تازه؛ شیرین و پرآوازه همچون سعدی

گرچه زادروز دقیق سعدی در اول اردیبهشت نیست، اما این روز به عنوان روز سعدی نام‌گذاری شده و نیکو و فرخنده است که اردیبهشت زیبا را با نام سعدی آغاز کنیم. جالب این که اول اردیبهشت سال‌روز درگذشت محمد اقبال لاهوری (شاعر و سیاست‌مدارپارسی‌گوی پاکستانی)، ملک‌الشعرای بهار (شاعر و سیاست‌مدار نام‌دار) و سهراب سپهری (شاعر و نقاش هم‌روزگار) نیز هست و البته هر سه – اقبال و بهار و سپهری- به زبانی شعر گفته و سروده‌اند که سعدی در برافراشتن بنای آن نقشی هم‌سنگ فردوسی داشته است.

   در سال‌های گذشته به تناوب و تناسب، به نکاتی دربارۀ سعدی اشاره کرده‌ام که تردید داشتم اگر دوباره بازگفته شود شاید نزد برخی مکرر در نظر آید و بهتر آن باشد که همان مطلب را پیوند کنیم و به آن ارجاع دهیم اما اگر هم بازگفته نشود و به نکات جدید بسنده کنیم حق مطلب ادا نشود.  از این رو هم برخی از آنها می‌آید و هم بعضی نکات تازه تا بگوییم:


    سعدیا خوش‌تر از حدیث تو نیست
    تحفۀ روزگارِ اهلِ شناخت

     آفرین بر زبان شیرنت
     کاین همه شور در جهان انداخت


   بزرگداشت سعدی در اول اردیبهشت ۱۴۰۱ خورشیدی اما یک ضرورت تازه هم یافته و آن بازگشت طالبان به قدرت در کشور فارسی‌زبان همسایه – افغانستان– است چراکه می‌دانیم یکی از ویژگی‌های این جماعت -که از غارهای عصر قبل روشن‌گری به دنیای مدرن- پرتاب شده‌اند ضدیت و خصومت با زبان شیرین پارسی است و خوش‌خیالی‌های قبلی دربارۀ تغییر آنان با اقدامات اخیرشان رنگ باخته است.

   چندان که در واپسین روزهای سال گذشته واژۀ «دانشگاه» را از سردر دانشگاه بلخ برداشتند تا تنها «پوهنتون» باقی بماند. جدای این اقدام نمادین، فارسی‌زبانان را آواره کرده و بر آن‌اند همان بلایی را که بر سر زبان فارسی در کابل و غزنه آمد در هرات تکرار کنند چرا که می‌خواهند افغانستان را به پشتونستان فروکاهند و در این پشتونستان طالبانی در پی چیره کردن زبان دیگری جز فارسی هستند.

 

  این‌گونه است که می‌توان گفت یاد سعدی فراتر و بایسته‌تر از نکوداشت‌های دیگر است. چرا که سعدی تنها یک شاعر نیست. کما این که فردوسی و حافظ و مولانا و دیگر بزرگان نیز و قالب شعر را برای بیان دیدگاه های خود برگزیده بودند نه آن‌که تنها در عالم خیال سیر کنند.

   اینان از هویت ایران در برابر یورش‌های گوناگون پاس‌داری کرده‌اند و گرامی‌داشت سعدی، پاس‌داشتِ این هویت به زیبایی‌شناسانه‌ترین شکل ممکن است و ذوق ایرانی را بازمی‌تاباند و دریغ که شاعر زیبایی و عشق به رایج‌ترین معنی آن را در کتاب‌های درسی در قالب یک خشکِ ناصح ترسیم کرده‌اند. هم او که سروده است:
 

  همه عمر بر ندارم سر از این خُمارِ مستی
  که هنوز من نبودم که تو در دلم نشستی

  شعری که به باور بسیاری در صدر ده‌ها و شاید صدها هزار شعر مشهور پارسی بنشیند و کیست که بتواند ادعا کند زیباتر از آن می‌تواند بسُراید یا سراغ داشته باشد؟

  با این حال برخی هم از آن سوی بام افتاده‌اند و می پندارند اینها همه مربوط به گذشته‌اند و نمی‌دانند سعدی به کار امروز هم می آید. چرا که:

۱. حتی اگر همۀ حکایت‌های او را واقعی ندانیم دنیا‌دیده‌ترین سخن‌دان ایرانی است.

