یهودیان در زمان هخامنشیان (قسمت دوم)
در بخش پیشین این نوشتار به بررسی اوضاع یهودیان در دوران کوروش بزرگ تا داریوش بزرگ پرداختیم. در این بخش به بررسی یهودیان در زمان خشیارشا میپردازیم که با توجه به داستان استر بسیار پر بحث میباشد.
بخش نخست این نوشتار:
نام خشیارشا در کتیبههای پارسی به صورت khashiarsha آمده و به نظر میرسد در کتب عهد عتیق به صورت اخشورش (Akhashverosh) آمده است (هرچند درباره اخشوروش فرضیات دیگری هم مطرح است). جهان غرب امروز خشیارشا را به صورت Xerxes میشناسد که ریشه در صورت یونانی این نام دارد.
خشیارشا، پسر داریوش بزرگ و آتوسا (دختر کوروش بزرگ) بود و در ۴۸۶ ق.م و در جوانی به تخت نشست (پیرنیا، ۱۳۷۰: ص۶۹۸).
پس از مرگ داریوش، مصر دوباره شورش کرده و هنوز بازیافت نشده بود. دولت هخامنشی، یک سپاه مزدور در مصر داشت، زیرا مصریان بومی نه مایهی خوب سپاهی دارند و نه میتوان به آنها اطمینان کرد که برای سرورشان بجنگند این مزدورنشینان که یهودی بودند، در الفانتین به خوبی این نوشتهها را نگاه داشتهاند. این مزدوران به دستههای صدتایی پخش میشوند و دستهها نیز به گروههای کوچکتر و فرماندهی همیشه با افسرانی با نامهای پارسی و بابلی است. خوراک آنها را نیز دولت میدهد (امستد، ۱۳۵۷: ۳۱۷ و صص ۳۳۱-۳۳۲).
در زمان خشیارشا در اورشلیم فردی بنام یوقاقیم ابن بشوعه از طرف شاه بزرگ پارس بر آنجا حکومت میکرد. لوی معتقد است که این شخص رابطهی بسیار دوستانهای با خشیارشا داشت (لوی، ۱۳۳۴: ص۳۶۵).
از منابع مهمی که درباره یهودیان به دست آمده مرتبط با الفانتین است. امستد در مورد جایگاه یهودیان الفانتین مینویسد:
به نگاه نخست این یهودیها یک جامعهی بیشتر پیش پاافتادهی عادی را تشکیل میدهند. زنان و فرزندانشان با آنها هستند؛ زناشویی و طلاق چنانکه انتظار میرود در میان آنهاست. خانه و ملک میخرند و می فروشند، که به نظر میآید به صورت ملکی به ارث میرسد در دست دارند، خانههایشان گرد پرستشگاه خدای ملیشان ساخته شده است. تا شکهای مرتبی در پیمانهایشان به کار میرود و مقدار قابل توجهی دادخواهی و دادرسی میان آنها دیده میشود. ولی در حالی که مصرها هنوز به خط «مردمانی» بومی خود مینوشتند، این یهودیها نه عبری، بلکه آرامی آن روز را که زبان رسمی پارسیان سرورشان بود به کار میبردند (امستد، ۱۳۵۷: ص ۳۳۲).
با این حال محمد قائمی کمی درباره یهودیان در زمان خشیارشا اغراق میکند و اوضاع سیاسی یهودیان در این دوره را براساس منابع یهودی اینگونه ذکر میکند: «یهودیان ایران در زمان این شاهنشاه از آزادی و آسایش بی اندازهای برخوردار بودند و مانند افراد دیگر، گاهی نیز سرپرست کارها و امور دولتی میشدند، بخصوص در شهر شوش جمعیت آنها بسیار زیاد بود و با داشتن افراد بزرگ و شخصیتهای درباری، بی شک گامهای تندی در راه بهبود و ساختمان اورشلیم و سرزمین های مقدس خود برداشتند. چنانکه دشمنان یهودا و اسرائیل از کار ساختمان خانهی خدا و فتنه انگیزی مردم اسرائیل به دربار شکایت بردند، اما چون شاهنشاه به یهودیان و سرزمین آنها توجه خاصی داشت شکایت را به هیچ شمرد (قائمی، ۱۳۴۹: ص۱۶۷).
