در مورد نبرد بردگان به رهبری اسپارتاکوس چه می دانید؟

 

قیام بردگان به رهبری اسپارتاکوس

اساس قدرت امپراتوری روم در بهره کشی از غلامان، بردگان و گلادیاتورها بود. در ۷۳ ق.م امپراتوری با تهدید بسیار جدی داخلی به نام قیام بردگان روبرو شد که اگر تازه نفسی نیروهای رومی نبود، همین شورش سبب پایان عمر امپراتوری می شد.

 

ظهور اسپارتاکوس

اسپارتاکوس یک گلادیاتور بود. مردانی که در اثر مبارزات دائمی با یکدیگر، برای تفریح اشراف، قوی و جنگاور بودند اما اسپارتاکوس برخلاف بردگان و گلادیاتورهای عادی مردی بسیار باهوش و دارای قدرت رهبری بود. چنان که گفته می شود، کینه این جنگجوی اسپارت زمانی به اوج می رسد که برای نبرد با او مردی عظیم الجثه سیاهپوست از میان مردان آفریقایی را بر می گزینند و این مرد علی رغم پیروزی در جنگ تن به تن با اسپارتاکوس از کشتن او امتناع می کند و در آمفی تئاتر بزرگ روم به دست نگهبانان کشته می شود.

در هر صورت اسپارتاکوس در ابتدا با شوراندن غلامان و گلادیاتورها، سیاهچال های شهر ماپوا را می شکند و پس از کشتن کلیه نگهبانان و قراولان به کوه وزوو فرار می کند. او در آنجا به تدریج قدرت یافت و با حمله به املاک برده داران رومی سلاح های آنها را مصادره کرده و به نفرات خود افزود.

اولین نبرد

اقدامات اسپارتاکوس سبب وحشت شدید اشراف و زمین داران رومی شد و آنها از سنا خواستند تا نیرویی برای سرکوبی این یاغی بفرستند، سپاه بزرگی از رم عازم سرکوب شورشیان شد و کوه وزوو و تاکستان های اطراف آن را محاصره کرد. رومیان به این تصور بودند که گرسنگی شورشیان را از پای در می آورد اما بردگان با استفاده از درختان تاک پلکانی ایجاد کردند و شبانه از شکاف بزرگ و بلند کوه گذشتند و از پشت به نیروهای روم حمله کردند.

نبرد مهیبی در گرفت. بردگان که برای زندگی می جنگیدند از جان خود گذشته و بی محابا به لژیون های رومی حمله می بردند، لژیون ها نیز چون نتوانسته بودند آرایش بگیرند، مجبور به جنگ تن به تن شدند و گلادیاتورها که مرکز و قلب واحدها شورشی بودند به دلیل مهارت و جسارت در این نوع نبردها به سرعت مردان رمی را از پای درآورده و لژیون رومی را به کلی نابود ساختند.

پخش این خبر که یک لژیون قدرتمند رومی توسط بردگان بدون سلاح نابود شده سبب فرار ده ها هزار برده از مزارع و پیوستن آنها به اسپارتاکوس شد. در پاییز ۷۳ ق.م اسپارتاکوس ۴۰ هزار نیرو از کشورهای گل، سوریه، مقدونیه، یونان و شمال آفریقا در اختیارداشت که اگرچه زبان یکدیگر را نمی فهمیدند اما فرمان اسپارتاکوس را به عنوان رهبر اطاعت می کردند. اسپارتاکوس در بین سپاه خود صدها آهنگر زبردست داشت که به آنها دستور داد اسلحه مورد نیاز سپاهش را تهیه کنند. او غارت اموال دهقانان خرده پا را ممنوع کرد اما حملات متعددی به املاک اشراف و برده داران کرد و اندک اندک تبدیل به نیروی مهار نشدنی و مهیب شد.

