نگاهی بر تناقضات و اشتباهات پهلوی دوم در ماجرای بحرین
رضاخان و پیشنهاد استقلال بحرین، در قبال چندین شناور دریایی!
پیش از پرداختن به ماجرای واگذاری بحرین توسط پهلوی دوم، خوانش پیشینه ماجرا در دوره پهلوی اول، بهنگام به نظر میرسد. طبعاً رضاخان به دلیل ماهیت انگلیسی خویش، یارای مواجهه با این امپراطوری –که چتر تمامیتخواهی خویش بر بحرین گسترده بود- را نداشت؛ لذا درصدد برآمد که با طرحی انفعالی، این منازعه را فیصله بخشد. با این همه طرف مقابل، نه تنها از دادن حداقلیترین امتیازات به ایران امتناع ورزید، بلکه با عدم تحمل وجود یک کنسول ایرانی در بحرین، قزاق را تحقیر نیز کرد! وحید بهرامی، پژوهشگر تاریخ معاصر ایران، ماجرا را اینگونه روایت کرده است:
«از سالهای آغازین قرن نوزدهم میلادی، با حضور بلامنازع دولت سلطهگر انگلستان در منطقه خلیج فارس، بحرین از ضمائم ایران، از طریق رژیمهای حقوقی امپریالیستی، به تحتالحمایگی انگلستان درآمد. از آن به بعد این موضوع، همواره مورد مناقشه ایران و انگلستان بود. در زمان حکومت قاجاریه که دولت مرکزی ایران ضعیف و شکننده بود، انگلیسیها از فرصت سوءاستفاده کردند و با ذکر دلایلی همچون دور بودن بحرین از ایران، همچنین استعمال زبان عربی در آن منطقه و…، بهتدریج بحرین را یک منطقه غیرایرانی قلمداد کردند و گرچه در ابتدا به طور تلویحی، ولی بعداً بهطور علنی، تمام امور و مناسبات سیاسی، اقتصادی و نظامی آن را به دست گرفتند! پس از آن انگلیسیها بر نفوذ خود در منطقه و بهویژه بحرین افزودند و به اعتراضهای ایران وقعی ننهادند. سپس در پیمان دیگری به سال ۱۸۸۰ م، شیخ بحرین که دستنشانده انگلیس بود، تعهد نمود در هیچ نوع پیمان یا قراردادی با سایر دول شرکت نکند و عملاً به عنوان یک دولت دستنشانده، خواستهها و منافع کشور بریتانیا را در منطقه تأمین کند. در سالهای بعد نیز حضور فعال انگلستان در ایران و مشکلات داخلی ناشی از بیسامانی سیاسی، مانع از دفاع دولت مرکزی ایران از حقوق حقه خود بود. یک دولت سلطهگر میکوشد ثبات سیاسی در کشور سلطهپذیر را از راه بهکارگیری سلطهگری مانند: کمک اقتصادی، امنیتی و نظامی تأمین کند. در دوران پهلوی اول، برای تأمین منافع بریتانیا در بحرین، دولت وقت ایران پیشنهاد کرد دولتهای ایران و انگلستان، هر دو استقلال بحرین و حق حاکمیت شیخ حاکم را به رسمیت بشناسند و در عوض انگلستان، چندین واحد شناور دریایی از قبیل: شش فروند ناوچه توپدار ۲۰۰ تنی و چهار فروند ناوچه توپدار ۱۰۰ تنی برای جلوگیری از قاچاق کالا از بحرین به ایران هدیه دهد. انگلیسیها مغرور و گستاخ از عقبنشینیهای دولتمردان ایران، حتی با حداقل خواسته حکومت ایران، یعنی انتصاب یک کنسول ایرانی در بحرین نیز مخالفت کردند! هرچند این اقدام ایران، به گونهای شناسایی استقلال شیخ بحرین تلقی میگردید، مأموران انگلیسی که از مدتها پیش اقدامات ویژهای با هدف تضعیف موقعیت و کاهش شمار ایرانیان مقیم بحرین تدارک دیده بودند، حضور یک دیپلمات ایرانی در آن جزیره را مغایر با سیاست پیشگفته تلقی کردند و آن را دستاویزی برای تقویت جایگاه ایرانیان آن سرزمین تصور نمودند و ازهمینرو، تقاضای ناچیز حاکمان ایران را هم نپذیرفتند! سیاستورزان حیلهگر انگلیسی به انگیزه مرعوب و منفعل ساختن دولتمردان ایرانی، وانمود میکردند که حکومت ایران با رهاسازی ادعاهای بیاساس و بیارزش خود که مانع از برقراری روابط دوستانه و رضایتبخش با همسایگان خود و دولت انگلستان میشود، در مسیر کامیابی قرار میگیرد. پس از آن حکومت ایران جز اعتراضهای سست- که هیچگاه از مرحله حرف فراتر نرفت- اقدام دیگری برای اعاده حاکمیت خویش بر بحرین انجام نداد!»