.
جایگاه یهودیان در دوران خشیارشا با توجه به کتب عهد عتیق
در کتاب استر که یکی از کتب عهد عتیق است، حکایتی راجع به خشیارشا ذکر شده است. سابقا این حکایت را راجع به دربار اردشیر درازدست میدانستند، ولی اندکی دقت ثابت میکند که راجع به خشیارشا است. زیرا در دیگر بخشها اسم اردشیر اول و دوم را «ارته خشثتا» ضبط کرده اند و اگر این حکایت راجع به اردشیر درازدست بود همین اسم را مینوشتند نه «اخشورش» که مصحف خشیارشا میباشد (پیرنیا، ۱۳۷۰: ص ۸۹۷).
پیش از آنکه به تحلیل بررسی این داستان بپردازیم، داستان را به طور خلاصه از کتاب استر نقل می کنیم:
در زمان سلطنت اخشورش، این واقعه روی داد. این همان اخشورش است، که از هند تا حبش بر صد وبیست و هفت ولایت سلطنت می کرد، پادشاه مزبور در سال سوم سلطنت خویش، وقتی که بر کرسی دارالسلطنه شوش نشسته بود، ضیافتی را برای جمیع سروران و خادمان خود برپا کرد، تمام بزرگان پارس و ماد از امرا و سروران ولایات در حضور او بودند و شاه در مدت مدید یک صد و هشتاد روز جلال و عظمت دربار خود را نشان می داد.
بعد از انقضای آن روزها پادشاه، برای تمام کسانی که در دارالسلطنه ی شوش بودند از خرد و بزرگ، ضیافت هفت روزه ای را در باغ قصر برپا کرد، وشتی ملکه نیز ضیافتی برای زنان خانهی خسروی اخشورش برپا کرده بود.
در روز هفتم، چون پادشاه از خوردن شراب سرخوش بود، هفت خواجه سرا، یعنی «مهومان»، «بزتا»، «حربونا»، «بغتا»، «ابغتا»، «زاتر» و «کرکس» را که خود شاه را خدمت میکردند، فرمود که وشتی ملکه را با تاج ملوکانه به حضور شاه آرند، تا زیبایی او را به مردم و سروران نشان دهد، زیرا ملکه نیکومنظر بود، اما وشتی نخواست به مجلس شاه درآید، پس پادشاه بسیار خشمناک شد و به هفت نفر سروران پارس گفت موافق قوانین با وشتی که از فرمان من سرپیچی کرده است چه باید کرد؟ آنگاه «مموکان» که یکی از هفت نفر بود، عرض کرد که وشتی نه فقط به شاه، بلکه به تمام روسا و همهی ولایات شاه توهین کرده، زیرا اگر رفتار ملکه نزد زنان شایع شود، آنها از اطاعت شوهرهایشان سرباز خواهند زد.
بنابراین اگر شاه صلاح بداند حکمی صادر کند که دیگر وشتی حق ندارد به حضور شاه رسد و زنی دیگر تاج او را بر سر نهد. این فرمان صادر شد و به همهی مملکت اشخاصی فرستاده شد تا دختری بیابند که در زیبایی سرآمد دختران باشد، دختران زیادی را به پایتخت آورده و نزد «هی جای» خواجه سرا سپردند.
