نظری بر اقدامات دوگانه رضاخان در عزاداری حسینی
دوران سلطنت رضاخان را از جنبه رویکرد به عزای حسینی میتوان به دو بخش قسمت کرد. به عبارت دیگر او قبل و بعد از سلطنت دو سیاست متفاوت در قبال برگزاری مراسم عزاداری ماه محرم در پیش گرفت. وی قبل از رسیدن به قدرت، سعی کرد با عوامفریبی از جو و فضای خاص این ماه، برای گسترش نفوذ خود و فریب مردم استفاده کند. راهاندازی دسته، هیئت و رفت و آمد به منزل علما و روحانیان، از جمله ترقندهای وی در این دوره بود، بنابراین سردارسپه پس از کسب موفقیتهایی در عرصه سیاسی و نظامی، برای جلب حمایت مردم درصدد استفاده از مراسم عزاداری ماه محرم برآمد.
عزاداری قزاق ها
در محرم سال ۱۳۴۱ ق. همزمان با پاییز ۱۳۰۰ ش، به دستور رضاخان در دهه اول محرم، در قزاقخانه چادر بزرگی برپا شد و روضهخوانی مفصل و با شکوهی را به راه انداختند. دسته محلات هم برای رفتن به تکیه قزاقخانه، رسم دیرین را تجدید کردند. آنها از اوایل دهه راه افتادند و هر روز با شمار زیادی به تکیه قزاقها رفته و سینه میزدند. در این میان سردارسپه و افسران قشون، مانند صاحب مجلس از عزاداران پذیرایی میکردند.
میزان استقبال بهگونهای بود که تمام طبقات مردم به این روضهخوانی میرفتند، تا جایی که حتی احمدشاه قاجار نیز در مراسم عزاداری این تکیه شرکت کرد. افزون بر این، رضاخان شبها نیز به مجالس روضهخوانی اصناف میرفت و در مراسم آنان شرکت میجست. در این مجالس برخی از وعاظ و روضهخوانها روی منبر از وی تعریف و او را دعا میکردند. در روز عاشورا نیز سردارسپه، دسته قزاق را با یک هیئت از صاحبمنصبان در جلو و افراد و بیرقها و کتل با نظم و تشکیلات خاصی از قزاقخانه حرکت داده و از میدان توپخانه و خیابان ناصریه به بازار آورد. در حالی که سردارسپه با یقه باز و روی سرش کاه و بیشتر دسته بر سرشان گل مالیده بودند، با پای برهنه وارد بازار شدند. دسته قزاقها همراه خودشان یک دسته بالابانچی (دسته موزیک) هم داشتند که مارش عزا میزدند .
اگر در کربلا قزاق بودی حسین بییاور و تنها نبودی!
افزون بر این، در شب ۱۱ محرم نیز سردارسپه و عدهای از افسران قزاقخانه که در میان آنها سرلشکر امانالله جهانبانی و سرلشکر عبداللهخان امیرطهماسبی با بازوبند مشکی و سر برهنه و یک شمع گچی در دست، در مسجد شیخ عبدالحسین حضور یافتند. آیتالله سید بدلا که خود از نزدیک این دسته را دیده بود در وصف آن اینگونه میگوید: «به هر تقدیر وقتی قرار شد دسته قزاقها وارد منزل آقای بهبهانی شوند، برای اینکه منزل گنجایش تمام افراد را داشته باشد، از ورود افراد پراکنده و بچهها جلوگیری میکردند، ولی من اجازه ورود داشتم و در آنجا همراه دوستان مشغول بازی و جستوخیز بودیم. ماحتی برای تماشای نظم و ترتیب قزاقها و انضباط شدیدی که میان آنان حاکم بود، جلوی دسته میدویدیم. معروف بود که میگفتند: در این دسته سر سوزنی ضعف، سستی و بینظمی وجود ندارد. خود رضاخان مانند فرفره به همه جای ستون سر میزد و در حالی که در عزای امام حسین (ع) گل به پیشانی مالیده بود، قزاقها را مرتب میکرد. من و میر سیدحسین بهبهانی از قسمت اندرونی منزل وارد بیرونی شدیم و کنار آقا سیدکمالالدین ایستادیم. دسته قزاقها با شمعهایی که افرادشان به نشانه عزاداری امام حسین (ع) در شام غریبان به دست داشتند، وارد شدند و دقایقی بعد نشستند. رضاخان مقابل آقا سید کمال روی زمین نشست و گفت: «این قزاقها همه، یاران شما و امام زمان هستند و آمدهاند تا سر بسپارند و از دعای خیر شما بهرهمند شوند. دعا کنید خدا توفیق دهد تا اینها به اسلام و مملکت خدمت کنند. ما که وارد بیت علما میشویم، هدفمان این است که وابستگی خودمان را به مردم و علما اثبات کنیم!»
