کریم خان زند ؛ پادشاهی بی‌رحم با نام نیک!

کریم خان زند در سطح فردی نسبت به دیگر حکمای ایران عاقل‌تر بود، اما ضعف‌هایی نیز داشت. در سطح اجتماعی اصلاحات کریم خان دامنه‌دار نبود و دوره کوتاه حکومت وی تنها یک دوره آرامش موقتی محسوب می‌شد.

کریم خان زند

«حکومت کریم خان زند را می‌توان پدیده‌ای استثنایی در تاریخ ایران دانست. برای وی خوشبختی مردم از همه چیز بالاتر بود. او را برای رفتار و سلوک مهربانانه اش باید ستود.» ادوارد اسکات وارینگ، نویسنده و جهانگرد اروپایی

«کریم خان شاه بزرگی نبود، دربارش شکوه و جلالی نداشت و موفق به فتوحات بزرگی نشد. اما باید قبول کرد که وی به نحوی بسیار عالی حکومت می‌کرد.» سر جان ملکم

کریم خان زند از معدود پادشاهان خوشنام ایران است. اغلب حکما و زمامداران تاریخ ایران افرادی خونریز، بی‌رحم بوده‌اند که به محض رسیدن به حکومت قتل عام و سلاخی را از اطرافیان خود آغاز می‌کردند و به مردم عادی سرایت می‌دادند. حرمسرا‌های بزرگ و پرجمعیت و جلاد‌های بی‌رحم و ثروت‌اندوزی جنون‌آمیز از خصایل همیشگی حاکمان شرقی بوده است. حتی فاتحان بزرگی، چون نادرشاه افشار با وجود فتوحات بسیار و دفاع از مرز‌های کشور اقدامی برای منافع مردمی و همگانی انجام ندادند و تمام عمر را به فتح و خونریزی گذراندند. اما معروف است که کریم خان چنین نبود و زندگی ساده‌ای داشت و در سیاست خارجی همواره خواستار صلح بود. طبعی آرام داشت و به فکر بینوایان و تهیدستان بود.

بررسی زندگی و نتایج اقدامات کریم خان زند نشان می‌دهد که برای ترقی و پیشرفت مملکت تنها حس نیت و شخصی و فضایل اخلاقی کافی نیست. کریم خان مانند بسیاری از حکام ایرانی می‌خواست مردم در آسایش و صلح باشند و کشور پیشرفت کند.

برای رهایی از اوضاع نیاز به انقلابی بنیادین در مناسبات ساختاری بود و تغییر یک حاکم به تنهایی نمی‌توانست رهایی‌بخش باشد و مهمتر اینکه مشکلات ساختاری و عقب‌ماندگی و انحطاط بنیادینی که از قرون قبلی دامنگیر ایران شده بود به وی اجازه تحقق رویاهایش را نمی‌داد.

هرچند شهرت کریم خان زند به رواداری و حسن اخلاق او بوده اما بررسی دقیق‌تر در زندگی او نشان می‌دهد آنچنان که روایت شده نیکوکار و صالح نبود. همانطور که در متن پیش رو خواهید دید جنایات بسیاری از وی سر زده و پادشاهی‌اش مانند اغلب قدرت‌های پیشامدرن بر رودی از خون بنا شده است.

علت اصلی بازنمایی نیک چهره کریم خان در تاریخ ایران این است که او نخستین حاکم ایرانی پس از حمله اعراب بود. پیگولوسکایا ایرانشناس بزرگ روس می‌نویسد: «کریم خان زند پس از سقوط آل بویه، نخستین حاکم ایرانی بود که در سرتاسر ایران حکومت می‌کرد. در میان سقوط آل بویه و ظهور کریم خان، حاکمان یا سلاطین ترک بودند یا مغول

بدون شک این تبار ایرانی در بازنمایی مثبت از وجهه کریم خان تاثیر داشته است. قسمت مهمتر دلیل حسن شهرت او نیز به علت کمتر ظالم بودن کریم خان نسبت به اسلاف و اخلافش بوده است.