در این زمان در شوش فردی یهودی بنام «مردخای» بود که دخترعمویی داشت به نام «هدسه» که نیکومنظر بود و چون پدر و مادر نداشت، مردخای او را تربیت کرده بود. او را هم به دست خواجه سرا سپردند، هدسه به کسی نمیگفت که از کدام مملکت و چه ملتی است، زیرا مردخای به او سپرده بود هویت خود را فاش نکند، پس از یک سال دختر را نزد شاه بردند و شاه نیز او را پسند آمد و تاج ملکه را به او بخشید. پس او را استر نامیدند که به فارسی به معنی ستاره است. مقارن این احوال، مردخای نقشهی قتل شاه توسط دو خواجه سرا به نام «بغتان» و «تارش» را کشف و به استر گفت و شاه مطلع گردید و آنها را به دار آویخت، در دربار «هامان» نامی مورد توجه شاه بود و از این جهت که مردخای به او تعظیم نمیکرد کینهی وی را به دل گرفت و وقتی دانست او یهودی است، درصدد قتل او و همهی یهودیان برآمد. برای اینکه در کدام ماه این کار را انجام دهد، قرعه انداخت و قرعه به ماه دوازدهم درآمد، بعد هامان به شاه نسبت به خطر یهودیان و عدم اطاعت ایشان از شاه هشدار داد و از شاه خواست در عوض ده هزار نقره آنها را بکشد، شاه نیز انگشتر خود را به او داد و بدون دریافت نقره اجازهی قتل یهودیان را داد، پس از آن هامان پسر همداتای اجاجی به تمام ولایات فرمان صادر کرد که در روز معین تمام یهودیها را از مرد و زن و بزرگ و کوچک بکشند. مردخای پس از اطلاع از قضیه، سخت اندوهگین شد و لباسهای خود را درید و وقتی استر از فرمان شاه مطلع شد گفت: هرکس داخل اطاق اندرونی شاه شود رسم است که به اعدام محکوم میگردد، مگر اینکه شاه دست خود را به طرف او دراز کند. با این وجود من این کار را خواهم کرد ولی لازم است که تمام یهودیان سه روز برای من روزه بگیرند. در روز سوم استر وارد کاخ اندرونی شاه شد، شاه دست خود را به طرف او دراز کرد و سبب کار استر را پرسید.
استر جواب داد که از شاه تقاضایی دارم که امروز با هامان میهمان من باشند. شاه پذیرفت و پس از نوشیدن شراب زیاد از استر خواستهاش را پرسید اما استر خواستهاش را به میهمانی دومی موکول کرد. شب شاه نخوابید و هنگام شنیدن سالنامههای سلطنتی موضوع سوءقصد دو خواجه سرا را شنید و پاداش کار مردخای را پرسید و خدمه گفتند، پاداشی ندادی. در این وقت هامان وارد شد و شاه از او پرسید پاداش کسی که شاه میخواهد سرافرازش کند چیست؟ هامان به تصور اینکه مقصود شاه خود اوست گفت چنین فردی را باید لباس شاهانه پوشاند، سوار بر اسب کرد و با تاج شاهی بر سر اول مرد دربار در پیش او حرکت کرده و به مردم بگوید. پس شاه از هامان خواست تا این کار را با مردخای انجام دهد، هامان چنین کرد و بسیار پریشان گشت. پس خواجه سرایان او را به میهمانی ملکه بردند.
