معرفی تعدادی از رجال و روشنفکران قاجاری
رجال و روشنفکران قاجاری به دو دسته دولتی و غیردولتی تقسیم میشوند، غیر دولتی به گروه مذهبی و غیرمذهبی منقسم میشوند.
از رجال بزرگ دولتی میتوان از عباس میرزا، قائم مقام، امیرکبیر، سپهسالار و از رجال روشنفکران مذهبی می توان به آیت الله میرزا حسن شیرازی، شیخ مرتضی انصاری، فاضلین نراقی، سید جمال الدین اسدآبادی، شیخ هادی نجم آبادی، اشاره کرد.
از رجال روشنفکران غیرمذهبی میتوان به میرزا ملکم خان، رضاقلی هدایت، عبدالرحیم طالبوف، میرزا آقاخان کرمانی اشاره کرد. در اینجا به زندگی و اندیشه سیاسی سید جمال الدین اسد آبادی، میرزا ملکم خان، فتحعلی آخوندزاده و میرزا عبدالرحیم طالبوف به طور مختصر اشاره میکنیم.
سید جمال الدین اسدآبادی
سید جمال در سال ۱۲۵۴ ق/ ۳۹- ۱۸۳۸ م در اسداباد همدان به دنیا آمد، تا ده سالگی در نزد پدر به تحصیل مقدمات پرداخت و سپس به همراه پدر و قزوین از آنجا به تهران و عتبات عالیات رفت و از محضر شیخ مرتضی انصاری بهره برد. (رحمانیان، ۱۳۸۲: ۱۱۵) او در سن هفده تا هجده سالگی به هندوستان سفر کرد.
سید جمال در طول اقامتش در هند تا سال ۱۸۸۲، از نزدیک با اندیشههای تحصلی پوزیتیو یستی سید احمد خان آشنا شد و رساله معروف 《حقیقت مذهب نیچه و بیان حال نیچریان》 را در رد سید احمد خان و پیروان او نوشت، که نخست در سال ۱۸۸۱ در حیدر آباد منتشر شد. این کتاب را بعدا محمد عبده به زبان عربی ترجمه و در سال ۱۸۸۶ با عنوان الرد علی الدهریین منتشر کرد.
سید جمال در سال ۱۲۸۸ ق/ ۱۸۷۰ م به مصر و استانبول سفر کرد و در آنجا روشنفکران به مقامات عثمانی که در ایجاد اصلاحات تنظیماتی مفید و موثر بودند از وی استقبال گرمی کردند. سیدجمال بار دوم در سال ۱۲۸۷ ق/ ۱۸۷۱ م به مصر رفت و در آنجا هشت سال اقامت کرد و در آغاز سال ۱۸۸۳ م مدت کوتاهی را در لندن گذراند و سپس به پاریس رفت. او در پاریس با همکاری نزدیک دوست و شاگرد خود محمد عبده – که او را از لبنان به پاریس دعوت کرده بود – به انتشار روزنامه معروف العروه الوثقی پرداخت. انتشار العروه به دلیل مشکلاتی پس از هجده شماره در سپتامبر ۱۸۸۴ م متوقف شد.
سید در سال ۱۳۰۳ ق/ ۱۸۸۶ م به دعوت ناصرالدین شاه به ایران آمد و سمت مشاوره خاص را به شاه پیشنهاد کرد و این پیشنهاد پذیرفته شد. در عین حال، از سیاست های شاه در مسئله مشارکت سیاسی انتقاد میکرد. این اختلاف عقیده باعث شد که سید جمال ایران را به مقصد روسیه ترک کند. او در سال ۱۳۰۶ ق/ ۱۸۸۹ م در مسیر راه خود به پاریس در مونیخ با ناصرالدین شاه ملاقات کرد و شاه او را به ایران دعوت کرد.
