شاهان صفوی و مقام انسان-خدا (انسان آرمانی)
و دلیل افزایش امامزادگان و نذورات مردم در ایران زمین
مقدمه
خاندان صفویان با اینکه از دو طریق خود را نماینده شاهان باستانی ایران (ساسانیان) و ائمه معصومین (امام علی (ع))در ایران نشان داده اند (داستان ازدواج شهربانو و امام حسین (ع)) اما آنان در زمان شیخ صفی الدین همچنین از شیخ زاهد گیلانی تاییدیه ای برای تشکیل طریقت خودشان در اردبیل گرفته اند که به گفته منبع خاندانی آنها (کتاب :صفوهالصفا) طریقت زاهدیه به طریقت صفوی انتقال یافته و با وفات شیخ زاهد طریقت زاهدیه منقرض شده و جای آن را طریقت صفوی در اردبیل به عهده گرفته است.
شیوخ صفوی در زمان (شیخ جنید و شیخ حیدر صفوی) امرور دنیوی و سلطنت را به طریقت خود اضافه نموده اند که به قول دکتر والتر هینتس (در کتاب تشکیل دولت ملی در ایران)به آن حکومت روحانی اردبیل (حکومت دینی صفوی در اردبیل) گفته شده است.
این نوع حکومت با اقدامات اسماعیل میرزا که اینک در تمام ایران زمین و همسایگان (تیموریان و ازبکان و عثمانی ها و مملوکان مصر) و دولت های مسیحی دیگر در جهان با اسم و لقب شاه اسماعیل صفوی (Shah Ismail I Sophy of persia) شناخته میشد بنا به گفته مورخان : مریدان و طرفدران عقاید الهویت را به شخص شاه اسمعیل نردیک کرده اند و او را به صورت (انسان-خدا)به سبک پادشاهان ساسانی در آورده اند(البته این هم باید گفت:در سفرنامه ونزیریان گفته شده شخص شاه(اسماعیل) از اینکه او را خدا بنامد خوشش نمیآید) طرز فکری که که در زمان شکست در چالدران به طور تقریبی از بین رفت و بعد ها در زمان جانشین شاه اسماعیل با قدرت توسط شاه طهماسب اول صفوی با این طرز فکر مبارزه شد ولی همچنان تا اخر صفویان به طور نسبی به شاهان صفوی با این دید نگاه میکرده اند.
بخشی از کتاب پهلوان پوریای ولی وکنز الحقایق وی
با فروپاشی سلسلۀ ساسانی و آمدن اسلام به ایران، تودههای عوام ایران قرنها تا زمان صفویه انسان آرمانی یا انسان-خدای خود را در پادشاهان نیافتند. در دو سه قرن آغازین اسلامی گهگاه باور به انسان-خدا را در پیروان قیامکنندگانی چون بابک خرمدین (مقتول: ۲۲۳ق) و ابومسلم خراسانی (مقتول: ۱۳۷ق) میتوان یافت. همان کسانی که وقتی خبر قتل ناجوانمردانۀ ابومسلم را به دستور منصور دوانیقی شنیدند، گفتند: ابومسلم نمرده است و نمیمیرد و روزی ظهور خواهد یافت؛ اما با نیرو گرفتن سلطۀ خلفای عرب بر ایران، تودههای مردم ایران انسان-خدا را دیگر در شاهان غزنوی و سلجوقی و خوارزمشاهی نجستند، بلکه ازبرای ارضای خاطر و رفع نیاز روحی خود، به سلاطین طریقت یعنی صوفیان روی آوردند و بر پایۀ باور به ولایت پیران تصوّف قداست انسان-خدایی را به آنان بخشیدند.
با ظهور صفویه و به قدرت رسیدن این گروه از صوفیان شیعی مقام انسان-خدایی از مشایخ تصوّف در ایران سلب شد و به شاهان صفوی و سادات اختصاص یافت و ازاینرو زیارتگاههای امامزادهها افزایش یافت و تودههای مردم به جای نذر و نیاز بر مقبرۀ مشایخ صوفی به امامزادهها پناه بردند و حاجات خود را از آنها خواستند.
در طی اعصار در کنار امامزادهها برای دیگر انسان-خداهایی که تودههای عوام در دورههای گوناگون تاریخ در ذهن خود برساخته بودند، مقبرههایی ساخته شد که مردم بتوانند با آنها راز و نیاز کنند. برخی از این انسان-خداها یا قهرمان آرمانی تودههای مردم، شخصیتهای افسانهایاند مانند جوانمرد قصّاب که هم مقبرهای در جنوب تهران، پایتخت ایران، دارد و هم مقبرهای در نزدیک بلخ در افغانستان. مردم حوزۀ وسیع ایران فرهنگی در هر منطقه نیازشان بوده است که به انسان-خدا دسترسی داشته باشند. برای همین برای هر انسان-خدایی چندین مقبره در جاهای گوناگون ساختهاند. حتی خضر هم که به باور مسلمین زندۀ جاوید است، مقبرههایی دارد که تودههای عوام آنها را زیارت میکنند.