در روزگار ما تنها سهراب سپهری فراوان سفر می‌کرد اما سفرهای او جلوۀ چندانی در شعر او نیافت. حال آن که سعدی، دیده و گاه نادیده را به شعر درآورده است.

خود می‌گوید:

در اَقصای عالَم بگشتم بسی
به سر بُردم ایام با هر کسی

تمتّع به هر گوشه‌ای یافتم
ز هر خرمنی خوشه‌ای یافتم



۲. سعدی شاعر عشق است و عاشقی.

عاشقانه‌های او نه عارفانه‌های سخت‌خوان است و نه اروتیک می‌شود. او عشق را در زمین می‌جوید:

هر کسی را نام معشوقی که هست
می برد، معشوق ما را نام نیست

سرو را با جمله زیبایی که هست
پیش اندام تو هیچ اندام نیست

۳. نثر سعدی در زبان پارسی، زبان معیار است.

یعنی می‌توان به او استناد کرد و او را الگو قرار داد.  از این روست که وقتی از تعبیر «اولی‌تر» استفاده می‌کند ما نیز می‌توانیم. چون «اولی‌تر» را پارسی می‌داند نه آن که بگوییم به «اولی»-(با تلفظ oola) نباید «تر» اضافه شود.

بخشی از مشکل کتاب‌ناخوانیِ مردم ما هم به خاطر پارسی‌ندانیِ شماری از کسانی است که مدعی‌اند پارسی می‌نویسند یا شماری ازمترجمان که زبان بیگانه می‌دانند اما از عهدۀ خواندن و نوشتن پارسی به نیکی برنمی‌آیند. اگر اینان سعدی بخوانند و تنها به جنبۀ زبانی و فرم آن توجه کنند و کاری به معنی و پیام هم نداشته باشند هم به سود خودشان است و هم مخاطبان. سعدی هم فرم است و هم محتوا. هم زبان و هم ادبیات. در مدرسه و دانشگاه یا فرم سعدی را یاد نمی‌دهند یا اگر از فرم او می‌گویند آن قدر پیچیده و سؤالات عجیب و غریب استحراج می‌کنند که نمی‌گذارد زبان سعدی در ذهن مخاطب بنشیند. (به این بهانه بار دیگر درود بر آن استاد زبان که مترجمی می‌آموزد اما تا زبان‌آموزان سعدی نیاموزند گواهی نمی‌دهد).

۴. سعدی به نسبت سه ستون دیگر کاخ هزار سالۀ شعر پارسی مظلوم است.

چون یا متهم به محافظه‌کاری و کنار آمدن با قدرت می‌شود و سیمایی که از او در مدرسه‌ها و رسانۀ عبوس و ذوق‌کُش رسمی ترسیم می‌کنند شاد و سرخوشانه نیست و به تازگی باب شده برخی آموزه های آن با معیارهای دنیا مدرن محک می خورد حال آن که دربارۀ سعدی، سنجه‌های  زیبایی‌شناسیک به کار می‌آید نه ایدیولوژیک.

  • سعدی؛ همچنان شیرین، تازه و پرآوازه

 

۵. سعدی، شاعر «مصلحت» است چندان که توصیه می‌کند:

«با خصم قوی در نپیچد و بر ضعیف جور نکند که پنجه با غالب افکندن نه مصلحت است و دست، بر ضعیفان برپیچیدن نه مروّت.»

یا این سخن: « تا دفعِ مضرّتِ دشمن، به نعمت، توان کرد، خصومت، روا نباشد که خون از مال، شریف‌تر است و عرب گوید: السّیف، آخر الحیَل.

  یعنی مصاف، وقتی روا باشد که تدبیر دیگر نماند. به هزیمت، پشت دادن به که با شمشیر مُشت زدن».

به بیان امروزین: اول سیاست، آخر جنگ.

  ۶. قرن‌ها قبل از آن که انسان غربی سراغ انسان‌گرایی و اومانیسم برود سعدی از «آدمیت» گفته است:

  تن آدمی شریف است به جان آدمیت
   نه همین لباس زیباست نشان آدمیت

  ۷. با این همه سعدی‌ستایی نباید ما را به تصورات نادرست سوق دهد.