کریم خان زند در اوضاع آشوب و هرج و مرج به قدرت رسید و دوره سلطنت او پایانی موقتی بر این هرج و مرج‌ها و استقرار آرامشی نسبی بود. نادرشاه افشار،  رضاقلی تنها جانشین خود را کور کرده بود و ساختار‌های سیاسی بسیار شکننده و بی نظم بودند و در نتیجه این دو مشکل هر کس در منطقه‌ای اعلام حکومت کرد و دولت مرکزی عملا وجود نداشت.

احمدخان ابدالی که از سرداران نامدار نادر بود به هرات رفت و کشمیر و و پنجاب را نیز تصرف کرد و از ایران جدا شد و در واقع پایه‌های کشور امروزی افغانستان را گذاشت. خاندان قاجار در شمال کشور، گرگان و استر آباد نفوذ داشتند و در جنوب کشور خاندان زند.

خوانینی که خواستار ادامه سلسله افشاریه بودند، علیقلی خان برادرزاده نادرشاه را شاه ایران اعلام کردند و علیقلی خان به محض رسیدن به قدرت دستور قتل تمام فرزندان و نوه‌های نادرشاه را صادر کرد. وی برای اینکه تمایز خود از نادر را نشان بدهد، نام عادلشاه بر خود گذاشت، اما یک سال بعد به دست برادرش سرنگون شد.

خراسان نیز به دست شاهرخ نوه نابینای نادرشاه اداره می‌شد و در گیلان هدایت الله خان که فئودالی نیرومند و بی‌رحم بود حکومت می‌کرد. علی مردان خان رئیس ایل بختیاری نیز در غرب تلاش می‌کرد به حکومت برسد.

سخنان کریم خان زند

اصالت کریم خان زند

طایفه زند در اطراف ملایر سکونت داشتند و به زبان لری سخن می‌گفتند. زندی‌ها در زمان نادر بار‌ها با ترکان جنگیده بودند و در سپاهیان نادر نیز سربازان بسیاری داشتند. اما نادر شاه بسیاری از اعضای طایفه را کشته بود و مابقی آن‌ها را به ابیورد تبعید کرده بود. مرگ نادر فرصتی مناسبی برای او و طایفه‌اش بود تا خود را رها سازند و به تبعید پایان دهند.

کریم خان فرزند ایناق خان رئیس طایفه زند بود و در سال‌های حکومت افشاریان در تبعید به سر می‌برد. او را بین طایفه زندیه، توشمال نام داده بودند که به معنی بزرگتر و کدخدا است. کریم خان را دلیر و قوی جثه توصیف کرده‌اند و طایفه زند او را به خردمندی و فرزانگی می‌شناختند. تمام این صفات باعث شد زندیه او را به عنوان رئیس طایفه خود انتخاب کنند.

کریم خان در جوانی به لشکریان نادر پیوست و پس از مرگ نادر به نزد طایفه خود بازگشت. محمدعلی خان تکلو حاکم همدان، نخستین هماورد وی بود. محمدعلی خان نامه‌ای به کریم خان نوشت و دستور داد وی و سربازانش به نزد حاکم همدان بروند و در رکاب او شمشیر بزنند. کریم خان از لحن تکبر آمیز نامه رنجیده خاطر شد و اینگونه ثبت شده که دستور داد گوش‌ها و بینی نامه‌رسان را ببرند. سپس با لشکر ۲۰۰ نفره خود به همدان حمله کرد و لشکر پنج هزار نفره حاکم همدان را مغلوب کرد. این پیروزی باعث شهرت کریم خان شد و با پیچیدن آوازه دلاوری‌هایش به یکی از مدعیان سلطنت بدل شد.

