سیر به طرف بالای نیل
ممفیس- شاهکارهای ملکه حتشپسوت- دو مجسمه ممنون- الاقصر و کرنک- بزرگی تمدن مصر
از قاهره کشتی بخاری کوچکی به طرف بالای نیل، یعنی به سوی جنوب، پیش میرود و مسافر را بکندی با خود میبرد و پس از شش روز به کرنک والاقصر میرساند. در حدود سی کیلومتری جنوب قاهره، محل شهر ممفیس، که باستانیترین پایتختهای مصر است، قرار دارد. در همین شهر بوده است که پادشاهان بزرگ سلسلههای سوم و چهارم حکومت میراندهاند و در زمان ایشان دو میلیون کس در آن بهسر میبردهاند. اکنون در آنجا جز ردیفی از اهرام کوچک، و نخلستانی، چیز دیگری دیده نمیشود؛ از اینها گذشته، همه صحرایی است که پایان ندارد و شنهایی است که پا در آن فرو میرود و چشم را میآزارد و راه و سوراخهای پوست را میبندد؛ همین شنهاست که از مراکش تا مغولستان ادامه دارد و از شبه جزیره سینا و عربستان و ترکستان و تبت میگذرد؛ در ابتدا از همین کمربند شنی، که از دو قاره عبور میکند، مراکز تمدن در زمانهای باستانی ایجاد شده، و آنگاه که یخ پس نشسته و گرما زیاد و باران کم شده، آثار این تمدنها از بین رفته است. در امتداد نیل، از هر طرف به پهنای بیست کیلومتر، نواری از خاک حاصلخیز قرار دارد؛ این تنها تکه زمینی است که، در فاصله میان مدیترانه و نوبه، از صحرا کنده شده و به کار آدمی خورده است. با وجود این، باید گفت که دوره هستی یونان، و حتی هزاران سال که زندگانی روم دوام داشته، در مقابل زندگانی مصر، که از منس تا کلئوپاترا دوام یافته بسیار کوتاه است!
یک هفته پس از آغاز مسافرت، کشتی بخاری به اقصر میرسد. در این مکان، که اکنون دهکدههای کوچکی- و بر گرداگرد آنها ریگهای روان- دیده میشود، بزرگترین پایتختهای مصر و ثروتمندترین شهر عالم قدیم ساخته شده بود (طیوه)، که یونانیان آن را به نام تبس مینامیدند و خود مردم آن سرزمین را وسی و «نه» میخوانند. در کرانه خاوری نیل هم اکنون مهمانخانه معروف «کاخ زمستانی اقصر» ساخته شده که گلهای کاغذی باغ آن شهرت جهانی دارد. چون شخص به کرانه باختری توجه کند، در آنجا خواهد دید که خورشید پشت گورهای شاهان، در دریایی از شن غروب میکند، و آسمان در هنگام غروب رنگ ارغوانی و زرینی دارد؛ در همین قسمت باختری، و در فاصله دورتری، ستونهای معبد با شکوه ملکه حتشپسوت به نظر میرسد؛ آن که از بلاد باختری برای نخستین بار به این سرزمین آمده چنان میپندارد که اینها ستونهایی است که به دست یونانیان یا رومیان قدیم برپا شده است.
هنگام بامداد، کرجی بادبانی با کندی ما را از رودخانهای چنان آرام و ساکن میگذراند که آدمی هرگز خیال نمیکند همین رودخانه است که به همین صورت، در طول قرنهایی که از شماره بیرون است، جریان داشته است. پس از گذشتن از نیل، به کرانه باختری آن میرسیم و، چون کیلومترها را یکی پس از دیگری پشت سر بگذاریم و از گردنههای خاکی و از میان گورستانهای تاریخی قدیم بگذریم، به یک شاهکار هنری میرسیم؛ همان معبد باشکوه ملکه حتشپسوت که ستونهای خاموش و سفیدرنگ آن در آسمان صاف بالا رفته است. در اینجا هنرمند تصمیم گرفته است که طبیعت را تغییر بدهد و تپههای آن را زیباتر از زیبایی خود آنها جلوهگر سازد: به این ترتیب، از میان تودههای سنگ خارا، این ستونها را تراشیده که شکوه و جلال آن از آنچه ایکتینوس برای پریکلس ساخته کمتر نیست. بیشک هر کس این ستونها را ببیند به این اندیشه خواهد افتاد که یونانیان معماری خود را از اصل مصری اقتباس کردهاند و، شاید، وسیله انتقال جزیره کرت بوده است. بر روی دیوارهای این معبد نقش برجستههای پهناوری، پر از جانداری و فکر، از داستان نخستین زن مشهور تاریخ حکایت میکند که هیچ کمی و نقصانی نسبت به ملکههای دیگر تاریخ ندارد.