در آن زمان تفسیرهای متعددی از این حرکت سردارسپه مطرح بود. عدهای معتقد بودند این کار برای حفظ انتظامات شهر و جلوگیری از هرگونه رخدادی است و آن را اقدامی انتظامی میدانستند، ولی عامه مردم این کار را پسندیده و برای سردارسپه – که خود را همراه و همرنگ مردم کرده بود- دعا میکردند. اینگونه اقدامات رضاخان باعث محبوبیت زیاد وی در میان مردم و روحانیون شد. به علاوه نمایندگان مجلس را نیز وادار ساخت که از ۱۱ تا ۱۳ محرم، به مباشرت ارباب کیخسروشاهرخـ نماینده زرتشتیان مجلسـ مجلس عزاداری برپا کنند و همانند سردارسپه، طاقه شال به علمهای دستههای محلهها ببندند و به روضهخوانها پاکتهای پول تقدیم کنند.
قدغن شدن عزاداری به دستور رضاخان
رضاخان که پیش از سلطنت به اصطلاح صاحب دسته و هیئت بود و در مراسم سوگواری ماه محرم شرکت میجست، پس از رسیدن به پادشاهی تغییر رویه داد و به تدریج مراسم عزاداری ماه محرم را ممنوع کرد. او نخست محل روضه قزاقخانه را به تکیه دولت انتقال داد و از شکوه و جلال و مدت زمان مراسم آن کاست. در نهم محرم سال ۱۳۱۰ در حالی که بسیاری از مراسم مانند قمهزدن، زنجیرزدن، سنگزدن و دسته راه انداختن ممنوع بود؛ وی در تکیه دولت حضور یافت و روضه سادهای خوانده شد. در ادامه محدودساختن روضهخوانی ماه محرم، در سال بعد ظاهراً رضاشاه در مراسم سوگواری محرم شرکت نکرد و تنها در بلدیه روضه مختصری خوانده شد. حتی برای اینکه عشق و علاقه سربازان را به امام حسین (ع) کم کنند، رژههای مخصوص و دستههای مفصل موزیک و هیاهوی بسیار به راه انداختند تا توجه آنها را به شاه معطوف نمایند. این محدودیتها، به اصطلاح در راستای پیاده کردن سیاست شیوههای نوین زندگی بود که سعی داشت مردم بیشتر به تفریح، سرگرمی و خوشگذرانی بپردازند. از این رو در تبلیغات گوناگون، اینگونه مطرح شد که فرهنگ گریه باید به فراموشی سپرده شود. مخالفان سنتهای عزاداری به بهانه اینکه فلسفه عزاداریها و بهویژه قیام امام حسین (ع) برای مردم روشن نیست یا واعظان در منابر برخی اخبار و روایات ناصحیح را نشر میدهند، به انتقاد از سنت عزاداریها برخاستند و به جای تلاش بر زدودن حشو و زوائد، با برپایی مراسم عزاداری به طور کلی مخالفت کردند.
