نیکوکاران شاه هخامنشی
در کتاب استر آمده است:
در آن شب خواب از پادشاه برفت و امر فرمود که کتاب تذکره تواریخ ایام را بیاورند تا آن را در حضور پادشاه بخوانند و در آن نوشته یافتند که مردخاى درباره بغتان و ترش خواجه سرایان پادشاه و حافظان آستانه وی که قصد دست درازى بر اخشورش پادشاه کرده بودند خبر داده بود و پادشاه پرسید که چه حرمت و عزت به عوض این ( خدمت ) به مردخاى عطا شد بندگان پادشاه که او را خدمت مى کردند جواب دادند که براى او چیزى نشد، پادشاه گفت کیست در حیاط ( و هامان به حیاط بیرونى خانه پادشاه آمده بود تا به پادشاه عرض کند که مردخای را بردارى که برایش حاضر ساخته بود مصلوب کنند) ، و خادمان پادشاه وى را گفتند اینک هامان در حیاط ایستاده است. پادشاه فرمود تا داخل شود و چون هامان داخل شد پادشاه وى را گفت باکسى که پادشاه رغبت دارد که او را تکریم نماید چه بایدکرد و هامان در دل خود فکرکرد کیست غیر از من که پادشاه به تکریم نمودن او رغبت داشته باشد پس هامان به پادشاه گفت براى شخصى که پادشاه به تکریم نمودن او رغبت دارد لباس ملوکانه را که پادشاه مى پوشد و اسبى را که پادشاه بر آن سوار مى شود و تاج ملوکانه اى را که بر سر او نهاده مى شود بیاورند و لباس و اسب را به دست یکى از امراى مقربترین پادشاه بدهند و آن را به شخصى که پادشاه به تکریم نمودن او رغبت دارد بپوشانند و بر اسب سوارکرده در کوچه هاى شهر بگردانند و پیش روى او ندا کنند که باکسى که پادشاه به تکریم نمودن او رغبت دارد چنین کرده خواهد شد ( باب ششم، آیه هاى ۱ – ۹ ) .
تاریخ سرگذشتی است برای ماودیگران