هنگام برگشتن از تماشای این معبد قدیمی، به دو مجسمه بزرگ برمیخوریم که نماینده بزرگترین پادشاه خوشگذران مصر آمنحوتپ سوم است، و مکتشفان یونانی بغلط آنها را «مجسمههای ممنون» نامیدهاند. بلندی یکی از آنها به ۲۰ متر میرسد و ۷۰۰ تن وزن دارد و از سنگ یکپارچه تراشیده شده. برپایه یکی از این دو مجسمه هنوز میتوان نوشتههایی را که دیدارکنندگان یونانی آن، در حدود ۲۰۰۰ سال قبل از این، از خود برجای گذاشتهاند خواند. در اینجا نیز زمان به صورت شگفتانگیزی جمع میشود و چنان به نظر میرسد که ما و آن سیاحان یونانی، در برابر مجسمههای عظیم، معاصر یکدیگریم. یک کیلومتر و نیم در شمال مجسمهها، شکستههای مجسمه رامسس دوم، که برجستهترین شخصیتهای تاریخی به شمار میرود و اسکندر کبیر در برابر او رنگ و بهایی ندارد، بر زمین ریخته است. این شاه ۹۹ سال زیست، که مدت ۶۷ سال از آن را برتخت سلطنت مصر تکیه داشت، و ۱۵۰ فرزند آورد. اینک مجسمه او در برابر ماست، که پیش از این ۱۷ متر بلندی داشته و اکنون ۱۷ متر درازی دارد بر روی زمین دراز کشیده، آیندگان و روندگان به چشم ریشخند در آن مینگرند. دانشمندانی که همراه ناپلئون به مصر آمده بودند کوشش فراوان کردند تا همه چیز این مجسمه را اندازه بگیرند. طول گوش او، در اندازهگیری، بیش از یک متر به دست آمد، و پهنای پایش یک متر و نیم، و وزن آن را حدود ۱۰۰۰ تن تخمین کردهاند؛ در برابر همین مجسمه است که ناپلئون آنچه را در برابر گوته گفته بود تکرار کرد و گفت: «این است یک مرد!»
بر گرداگرد ما، در این جای از کرانه باختری نیل، شهر مردگان است که علمای مصرشناسی همه جای آن را کاویده و در هر گوشه گوری از گورهای شاهان را یافتهاند. در آن زمان که به دیدار این سرزمین رفتم، در مقبره توت عنخ آمون- حتی بر روی کسانی هم که میپندارند سیم و زر هر دری را باز میکند- گشوده نمیشد؛ ولی در مقبره ستی اول باز است و، در خنکی سردابهای زیرزمینی، انسان میتواند براحتی سقف و دهلیزهای نقاشی شده را تماشا کند و از مهارت صنعتگران آن زمان متعجب شود و به فکر ثروت سرشار آن زمان بیفتد که چگونه با آن توانستهاند این تابوتهای بزرگ را بسازند و این همه هنر و صنعت در آن به کار برند. کسانی که مشغول حفاری بودهاند، در یکی از این مقبرههای زیرزمینی، جای پای بندگانی را که جسد مومیایی شده شاه را، سه هزارسال پیش از این، به آرامگاه ابدی او بردهاند بر روی زمین دیدهاند
اینها چیزهایی است که بر ساحل باختری نیل قابل دیدن است، ولی نیکوترین و زیباترین آثار در کنار خاوری قرار دارد و همان است که به نام کاخها (= الاقصر) معروف است. ساختمان این قسمت به دست آمنحوتپ کبیر آغاز شد که با غنیمتهایی که از کشورگشایی نصیب تحوطمس سوم شده بود به ساختن کاخ باشکوهی آغاز کرد؛ ولی، پیش از آنکه کار تمام شود، دست اجل گریبان او را گرفت و مدت صد سال این کار تعطیل شد، تا زمان رامسس دوم رسید؛ وی آن کاخ را با شکوهی شاهانه به پایان رسانید. در همان نظر اول به این ساختمان، روح