سید جمال الدین در سال ۱۳۰۷ ق به ایران آمد، ولی شاه قاجار به او اعتنایی نکرد و چون این زمان مصادف با انعقاد قرارداد رژی بود، سید مردم را علیه رژیم شوراند و مدت هشت ماه در حرم عبدالعظیم پس نشست و دوباره تبعید شد. او در سال ۱۸۹۶ م به دست داشتن در قتل ناصرالدین شاه متهم گردید. سیدجمال بقیه عمر خود را در استانبول تحت حمایت و بعداً تحت نظر سلطان عبدالحمید دوم به سربرد. در نهم مارس ۱۸۹۷ م/ هجدهم اسفندماه ۱۲۷۶ ق بر اثر بیماری سرطان درگذشت و در استانبول به خاک سپرده شد.
سیدجمال شخصیتی جامع الاطراف و زندگی پر حادثه ای داشت عمر شصت ساله خویش را مصروف شناخت عصر خویش و تلاش در جهت ارتقای وضعیت مسلمانان نمود. سیدجمال به فراست دریافت که مهمترین مشکل جهان اسلام خطر استعمار (به ویژه انگلستان )است و مهمترین راه دفع این خطر دعوت مسلمانان به اتحاد و وحدت کلمه است. از این رو تمام نیرو و نبوغ خود را مصروف بیداری و آگاهی مسلمانان نمود و فارغ از تعلقات معمول و بدون انتساب خویش به سرزمین و ملتی خاص، به کشورهای مختلف سفر کرد و از انواع روش ها و تلاش ها برای رسیدن به مقصود استفاده کرد. تا رستاخیزی هم در اندیشه مسلمانان به وجود آورد.
سیدجمال مرد عمل و تحرک و بیگانه با سکون آرامش بود و عصر خویش را میشناخت و با نگاه ژرف خویش تحولات آینده را پیش بینی می کرد، سید جمال، وجدان بیدار عصر بی خبری مسلمانان بود که اهداف و آرمان هایی بزرگ همچون اتحاد اسلام را در سر می پروراند و برای تحقق آنها بی صبرانه و پایدار به هر تلاش دست می زد. چارچوب فکری سید جمال، مبارزه با استعمار و استبداد ایجاد وحدت بین مسلمانان و تبدیل شیوه حکومت استبدادی به مشروطه بود. (طباطبایی، ۱۳۵۰: ۱۶۲)
یکی از محورهای مهم فکری سید جمال الدین، اندیشه ضد استبدادی وی است. او بر این اعتقاد بود که قوه مطلقه ی استبدادی موجد آزادی عدالت نمیتواند باشد مگر آن که به قدرتی مقید و محدود شود.(مدرسی چهاردهی، ۱۳۶۰: ۱۳۷) از نظر او اساس عقب ماندگی ملتهای مسلمان در بی نصیبی ملتهای مسلمان از آزادی و دانش است. او می گوید: تا زمانی که ملت در نادانی و جهالت خود باقی هستند، حکومت فردی دوام پیدا می کند. هنگامی که نور معرفت در ملتی درخشندگی داشت، نخستین کارش به وجود آوردن نهضت آزادی و رهایی از قیود زنجیره ها و طرز حکومت هایی است که متناسب با شئون اجتماعی او باشد. (همان :۱۴۲)
از نظر سید جمال الدین، اولین رکن دین اسلام این است که عقول را، از آن خرافاتی که هر یک برای کوری عقل کافی است، پاک سازد. (اسدآبادی، ۱۲۹۸ ق: ۷۶) او تعصب افراطی سنت پرستان را که ستیز با هر آنچه که رنگ و بوی تجدد غربی را داشته باشد، میانجامد خیانت در حق اسلام و مسلمین میشناسد. (رحمانیان ۱۳۸۷: ۷۲ و ۷۳)
میرزا ملکم خان
یکی دیگر از رجال و روشنفکران قاجاری میرزا ملکم خان بوده است. ملکان به تاریخ ۱۲۳۹ ق/۱۸۲۴ م در محله ارمنی نشین جلفای اصفهان متولد شد و به سال ۱۳۲۶ ق در شهر لوزان سوئیس درگذشت. او فرزند میرزا یعقوب اصفهانی بود، میرزا یعقوب در دوران جوانی با مسافرت به کشورهای اروپایی و تسلط بر زبان های روسیه و فرانسه و همچنین اندکی آشنایی با تحولات روز جهان، توانست به عنوان مترجم در سفارت روسیه در تهران مشغول به کار شود. وی در سالهای بعد کیش مسلمانی را برگزید.