شاه پس از نوشیدن شراب خواستهی استر را پرسید و استر گفت: اگر من مورد عنایت شاه هستم، حیات من و ملتم را تامین کن زیرا ما دشمنی بی رحم داریم و او هامان است، شاه غضبناک شد و به داخل باغ رفت. هامان چون مرگ خود را نزدیک دید به پای استر افتاد تا او را نجات دهد، شاه وقتی این صحنه را دید گفت: عجب در خانهی من و در حضور من به ملکه زور میگوید، پس دستور داد روی هامان را با پارچه پوشاندند که این نشانهی اعدام بود و او را به همان چوبهی داری که برای کشتن مردخای آماده شده بود اعدام کردند. استر به شاه عرض کرد، مردخای از مقربان اوست و التماس کرد که شاه حکم قتل یهودیان را لغو کند، شاه چنین کرد و همچنین به استر اجازه داد تا یهودیان در مقابل دشمنانشان از خود دفاع کنند، شاه حکمی نوشت مبنی بر انجام هرگونه کاری از جانب یهودیان در مقابل دشمنانشان. بی درنگ این حکم به سراسر مملکت فرستاده شد و یهودیان انتقام خود را از دشمنانشان گرفتند و عده ای زیاد از آنها را در شوش کشتند. در ولایات نیز یهودیان ۷۷ هزار نفر (در برخی از نسخه ها ۷۵ هزار نفر ذکر شده است) از دشمنانشان را کشتند. این واقعه در روز ۱۳ آزار روی داد (این ماه تقریبا با اسفند ماه همزمان است)، روز چهاردهم آسودند و آن روز را جشن و شادی قرار دادند. مردخای این وقایع را به نگارش درآورد و نامههایی برای تمام یهودیان در سایر ولایات نوشت و آنها را ملزم کرد که هر سال روز چهاردهم و پانزدهم ماه آزار را گرامی داشته و جشن بگیرند. این جشن به «پوریم» معروف است. پس از آن مردخای به مقام نخست وزیری رسید (کتاب هایی از عهد عتیق، ۱۳۸۲: صص ۱۴۷-۱۷۶).
تحلیل و بررسی داستان استر (اکثر پژوهشگران داستان استر را افسانه میدانند)
اکثر تاریخ پژوهان کتاب استر را زیر سوال برده و داستان استر را یک خیالبافی از جانب یهودیان میدانند.
امید عطایی که گردآوری خوبی از نظرات پژوهشگران درباره کتاب استر انجام داده است، درباره کتاب استر مینویسد:
کتاب استر همه چیز میتواند باشد، جز تاریخ! داستانی افسانه آمیز است دربارهی اعدام قریب الوقوع «مردخای» یهودی، شرح عقیم ماندن نقشهای است برای زجر و شکنجه تمام یهودیان شرق نزدیک، و سرانجام قصهی یک بانوی یهودی است به نام استر که به مقام شهربانویی ایران و همسرش شاه اخشورش (یعنی خشیارشاه) میرسد. غرض ظاهری این افسانه، آن بوده است که برای جشن گرفتن عید فوریم (پوریم) یک حقانیت و واقعیت تاریخی ذکر کند. نام هیچ یک از آنها یک اسم واقعی یهودی نیست، به استثنای شاه اخشورش بقیه نام خدایان بابلی و ایلامی دارند؛ نام استر معادل نام «اشتار» است. بانوی قهرمان داستان حتی «هد» و عروس خوانده می شود که از القاب خاص ایزد بابلیست. استر و مردخای بابلیانی هستند که نقاب یهودی به چهره زده اند. دشمن آنها «هامان» را میتوان برمبنای زبان شناسی با «هومان» یک خدای ایلامی، یگانه دانست، «وشتی» ملکهی پارس را نیز که استر جای او را می گیرد، بر همان ترتیب میتوان با «مشتی» ایزد ایلامی تطبیق داد. بر روی هم همانندی آنقدر زیاد است که نمی توان آن را تصادفی دانست، بلکه تشابه نامها با نام خدایان نشان میدهد، ماخذ و منبعی که در ورای این کتاب قرار دارد، دربارهی ستیز اساطیری خدایان مشرکان است. از آنجا که مردوک (مردخای) و اشتار (استر) پیروزی مییابند، پس این افسانه در بابل پرداخته شده و شواهد تاریخی و زبانی، آشکار میدارد که «عید پوریم» به احتمال قوی از بابل سرچشمه گرفته است (عطایی، ۱۳۸۴: صص ۲۹۲-۲۹۳).
عطایی نظرات چندی از پژوهشگران درباره کتاب را استر را هم آورده است که بسیار قابل توجه میباشد که در ادامه به چندی از آنها اشاره میکنیم.