معماری مصری تمامی فکر و ذهن کسی را که متوجه تماشای آن است فرا میگیرد، و معلوم میشود که زیبایی و مزایای آن تنها در وسعت و استحکام نقشه نیست، بلکه نیروی مردی و مردانگی از همه جای آن هویداست. در این قصر تالار پهناوری بوده است که اکنون از شن انباشته شده، ولی در آن روزهای بسیار کهن، کف آن همه از سنگ مرمر مفروش بوده است؛ در سه طرف آن ستونهای مجللی است که تنها ستونهای کرنک را میتوان با آنها در معرض مقایسه درآورد. در هر طرف، نقش برجستههای روی سنگ و مجسمههای شاه، پس از این همه زمان که بر آنها گذشته، هنوز از عظمت گذشته حکایت میکند. پیش خود هشت ساقه دراز پاپیروس– یعنی همان چیزی که دایه پیدایش و پیشرفت ادبیات بوده و در اینجا به منظور هنری به کار رفته است- را تصور کنید که بر نوک هر ساقه غنچه نیمشکفتهای باشد؛ نیز چنان تصور کنید که پنج رشتهبند، محکم، اینها را به یکدیگر بسته و زیبایی آمیخته به نیرویی به آنها داده باشد؛ آنگاه چنان پندارید که همه این چیزها با سنگ سخت فراهم شده باشد: در آن صورت، ستونهایی را که در اقصر به شکل گیاه پاپیروس برپا شده پیش نظر خود مجسم خواهید دید. پس از آن، خواننده باید پیش خود تالاری تصور کند که همه از این ستونها ساخته شده، و بر روی آنها سرستونهای عظیمی قرار گرفته باشد و رواقهای سایهداری بسازد، تا بتواند آنچه را دست روزگار از سی قرن پیش برای ما برجای گذاشته در عالم خیال ببیند. پس از این، باید در اندیشه آن بیفتد که آیا مردمی هم، در آن زمان که ما آن را دوران کودکی مدنیت میخوانیم، چه اندازه نیرومندی داشتهاند که به فکر ساختن چنین آثار بزرگی برآمده، و پس از آن توانستهاند فکر خود را به مرحله عمل درآورند.
از میان ویرانههای قدیمی، و پلیدیها و بدبختیهای زمان حاضر، راه ناصافی ما را به معبدهای کرنک میرساند؛ آن آخرین چیزی است که مصر از آثار باستانی خود برجای نگاه داشته تا در معرض تماشای بینندگان قرار دهد. در ساختن این معابد، در حدود پنجاه نفر از فراعنه مصر، که از اواخر سلطنت قدیم تا روزگار بطالسه در این سرزمین فرمانروا بودهاند، شرکت داشتهاند. در هر دوره، چیزهای تازهای ساخته و، برآنچه از پیش مانده بود، افزوده میشد تا مساحتی در حدود بیست و پنج هکتار زیربنا قرار گرفت؛ این بزرگترین و باشکوهترین بناهایی است که به دست بشر ساخته و به خدایان تقدیم شده است. راهرویی که در میان دو ردیف ابوالهول ساخته شده ما را به جایی میرساند که شامپولیون، مؤسس مصرشناسی، در سال ۱۸۲۸ در آنجا ایستاده و چنین نوشته است:
من عاقبت به کاخ، و اگر بهتر بگویم به شهر آثار، یعنی به کرنک آمدم. در اینجا، تمام شکوه و جلال فراعنه بر من آشکار شد و عظیمترین چیزهایی را که به فکر بشر رسیده و به مرحله عمل درآوردهاند دیدم… هیچ ملت قدیم یا جدیدی، جز مصریان، نتوانسته است تصور معماریی به این عظمت و وسعت و شکوه داشته باشد. مصریان قدیم چنان فکر میکردهاند که مرد غولپیکر نیرومندی، با بلندی صدپا، قاعدتاً باید چنان فکر کند.
