رازهای پنهان در مورد خاندان سلطنتی روسیه که تا به حال نشنیده اید!

حقایقی درباره تزار و خاندان رومانوف

رومانوف ها بیش از ۳۰۰ سال بر روسیه حکومت کردند و بی‌شک می توان گفت که در آن دوران کشور یک آشوب حسابی را تجربه کرد. اولین تزار با به قتل رساندن یک کودک سه ساله به سلطنت رسید و آخرینشان نیز همراه با تمام خانواده اش به دست مخالفان کشته شد. نیازی به گفتن نیست که در مقطعی از آن دوران هرج و مرج، خیانت، کودتا، قتل و … برای مردم عادی شده بود. در ادامه باتاریخ ما  همراه شوید تا حقایقی شگفت انگیز از خاندان سلطنتی روسیه را به شما بگوییم.

پتر کبیر پسر بزرگش را کشت

پتر کبیر یا پتر یکم، چهارمین تزار روسی از خاندان رومانوف در ۱۰ سالگی به سلطنت رسید. او روسیه را به یک ابر قدرت اروپایی تبدیل کرد. در دوران پترکبیر، ارتش روسیه به سبک ارتش ‌های اروپایی بازسازی و نیرومند شد. در دوران سلطنت پتر کبیر، شهرهای بزرگی در روسیه بنا گردید که پایتخت او، سن پترزبورگ برجسته‏ ترین نمونه آن به شمار می ‏رود. پتر کبیر قلمرو امپراتوری روسیه را توسعه داد و نیروی دریایى بزرگی شکل داد که هنگام مرگش، بزرگ ‏ترین قدرت دریایى اروپا شده بود. این امر زمینه تجاوزات متعدد به نواحی مختلف جهان را فراهم آورد و قدرت‏ گیری روسیه، نقش آن را در معادلات قدرت جهان برجسته ساخت.

او هم‏ چنین تعداد زیادی از هنرمندان و صنعت گران کشورهای غرب را به روسیه آورد و آنان را به کار گمارد. پتر به تحول علمی روسیه اهمیت بسیار می‌ داد و فرهنگستان علوم سنت پترز بورگ را به عنوان جایی برای گردهم آیی دانشمندان مشهور آن روزهای امپراتوری روسیه به وجود آورد. پتر یکم نخستین روزنامه روسیه را بنیان گذاشت، لباس مردم روسیه را غربی کرد و قانون منع گذاشتن ریش برای مردان وضع کرد و فقط روحانیون و دهقانان را از این قانون معاف داشت.

علی رغم این دستاوردهای بزرگ نقاطی سیاه از ظلمت نیز در تصمیمات او دیده می شود. از نمونه بارز آن می توان به رابطه ‌اش با پسرش اشاره کرد. پسرش الکسی علاقه ای به وظایفی دولتی نداشت و پس از تولد دومین پسر پتر تصمیم به فرار گرفت. او به بهانه جهانگردی به خارج از کشور گرفت و آن سوی دریاها پناهنده شد، اما سرانجام به ناچار به روسیه بازگشت. او مجبور شد پادشاهی را به برادرش بدهد و سپس به جرم خیانت مجرم شناخته شد و تحت شکنجه قرار گرفت. عاقبت زیر شکنجه های پدر خودش از خاندان سلطنتی روسیه کشته شد.

سو استفاده آنا ایوناوا از مردم به بهانه سرگرمی

آنا ایوناوا را در تاریخ روسیه به عنوان آنای روسیه نیز می شناخته اند. او در بین سال های ۱۷۷ تا ۱۷۳۰ میلادی به عنوان دوشس کورلند بود و ۱۰ سال هم، یعنی بین سال های ۱۷۳۰ تا ۱۷۴۰ میلادی به عنوان تزار روسیه حکومت کرد. پس از یک روز سخت کار فرمانروایی بر کشور، خاندان سلطنتی روسیه دوست داشتند تا زمان را برای خودشان اختصاص دهند و به استراحت و تفریح بپردازند. برخی از پادشاهان از لذت های ساده تر مانند شکار، اسب سواری یا مهمانی های رقص و شادی لذت می برند.

