داستانی از شاه سلطان حسین صفوی و علامه مجلسی دوم
اواخر دوران صفویه
داستان از زمانی شروع میشود که بنا به روایتی شاه سلیمان بین دو پسر خود یکی حسین میرزا (تن آسایی و رفاه و آسایش) و عباس میرزا( جنگاوری و سیاست مدار) در شورای خواجگان حق انتخاب میگذارد.شورای خواجگان برای اینکه بتوانند روی شاه بعدی فشار بیاورند و او را کنترل کنند حسین میرزا را شاه اعلام میکنند.در اوایل تاجگذاری شاه سلطان حسین دستوری مبنی بر کور کردن برادرش نمیدهد چون در دوران کودکی و در حرمسرا هر دو(عباس میرزا و سلطان حسین) به هم قول داده بودند که هر کدام شاه شدند دیگری را کور نکنند.خواجگان فشار های زیادی به سلطان حسین آوردند تا برادرش را کور کند. شاه مردی مذهبی و دارای روحیه لطیف و مهربان بود.در اوایل سلطنت شاه سلطان حسین بنا به پیشنهاد های علامه مجلسی ثانی(شیخ السلام آن وقت) مشروب خوردن و تولید مسکرات(حتی برای مسیحیان) و کلیه ارکان مضر (لواط و روسپیگری ها و…. ) حرام اعلام شد و شخص شاه سلطان حسین دستور داد بطری های شراب را در حضور مردم بیرون قصر بشکانند. قدرت صوفی گرا ها (صوفی های قزلباش) در زمان شاه سلطان حسین و به کمک علامه مجلسی ثانی روز به روز کمتر و کمتر میشد و به قدرت عالمان دینی روز به روز بیشتر افزوده میشد.مردم از آن روزی که درست کردن و خوردن شراب به دستور شاه سلطان حسین ممنوع اعلام شد به او( ملا حسین) میگفتند. روز ها میگذشت و دارایی های داخل خزانه روز به روز کمتر از دیروز میشد مقامات بلند پایه دولتی هر بار به شاه سلطان حسین میگفتند ما از مسکرات سازی ها و روسپیگری ها مالیات میگرفتیم ولی همینک چون همه ی آن ها ممنوع شده دخلمان با خرجمان ناسازگار شده و دستور بدهید آن فرامین را لغو کنند. هر بار شاه از این بحث ها دوری میکرد.
خواجگان و درباریان دست به اقدامی زدند که بتوانند شاه را راضی کنند تا فرامین قبلی خویش را لغو کند.به سوی عمه بزرگ (مریم بیگم)سلطان حسین رفتند و این قضیه را به او گفتند او هم نقشه ای کشید تا بتواند نوه ی خود را با طعم مشروب آشنا کند.
یک روز عمه بزرگ (مریم بیگم)شاه سلطان حسین خود را به یک بیماری زد و در شب شاه سلطان حسین برای عیادت به طرف کاخ مادربزرگش رفت و او را بیمار دید و عمه بزرگش به او گفت طبیب گفته هست که تنها دوای درد من شراب میباشد و این زمان شما هنوز مسکرات را ممنوع کرده اید و من نمیتوانم شرابی گیر بیاورم.
شاه به ملازمان خود دستور داد سریعا به محلات ارمنی نشین بروند و مقداری شراب برایش بیاورند.
ملازمان رفتند و با اقداماتی خاص مقداری شراب برایش آورند و شاه مقداری از آن را داخل یک کاسه ریخت و پیش مادر بزرگش برد ولی مادربزرگ به او گفت چون شما شاه هستید اول شما از این شراب بخوید با اصرار های مریم بیگم (عمه بزرگ شاه )شراب را خورد و چند سال بعد همان قدر شراب مینوشید که پدرش و پدربزرگ او مینوشیدند و باعث سستی او هم در مذهب هم حکومت داری شد
منابع:
- بنمایه ای از کتاب آن روی سکه (پژوهشی در تاریخنگاری ایران) نویسنده عباسقلی غفاری فرد و
کتاب علل سقوط شاه سلطان حسین
نوشته:ژان آنتوان دو سرسو
مترجم: ولی الله شادان - کتاب امپراتوری اندیشه(تاریخ ایران) مایکل آکستورنی ترجمه شهربانو صارمی صفحه ۱۸۰