کریم خان زند گلپایگان و همدان را تسخیر کرد و به زودی بیش از دوهزار سرباز جنگجو به لشکر او پیوستند. همچنین خوش‌رفتاری وی با اسرای بختیاری باعث پیوستن بختیاری‌ها به لشکر کریم خان شد.

کریم خان پس از این پیروزی با ابوالفتح خان حاکم اصفهان و علیمردان خان بختیاری متحد شد و این سه خان لر تصمیم گرفتند سلطنت شاه اسماعیل سوم را حفظ کنند و پیمان دوستی بین قبایل خود برقرار کردند. اما به زودی این دو نفر به کریم خان رشک بردند و جنگی میان آنها درگرفت که در آن کریمخان هر دو را شکست داد. با از بین رفتن آن دو، اینک تاج و تخت ایران دو مدعی بیشتر نداشت؛ یکی کریم خان زند و دیگری محمدحسن خان قاجار که در استرآباد به سر می‌برد.

نبرد بین کریم خان و خاندان قاجاریه بالا و پایین‌های بسیار داشت. سپاه زندیه دو بار از قاجار‌ها شکست خوردند و نهایتا در نبردی در نزدیکی اصفهان لشکر محمدحسن خان مغلوب شد و خود وی توسط اعضای خاندانش سر بریده شد.

بزرگ خاندان قاجار آخرین دشمن مهم کریم خان بود و با کشته شدن او کریم خان عملا تنها مدعی تاج و تخت در کشور شده بود. کریم خان بر تمام ایران مسلط شده بود ولی شورش‌های پراکنده‌ای گاه و بیگاه رخ می‌داد و کریم خان تا می‌توانست آن‌ها را سرکوب می‌کرد. با این حال افغانستان به طور کامل از ایران جدا شد و خراسان نیز به دست شاهرخ، نوه نادرشاه، اداره می‌شد.

کریم خان از سال ۱۱۲۸ هجری شمسی فرمانروای ایران بود و در اولین اقدام خود دستور قتل عام افغان‌ها که اکنون دیگر همسایه و رقیب ایران محسوب می‌شدند را صادر کرد. کریم خان به همه حکام دستور داد تا عید نوروز هر چه افغان می‌بینند را به قتل برسانند.

برادرش زکی خان را حاکم مازندران کرد تا اطمینان پیدا کند هیچ یک از افاغنه در مازندران جان سالم به در نخواهند برد. بنابر گزارش کتاب مجمع التواریخ «فقط در تهران ۴۰۰۰ افغان در دم به قتل رسیدند و در روز عید ۹۰۰۰ افغان کشته شدند.»

کریم خان اموال کشته شدگان را تصرف کرد و دستور داد یک قصر سلطنتی برایش در تهران بسازند که بعد‌ها با توسعه بیشتر تبدیل به کاخ گلستان شد که بعدها مقر اصلی حکومت قاجاریه در ایران شد.

کریم خان پس از این اقدام به آذربایجان رفت تا شورش‌های پراکنده در آنجا را سرکوب کند. در ارومیه با شیخ علی خان زند یکی از باوفا‌ترین سردارانش به اختلاف خورد و دستور داد وی را کور کنند و لشکری هم برای سرکوب برادر خود، زکی خان زند عازم اصفهان کرد. مدتی بعد نیز طوایف بنی کعب را سرکوب کرد و آن‌ها متعهد شدند به ایران خراج بپردازند.

شیوه حکمرانی کریم خان زند

کریم خان اکنون دیگر حاکم ایران شده بود و اغلب اوقات خود را در شهر شیراز می‌گذراند. دوره ۱۴ ساله حکومت کریم خان کشور در آرامش بود. کریم خان مالیات‌ها را کاهش داد و آنچه از درآمد‌های دولت حاصل می‌شد را سریعا برای امور عامه و ساخت و ساز کشور صرف می‌کرد. اما این هزینه‌ها و ساخت و ساز‌ها بیشتر معطوف به شیراز و اصفهان، دو شهر مورد علاقه خود کریم خان بودند و او آشکارا بین مناطق مختلف کشور تبعیض می‌گذاشت.