شروط شهربانی برای برقراری عزاداری حسینی
در راستای سیاست تقلیل عزاداری حسینی، شهربانی برای برقراری مجالس عزاداری موانع و مشکلاتی بهوجود آورد و از هیئتداران خواست برای برگزاری مراسم ماه محرم اجازه بگیرند. بعدها هم حرکت دستههای عزادار در ایام عاشورا ممنوع شد. حتی اگر احیاناً در بعضی خانهها مخفیانه و به صورت پنهانی مراسم عزاداری برپا میشد، صاحبان خانه تحت تعقیب قرار میگرفتند و راهی زندان میشدند! مخالفت با مراسم عزاداری سیدالشهدا (ع) تا آنجا رسید که به جای عزاداری، کاروان شادی (کارناوال) در ایام عاشورا به راه انداختند و صنوف مجبور شدند در برپایی این کاروانها شرکت کنند و هر صنفی دسته خود را شرکت دهد. تا جایی که در اواخر حکومت رضاشاه حرکت کارناوالها مصادف بود با شب عاشورا و دستههای رقاصهها با ساز و آواز به پایکوبی و رقص در شهر به گردش در آمدند! در حالی که اگر احیاناً افرادی از ذاکرین با عبا و عمامه دیده میشد تحت تعقیب قرار میگرفت. آیتالله سیدحسین بدلا درباره وضعیت عزاداری در تهران، در دوره اختناق رضاخانی چنین میگوید: «من گهگاه در ایام تعطیلی دروس به تهران سفر میکردم. یک بار که به تهران رفتم، در کمال تعجب مشاهده کردم هیچ خبری نیست، نه دستهای مشاهده میشود و نه روضهای برقرار است. از این وضع به شدت نگران شدم. به نظرم رسید که به محل اجتماع دسته ترکها – که در مسجد عبدالحسینخان برنامه عزاداری داشتند- بروم. به هر حال به خودم گفتم که بد نیست به آنجا بروم تا ببینم آذربایجانیهای غیور ما با وجود منع دولت از برگزاری مراسم عزاداری، چه تدبیری در این خصوص اندیشیدهاند؟ نزدیک غروب بود که در محل حاضر شدم و مشاهده کردم که در آنجا هم خبری نیست و حتی سر در مسجد خالی از پرچم سیاه است. چند افسر را دیدم که در آن حوالی با جذبه و خشونت ظاهری در حال گشتزنی هستند، در عین حال در مسجد باز بود. داخل مسجد رفتم تا لااقل اگر نماز جماعت برقرار است شرکت کنم. وقتی به آنجا رفتم، دیدم چند نفر نشستهاند ولی خبری از برگزاری نماز جماعت نیست. احتمال دادم که امام جماعت را هم از برگزاری نماز جماعت در شب عاشورا و تاسوعا منع کردهاند. به ناچار همانجا نشستم. وقتی هنگام غروب فرا رسید، برخاستم و اذان و اقامه گفتم و مشغول نماز مغرب شدم. جمعیت تکتک وارد مسجد میشدند. شاید از ورود برخی از آنها هم به مسجد جلوگیری میشد. مردم هم به خواندن نماز مغرب و عشا به صورت انفرادی مشغول شدند. بعد از اتمام نماز، ناگهان صدای گریه یک نفر بلند شد. حالت گریهاش شبیه صدایی بود که آذربایجانیها معمولاً انتهای برخی از اشعار ترکی را با آن ختم میکنند. با صدای گریه او بقیه مردم هم شروع کردند به گریه، افسرهایی که دم مسجد ایستاده بودند با حالت دستپاچه وارد مسجد شدند. صدای برخورد چکمههای مهمیزدارشان به پلهها بلند شد و در پی آن افسران را دیدم که با نگرانی به مردم که بدون روضه خواندن میگریستند، نگاه میکردند. من مشاهده کردم که دیگر کسی وارد شبستان نمیشود. دانستم که دم در از ورود مردم جلوگیری میکنند. طولی نکشید که یک فرد تنومند که عرقچین بر سر نهاده و عبایی بر دوش انداخته بود، وارد شد و بین شبستان و ایوان مسجد نشست و او هم شروع به گریه کردن کرد. صدای گریه او حالت خاصی داشت و بر بقیه اصوات غلبه کرده بود… چند لحظه بعد همان فرد شروع کرد به خواندن یک شعر ترکی و حضار هم همراه با آخرین کلمهای که ادا میکرد دم میگرفتند و صوت توأم