ملکم از ده سالگی در سال ۱۲۵۹ ق/ ۱۸۴۴ م به فرانسه رفته و بعد از تحصیلات ابتدایی وارد مدرسه پلی تکنیک شده و علاوه بر علوم طبیعی و مهندسی در رشته حقوق سیاسی نیز اطلاعاتی کسب کرده است. او تقریباً سه چهارم عمر پر ماجرای ۷۷ ساله خود را در خارج از ایران فرانسه، عثمانی، مصر، انگلستان، ایتالیا و سوئیس گذرانده است.
ملکم به سال ۱۲۷۶ ق/۱۸۶۰ م به ایران بازگشت و عنوان مترجمی دولت و معلمی دارالفنون را به دست آورد. اولین مأموریت سیاسی او در سال ۱۲۷۳ ق بود که در معیت فرخ خان امین الملک کاشی انجام شد. حاصل این سفر انعقاد قرارداد پاریس و جدایی افغانستان از پیکر ایران بود. ملکم در این هیئت، سمت مترجمی را داشت. در سفر به پاریس وارد لژ فراماسونری شد، به تقلید از آن تشکیلات فراموشخانه را در ایران تاسیس کرد. ناصرالدین شاه که در ابتدا سازمان نیمه مخفی ملکم را بی اهمیت تلقی میکرد، اندک اندک، از ترتیبات آن بیمناک شد و دستور انحلال آن را داد و ملکم، ۱۲۷۸ ق به عثمانی تبعید گشت. پس از تبعید میرزا ملکم خان مدتی در مصر به عنوان کنسول ایران فعالیت کرد. و بعد از آن به اسلامبول بازگشت و در این زمان بر اثر رفت و آمد در محافل ادبی و اجتماعی ترکیه با افکار افرادی چون آخوندزاده آشنا شد.
میرزا ملکم خان در سال ۱۲۸۸ ق/۱۸۷۲ م به تهران آمد و به سمت مستشار میرزا حسین خان سپهسالار صدراعظم منصوب گردید، سپس وزیر مختار ایران در لندن شد و لقب پرنس گرفت. وی از عوامل تاثیرگذار در جریان امتیاز رویتر بود؛ همچنین در زمینه امتیاز لاتاری – بلیط بخت آزمایی – نیز دست داشت. قرارداد سهام این امتیاز را پس از لغو آن در ایران توسط علما، به سرمایهداری انگلیسی در لندن فروخت؛ که با اعلام لغو قرارداد، دولت انگلستان او را به اتهام کلاهبرداری محاکمه کرد شاه نیز همه مناصبش را از او گرفت. وی پس از غزل از تمام مناصب و محروم شدن از تمام القاب و عناوین، روزنامه قانون را برای انتقام گیری از شاه و صدراعظم او – در این هنگام امین السلطان – در لندن تاسیس کرد. (فراستخواه، ۱۳۷۷: ۸۴ – ۸۰ ) قانون، روزنامه خاصی بود که تنها حمله به سیاست ایران روز را هدف قرار داده بود و غالب مقالات و اخبار آن در پیرامون خرابی اوضاع آن روز دور می زد.
میرزا ملکم خان تحت تاثیر اوضاع جدید اروپا، به خصوص فرانسه و تحولات تازه در عثمانی مطالبی را که در کتابی به نام رساله تنظیمات – کتابچه غیبی – گردآوری کرد که اهم مسائل آن از عناصر تشکیل دهنده اندیشه وی نیز می باشند: اصالت عقل و علم، تخصص علمی و لزوم آن برای مدیریت، نفی استبداد، نقد قطبیت گرایی در فرهنگ ایرانی، تقلید و اخذ و اقتباس از غرب در همه ی امور، تبلیغ سرمایه داری وابسته، رنسانس دینی، تطبیق ایدهها و اندیشه های نو با مقولات دینی، حقوق و آزادی های طبیعی و بشر. بهطورکلی ملکم در اکثر تالیفات و آثار خود: رساله های صراط المستقیم، ندای عدالت، توفیق امانت، حجت مفتاح، کلمات متخیله، قانون (آدمیت، ۱۳۶۲: ۱۰۱) و… از آزادی و حقوق مدنی و اجتماعی افراد و مبارزه علیه ظلم و فساد سخن گفته است.