محمد احمدپناهی سمنانی تاریخ‌نگار و نویسنده ایرانی در کتاب «کریمخان زند، نیکوترین زمامدار تاریخ ایران» چنین می‌نویسد: «علاقه کریم خان به استرار عدالت اجتماعی و شاد کردن دل مردم یک حقیقت است؛ اما همه حقیقت نیست. واقعیت این است که شعاع عاطفت کریم خان بر شیراز که پایتخت بود و اصفهان که نزدیک پایتخت بود بیشتر از شهر‌هایی که زیر حکومت فرستادگان وکیل قرار داشتند، پرتوافشانی می‌کرد. برخی عمال او در ولایات به ظلم و درازدستی به حق مردم مبادرت می‌کردند که آثار متعددی از آن در صفحات تاریخی باقی مانده است. از زکی خان و آدمکشی‌ها و سفاکی‌های او، از شیخ علی خان زند و خودسری‌ها و جاه‌طلبی‌ها و خست‌های او، از خدا مراد خان زند و بوالهوسی‌ها و سبکسری‌های او در کرمان که موجب طغیان تقی خان درانی شد و از تقی خان بافقی و جنایات و سالوس کاری هایش حکایات فراوانی گفته‌اند.»

با تمام نقدهایی که به کریم خان شده، مردم در دوره او اوضاع به مراتب بهتری داشتند تا آنچه در دوران‌های پیشین دیده بودند. کریم خان راه‌ها را از راهزنان و دزدان پاک کرد. گشتی‌ها و گزمه‌هایی معین کرد تا شب تا صبح در کوچه‌ها و بازار گشت بزنند و از مال و جان مردم مراقبت کنند. امور دیوانی را نظم بخشید و برای هر شهر علاوه بر حاکم هفت عنوان دیگر معین کرد که عبارت بودند از وزیر، مستوفی، وکیل الرعایا، محصص، کلانتر، نقیب و محتسب که هر کدام وظایف امنیتی و دیوانی خاصی را بر عهده داشتند.

کریم خان همچنین دستور داد شهر‌ها در ساعاتی منظم نظافت شوند و پس از اینکه ساعت منع عبور و مرور در شهر‌ها توسط طبل اعلام می‌شد، نظافتچیان که آن‌ها را «ریکا» می‌نامیدند، شهر را جارو می‌کردند. اقدامات عمرانی وی نیز چشمگیر بود. کریم خان بازار، حمام، زندان و مسجد ساخت که همگی پس از او با عنوان مجموعه وکیل (حمام وکیل، بازار وکیل، مسجد وکیل و …) شناخته می‌شوند. همچنین اوضاع دفاعی شهر‌ها را سامان داد و برای حصار‌های اطراف شهر شیراز دروازه‌های متعدد ساخت.

کریم خان همچنین در اقدامی تحسین‌برانگیز حقوق اقلیت‌های دینی در ایران را به رسمیت شناخت. ویلیام فرانکلین درباره این موضوع چنین نوشته: «او از نظر مذهبی متعصب نبود و همه اقلیت‌های مذهبی در زمان او در نهایت آسودگی و راحت خیال به سر می‌بردند و مذهب خود او کوچکترین تاثیری در وضع دیگران نداشت.»

کریم خان امنیت خلیج فارس را برقرار کرد تا داد و ستد رونق بگیرد و تجارت را تشویق کرد. کالا‌های ایرانی که در زمان کریم خان صادر می‌شدند عبارت بودند از ابریشم، پنبه، خشکبار، تریاک و مواد دارویی. کمپانی هند شرقی نیز از شهر شیراز شراب خریداری می‌کرد و مس و گوگرد و مواد معدنی هم توسط بریتانیایی‌ها خریداری می‌شد.