با گریهاش را امتداد میدادند. بعد فرد مزبور یک شعر فارسی و در ادامه یک حدیث کوتاه عربی از مقتل خواند و در نهایت دعا کرد و بقیه آمین گفتند و بعد هم افراد حاضر در مسجد را که بنا داشتند مراسم را تا صبح ادامه دهند، با نام امام زمان (ع) از جا بلند کردند. چند نفر هم به بقیه مشرف فرمودید و «اجرتان با سیدالشهدا» گفتند و آنها را با حالتی شبیه هل دادن به بیرون مسجد هدایت کردند. من تا آخر مقاومت کردم ولی کار به جایی رسید که دیگر ماندن را صلاح ندانستم و احساس کردم آن چند نفری که بعداً فهمیدم از قوای دولتی هستند، میآیند و مرا از مسجد بیرون میکنند، لذا خودم خارج شدم. آنطور که بعدها برای ما تعریف کردند، این توطئه از پیش تعیین شده، توسط چند نفر از افسران که لباس شخصی به تن کرده بودند، انجام شد و حتی آن فرد مداح و تنومند هم خود از مأموران بود و هدفشان این بود که این محفل عزاداری را در آن مرکز مهم، تحت کنترل درآورند و از ورود افراد جدید هم جلوگیری کنند تا برنامه عزاداری حضرت سیدالشهدا با آن کیفیتی که باید برگزار شود، انجام نگیرد!»
به نظر میرسد یکی از اهداف اصلی رژیم از ممنوع کردن مجالس عزاداری ماه محرم ترس آن از قدرت نفوذ روحانیان بود، چراکه دولت میدانست برنامه و سیاستهای ضددینیاش با مخالفت آنان مواجه خواهد شد. مجالس عزاداری ماه محرم میتوانست به پایگاهی ضد این سیاستها تبدیل شود. به عنوان مثال هنگام اجرای قانون کشف حجاب، افراد روضهخوان ملتزم شدند علیه مسائل کشف حجاب صحبت نکنند و به آنها هشدار داده شد اگر حرکتی علیه وضع فعلی انجام دادند، مورد تعقیب قرار خواهند گرفت. حاکمان ولایات و شهرها نیز مجبور بودند این سیاست را اجرا کنند و اگر حاکمی در انجام وظیفه خود سستی میکرد، از خدمت خود عزل میگردید. در یکی از گزارشهای شهربانی وقت آمده است: «گزارش واصله از دماوند حاکی است حاج علی واعظ که از چند روز قبل در دماوند مشغول روضهخوانی بوده و در گیلارد سر منبر اظهاراتی نموده است، حسبالامر نایبالحکومه دماوند منفصل به امنیه دستور داده شد مشارالیه را تحتالحفظ جلب و تحویل وزارت داخله نمایند. باید مشارالیه محاکمه شود که چرا در اجرای اوامر راجع به نهضت بانوان و تغییر لباس و همین روضهخوانیها که ممنوع است، طبق وظیفه عمل نکرده است…در راستای اجرای این دستور، نایبالحکومه دماوند به وسیله هنگ امنیه مرکز تحتالحفظ به تهران اعزام شد و فرمانده امنیه مرکز، گزارشی از تحقیقات خود را درباره این پیگیریهای صورت گرفته تهیه کرد و به تهران فرستاد.» بدین ترتیب عزاداری ماه محرم ممنوع شد، اما مردم که عشق به امام حسین (ع) در عمق جانشان ریشه داشت، به طرق مختلف کوشیدند این مراسم را زنده نگه دارند. در این راستا بسیاری از مردم مشتاق، اما بیمناک از چکمه و قداره، ناچار بودند مراسم عزاداری را به صورت مخفیانه برگزار کنند. آنها در بسیاری از مواقع وقت سحر و زمان بین طلوعین را برای عزاداری انتخاب کردند. البته بودند افراد بانفوذی که با استفاده از موقعیت خود تلاش کردند مجالس روضه را زنده نگه دارند. در این میان تلاشهای حضرت آیتاللهالعظمی حاج شیخ عبدالکریم حائرییزدی (مؤسس حوزه علمیه قم) بس چشمگیر بود. وی علاوه بر روضه – که هر شب جمعه و در دهه محرم به آن اهتمام داشت- هر روز قبل از شروع درس، به طور مختصر ذکر توسلی به امام حسین (ع) توسط یکی از شاگردانش (حاج آقا جواد قمی یا شیخ ابراهیم صاحبالزمانی) انجام میداد.