در نگاه ملکمخان غرب نماد ترقی و پیشرفت، و ایران نمود عدم پیشرفت بود. وی نپرداختن به علوم جدید و در مقابل، پرداختن به علوم نقلی را مانع ترقی ایران معرفی میکرد.
مهمترین اقدام میرزا ملکم خان در زمینه سیاسی انتشار روزنامه قانون بود. توسل وی به روزنامهنگاری در واقع معلول عزل و مغضوبیت او بود. موضوعات اصلی روزنامه قانون به این قرار می باشد: 《انتقاد از نظام حکومت مطلقه، لزوم اصلاح حکمران و ایجاد عدالت قانونی، تعلیمات حزبی و دعوت مردم به اتخاذ و اتفاق و قانون طلبی، جلب حمایت طبقه روحانی در پیشبرد هدفهای ملی و توجه آن به حقوق اجتماعی زنان.》(نورایی، ۱۳۵۲: ۱۸۷) در روزنامه قانون، ملکم تلاش داشت تا جنبش تنباکو را به حرکتی فراگیر و بنیادی با هدف براندازی استبداد و تشکیل مجلس تبدیل کند و از نیروی علما به مرجعیت شیعه در این راه بهره بگیرد. (رحمانیان، ۱۳۹۰: ۳۸) البته نباید تاثیر سیدجمال الدین اسدآبادی را در ملکم فراموش کرد. (رحمانیان، ۱۳۸۲: ۱۰۳) و علاوه بر آن ملکم نفوذ علما را در مردم به خوبی درک کرده بود و سعی داشت با استفاده از سنگر علما اهداف خود را دنبال کند.
اعتقاد ملکم بر این است که بیداری دولت از بیداری و آگاهی مردم، آغاز می گردد و این مردم هستند که با آگاهی های هر چه بیشتر میتوانند دولت را به انجام اصلاحات ترغیب کنند. از دید ملکم، دادن امتیازات به بیگانگان و سرمایه گذاری آنان در داخل مملکت، برای کشور مزایایی همچون آشنایی مردم با افکار و وسایل پیشرفت تمدن جدید و چگونگی نشر و گسترش آن را به دنبال داشت و در نهایت به پیشبرد اصلاحات در ایران نیز منجر می گردید. (الگار، ۱۳۶۹: ۱۴۵)
میرزا ملکم خان بر این باور بود که کشور ایران برای دوری از عقب ماندگی و برای دستیابی به پیشرفت و ترقی، باید به بسط روابط بازرگانی بپردازد. این اقدام را تنها راه دفاع در برابر تهاجم اروپا می دانست. و به طور کلی《از نظر او،دوستی در امور بینالمللی به میزان مبادلات بازرگانی بستگی دارد که با اعطای امتیاز به کمپانی های خارجی از سوی دولت امکانپذیر میشود. (همان:۱۱۹)
میرزا ملکمخان برای گسترش افکار خود و ایجاد آشنایی افکار عمومی جامعه با طرح هایش، تحت تاثیر اصول فراماسونری فرانسه، فراموشخانه را با کمک پدرش تاسیس کرد. وی با ایجاد فراموشخانه نمونهای از روش ماهرانه خود در رواج دادن افکار غربی، به صورتی که مورد قبول جامعه سنتی باشد، را ارائه کرد. او برای سهولت در رفت و آمد اشخاص دولتی و شاهزادگان به انجمن مخفی فراموشخانه، شاهزاده جلال الدین میرزا، فرزند فتحعلی شاه، را که مردی سخنان و دانا بود و با روشنفکران عصر خویش ارتباط داشت، به ریاست صوری این تشکیلات گمارده بود. (رائین، ۱۳۵۰: ۱۷)
میرزا ملکم خان معتقد بود و تحول اجتماعی بدون تعلیم و تربیت مردم در جامعه اتفاق نمی افتد. بر دولت است که تعلیم و تربیت را بر عموم مردم جامعه روا دارد و برای این کار باید از علوم جدید اروپایی نیز بهره گرفت. از نظر او، تمدن اروپایی به منزله تکیهگاه پیشرفت هزار ساله بشریت بود و مبادی آن باید بدون هیچگونه قید و شرطی مورد پذیرش واقع میشد. ( الگار، ۱۳۶۹: ۳۵) در اصل او به طور غیرمستقیم الغا می نمود که برای پیشرفت از سر تا پا غربی شد، اندیشهای که بعدها آخوندزاده و تقی زاده در پیش گرفتند.
