ هر که سنگات زند ثمر بخشاش».