نوادگان کریم خان زند چه کسانی هستند

محبوبیت کریم خان علت دیگری هم داشت و آن عبارت بود از ساده زیستی وی. او خود را وکیل الرعایا نام نهاد. از تجملات پرهیز می‌کرد و لباس‌های ساده می‌پوشید. راوندی در تاریخ اجتماعی ایران ظاهر او را چنین توصیف کرده: «لباس تابستانی او چیت ناصرخانی بود که در بروجرد روی کرباس به عمل می‌آوردند و لباس تابستانه‌اش اطلس پنبه‌ای و قدک اصفهانی. همیشه عبایی روی قبا می‌پوشید و شال ترمه زردی را عمامه می‌کرد و شال دیگری نیز روی کمر می‌بست و همین لباس ساده هم گا‌ها به درجه اندراس و کهنگی می‌رسید. مادام زندگانی هم استعمال جیفه و جواهر ننمود.»

زندگی کریم خان با این که ساده بود، اما به هیچ وجه کسالت آور نبود. او بسیار خوشگذران بود و به شراب و خنیاگران شیراز تا پایان عمر علاقه داشت. داستانی هم از عشق آتشین او به دختری به نام شاخه نبات نقل می‌شود که گویا در جوانی درگذشته و کریم خان در سوگش شعر‌ها گفته و اشک‌ها ریخته است.

کریم خان در عین اینکه صفات مورد پسند مردمی،مانند همه پادشاهان ایرانی از بی‌رحمی نیز بهره‌ای کافی برده بود. علاوه بر کشتار افاغنه که ذکرش رفت، کریم خان مردم لیروای و خوزستان را به شدت مورد اذیت قرار داد. این دو منطقه که از دادن سرباز و ملازم جنگی به کریم خان امتناع کرده بودند، تاوان سنگینی پس دادند. کریم خان دستور داد سر بزرگان آن‌ها را ببرند و از کله‌های بریده مناره بسازند و فرزندان و زنان آن‌ها را به اسارت بگیرند. همچنین خشونت‌های فردی گاه و بیگاه از کریم خان سر می‌زد.

در تاریخ گیتی گشا می‌خوانیم: «کریم خان در یک روز ناگهان کشیک‌چی‌باشی و رئیس محافظات مخصوص خود، تراب خان چگینی و همچنین میرزا عقیل اصفهانی از مستوفیان بزرگ و چند تن دیگر را بدون هیچ بهانه‌ای به قتل رساند.»

کریم خان میرزا عقیل و یک نفر دیگر را به حرمسرا برد، ابتدا کورشان کرد و سپس با شمشیر خودش آن‌ها را به دو نیم کرد و چند زن خدمه را نیز به ظن دست داشتن در توطئه‌ای برای قتل وکیل، اعدام کرد.

کریم خان در این قبیل اقدامات دیوانه‌وار حتی به خانواده خود نیز رحم نمی‌کرد. پناهی سمنانی می‌نویسد: «از دیگر اعمال زشت کریم خان، داستان به آب انداختن فرزند نوزاد خویش است. روزی کریم خان همراه با حرم وخانواده خود از راه‌های موهستانی سخت و رودخانه پر آب چمن گندمان، خسته و کوفته و بیمناک پیش می‌راند و در همان حال که با دشمنان می‌جنگید کار دشوار هدایت و گذراندن زنان و کودکانش را نیز عهده دار بود. یکی از زنان او که قنداقه طفل شیرخوار را در یک دست و عنان اسب را در دست دیگر داشت، از بیم فروافتادن با کندی پیش می‌رفت و از دیگران عقب می‌ماند. کریم خان ناگاه به عمل عجیب و غیر منتظره دست زد و با نوک نیزه، قنداقه طفل را از آغوش مادر ربود و در دل امواج رودخانه رها کرد.»

