امپراطوری بزرگ مصر باستان
ملکه بزرگ – تحوطمس سوم – اوج عظمت مصر
شاید هجوم از خارج مصر، به واسطه خون جدیدی که با خون مردم این سرزمین آمیخت، سبب تجدید جوانی آن شده باشد؛ ولی، در عین حال، دوره جدید آغاز یک مبارزه هزار ساله میان مصر و آسیای باختری به شمار میرود. تحوطمس اول، نه تنها به تحکیم و نیرومند ساختن امپراطوری جدید پرداخت، بلکه، به این بهانه که مصر باید بر اراضی آسیای باختری مسلط باشد تا از تجاوز تازهای جلوگیری شود، بر سوریه تاخت و تمام اراضی واقع میان ساحل مدیترانه و کرکمیش را به تصرف درآورد و از آنها باج و خراج گرفت و با غنیمت فراوان و افتخاراتی که پیوسته از آدمکشی نصیب میشود به پایتخت خود، طیوه، بازگشت. چون سیسال از دوران سلطنت وی گذشت، دختر خود حتشپسوت را، به عنوان شریک در سلطنت، بر تخت نشانید. پس از تحوطمس اول، شوهر و برادر ناتنی دخترش، به اسم تحوطمس دوم، به سلطنت رسید و در بستر مرگ وصیت کرد که تحوطمس سوم، پسر غیر مشروع تحوطمس اول، را پس از وی به سلطنت بردارند؛ ولی حتشپسوت این جوان را، که بعدها ستارهاش بلندی گرفت، براند و خود، به تنهایی، به سلطنت پرداخت و ثابت کرد که، جز اینکه زن است، هیچگونه تفاوتی با شاهان ندارد.
چیزی که هست وی به این اختلاف هم معترف نبود. چون سنن مقدس مصری مقتضای آن بود که هر شاه مصری پسر خدای بزرگ آمون باشد، حتشپسوت مقدمات را طوری فراهم ساخت که یکباره خود را مرد و از نسل خدایان معرفی کرد؛ به همین جهت، برای پیدایش خود، شرححالی به این صورت اختراع کرد که: آمون در میان سیلی از نور و عطریات بر مادر وی، احمسی، نازل شده و مقدم او مورد استقبال قرار گرفته و، در آن هنگام که از نزد احمسی خارج میشده، به او گفته است که دختری خواهد آورد که تمام شکوه و نیروی آن خدا در وی جمع خواهد بود. پس از این، آن ملکه بزرگ چنان خواست که آرزوی ملت خود را برآورد، یا میلی را که در خاطر خود وی نهفته بود سیراب سازد؛ به همین جهت فرمان داد تا در نقشها، وی را به صورت جنگنده ریشدار بدون پستان ترسیم کنند. اگرچه در کتیبهها با ضمیر مؤنث به وی اشاره میشود، با وجود این، از او به نام «آقای دو سرزمین» و «پسر خورشید» یاد میشود. هنگامی که در برابر رعایای خود ظاهر میشد، لباسی مردانه میپوشید و ریشی ساختگی میگذاشت.
