انتقال به بوُشى دوِْ توکوُگاوا

انتقال به بوُشى دوِْ توکوُگاوا

شاید آشکارترین تجلى ادبىِ روحِ جنگاورى یا سپاهى گرى در دوره انتقالى جنگ و اتحاد به رهبرى تویوتومى هیده یوشى و توکوُگاوا ایه یاسوُ در اواخر قرن شانزدهم، به دست میاموتو موُساشى در کتابش گورین نو شو (درحدود ۱۶۴۳ که با نام کتاب پنج حلقه در ۱۹۷۴ به انگلیسى ترجمه شد) فراهم آمد. او استاد شمشیرزنى و روْنین (ساموُرایى بى مخدوم) و سرسپرده ذن و نقاش بود. این رساله اى است درباب استراتژى و هنر جنگ; جُنگى است ماندگار براى سپاهیان در یک عصر آشفته. این اثر با وصف روشنى از مفهوم وجودى بوُشى آغاز مى شود: «بارها گفته اند که طریقتِ سپاهى مشتمل است بر قبول ثابت قدم مرگ. اما این هنر منحصر به سپاهیان نیست; چه رهروان و زنان و دهقانان نیز مى توانند دلیرانه و از روى حس وظیفه و یا شرم با مرگ رویارو شوند. فرق راستین بوُشى در به کار بردن استراتژى نظامى است در غلبه بر مردان دیگر، خواه در نبرد تن به تن باشد و خواه در رویارویى گروهى، و بدین سان براى مولا و خودش کسب افتخار مى کند.»

اما حتى در دوره خود میاموتو موُساشى هم شدیداً داشت از استقلال و ماجراجویى نظامى کم مى شد، چون هیده یوشى، ایه یاسوُ و داى میوهاى اقمارى آنان و حکّام ولایات سیاست هایى آورده بودند مبنى بر خلع سلاح روستاییان و جداکردن سپاهیان از زمین و نشاندن آنها در اَرگ ها که اکثرشان آن جا با جیره برنجشان وظیفه خوار شده بودند. ساموُرایى ها که از نظارت مستقیم بر زمین و کشاورزى بریده شده بودند و در عصر بالا رفتن قیمت ها به جیره هاى ثابت تنزل پیدا کرده بودند و با فرصت هاى پیشرفت که از راه جنگ به دست مى آمد، که این هم با سیاست انزواى ملى و صلح توکوُگاوا محدود مى شد، براى بقایشان روزبه روز بیش از پیش به شوگوُن سالارى یا به حکومت هاى ولایتى آنان وابسته مى شدند. در نتیجه، بیش از عصر پیشین جنگ ها مستعد فشارهایى براى ابراز وفادارى یکجانبه بودند. ساموُرایى ها که در طى صلح طولانى توکوُگاوا در بالاترین رده سلسله مراتب بودند،
به تدریج از مردان جنگ آزموده تبدیل مى شدند به نخبگان حکومتگر، که بیشتر وقتشان یا به رتق و فتق امور املاکشان مى گذشت، یا به اسباب تشریفاتى ملازمت تناوبى سالانه (سان کین کوْتایى) در پایتخت شوگوُنى ئه دو (توکیو کنونى). با آن که نماد برترى ساموُرایى بستن دو شمشیر به کمر بود، نقش تازه آنان به عنوان سپاهى ـ حاکم در قیاس آگاهانه با نخبگان حکومتگر چینى، یعنى شى، تقویت و تعریف مى شد، و این را رژیم توکوُگاوا از آموزه نوکنفوُسیوُسى و یکى دانستن فضایل فئودالى با فضایل چینى پذیرفته بود.

بوُشى دوْ، به عنوان نظام اخلاقى و کیش جنگاورى طبقه «رام» ساموُرایى، بیشتر در اقلیم نسبتاً ثابت اجتماعى و عقلىِ ژاپنِ عصر توکوُگاوا به بار نشست تا در زد و خورد عصر جنگ ها. چندان تعجب آور نیست که هم سوى با منش دوگانه ساموُرایى دوره ئه دو، بوُشى دوْ هم منش دوگانه اى از خود نشان دهد. سنت آرمانى شده قرون وسطایىِ وفادارى مطلق و میل به مردن در راه مخدوم همچنان باقى بود، اما حالا از اخلاق کنفوُسیوُسى پربار بود. شیواترین تجلى سنت بنیادى بومى در اثر کلاسیک بوُشى دوْ به نام هاگاکوُره (۱۷۱۶) نمودار شد، که تفکرات یاماموتو تسوُنه تومو است که یک ساموُرایى از ولایت ساگا (استان کنونى ساگا) بود. تسوُنه تومو افسوس مى خورد که چرا در آرزویش براى سپّوُکوُ (Seppuku)یا خودکشى (هاراکیرى) در مرگ سرورش ناکام ماند ــ و این رسمى بود معروف به جوُن شى ــ از این رو از توکوُگاوا دلسرد شده بود، چراکه در پى نظم اجتماعى آن را غیرقانونى دانسته بود. بُن مایه اصلى هاگاکوُره در این جمله خلاصه شده است: «بوُشى دوْ طریقتِ مردن است.» این زیبا کردن مرگ فداکارانه ــ خواه «مرگ در زندگى» در راه خدمتِ دور از خودپرستىِ به مخدوم باشد و خواه سپّوُکوُ یا آیینِ مرگِ تن به طریق شکم دَرى ــ که به عنوان تجلى نهایى مردانگى جلوه مى کند ــ خیلى دور از آن میل به اظهار نفس و پیروزى است که در گورین نو شوِ موُساشى بیان شده است. بنا بر هاگاکوُره، آرمان ساموُرایى و جوهر بوُشى دوْ در خدمتِ فداکارانه یا ازخودگذشتگى تجلى مى کند: «چون به خدمت مخدوم درآید باید که او را بى هیچ پرواى نفسِ خویش خدمت کند. خود اگر او را از در رانده باشند یا فرموده باشندش به سپوُکوُ، باید که آن را خدمتى به خداوندگار خویش شمرد و باید، در هر جا که هست، از دل نگرانِ سرنوشتِ سراى مولاى خویش باشد. چنین باید باشد روح بنیادین ساموُرایىِ نابه شیما ]ى ولایتِ ساگا[. تا آن جا که مى دانم، هرگز خیال بوداییّت به سر نداشتم، که سزاوار آن نیستم، اما به تمامى آماده ام که هفت بار چون ساموُرایى نابه شیما زاده شوم تا روزبهى این ولایت را به کار آیم.»