از سوی دیگر، برخی از آن ها به شیوه های عجیب و ظالمانه برای تفریح علاقه مند بودند . آنا ایوناوا نیز به داشتن تفریحات ناهنجار و عجیب شهرت داشت. او از تماشای نمایش هایی که از افراد دارای محدودیت های حرکتی یا کوتاه قد برای تماشای پرتره با ژست های مضحک انجام می شد لذت می برد. همچنین علاقه زیادی به سرگرمی های بزرگسالان نشان می داد.

ایوان ششم، از امپراطور تا زندانیی گنام

اتفاقات قرن ۱۸ روسیه بی شباهت به سریال بازی تاج و تخت نیست. پس از مرگ آنا در سال ۱۷۴۰ برادر زاده ۶ ماهه‌اش با نام ایوان ششم از خاندان سلطنتی روسیه را برای حکومت برگزید. اما دوران فروانروایی این تزار کوچک کوتاه بود. پرنسس الیزابت دختر پتر کبیر با استفاده از تنفر مردم آلمان حکومت را به دست گرفت و نوزاد را به سیاه چاله انداخت. نوزاد نگون بخت تا ۲۴ سالگی همان جا ماند و سپس کاترین کبیر با بی رحمی او را در همان زندان به قتل رساند. بعدها نام او به عنوان تزار به طور کلی از اسناد و مدارک رسمی کشور پاک شد.

کاترین کبیر حتی قطره ای خون روسی نداشت

کاترین کبیر از خاندان رومانوف نبود و هیچ گاه قرار نبود که امپراطور خاندان سلطنتی روسیه شود. او همسر آلمانی پتر سوم بود و این در حالی بود که پتر سوم از او تنفر داشت. کاترین در ژوئن ۱۷۶۲ با همکاری برادران ارولوف و هنگ لوفسکی دست به کودتا زد و پتر سوم را برکنار کرد. پتر سوم شش روز بعد به دست برادران اورلوف به قتل رسید.

کاترین دوم که بعدها لقب کاترین کبیر را گرفت تنها ۳۳ سال داشت که چهارمین ملکه زن روسیه شد. در سال ۱۷۶۷ او لقب مادر وطن را از آن خود کرد. او موسساتی را برای تعلیم و تربیت دختران احداث کرد و آکادمی زبان روسی را ساخت. او در سیاست های خارجی بسیار خشن بود و به همراه سردارانی از جمله اورلوف و دولگورکی دولت عثمانی را شکست داد و شورش لهستان را سرکوب کرد که در پی آن نیمی از لهستان و روسیه سفید را از آن روسیه کرد.

او علی رغم روسی نبودنش در میان مردم بسیار محبوب بود و دومین نفر از خاندان رومانوف ها بود که لقب کبیر گرفت. بعد از انقلاب روسیه مجسمه همه تزارها به جز پتر و کاترین کبیر تخریب شد و این گونه می توان به میزان محبوبیت ملکه آلمانی در روسیه پی برد.

الکساندر یکم اشتباهی پدرش را کشت

از امپراطور پاول اول خاندان سلطنتی روسیه اغلب با نام پاول بدبخت بیچاره یاد می شود. او هیچ وقت در میان خانواده خودش محبوبیت نداشت. مادرش کاترین کبیر او را لایق تاج و تخت خاندان رومانوف نمی دانست و در عوض تمام زمان خود را وقف تربیت نوه اش الکساندر یکم کرده بود. پاول نیز حس خوبی به مادرش نداشت و احتمالا او را به خاطر قتل پدرش نبخشیده بود.