شاید وی حق داشت که جنس خود را معین کند و بگوید زن است یا مرد، چه، در میان سلاطین فراوانی که بر تخت سلطنت مصر تکیه زدهاند، کامیابی بیشتر داشته و بیشتر برای خیر مردم کوشیده است. وی، بیآنکه به استبداد و خودکامگی توسل جوید، امنیت و انتظام را در داخل کشور برقرار ساخت و، بدون آنکه خسارتی بیند، صلح و سلم خارجی را حفظ کرد. هیئتی را به پونت(که احتمال دارد بر ساحل خاوری افریقا باشد) اعزام داشت، بازار تازهای برای تجارت مصر باز کرد و وسایل وفاه و لذایذ تازهای برای ملت خود آماده ساخت. با نصب کردن دو مسئله بزرگ با شکوه، بر زیبایی کرنک افزود؛ در دیرالبحری معبد عظیمی را که پدرش اندیشه ساختن آن را داشت، بنانهاد و پارهای از معابد قدیمی را، که به دست هیکسوسها ویران شده بود، آباد کرد. در یکی از کتیبهها به کارهایی که کرده چنین فخر میکند: «آنچه را از پیش خراب بود اصلاح کردم؛ آنچه را ساختن آن، در آن هنگام که آسیاییان در وسط سرزمینهای شمالی بودند و آنچه را پیش از آن برپا شده خراب میکردند، نیمه تمام مانده بود، به اتمام رسانیدم.» آنگاه، در پایان کار، برای خودگوری بسیار منقش و مخفی، در میان تپههای شنی ساحل باختری نیل، در آنجا که بعدها به نام «دره مقابر شاهان» (وادی مقابرالملوک) نامیده میشد، بنا کرد. جانشینان وی، در ساختن مقبرههای خود، از او پیروی کردند؛ بدانسان که عدد مقابر شاهان در میان تپهها به شصت رسید، و چنان شد که شهر مردگان، از حیث عدد ساکنان، با شهر طیوه، که مرکز زندگان بود، دم از رقابت میزد. ساحل باختری نیل رفته رفته در تمام شهرهای مصر عنوان گورستان ثروتمندان پیدا کرد، و چنان شد که چون میگفتند «فلان به باختر رفت» همه میفهمیدند که وی به سرای دیگر شتافته است.
دوران کشورداری این ملکه، که در صلح و صفا در کمال حکمت فرمان میراند، بیست و دو سال طول کشید؛ پس از وی، تحوطمس سوم جانشین او شد، که سراسر سلطنتش به جنگهای فراوان گذشت؛ مردم سوریه چنان پنداشتند که تحوطمس بیست و دوساله ناچار نمیتواند دولتی را که پدرش تأسیس کرده بود نگاه دارد؛ به همین جهت سر به طغیان برداشتند. ولی تحوطمس سوم از پای ننشست و در سال اول سلطنت به سوریه لشکر کشید و از راه قنطره و غزه، با سرعت بیش از سی کیلومتر در روز، پیش راند و با نیروهای شورشیان در هار- مجدون (امروز جبل مجدون) روبهرو شد. این شهر کوچک، که در میان دو رشته کوههای لبنان و بر سر راه مصر به فرات قرار داشت، به اندازهای از لحاظ لشکرکشی مهم بود که، از آن زمان تا زمان ژنرالالنبی، بسیاری از جنگهای قطعی در آن صورت گرفته است. در همانجا که انگلیسیها به سال ۱۹۱۸، در اثنای جنگ بینالملل اول، ترکها را شکست دادند، تحوطمس سوم، در ۳۳۹۷ سال پیش از آن، شورشیان سوریه و متفقان ایشان را تارو مار کرد و از آنان خراج گرفت و مالیاتهایی بر ایشان تحمیل کرد، و پس از شش ماه که از طیوه بیرون رفته بود پیروزمندانه به آن بازگشت.
النبی، برای آنکه، چنین نتیجهای به دست آورد، دو برابر این مدت وقت صرف کرد؛ ناپلئون، که در عکا به چنین کوششی برخاسته بود، بینتیجه بازگشت.