بر سردر سازمان ملل، شعر مشهور سعدی (‌بنی‌آدم اعضای یک پیکرند) را نصب نکرده‌اند. خدا پدر جواد ظریف را بیامرزد که در دوران نمایندگی در سازمان ملل، یک تابلو فرش با این نوشته را در یکی از راهروها به دیوار آویخت تا خیلی هم توی ذوق کسانی نخورد که در سازمان ملل دنبال شعر سعدی می‌گردند!

  اهمیت سعدی اما در این نیست که شعر او بر سردر سازمان ملل هست یا نیست. به این است که روح اندیشۀ ایرانی را در طول قرون بازمی‌تاباند و از حیث فرم و سبک هم کم نظیر است تا جایی که دکتر شفیعی کدکنی با لحنی شورانگیز می‌گوید: سعدی معجزه می‌کنه!

 ۸. شعر سعدی هنوز تازه است و کاربردی :

به هیچ یار مَدِه خاطر و به هیچ دیار
که برّ و بحر فراخ است و آدمی بسیار

و در ادامه:

چه لازم است یکی شادمان و من غمگین
یکی به خواب و من اندر خیال وی بیدار؟

۹. سعدی روی سکه «سازش» در زندگی را به ما می‌نمایاند.

خود سیاست، مگر دو رو ندارد؛ ستیز و ستایش؟

   روح «خیزران»ی و اهل انعطاف – یا محکوم به انعطاف- جامعۀ ایرانی است. خیزران در برابر توفان، نمی‌شکند. خم می‌شود تا توفان بگذرد. این خم شدن، کرنش و تسلیم نیست. ماندگاری است و کوتاه و دوباره سر برافراشتن.

  چو روزگار نسازد، ستیزه نتوان بُرد
  ضرورت است که با روزگار درسازی

  این «درساختن» تسلیم نیست، قبول واقعیت‌هاست.

  اشارات بالا برای آن بود که گمان نکنیم سعدی به کار امروز نمی‌آید. به نکات بالا که برخی را در یادداشت های پیشین آورده بودم اما مطلبی را بیفزایم که در مقالۀ سرکار خانم «فریما دستیار» تاریخ‌پژوه دیدم:


  «لازار کارنو از چهره‌های برجسته تاریخ معاصر فرانسه گفته میانه‌روی در سیاست را از گلستان سعدی الهام گرفته و حتی نام گلِ رز خود را سعدی گذاشته بود. نام فرزند بزرگ خود را که در گیر‌و‌دار انقلاب، زاده شد نیز سعدی گذاشت و چون در نوزادی از دنیا رفت نام فرزند دوم خود را هم سعدی گذاشت.»

سخن پایانی

   تازه او به ظرافت‌های زبانی سعدی نمی‌توانست پی ببرد و تنها شیفتۀ آموزه‌های او در میانه‌روی بود. در این زمانه ما هم به زبان او که زبان معیار است و هر چه نوشته درست نوشته و به درست نوشتن نیاز داریم یعنی چون سعدی نوشتن. هم به مهم ترین آموزۀ سعدی که میانه‌روی است و لذت از دنیا و نترسیدن و نترساندن و قدر همین اکنون را دانستن – اکنونی که به آنی   درمی‌گذرد- و به تعبیری قرن‌ها قبل از آن که کی‌یرکه‌گور و ژان‌پل‌سارتر خود بودن و هستن را از چگونه بودن یا زیستن و اندیشیدن به آغاز و انجام جهان برتر معرفی کنند سعدی ما بود که از ارزش زیستن و تماشای این جهان گفت:

بامدادان که تفاوات نکند لیل و نهار

خوش بود دامن صحرا و تماسای بهار

   سعدی بخوانید. هم گلستان و هم بوستان و بد نیست بدانیم سخن‌شناسی در این مرتبت هزلیاتی هم دارد که با مدعاهای کسانی که او را چونان ناصحی زاهد معرفی می‌کنند سازگار نیست و نشان می‌دهد آدمی وجوه متعدد دارد و قضاوت یک ضلعی دربارۀ نویسندگان چند وجهی جز کوتاه‌اندیشی نیست.

منبع عصرایران

بهترین از سراسر وب

[toppbn]
ارسال یک پاسخ