علی رغم تلاش های کاترین او موفق شد که تزار روسیه شود، اما دوران سلطنتش تنها ۵ سال طول کشید . الکساندر یکم نیز پدرش را لایق فرمانروایی نمی دید بنابر این گروهی سرباز را مامور کرد به قصرش بروند و از آن جا خارجش کنند، اما آن ها یک قدم فراتر رفتند و پاول را به قتل رساندند. او هیچ وقت این قتل را قبول نکرد و می گفت هرگز هدفش کشتن پدرش نبوده است اما انتخابی جز مواجه شدن با پیامدهای تصمیمش نداشت.

الکساندر یکم در ۱۸۰۱ با ۲۴ سن تزار روسیه شد. او از کودکی عاشق زندگی نظامی بود و حتی شنوایی یک گوشش را با صدای توپ جنگی از دست داد. او در همه عمر بار سنگین قتل پدرش را بر دوش می کشید و برخی معتقدند گاهی ساعت ها گریه می کرد. او همراه با انگلیس و سوئد بر ضد فرانسه متحد شدند و در این نبرد شکست خوردند. وی در سال ۱۸۰۶ با فرانسه صلح کرد اما بار دیگر به ناپلئون حمله کردند و باز هم شکست خوردند. در نتیجه معاهده تسلیت بین دو کشور امضا شد  و تاثیر بسیاری روی تاریخ ایران گذاشت.

مرگ هزاران نفر در تراژدی نیکلای دوم

این رویداد در تاریخ با نام تراژدی Khodynka آورده شده است. پس از تاج گذاری نیکلای دوم از خاندان سلطنتی روسیه در تاریخ چهارده ماه مه سال ۱۸۹۶، جشنی برای اهالی شهر مسکو ترتیب داده شده بود. قرار بود جشن در اماکن مشخصی از زمین‌ های Khodynka واقع در شمال غربی مسکو برگزار شود.

تئاتر، کیوسک، فروشگاه غذا، نوشیدنی و سایر جاذبه های موقت برای این هدف احداث شده بود. هر یک از همراهان نیز قصد داشتند یک کیسه سوغات را با نان، سوسیس، آب نبات و خوراکی های دیگر دریافت کنند. اگرچه جشنواره ها در ۱۸ مه برنامه ریزی شده بود، مردم از شب قبل در محل حاظر شده بودند. مردم به خاطر غذا و سوغاتی مجانی همراه با خانواده هایشان در محل تجمع کرده بودند. شایعه ای به سرعت در بین آن ها پخش شد که می گفت برای همه به اندازه کافی غذا و سوغات تهیه نشده است. در پی آن مردم شروع به حمله سمت مراکز پخش سوغاتی کردند و کیف های سوغاتی را ربودند.

در آخر این هرج و مرج و شلوغی به یک آشوب تبدیل شد و هزاران نفر کشته و زخمی شدند.

البته داستان سرنوشت او به همین جا ختم نشد. او تصمیم گرفت خودش شخصا فرمانروایی روسیه در جنگ جهانی اول را در دست گرفت. در نتیجه این تزار از خاندان سلطنتی روسیه، لهستان را از دست داد. به خاطر دوری از پایتخت در آن جا نیز انقلاب به راه افتاد. سال ۱۹۱۵ سربازانی در شهر سن پترزبورگ شورش کردند اما تزار از خاندان سلطنتی روسیه، به آن ها توجهی نکرد. سال ۱۹۱۷ سن پترزبورگ با کمبود مواد غذایی مواجه گشت و مردم شهر نیز شورش کردند.

به ناچار مجبور شد از سلطنت کناره گیری کند و او را تبعید کردند. برادرش نیز سلطنت را نپذیرفت و انقلابیون فرمانروایی روسیه را در دست گرفتند. این گونه سلطنت خاندان رومانوف بر روسیه پایان یافت.