اوج قدرت

اسپارتاکوس با هوش فراوان خود می دانست با یک سپاه غیرحرفه ای ۴۰ هزار نفری نمیتوان با امپروری روم که در آن زمان قدرت اول دنیا بود و حداقل ۲۰ هزار لژیون در اختیار داشت جنگید، پس استراتژی او خروج از ایتالیا بود. او سپاهش را به سمت شمال ایتالیا راند. سنای روم دو سپاه جدید به شمال ایتالیا فرستاد تا مانع خروج سپاهیان بردگان شود.

اما اسپارتاکوس با حیله جنگی مناسبی مانع به هم متصل شدن این دو سپاه شد و آنها را جداگانه در هم کوبید. انهدام پی در پی لژیون های رومی دو اثر هم زمان داشت: اول بسیج کل امپراتوری برای کوبیدن قیام بردگان و دوم مغرور شدن گلادیاتورها و تصمیم آنها برای فتح روم!
در این زمان شورشیان برای آزادی تنها کوه های آلپ را پیش رو داشتند ولی آنها به استدلال های اسپارتاکوس گوش نداده و برای بازگشت به داخل روم اصرار داشتند.

ورود کراسوس و پمپه

کراسوس و پمپه سرداران بزرگ روم در آن زمان بودند و ورزیده ترین لشکریان را در اختیار داشتند. ورود این دو به عرصه نبرد کار اسپارتاکوس را بسیار سخت کرد. خبر بازگشت ارتش بردگان، برده داران و سنای روم را وحشت زده کرد و چنان که فئودور کوروفکینی در کتاب تاریخ رم باستان می نویسد از این جا به بعد شمارش معکوس برای سقوط قیام کنندگان آغاز می شود چرا که دیگر حرف شنوی آنها از اسپارتاکوس به پایان رسیده بود. آنها از وی می خواستند که به روم پایتخت افسانه ای امپراتوری حمله کنند اما اسپارتاکوس خوب می دانست تسخیر این شهر عظیم با سپاه وی امکان ندارد و حتی سعی کرد گلادیاتورها را وادار به بازگشت به شمال ایتالیا کند اما درخواست های او با مخالفت بردگان مواجه شد.

سپس او ابتدا دو لژیون رومی را که در نزدیکی شهر موضع گرفته بودند در هم کوبید و به سمت جنوب ایتالیا به حرکت در آمد اما سپاه عظیم کراسوس به تعقیب وی پرداخت. کراسوس سعی داشت که بردگان را با گرسنگی از پای درآورد بنابراین آنها را به جنوب شبه جزیره اینین (پاشنه چکمه ایتالیا) عقب راند و آن ها را به محاصره انداخت. از آن طرف عظمت لژیون های کراسوس ترس را برای اولین بار در دل گلادیاتورها و بردگان انداخت. آنها که تا کنون تنها با لژیون های ۵ تا ۲۰ هزار نفره جنگیده بودند اکنون شاهد صف آرایی نیمی از ارتش امپراتوری روم در جنوب این کشور بودند.

سنا برای آنکه خیال خود را راحت کند، پمپه، سردار افسانه ای روم را با سپاهیان بزرگش از اسپانیا و بالکان فراخواند تا شتابان خود را به حنوب غرب ایتالیا برساند.
اکنون اسپارتاکوس و مردانش و زنان و کودکان همراهشان باید بین مرگ در اثر گرسنگی و مرگ با شمشیر لژیون ها یکی را انتخاب میکردند چرا که کشتی های دزدان دریایی که به آنها قول داده بود آنها را به سیسیل برساند، خلف وعده کرده و آنها اکنون در مواحه با تمام قدرت جهنمی امپراتوری بودند.

اسپارتاکوس در یک شب توفانی زمستان ۷۲ ق.م به جسارت بسیار به همراه چند هزار نفر از شجاع ترین مردانش به ضعیف ترین نقطه خط محاصره کراسوس حمله کرد و موفق شد مردان و زنان خود را از محاصره نجات دهد اما باز هم تفرقه بین مردم فرودست همراه او سبب شد تا او نیمی از سپاهش را که به صورت دسته های کوچک از او جدا شدند، از دست بدهد. این مردان و زنان ظرف چند روز توسط نیروهای کراسوس جداگانه قتل عام شدند بدون آنکه بتوانند از خود دفاع کنند. اکنون پمپه نیز رسیده بود.