واگذاری بخشی از ایران در ازای دریافت بخشی دیگر!
یک جدایی با دستاوردی «تقریباً هیچ!
«انگلیسیها در مقابل گذشتن ایران از حق مالکیت بحرین، به شاه وعده دادند که از سوی آنها، حافظ خلیج فارس شود! انگلیسیها برای پذیرش این امر، شاه را خیلی تشویق کردند، لذا از همان سال است که مثلاً شاه، در مسائل عمان دخالت می کند! همچنین قرار شد که انگلیسیها، مالکیت بر سه جزیره تنب بزرگ و تنب کوچک و ابوموسی را به ایران بدهند، درحالیکه آن سه جزیره هم، مال ما بود و لطف خاصی نمیکردند! انگلیسیها علاوه بر این، به شاه وعده دادند که به نیروی دریایی ایران کمک کنند و حتی ناو هادرکرافت (نوعی ناوآبی ـ خاکی) را به ما بفروشند، البته تعدادی ناو خوب هم به ایران فروختند. اغلب این ناوهای جنگی را هم فرح، اشرف و فاطمه پهلوی به آب انداختند. یکبار هم شعله شریفرازی ــ همسر دریادار رمزی عطایی – یکی از این ناوهای جنگی را به آب انداخت که موجب عصبانیت فرح شد و اعتراض کرد که این زن چهکاره است که به خودش اجازه چنین کاری را میدهد! انگلیسیها تعدادی موشکانداز و تانک چیفتن هم به ایران دادند که البته این تانکها کیفیت خوبی نداشت! حتی تعدادی از ژنرالهای ارتش عراق در مصاحبهای که با دانشگاه دفاع ملی امریکا داشتند، گفتند: این تانکها به قدری کیفیت پایینی داشتند که وقتی ما آنها را مورد هدف قرار میدادیم، زره شاه سوراخ میشد! حتی سفیر وقت انگلیس آنتونی پارسونز در خاطراتش نوشته است: «من به دولت ایران گفتم با اینکه به نفع دولت ماست که به شما تانک بفروشیم، اما این تانکها به درد ایران نمیخورد! چون ایران سرزمینی خشک است و کوهستانی، این تانکها برای آبوهوای انگلستان است!» البته مستندی هم از این تانک تهیه شده که در آن گفته میشود: برخلاف ادعای شاه مبنی بر تحویل گرفتن ۲ هزار عدد از این نوع تانکها، ایران تنها ۱۷۸ عدد تانک تحویل گرفته است. ظاهراً قرار بوده انگلیسیها باقی این تانکها را بسازند، ولی وقتی رژیم پهلوی سقوط کرد، این قرارداد فسخ شد و پول ایران را هم پس ندادند! حالا دولت ایران پولی را که برای خرید این تانکها پرداخت کرده است، از انگلستان طلب دارد. قرار بود انگلیس این مبلغ را با بهرهاش به دولت ایران بازگرداند، ولی با شکلگیری تحریمها، این مبلغ را باز نگرداندند و الان مبلغش سر به جهنم میزند! نهایتاً من معتقدم که شاه نباید از حق مالکیت بحرین میگذشت و آن را به انگلیسیها میداد! ما در قضیه واگذاری بحرین، خیلی ضرر کردیم. شاه میتوانست چانه بزند و برای تسلط بر بحرین، وقت بخرد و رفته رفته حاکمیت خود را بر آن تثبیت کند. شاه حداقل میبایست تصمیمگیری در مورد بحرین را به آینده موکول کند. به تجربه تاریخ، مشکلی که ویتنام شمالی با جنوبی داشت، به همین شکل حل شد. حزب پانایرانیست -که ظاهراً یک حزب ملیگرا بود ــ تنها جریانی بود که در مجلس، به این واگذاری ایراد گرفت و دولت هویدا را استیضاح کرد، اما، چون شاه میخواست این مسئله تمام شود، نهایتاً اقدام مثبتی دراینباره انجام نشد. در گزارشهای ساواک از حزب ایران نوین – که هویدا دبیرش بود – آمده است: یک نفر در حزب ایران نوین اعتراض کرده و از آقای هویدا پرسیده: چرا از حق مالکیت بحرین گذشتید؟ هویدا برای اینکه بگوید من بیطرف هستم و شاه این دستور را داده، در جواب آن فرد میگوید: «هر دختری به سن ازدواج میرسد. بحرین هم دختر ما بود که به سن ازدواج رسید و شوهرش دادیم، من شنیدم حامله هم شده!» اردشیر زاهدی هم که در آن دوران خود را موافق جدایی بحرین نشان میداد، اخیراً در مصاحبهای گفته است: من این کار را کردم، ولی پشیمانم! در نگاه طبیعی و عادی، پذیرش چنین چیزی برای هر ایرانی وطنپرست، دشوار به نظر میرسد.»