معلوم نیست این روایت چقدر سندیت داشته باشد اما اگر واقعی هم نباشد، اتفاقاتی همچون لیراوی و نسل‌کشی افغان‌ها کاملا سندیت دارد و بدون پذیرش روایت قتل نوزاد شیرخواره می‌توان درباره بی‌رحمی‌های گاه و بیگاه او نظر داد. این جنون البته در گمارده‌های کریم خان بیش از خود او بود. در کتاب‌های تاریخی معمولا زندیه را نماد نیکی و خوبی و آغا محمدخان قاجار را دیو بدسیرتی که علیه این خوبی فتنه کرد، می‌دانند. اما بررسی ماجرا‌های کریم خان و گمارده هایش این روایت را زیر سوال می‌برد.

زکی خان که یکی از نزدیک‌ترین گمارده‌های کریم خان بود در مازندران چنین جنایاتی کرد که مردم مازندران بعد‌ها یکپارچه از آغامحمد خان قاجار حمایت کردند تا انتقام آن‌ها را از زندیه بگیرد. در منطقه هزارجریب دامغان ضابط منطقه که اتفاقا او نیز حاجی زکی خان نام داشت از دادن علوفه و آذوقه به لشکریان زکی خان زند خودداری کرد. زکی خان نیز در عملی وحشیانه همه آن‌ها را از زن و مرد وبچه، به قتل رساند.

ابوالحسن غفاری کاشانی این واقعه را چنین شرح می‌دهد: «کل آن جماعت را دستگیر کردند. به حکم زکی خان تیغ قتل عام از نیام کشیده به قتل دو هزار کس از آن جماعت پرداختند و از سر‌های ایشان در منطقه مذکور کله منار‌ها رو به اوج افراختند. حاجی زکی خان را نمیز بستند و بند از بندش جدا کردند.»

سربازان زندیه پس از کشتار نیز اموال مقتولین را تصرف کردند. در رستم التواریخ نیز می‌توان از این فضایل زکی خان پیدا کرد: «پس از قتل مردان، هنگامی که وقت نماز شد به دقت وضو گرفته و در نهایت خضوع و خشوع مشغول نماز شد و نوافل و تعقیبات آن را به جا آورد؛ و پس از آن اهل و عیال کشته شدگان را فرستاد آوردند و به اقسام فضایح در ملا عام، پرده نلاموس ایشان را پاره کرده و باز نماز شب می‌گذارد و دائم به اوراد واذکار مشغول بود.» بدیهی است که کریم خان نیز با زکی خان مدارا می‌کرد و اعمال او را پاداش می‌داد!

سیاست خارجی کریم خان زند نسبتا خردمندانه بود و وی در طول سلطنتش از جنگ دوری می‌کرد. اما جنگ بصره عمل نابخردانه‌ای بود که از وی سر زد و جز خسارت چیزی نداشت. جنگ بهانه‌ای مذهبی داشت. عمر پاشا حاکم عثمانی با زوار ایرانی بدرفتاری می‌کرد.

کریم خان نامه‌ای به سلطان عثمانی نوشت و سر بریده عمر پاشا را از وی درخواست کرد و با بی‌توجهی سلطان عثمانی به بصره لشکر کشید. در همین زمان سلطان عثمانی درگذشت و برادرش سلطان عبدالحمید اول به سلطنت رسید.

سلطان جدید خواسته کریم خان را اجرا کرد و قول داد از این پس هم مشکلی برای زوار ایرانی رخ ندهد. در عوض از کریم خان درخواست کرد به بصره لشکر نکشد چرا که بصره ملک مادری وی است و در عوض بصره نیز هر کدام از ایالات عثمانی را خواست حاضر است به او واگذار کند.

کریم خان این درخواست سلطان عثمانی را حمل بر ضعف او کرد و به بصره لشکر کشید. جنگ در بصره فرسایشی شد و سپاهیان کریم خان بصره را محاصره کردند. محاصره ۱۳ ماه طول کشید و نهایتا بصره به دست سپاهیان کریم خان تصرف شد و خود وی به شیراز بازگشت.