برای استقرار حکومت قانون، وی مدعی بود که باید مجلس تاسیس گردد. میرزا ملکمخان فرضیه تفکیک قوا را مطرح ساخت. هدف از تاسیس مجلس و تفکیک قوای آن، محدود کردن قدرت و اختیارات مقام سلطنت بود.
ملکم، برای جلب پشتیبانی مجتهدان و علما، تز نظارت مجتهدین جامع الشرایط را مطرح کرد تا مجتهدان با تکیه بر زمینه های مساعد اصولی و فقهی و اجتهادی، در مقابل آهنگ ترقیخواهی تازه، متقاعد و همسو شوند و حکومت از وجود آنها و اعتقادات مذهبی مردم در پیشبرد امور بهره مند گردد.
برخی وی را مردی غربی با پاسپورت ایرانی یا حتی شدیدتر مرد ایرانی با پاسپورت خارجی می دانند و صریحا به خیانت و وطن فروشی او رای داده اند. (مجتهدی، ۱۳۷۹: ۲۰۷ و ۲۰۸) ملکم در انعقاد رویتر نقش اساسی داشت و به جهت نقش داشتن در انعقاد این قرارداد به 《عنوان دشمن دین و دولت》 لقب گرفت. ( اصیل، ۱۳۸۳: ۳۲) و در عقد قرارداد استعماری، جزء رشوه گیرندگان بود. بعدها نیز بر سر افتضاحی که در قرارداد 《لاتاری》 بالا آورد، شدیداً به آبروی خود به دولت ایران در انظار غربیها لطمه زد.
هنگامی که ناصرالدین شاه برای سومین سفر اروپایی خود آماده میشد، ملکمخان در فکر گرفتن یک امتیاز دیگری به نام 《لاتاری》 بود. به موجب این قرارداد امتیاز کل معاملات با قرعه، ترتیب کمپانیها، فروش بلیت ها و بازیهای عمومی و… به مدت ۷۰ سال به شخصی به نام 《بوزیک دو کاروال》 داده می شد. در حقیقت امتیاز دار حقیقی ملکم خان بود. این امتیاز در ۲۲ ذیقعده ی ۱۳۳۶ ق به امضای شاه رسید. اما از آنجایی که این امتیاز مخالفین سرسختی همچون علما، امین السلطان، دولتهای روس و انگلیس (کاظمزاده، ۱۳۵۴: ۲۲۷) را در مقابل خود داشت، ناصرالدین شاه مجبور شد امتیاز نامه را لغو نماید. این لغو از طریق تلگراف ملکم که در لندن بود اطلاع داده شد.
ملکم که به راحتی حاضر نبود از این امتیاز چشم پوشی کند. متن تلگراف را افشا نکرد و امتیاز لاتاری را به شرکتی به نام 《سرمایهگذاری ایران》 فروخته و از این راه پول کلانی به جیب زد. چون خبر فروش این امتیاز نامه به دولت ایران رسید، دولت ایران نیز او را از سفارت برکنار و القاب و نشانههایی را که به او داده بود از وی گرفت. خریداران سهام از ملکم شکایت کردند و دادگاه نیز او را محکوم ساخت. اما وی اعلام افلاس کرد و بدین وسیله از جریمه و بازپرداخت بهای سهامی که فروخته بود، رها شد. بسیاری از منتقدان ملکم به دلیل مسئولیتهای کلیدی و همکاری طولانی با دربار قاجار و برخی اقدامات مالی در ماجرای لاتاری و رویتر، ملکم را از نظر شخصیت فردی ضعیف النفس و غیرقابل اعتماد بر می شمردند و صفت هایی چون شارلاتان و فرصت طلب یا کسب و کار سیاسی نثار او کردهاند.