عطایی نظر ولتر را به این صورت آورده است:
همه میدانیم که این داستان از آغاز تا انجام، یک رمان خیالی بیش نیست، ولی حتی یک داستان نیز میباید تا اندازهای سر و ته داشته باشد، یعنی در آن، یک ضیافت، شش ماه تمام بدون وقفه ادامه نیافته باشد… در جایی که هر پادشاه مقتدر شرقی، حتی انتخاب یک اسب را برای اصطبل سلطنتی، مشروط به بررسی در اصالت آن می کند، پادشاه ۱۲۷ کشور، دختر ناشناسی را بدون هیچ بررسی در سابقه ی خانوادگی و قومی و مذهبی او به همسری برنگزیده باشد. در کشوری که روح اغماض و مدارای مذهبی پادشاهان آن زبانزد دوست و دشمن بوده است، به خاطر چشم و ابروی یک دختر یهودی، اجازهی قتل عام هزاران تن از اتباع خود را صادر نکرده باشد (عطایی، ۱۳۸۴: ص ۲۹۳).
«م.بویس» هم دربارهی کتاب استر نوشته است:
احتمالا در سده ی دوم ق.م تالیف شده است، و از روی قصد و تعمد شامل عوامل ایرانی است، زمینهی شبه تاریخی و جزییات زندگی در دربار ایران و اسامی ایرانی، اما داستان کاملا جنبهی دنیوی داشته و ملی گرایانه بوده و فاقد هرگونه جنبهی مذهبی و دینی است (همان: ص ۲۹۴).
اعتقاد «و.جکسن» هم بدین ترتیب است:
درباره ی موثقیت این قبرها (استر و مردخای) عقیده ی مورخان برآن است که یهودیان همدان، بازیچه ی خیال و تصوری مقدس هستند و روایتی که این دو قبر را گور استر و مردخای (که نامشان بر روی الواح یاد بود حک شده) قلمداد می کنند، پایه و ماخذ تاریخی ندارد (همان: ص ۲۹۳).
در این میان نظر پژوهشگران ایرانی نظیر آزیتا قهرمان هم قابل توجه است. وی در مقالهی استر، شهرزاد کتاب مقدس معتقد است:
بخش فوریم (پوریم) در اصل کنعانی و متعلق به بت پرستان یهود بوده است. اما این جشن در کتاب استر در بافتی تاریخی- اسطوره ای با بخشی از فرهنگ یهود که متاثر از مهاجرت، اسارت و امید رهایی و رستگاری بوده شکلی نو مییابد، چنانکه خصوصیات ایزد بانوان بین النهرین و نام آنها (اشتار-استر) و همچنین ویژگیهای زنان افسانهای شرق و دربار هخامنشی دستمایهی کتاب است. انطباق ۱۳ آزار (اسفند) با روز سیزدهم که روز شومی و بلا است و این روز موعد کشتار و انهدام یهودیان شوش و از دیگر سو این زمان یادآور ۱۳نیسان در تاریخ یهودی است که روز خروج و گریز از مصر است و غلبه بر فرعون و مظهر آشوب و هراس و دلهرهای است که در عبوری دشوار از سیاهی و نحوست منجر به زایش و تولد دوبارهی قوم یهود میگردد، سپس ۱۴ آزار (اسفند) که مبنای عید پوریم قرار میگیرد. در واقع روز دفع بلا و استقرار آرامش و پیروزی است که (پساح) غید فصیح [به آن عید فطیر هم گفته می شود.] یا ۱۴ نیسان یهودی طلیعهی روز نو، آرامی و تجدید میثاق هاست. در واقع این داستان در پی ایجاد رابطه با فرهنگ ایرانی و بین النهرین است (قهرمان، ۱۳۸۴: ص ۹۴).
حتی درباره آرامگاه منسوب به استر و مردخای در همدان در میان پژوهشگران اختلاف نظر است به طوری که حتی هرتسفلد که خود یهودی زاده بود، آرامگاه همدان را متعلق به استر و مردخای نمیداند. پروفسور هرتسفلد معتقد است که آرامگاه استر و مردخای در همدان نیست و ساختمان مورد بحث متعلق به آنها نیست بلکه متعلق به شوشین زن یهودی یزدگرد سوم است (قائمی، ۱۳۴۹: ص۱۸۳).