این نخستین نبرد از لشکرکشیهای پانزدهگانهای است که تحوطمس مقاومت ناپذیر، در آن جنگها، بلاد خاوری مدیترانه را در تحت فرمان مصر درآورد. کار وی تنها کشور گشایی نبود، بلکه در کشورهایی که میگشود پادگانهای نیرومندی میگذاشت و حکومت مقتدر و منظمی برقرار میکرد. تحوطمس نخستین مرد تاریخ است که به اهمیت نیروی دریایی متوجه شد؛ وی ناوگانی تأسیس کرد که با آن بلاد خاور نزدیک را به زیر فرمان خود کشید. غنایمی که او از جنگها به دست میآورد پایه و پشتوانه هنر مصری در دوره امپراطوری به شمار میرفت؛ نیز خراجی که میگرفت وسایل نعمت و رفاه و آسایش فراوانی از بلاد شام به مصر میرسانید، و مردم از آنها بهرهمند میشدند؛ به همین جهت، طبقه تازهای از هنرمندان روی کار آمدند و سراسر مصر را از هنر خود پرکردند. برای آنکه تا حدی اندازه ثروت دولت امپراطوری جدید آشکار شود، گوییم که در یک روز توانستند از خزانه دولتی مقداری شمش سیم و زر بیرون آورند که وزن آن در حدود چهارهزار کیلو بود. تجارت طیوه به اندازهای رواج یافت که سابقه نداشت؛ معبدها پر از نذور قربانی بود؛ تالار جشنهای شاهی در کرنک ساخته شد، و در آن گردشگاه عظیمی بنا نهادند که با عظمت خدای مصر و شخص شاه مناسب باشد. در پایان کار، شاه دست از جنگ و لشکرکشی کشید و به هنرپروری و اداره کردن امور کشور پرداخت. از زیباترین آثار این زمان گلدانهای بدیع و خوشنقشی است که برجای مانده. وزیر اول او درباره وی سخنی گفته است مانند کلامی که بعدها منشیان مخصوص خسته و وامانده ناپلئون در باره وی گفتهاند، و آن سخن این است: «اعلیحضرتش هرچه را که پیش میآید میداند؛ هیچ چیز بر وی مجهول نیست؛ در همه چیز خدای معرفت است؛ هیچ امری نیست که وی شخصاً درباره آن اقدام نکند.» این شاه، پس از سی و دوسال سلطنت (و بعضی گویند بعد از چهل و پنج سال)، پس از آنکه پیشوایی مصر را در جهان مدیترانهای مستقر ساخته بود، از دنیا رفت.
پس از وی کشورگشای دیگری به نام آمنحوتپ دوم پادشاه شد؛ وی بار دیگر آزادیخواهان سوریه را سرکوب کرد و هفت تن از شاهان را سرافکنده، در پیشاپیش کشتی امپراطوری، با خود به اسیری به شهر طیوه آورد و شش تن از ایشان را به دست خود در راه آمون قربانی کرد. به سلطنت رسید و مدت درازی حکم راند؛ مصر، بر اثر سیادتی که مدت یک قرن کامل طول کشید و ثروتی که از این راه فراهم آمد، در زمان سلطنت او به اوج عزت و بزرگی رسید. در موزه بریتانیا مجسمه نیمتنهای از این شاه موجود است که وی را به صورت مردی نشان میدهد که نیرو و ظرافت، هر دو، در او جمع است، و قابلیت آن دارد که با پنجه فولادین زمام امور امپراطوریی را که به ارث به او رسیده نگاه دارد و، در عین حال، در محیطی چنان سرشار از تجمل و آسایش به سر برد که پترونیوس یا خانواده مدیچی بر او رشگ برند. اگر مخلفات و بازماندههای توت عنخ آمون کشف نشده بود، هرگز آنچه روایات و کتیبهها از توانگری و
معبد دیر البحری، عکس توسط لیندزلی اف. هال
دستگاه پرتجمل آمنحوتپ نقل کردهاند قابل قبول به نظر نمیرسید. در زمان وی شهر طیوه آن اندازه عظمت و شکوه پیدا کرد که در شهرهای تاریخی کمنظیر است. خیابانهای آن همه تاجرنشین بود؛ بازارهای آن از کالایی که از همه نقاط شناخته شده آن روز جهان میرسید پر بود؛ ساختمانهای آن «در شکوه و جلال بر همه ساختمانهای پایتختهای قدیم و جدید برتری داشت.» از دولتهای تحتالحمایه فراوانی پیوسته باج و خراج به کاخهای سلطنتی میرسید؛ معابد عظیم آن «همه با طلا آراسته بود» و آثار هنری گوناگون در آنها دیده میشد؛ خانههای باغچهدار و کاخهای مجلل و گردشگاههای سایهدار و دریاچههای ساختگی این شهر، همه، همچون نمایشگاهی از انواع مختلف تجمل و جلال، و به صورتی بود که بعدها شهر رم در دوره امپراطوری به آن صورت درآمد. چنین بود حال پایتخت مصر، در آن زمان که عظمت فراوان داشت و در آن شاهی سلطنت میکرد که پس از وی اسباب اضمحلال و سقوط مصر فراهم شد.