فتحعلی آخوند زاده
فتحعلی آخوندزاده در سال ۱۲۲۷ق/ ۱۸۱۲ م در خانواده ای بازرگان در شهر نویه یا نوحه (قفقاز کنونی) در ولایت شکی، زاده شد. پدرش میرزا محمدتقی حاکم سابق قصبه ی خامنه و کدخدای آن روستا بود که پس از برکناری از کدخدایی برای تجارت به شهر نوخه رفت. میرزا فتحعلی در کودکی به دلیل اختلافات خانوادگی، از خانواده اش جدا شد و به فرزندخواندگی عموی مادرش حاج علی اصغر – که روحانی بود – درآمد. از این رو، به آخوندزاده معروف شد. ( رحمانیان، ۱۳۸۲: ۵۶) آخوندزاده در ۲۰ سالگی با فردی به نام میرزا شفیع آشنا شد. این شخص تاثیر زیادی بر شخصیت آخوندزاده گذاشت.
وی اهل فلسفه و عرفان بود، اما در بین همگنانش به الحاد در دین متهم بود. همان بود که آخوندزاده را از تحصیل در علوم دینی بر حذر داشت. از این رو، آخوندزاده به خواندن علوم جدید همت گماشت. وی در سال ۱۲۵۰ ق به تفلیس رفت و در اداره مرکزی دولتی به عنوان مترجم استخدام شد. در آن روزگار تفلیس یکی از مراکز دانش و علوم جدید محسوب میشد. وی در تفلیس علاوه بر علوم و تمدن جدید، با افکار برخی از متفکران روسی و نیز با آثار متفکران بزرگ غرب همچون هیوم، شکسپیر، مولیر، ولتر، منتسکیو و رنان آشنا شد. آخوندزاده در ایران نیز با افرادی همچون شاهزاده اعتضاد السلطنه، میرزا یوسف خان مستشار الدوله و ملکم خان مکاتبه داشت. وی در سال ۱۲۹۵ ق/ ۱۸۷۸ م در تفلیس درگذشت. (گودرزی، ۱۳۸۳: ۱۲۰)
میرزا عبدالرحیم طالبوف
عبدالرحیم در سال ۱۲۵۰ ه ق در تبریز به دنیا آمد. پدرش نجار بود. او در ۱۶ سالگی به تفلیس رفت تا مقدمات دانش جدید را بیاموزد. وی در مدارس جدید درس خواند و بعدها در تمرخان شوره، مقر حکومت داغستان اقامت گزید و به فعالیتهای اقتصادی پرداخت. او به دموکراسی اجتماعی عقیده داشت. وی که در دوره تحرک فرهنگی و سیاسی قفقاز رشد کرده بود، هیچ گاه علم را رها نکرد و در دانشگاه و فرهنگ سیاسی جدید سرمایه خوبی اندوخت و کتابخانه مفصلی ترتیب داد و از آن پس به نگارش دست زد و آثارش را از ۵۵ سالگی به بعد نوشت، بیست و چند سال بقیه عمرش را به ترجمه و نگارش و نشر آثارش گذارند. وی در سال ۱۳۲۴ ق از تبریز به نمایندگی مجلس شورای ملی انتخاب شد، اما به دلایلی به ایران نیامد. او در سال ۱۳۲۹ ق/ ۱۹۱۲ م درگذشت.