.
نقدی بر نظرات طرفداران داستان استر
با این حال برخی از پژوهشگران که اکثر آنها یا خود یهودی هستند و یا دوستدار یهودیان هستند، داستان استر را واقعی میپندارند. در اینجا به صورت مختصر به برخی از این نظرات اشاره می کنیم.
لوی معتقد است سیمای خشیارشا در کتاب استر که از نظر یهودیان زنی به نام استر همسر یهودی خشیارشا است، مانند کوروش، اما نه به درخشندگی او، سیمایی خواستنی برای یهودیان است (لوی، ۱۳۳۴: ص ۳۶۵).
این دیدگاه لوی در شرایطی است که تفاسیری که در کتب کهن یهودیان دیده می شود خلاف این را نشان می دهد. به طوری که گویی یهودیان چندان نگاه مثبتی به اخشوروش نداشتند. به طوری که در تلمود، اخشوروش یا همان خشیارشا، بدکار معرفی شده و حتی مرتبط با نبوکد نصر خوانده شده است (Bablyonian Talmud, 1918: Book 4/ PP.27-29).
حبیب لوی دربارهی این داستان میگوید:
آنهایی که به حقایق تاریخی گذشته واقف میباشند، به خوبی می دانند که اولا از حیث مذهب، ایرانی و یهود عصر هخامنشیها، نزدیکترین مذهب به یکدیگر بودند، ثانیا از نقطه نظر سیاسی نیز، منافع مشترک داشتند، بنابراین ملت ایران، ملت کوروش کبیر و داریوش بزرگ دوست واقعی و حقیقی یهود بودند. از طرف دیگر ملاحظه میشود که اقوام و ملل دیگر مثل بابل، مصر، آشور، آرام، فنیقی ها و غیره نسبت به یهود دشمنی دیرینه داشتند و در این تاریخ کشور آنها جزو مستملکات ایران درآمده و جزو ایالات ایران هستند در حالی که یهودیان مورد توجه شاهان هخامنشی هستند و این شاهان نسبت به یهود مهربان و استقلال بنی اسرائیل را تأمین نمودهاند. شکی نیست که از ملل دشمن یهود، عدهای برای تجارت و غیره در پایتخت ایران یعنی شوش مقیم هستند و چون فرمان اول خشیارشا مبنی بر قتل یهودیان باطل گشت، همهی روسای ولایات و امیران و عاملان پادشاه، یهودیان را اعانت کردند. در شهر شوش که پایتخت بود، تعداد ایرانیان زیاد و دشمنان یهود کم بودند، در نتیجه زد و خورد بزرگی نشد. اما در ولایات و ایالات که منظور مستملکات ایران است، ساکنین آنها غیرایرانی و دشمن یهود بودند، حتی فرمان ابطال خشیارشا، کاملا موثر واقع نگردید و یهودیان در این ولایات و ایالات برای حفظ جان خود مقاومت نمودند این جمله میرساند که در این زد و خورد، ارتش ایران به دستور والیان و عاملان پادشاه به کمک یهودیان برخاسته و در نتیجه ۷۵ هزار نفر کشته شدند و منظور از دشمنان یهود غیرایرانی هاست، نه ایرانیان مخالف یهود (لوی، ۱۳۳۴: صص ۲۹۱-۲۹۴).
استدلال لوی درباره توجه ویژه پادشاهان هخامنشی به یهودیان نمی تواند درست باشد چرا که در آثار به جا مانده از هخامنشان، یهودیان بسیار کم رنگ هستند، به طوری که در نقش برجستههای پـارسه (تخت جمشید) اثری از یهودیان نیست و در کتیبههای شاهنشاهان هخامنشی هم به یهودیان اشاره مستقیم نمیشود. حتی در استوانه کوروش بزرگ هم اشاره مستقیمی به یهودیان نمیشود و در واقع رفتار کوروش بزرگ با یهودیان همان رفتاری بود که این پادشاه با سایر اقوام داشت؛ باید گفت که احترام به مذاهب در دوران هخامنشیان مختص قوم خاصی نبوده است.