مردم بصره مدام علیه ایرانیان اشغالگر شورش می‌کردند و حکومت ایران در آنجا زیاد دوام نیاورد و به زودی دوباره مستقل شد. جنگ بصره تنها منابع ملی را اتلاف کرد و باعث تیره شدن روابط با عثمانی شد و هیچ دستاوردی نداشت.

نبش قبر کریم خان زند

نبش قبر کریم خان زند

کریم خان مدتی پس از بازگشت از جنگ بصره بیمار شد و هر روز قوای جسمی‌اش کمتر می‌شد. کریم خان زند در سال ۱۱۵۷ هجری شمسی از دنیا رفت و پس از مرگش، به علت دامنه دار نبودن اصلاحاتش، کشور دوباره دچار هرج و مرج و آشفتگی شد.

جنازه کریم خان به دلیل درگیری‌های خونینی که در دربار وی پیش آمده بود سه روز روی زمین ماند و پس از اینکه زکی خان بیشتر بزرگان زندیه را کشت و کور کرد جنازه کریم خان را در عمارت کلاه فرنگی شیراز دفن کرد.

آغامحمد خان قاجار در دربار کریم خان بزرگ شده بود و به نوعی گروگان وی بود تا مبادا خاندان قاجاریه شورش کند. سیزده سال پس از مرگ کریم خان که آغا محمدخان به قدرت رسید دستور داد استخوان‌های کریم خان را از قبر خارج کنند و زیر پله‌های قصر او دفنش کنند.

سر جان ملکم درباره این ماجرا چنین می نویسد: «آغا محمدخان قاجار که فردی به‌غایت انتقام‌جو بود استخوان کریم‌خان را از قبر بیرون آورده به طهران برد و… در آستانه سرای سلطنت دفن کرد تا به خیال خود هر روز استخوان‌های دشمنان را پامال کرده باشد!»

یک قرن و نیم بعد (۱۴۷ سال) زمانی که رضاشاه به قدرت رسید، برای نشان دادن سیاست قاجاریه‌زدایی خود استخوان‌های کریم خان را از زیرپله کاخ گلستان بیرون کشید و آنها را به کربلا فرستاد تا آبرومندانه دفن شوند.

منابع:
کریم خان زند / احمد پناهی سمنانی / نشر ندا
کریم خان و زمانه او / پرویز رجبی / نشر آمه
کریم خان زند / محبوبه طهرانی / نشر پارسه
تاریخ زندیه / دکتر هادی هدایتی / انتشارات دانشگاه تهران
رستم التواریخ / محمد هاشم آصف / نشر امیرکبیر

بهترین از سراسر وب

[toppbn]
4 نظرات
  1. تسنیم موحد می گوید

    یعنی چی، کریم خان زند دوست نداشته که شاه صداش کنن و خودشو وکیل الرعایا نام گذاشته، از ثروت ملی کشور نیمده کاخ بسازه و تجملات و نوکر و کلفت داشته باشه. به مردم ظلم نکرده و خیلی عادل بوده، ولی بعد مرگ کریم خان که چیزی از زندیه باقی نمونده، لطفعلی خان اومده حکومت کرده ولی تا آقا محمد خان حمله کرده به جای مقاومت فرار کرده، اطلاعات درست در اختیار مردم بزارید لطفا

  2. بدون نام می گوید

    من که عنوان رو خوندم تو متن دنبال یک ایراد از کریم خان بودم اما ایراد بزرگی پیدا نکردم تنها اشتباهش پر و بال دادن به اغا محمد خان بود

  3. محمد می گوید

    گرسنگی دادن به مردم ارومیه را ننوشتید

  4. کوروش می گوید

    آیا به نظر شما قنداقه نوزاد شیرخوار رو با نوک نیزه از آغوش مادرش ربودن و به رودخانه خروشان افکندن اوج سبعیت و وحشیگری نیست؟

ارسال یک پاسخ