طالبوف را می توان از ترویج کنندگان علوم طبیعی و افکار اجتماعی و سیاسی جدید نامید. وی از پیروان اصالت عقل و فلسفه تجربی است و به قانون ترقی و تحول تکاملی اعتقاد دارد. او که از جمله معتقدان به لیبرالیسم فلسفی است، شیوه های سنتی تفکر را رد می کند و به همان اندازه اخذ اصول تمدن جدید را واجب می شمارد، هرچند کاستیها و نقصان آن را نیز شناخته و از تقلید صرف دوری میکند. (آدمیت، ۱۳۶۳: ۴-۳) نظرگاه کلی او علم آزادی است، و این دو را عوامل ترقی مدنیت میشناسد.
بنیان فکری طالبوف بر عقل نهاده شده است. ذهن او تجربی صرف و پرداخته دانش طبیعی است. که گرایش عقلانی او مادی است. به عقیده وی، دانش ما از جهان خارج فقط از راه مشاهده حاصل می شود. او از جمله اندیشمندانی است که دستیابی به معرفت مابعد الطبیعی را خارج از دسترسی خرد بشر می داند: قوانین خلقت و اثاسرارجود از احصای بشر مخفی است. (همان: ۱۵ ) طالبوف تمدن جدید غرب را جهانشمول میداند و خواهان اخذ دانش فن و اصول و بنیادهای اجتماعی و سیاسی جدید است. وی عقیده داشت که برای مملکت وجود اشخاص عالم لازم است و برای تربیت آنان باید مدارس عالی ترتیب داد. (همان)
طالبوف برخلاف ملکم و آخوندزاده، بین دین و علم تعارضی نمی بیند. در نگاه او هر کدام از دین و علم جایگاه خود را دارند. اما به عقیده او باید در دین اجتهاد کرده و آن را با مقتضیات دنیای مدرن هماهنگ نمود. در بحث از دین توجه او به جوهر ادیان است و به پیروی از رنان، دین حق را آن دینی می داند که با عقل هماهنگ باشد: دین حق آن است که عقل او را قبول و علم او را تصدیق بکند. (فراستخواه، ۱۳۷۷: ۱۸)
در نگاه او، دین نیز انسان ها را به ساختن دنیا ترغیب میکند و تنبلی و دست روی دست گذاشتن و به دنبال پیشرفت نبودن از روح دین به دور است.
وضع ایران از نگاه طالبوف
طالبوف در کتاب خود وضعیت ایران دوره قاجار را بسیار تیره و تار ترسیم می کند و در این باره چنین بیان میکند: نمیدانید چقدر متاثر و متحیرم که چرخ اداره مرکزی ایران چگونه تا این درجه از کار افتاده، و این ملت مستعده را که سرنوشت این ها سپرده این اداره است، چرا انقدر مظلوم نموده، بلادی که پنجاه سال قبل گلستان آسیا معدود میشد، حالا قبرستان است.
امنیت و اطمینان جان و مال معدوم، نصف اهالی نوکر باب و فراش با اجامر و اوباش، حاکم ظالم و رشوه خور، و… عجبا این همه مردم زنده، که می خورند و می خوابند و می گویند و می شنوند، قیام و قعود دارند، نمی بینند که چه بساط وحشت و چه دستگاه غم انگیز و مصیبت فزا در این مملکت گسترده و تولید شده، و نمی فهمند که نتیجه این همه خودسری و استبداد و فساد بالاخره نفرت عمومی یعنی غضب الهی و نزول بلای آسمانی یعنی اغتشاش داخل و مداخله اجانب و فقدان استقلال و انقراض سلطنت چندین هزار ساله ایران است. (طالبوف، ۱۳۵۷: ۱۲۱ و ۱۲۰)
طالبوف بر این باور است که سبب اصلی گرفتاریهای ایران یک “کلمه” ساده بیش نیست و همه گرفتاریهای برشمرده شده نیز از نبود همان یک کلمه ریشه میگیرد، قانون، علت اصلی نابسامانیها را نبود و “قانون” و اجرا نشدن آن در کشور می داند.
(طالبوف، ۱۳۴۶: ۱۴)
منبع:
- تاریخ تحولات سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و مذهبی ایران از آغاز دوره ی قاجار تا انقلاب مشروطیت، دکتر سید حسن قریشی
- تهیه الکترونیکی: سایت تاریخ ما، اِنی کاظمی