سنت کنفوُسیوُسى شده بوُشى دوْ را تاریخ نگارانى چون ناراموتو تاتسوُیا (متولد یا ۱۹۱۳) و ساگارا توْروُ (متولدِ ۱۹۲۱)، شى دوْ shido طریقت شى، دانسته اند. این معنا نخستین بار در نوشته هاى یاماگا سوکوْ، دانشمند ساموُرایى و استراتژیست نظامى، بیان مشروح یافت. او بر این تأکید مى کرد که ساموُرایى، براى توجیه وجودش در جامعه توکوُگاوا که در آن نه مى بایست مى جنگید و نه در تولید سهمى داشته باشد، یک وظیفه پیشِ رو داشت که خود را وقف رهبرى اخلاقى و سیاسى جامعه کند. آنان مى بایست هم هواخواه هنرهاى غیر نظامى و هم نظامى باشند که هر دو فضایل کنفوُسیوُسى و فئودالى را مجسم مى کنند و در عمل، طریقت هنر اخلاقى را در اِعمال حکومت تحقق مى بخشند: «پیشه ساموُرایى تفکر به منزلت خود در جامعه است، به جا آوردن خدمت وفادارانه به مخدوم خویش است اگر دارد و عمق بخشیدن به وفادارى خود اوست به بند و پیوندهایش با دوستان و با ملاحظه بجاى مقام خویش است و بیش از همه، وقف خویش است به وظیفه اش. اما انسان در زندگى خواه ناخواه درگیر تعهدات میان پدر و فرزند، برادر بزرگ تر و کوچک تر، و شوهر و همسر مى شود. اگرچه اینها تعهدات اساسى هر کسى در روى زمین است، اما کشاورز و صنعت گر و بازرگان از پیشه خود فراغتى ندارند; از این رو نمى توانند همیشه همداستان با آن تعهدات عمل کنند و طریقت را به طور کامل نشان دهند. ساموُرایى از پیشه کشاورز و صنعت گر و بازرگان چشم مى پوشد و خود را محدود مى کند به عملِ به این طریقت.» ]ترجمه از سرچشمه هاى سنت ژاپنى، به ویراستارى ریوُساکوُ تسوُنودا، و. تئودور دو بارى و دانلد کین (نیویورک: چاپ دانشگاه کلمبیا، ۱۹۵۸) ج ۱، ص ۳۹۰. نقل با اجازه.[

این بوُشى دوْ، که آمیزه اى بومى و کنفوُسیوُسى است، به بسیارى از رفتار اخلاقى و پژوهش عقلى طبقه ساموُرایى در دوره ئه دو نظم بخشید. آرمان هاى بوُشى دوْ در مدرسه هاى ولایتى و مدارس شمشیرزنى و نیز در بسیارى از نوشته هاى آن عصر پراکنده شد. بوُشى دوْ چهل و هفت خادمِ پیشینِ آسانو ناگانورى را به گرفتنِ انتقام سرورِ مرده و خوارشده شان برانگیخت. همچنین به این مناظره در باب اقتدار فئودالى در برابر وفادارى که به دنبال این واقعه آمد، شکل بخشید و در رأى شوگوُن سالارى مبنى بر فرمان سپّوُکوُ براى این روْنین ها مؤثر بود. بوُشى دوْ در میانه قرن نوزدهم، خمیرمایه اى بود براى اقدام نظامى ساموُرایى هاى جوان از ولایات ساتسوُما (استان کاگوشیماى کنونى) و چوْشوُو (استان یاماگوُچى کنونى) که با شعار «به امپراتور حرمت نهید، بیگانگان را بیرون برانید» بسیج شدند تا با اقتدار توکوُگاوا به کشاکش برخیزند که این در بازگشت مِى جى (۱۸۶۸) به اوج رسید. تأکید بر اقدام، اخلاص انگیزه، خدمت وفادارانه، و رهبرى سیاسى و عقلى که ذاتى بوُشى دوْ است، در توضیح این نکته یارى مى کند که چرا طبقه ساموُرایى توانست به عنوان یک نیروى محرک نهضتِ بازگشت خدمت کند و سپس به تخریب نظام فئودالى، که خود در رأسش بود، گام بردارد و سرانجام هم یک نقش مؤثر در مدرن کردن ژاپن بر عهده داشته باشد.

بهترین از سراسر وب

[toppbn]
ارسال یک پاسخ