در این باره به صورت مفصل در بخش پیشین سخن گفتیم که آثاری از تسامح مذهبی هخامنشیان درباره اقوام و ملل فراوانی دیده می شود و مختص یهودیان نبوده است.
نگاه کنید به:
پاسخ به ادامه سخنان لوی هم در واقع در نظر منتقدان داستان استر آمده است. این داستان ابهامات زیادی دارد که پیش از این توضیح داده شد.
حبیب لوی حتی پا را فراتر گذاشته و برای استر فرزند نیز ذکر می کند:
نقل قولها و حکایات باقی مانده بین یهودیان حاکی از آن است که کوروش نامی اولاد استر بوده است و چون استر از خانواده ی سلطنتی نبود، نام فرزندان او بین شاهزادگانی که، حق و دعوی سلطنت داشته اند گم شده است (لوی، ۱۳۳۴: ص ۲۹۶).
همچنین محمد قائمی می نویسد:
در مورد اینکه هرودت، با وجود برخی آگاهی های مشابه با کتاب استر، چرا داستان را ذکر نکرده می توان این طور استدلال کرد که چون وی مدت طولانی نسبت به واقعه، تاریخش را نوشته است، داستان فراموش شده است (قائمی، ۱۳۴۹: ص۱۸۱).
این استدلال قائمی در شرایطی است که هرودوت چندان مدت زیادی هم از داستانی که ادعا می شود در زمان خشیارشا اتفاق افتاده فاصله نداشته است و حتی میتوان گفت که هم عصر خشیارشا بوده است. خیلی بعید است که اگر چنین اتفاقی افتاده بود، داستان فراموش میشد.
با توجه به عقاید و نظرات مورخین و محققین و با یک نگاه علمی میتوان به این نتیجه رسید که نظریهی عدم واقعیت داستان استر درست است، زیرا تنها در کتاب مقدس از داستان استر یاد شده است، در حالی که هرودت از اوضاع و احوال همهی اقوام و ملل آن زمان صحبت میکند و باورش سخت است که کشتار ۷۵ هزار ایرانی را ثبت نکرده باشد.
همچنین امکان ندارد در جامعه ی آن زمان یک اقلیت مذهبی که حتی خود شاه و اطرافیان وی نسبت به آن اقلیت حساسیت نشان می دهند بتواند ۷۵ هزار نفر را به قتل برساند و بعد از آن نیز به راحتی به حیات خود ادامه دهد. دربارهی نام ملکهی خشیارشا نیز که آمستریس است خود بیانگر عدم واقعیت داستان استر است.
به نظر میآید این داستان در برخورد فرهنگهای بین النهرین با فرهنگ یهودی شکل گرفته باشد؛ و جامعهی یهود برای مشروعیت بخشیدن به مظلومیت و حقانیت خود به ایجاد چنین داستانی پرداخته شد. به قول ولتر با توجه به جامعه و فرهنگ زمان هخامنشی چگونه امکان دارد یک دختر باعث کشتار ۷۵ هزار نفر شود!
.
سخن پایانی
با آنکه برخی از پژوهشگران جایگاه یهودیان را در زمان خشایارشا جایگاه والایی می دانند اما به نظر نمی رسد که یهودیان در این دوره جایگاه ویژه ای داشته باشند. تحلیل کسانی که جایگاه والایی برای یهودیان در زمان خشیارشا قائل میشوند، بر پایه نوشتههای کتاب استر است که این داستان هم از نظر تاریخی قابل اثبات نیست و به نظر اکثر پژوهشگران صرفا افسانه ای است که یهودیان ساخته اند. روی هم رفته احتمال دارد به دلیل ناآرامی های مصر کمی به مردم مناطق نزدیک به مصر از جمله یهودیان توجه شده باشد، اما روی هم رفته به نظر نمی رسد که این دوره تفاوت زیادی نسبت به دیگر دوره های هخامنشی داشته باشد.