پایان ممنوعیت عزاداری حسینی با تبعید رضاخان
با این همه ممنوع بودن برگزاری مراسم عزاداری امام حسین (ع) با اشغال ایران به دست متفقین و تبعید رضاخان به پایان رسید. با پخش خبر تبعید رضاشاه از کشور، بسیاری از مردم به صورت خودجوش به تکیههای عزاداری و مسجدها روی آوردند و با اینکه ماه محرم و صفر نبود، فریاد «یاحسین» سردادند. اینگونه حرکت مردم و اظهار شادی با فریاد «یاحسین» در واقع واکنشی بود به سالهای ممنوع بودن عزاداری امام حسین (ع). جدا از تلاش مردم برای احیای مراسم عزاداری، نیروهای مذهبی در قالب هیئتهای مذهبی به سازماندهی دوباره خود پرداختند. آنها در فعالیتها و مبارزات سیاسیـ فرهنگی خود خواستار اجرای احکام اسلامی شدند. اسامی برخی از این هیئتها در تهران و شهرستانها به شرح زیر است: هیئت آلیاسین، هیئت اتحاد دینی، هیئت اسلامی رفسنجان، هیئت اسلامی یزد، هیئت برادران خیابان هدایت، هیئت بزرگ زنجیرداران مرکزی تهران، هیئت بنیالزهرا، هیئت بنیفاطمه همدان، هیئت روحانی تهران، هیئت روحانیون و متدینین آذربایجان، هیئت مصلحین حوزه علمیه قم، هیئت مختلط ملیون اصفهان و هیئت علمیه کرمانشاه.
مبارزه با بیحجابی، حسن اجرای برنامههای دینی رادیو، شکایت از عملکرد مسئولان، ساخت مسجد، قطع موسیقی رادیو در ایام سوگواری امامان، ساخت ضریح، دینیسازی فضای مدرسهها، دفاع از حرمینشریفین، لزوم کمک به روحانیون، تدریس قرآن در مدارس و جلوگیری از نمایش فیلمهای خلاف عفت عمومی، ممنوع شدن مشروبات الکلی، ممنوع شدن خانههای فساد، درخواست منع ورود زنان بیحجاب به مساجد و اماکن مقدسه، درخواست لغو خرید و فروش مشروبات الکی، جلوگیری از نمایشهای منافیعفت در تماشاخانه و سینماها، سرعت در اجرای قانون منع مسکرات، جلوگیری از مناهی شرعی در مدارس و ترویج اندیشههای دینی، انتقاد از مطالب خلاف شرع روزنامهها، اصلاح برنامههای آموزشی مدارس، اعتراض به قانون افزایش سن ازدواج، برگزاری جشنها و هشدار به اعمال دولتها درباره الغای قوانین ضددینی، از جمله خواستههای این هیئتها بود. این مراسم عظیم پس از فرار دیکتاتور از کشور، مجدداً گستره وعظمت پیشین خویش را به دست آورد و در تحولات بعدی کشور از جمله نهضت ملی ایران، تأثیری نمایان داشت که بحث درباره آن مجالی دیگر میطلبد.