آخرین نبرد

اسپارتاکوس برای آن که نیروهای کراسوس را قبل از تقویت توسط پمپه از بین برد، در ۷۱ ق.م به آنها حمله کرد اما کوچک شدن سپاه او از یک طرف و ناامیدی مردانش به دلیل فرارسیدن پمپه با ۱۰۰ هزار مرد جنگی تازه نفس، از طرف دیگر نگذاشت از این میدان پیروز درآیند.

اسپارتاکوس سعی کرد خود را به کراسوس برساند تا با کشتن او روحیه سپاه رومی را بشکند اما با وجود کشتن دو فرمانده رومی به کراسوس نرسیده و نیزه ای از پشت به رانش اصابت کرد.
اما او با کشیدن نیزه از پای خود یک هسته مقاومت در میدان تشکیل داد. اکنون لژیون های ذخیره یکی پس از دیگری وارد میدان جنگ شدند و گلادیاتورهای خسته و غلامان، مرتب ضعیف تر می شدند. اما آنها می دانستند مرگ در میدان به تر از مرگ بر روی صلیب است.

نبرد بی رحمانه ادامه یافت تا آن که پمپه نیز سررسید و از این زمان به بعد باقی مانده بردگان که ۶ هزار نفر بودند توان خود را پایان یافته دیدند و پمپه نیز آنها را به اسارت نگرفت بلکه همه آنها را قتل عام کرد و به دستور سنا آنها را بر روی هزاران صلیب در جاده شهرکوپوآ که محل اولیه آغاز قیام بود، آویخت.

نتیجه قیام بردگان

روم در دهه ۶۰ و ۷۰ ق.م در اوج قدرت بود. این قدرت عظیم در این زمان به دلیل آنکه حکومت اشکانیان در ایران در ابتدای کار بود و کارتاژ نیز نابود شده بود، دشمنی نداشت و با قدرت نظامی گری و سیستم برده داری در حال توسعه خود بود، قیام بردگان به دلیل آنکه قیام داخلی بود، می توانست خیلی سریع توسعه یابد و امپراتوری را از هم بپاشد.

اما وجود مردان بزرگ جنگی در روم که این کشور را بسیار قدرتمند کرده بود و از طرف دیگر اسپارتاکوس نیز به دلیل عدم برخورداری از نیروهای تربیت شده و فرمان پذیر نتوانست به سان یک سردار نظامی از پیروزی های خود بهره جوید. البته او اگر اندکی شانس می آورد میتوانست پیروز شود.

مثلا در اوج جنگ های داخلی سزار با پمپه و یا هنگام گرفتاری در روم در جنگ های گل و ژرمن و یا گرفتاری مرگ کراسوس در نبرد با پارتیان ایرانی قطعاً کسی را یارای مبارزه با او نبود اما چنان چه بررسی تاریخ نشان میدهد روم در برابر دشمنان جدی خود همواره از قدرت بالای بسیج کنندگی برخوردار بوده و مردانی چون هانیبال نیز علیرغم رشادت و ده ها بار شکست دادن لژیون های رومی عاقبت با مشاهده قدرت مقاومت امپراتوری بانهایت شگفت زدگی شکست و نابودی کامل را پذیرفته اند.

اسپارتاکوس نیز اگر همراهانش موافقت می کردند می توانست با عبور از آلپ با پیوستن به ژرمن ها و گل ها با برنامه ریزی امپراتوری عمل کند اما تقدیر چنین بود که روم ۵ قرن دیگر نیز بی رقیب بماند تا آنکه از درون بپاشد.

منبع تمیم نیوز

بهترین از سراسر وب

[toppbn]
1 نظر
  1. حسن غفاری می گوید

    تشکر.فیلمش ودیدم

ارسال یک پاسخ