در مارس ۱۹۱۷ دولت موقت، اقدام به بازداشت نیکلای و خانواده‌اش در کاخی با فاصله ۱۵ کیلومتری جنوب پتروگراد کرد. جایی که نیکلای و خانواده‌اش برای مدتی در برابر انقلاب مردم محافظت شده و راحتی نسبتاً مناسبی در آنجا داشتند. در اوت ۱۹۱۷ دولت الکساندر کرنسکی، نیکلای و خانواده‌اش را به توبولسک در کوه ‌های اورال فرستاد. کم کم شرایطشان سخت تر شد و به دژ جنگی یکاترینبورگ فرستاده شدند.

پایان کار خاندان رومانوف

 

در ساعت ۲:۳۳ بامداد ۱۷ ژوئیه ۱۹۱۸ میلادی نیکلای دوم، همسرش و هر پنج فرزندشان، به همراه پزشک خانوادگی و سه خدمت ‌کار در زیرزمین آن دژ تیرباران شدند. مأموران اجرای قتل‌ عام، به گریه نیکلای در آخرین لحظات عمرش اشاره می ‌کنند. مأموران، پیکرهای کشته‌ شدگان را در اسید گذاشتند و بازمانده جسدشان را به خاک سپردند. در سال ۱۹۹۸ میلادی، یعنی هشتاد سال پس از آن حادثه، پیکرهای کشته ‌شدگان شناسایی شدند. این پیکرها از خاک خارج شد و سپس در مراسمی با حضور بوریس یلتسین، بر طبق آیین مسیحیان، در شهر سن‌ پترزبورگ به خاک ‌سپرده شدند.

اما جسد آلکسی، ولیعهد بیمار روسیه و یکی از خواهرانش به دست نیامد و این امر به ابهامات و شایعات فراوانی دامن زد، از جمله این که یکی از بچه ‌های تزار زنده ماند و به خارج گریخت. متخصصان به کاوش های فراوانی دست زدند که بر اساس برخی از آن ها، خواهر ناپدید شده، ماریا بود و برخی دیگر از تحقیقات نشان داد که این آناستازیا، دختر دیگر تزار بوده که گم شده است. سرنوشت نا معلوم خاندان سلطنتی روسیه موجب شد تا افسانه های زیادی درباره آنان گفته شود و حتی فیلمی با بازی اینگرید برگمن با همین نام ساخته شد و توانست جایزه اسکار را کسب کند. صدها تن نیز طی این سال ها ادعا کردند که فرزند تزار و وارث تاج و تخت روسیه اند که ادعای هیچکدام به اثبات نرسید.

اما بعد، در سال ۲۰۰۷ باستانشناسان آماتور گور دیگری را در فاصله ۷۰ متری گور خانواده تزار یافتند که استخوان‌ های سوخته چند نفر در آن وجود داشت. گفته می شود از ۴۴ قطعه استخوان و دندان که در این گور پیدا شد هویت دو نفر، یک مرد و یک زن مشخص شد. برای تشخیص هویت این اشخاص از سه روش گوناگون تجزیه و تحلیل دی ان ای استفاده شد: از میتوکندریال دی ان ای که فقط از طریق مادر منتقل می‌ شود برای بررسی خویشاوندی شاهزاده فیلیپ که از مادرش به تزارینا وابسته است، از استخوان‌ های یافته شده در گورها استفاده شد. این آزمایش نشان می ‌داد تزارو چهار دخترش در دو گور به خاک سپرده شده‌ اند. در نتیجه مشخص شد که اعضای خانواده از سه مستخدم و پزشک به صورت جدا گانه دفن شده اند.

با کشته شدن همه آن ها شاخه اصلی خاندان سلطنتی روسیه یعنی خاندان رومانوف ها ادامه نیافت و امروز سایر شاخه های دودمان ریاست خاندان را به دست گرفته اند.

 

منبع الی گشت

بهترین از سراسر وب

[toppbn]
ارسال یک پاسخ