رادیو به گونهای خبر را خواند که گویی هماکنون بحرین را فتح کردهایم!
اسدالله علم در یادداشت دوشنبه ۱۷ فروردین ۱۳۴۹ نیز واکنش روسها به جدایی بحرین از ایران را -که طبعاً آن را یک پیروزی برای انگلستان میانگاشتهاند- اینگونه روایت کرده است: «همانطور که پیشبینی میکردیم، روسها نسبت به اقدام اوتانت در مورد بحرین اعتراض کرده و گفتهاند که از حدود مسئولیتش فراتر رفته و قبلاً از شورای امنیت تأییدیه نگرفته است، بهرغم اینکه پادگورنی در سفر اخیرش به تهران از این سیاست بسیار تعریف کرد و آن را مورد حمایت قرار داد. البته مسئله اصول مطرح است. شورویها خوش ندارند دبیر کل سازمان ملل بدون تأیید روسها بر یک رأیگیری عمومی ریاست داشته باشد. طبیعی است که حساب کردهاند اگر در این مورد دبیر کل را تأیید بکنند، در آینده اگر بخواهد همین عمل را در مورد چکسلواکی بکند، تکلیف آنها چه میشود.»
علم در خاطرهنگاری سه شنبه ۱۷ اردیبهشت ۱۳۴۹، رسماً رفتار رادیو تهران به هنگام اعلام خبر جدایی بحرین از ایران را به تمسخر گرفته است: «شورای امنیت سازمان ملل متحد درخواست اکثریت را مبنی بر استقلال کامل بحرین تصویب کرد. نماینده ما در سازمان ملل بلافاصله قول حمایت ایران را ارائه کرد. شنیدن خبر این قضیه از رادیو تهران بسیار جالب بود – گوینده خبر چنان با افتخار و غرور آن را خواند که گویی هماکنون بحرین را فتح کردهایم!»
«در جلسه (۲۴ اردیبهشت ۱۳۴۹) مجلس شورای ملی، آقایان امیرعباس هویدا نخستوزیر و دکتر عباسعلی خلعتبری قائممقام وزارت امور خارجه، گزارشی از جریان اقدامات نمایندگان سازمان ملل در بحرین و مراجعه به آرای عمومی آن کشور مبنی بر استقلال به بحرین، تقدیم مجلس شورای ملی نمودند و تقاضای تصویب آن را کردند و در نتیجه از ۱۹۱ نفر حاضر در جلسه، ۱۸۷ رأی موافق و چهار رأی مخالف داده شد!» انتشار این خبر کوتاه در رسانههای وابسته به دربار، نشان داد که واپسین گامهای انتزاع بحرین از ایران نیز برداشته شده و این شیخنشین، رسماً به جدایی از ایران و خودمختاری دست یافته است! اما دامنه چالش و اعتراض در این باب، نه تنها خاتمه نیافت که تا هم اینک که ۵۱ سال از آن تاریخ میگذرد، همچنان ادامه دارد! این نوشتار نیز میتواند جزئی از همین طیف چالشها قلمداد شود.
شاه نیز اصلاً تمایلی به اقدام نظامی نداشت و در توان خود نمیدید. شاه از قدرت نیروهای استعمارگر بریتانیا، ورود سازمان ملل به قضیه، اتحاد کشورهای عرب ضد ایران میهراسید
و اصرار خلیفه بن سلمان آل خلیفه به عدم حضور نیروهای ایرانی در بحرین و توطئه هایش نقش بسزایی در این جدایی داشت
بحرین هیچگاه زیر سلطه هیچ دولت منطقهای به غیر از ایران نبود، بجز دورهٔ کوتاهی که استعمار پرتغال مدعی بحرین بود. مردم آنجا و حکام محلی همواره خود را تابع فارس مینامیدند و در دعاوی نیز به حکام فارس تظلم و دادخواهی میکردند. طبق قرارداد مجمل و مفصل انگلستان حاکمیت ایران بر تمام خلیج فارس را به رسمیت شناخت. دولت عثمانی که رقیب ایران بود نیز تنها بر مکه و مدینه تسلط داشت و همواره شمال عربستان را جزو مملکت فارس به رسمیت میشناخت؛ نقشهٔ رسمی دولت عثمانی گواه این موضوع است. البته از سال ۱۸۲۰میلادی و قدرتگیری استعمار انگلیس در منطقه اوضاع تغییر کرد.