برای آنکه شخص حقیقت این بنا را چنانکه باید فهم کند، عکسها و نقشههای فراوان، و خبرت و کارشناسی یک نفر معمار را باید داشته باشد. خواننده باید پیش خود محوطه وسیع محصور مربع شکلی را تصور کند که هر ضلع آن ۵۰۰ متر طول دارد؛ و چندین حیاط در آن ساخته شده، و زمانی ۸۶۰۰۰ مجسمه در آن جای داشته است؛ مجموعه اصلی ساختمانهای داخل این محوطه همان است که معبد آمون را تشکیل میدهد (۳۰۰ متر در ۹۰ متر)؛ میان هر دو حیاط ستونها یا دروازههای بزرگ وجود دارد: از طاق نصرتهای مجللی که تحوطمس سوم برپا کرده قسمت بالای آن ریخته، ولی هنوز تصاویر و کندهکاریهای آن از ظرافت حجاری آن حکایت میکند؛ تالار جشنهایی که همین پادشاه ساخته، و این طرف و آن طرف آن هنوز ستونهای شیاردار دیده میشود، بر ستونهای سبک دوریک یونان پیشی دارد و خاطر را متوجه آنها میسازد؛ معبد کوچک پتاح، با ستونهای فراوانی که دارد، در زیبایی، با نخلستان مجاور آن
ستونبندی و تالار معبد الاقصر، عکس از موزه هنری مترپلیتن، نیویورک
رقابت میکند؛ آنگاه گردشگاه بزرگی است که آن نیز به فرمان تحوطمس ساخته شد و، با ستونهای درشت و برهنه خود، نماینده حقیقی این ناپلئون مصر به شمار میرود؛ از همه مهمتر تالار بزرگ ستونداری است که سقف آن بر روی جنگلی از صد و چهل ستون عظیم قرار گرفته؛ ستونهای آن چنان به یکدیگر نزدیک است که از گرمای سوزان خورشید جلو میگیرد؛ سرستونها، به شکل برگ خرما، در سنگ تراشیده شده، و تختهسنگهای خارای بزرگی بر روی این ستونها قرار گرفته است. در نزدیکی این محل دو مسله یکپارچه، که در زیبایی و بلندی درست مشابه یکدیگرند، همچون دو ستون نور در میان مجسمهها و معبدهای در حال ویرانی برافراشته شده و، با نوشتههایی که بر آنها نقش شده، پیام ملکه حتشپسوت را به جهانیان میرساند. در نوشته مسلهها چنین آمده است:
این مسلهها از سنگ خارایی ساخته شده که از کانهای جنوب آوردهاند؛ تاج آنها از بهترین طلای کشورهای بیگانه است. از دور، بر روی رودخانه آنها را میتوان دید؛ درخشندگی شعاع آنها هر «دوسرزمین» را پر میکند؛ هنگامی که قرص خورشید میان آنها جای دارد، چنان مینماید که براستی در افق آسمان بالا میآید… شما که این دو یادگار را پس از زمان درازی خواهید دید و از آنچه من کردهام سخن خواهید گفت، لابد خواهید گفت. «ما میدانیم چگونه چنین کوهی از طلا را برپا داشتهاند. من، برای زرین کردن این ستونها طلا را مانند کیسههای دانهبار کیل کرده و به مصرف رسانیدهام.. چه، میدانستم که کرنک افق آسمانی زمین است.
چه ملکه و چه شاهان بزرگی بودهاند! شاید این نخستین تمدن بزرگ جهان ظریفتر و زیباتر از همه باشد؛ ظن غالب آن است که ما هنوز در آغاز اکتشاف عظمت چنین تمدنی باشیم. نزدیک دریاچه مقدس کرنک، امروز، مردانی زمین را میکنند و میکاوند و خاکهای آن را در دو زنبیلی که بر دو کنار چوبی بسته شده میریزند و با دوش آنها را حمل میکنند؛ در کنار این کارگران، عالم مصرشناسی را میبینیم که بر روی دو قطعه سنگی که تازه از خاک بیرون آمده خم شده و به خواندن نوشتههای هیروگلیفی آنها مشغول است. این مصرشناس یکی از هزاران دانشمند مانند کارتر، برستد، ماسپرو، پتری، کاپارت، ویگال و نظایر ایشان است که بسادگی در این سرزمین خورشید سوزان و شن روان به سر برده و کوشیدهاند تا طلسم ابوالهول را برای ما بازکنند و، از شکم خاک رازپوش، هنر و ادبیات و تاریخ و حکمت مصر را بیرون آورند. زمین و آسمان هر روز با ایشان در نبرد است؛ خرافات به آنان لعنت میفرستد و مانع کارشان میشود؛ رطوبت و ویرانی پیوسته به آثاری که این دانشمندان از زیر خاک بیرون میآورند حمله میکند؛ این نیل، که برای سراسر مصر مایه آبادی و فراوانی است، هنگام طغیان، به داخل ویرانههای کرنک راه پیدا میکند و به ستونها میرسد و آنها را به زمین میاندازد؛ و چون آب پس مینشیند، ورقه شورهای بر روی ستونها میگذارد که مانند خوره سنگ را میخورد و متلاشی میکند.
پس، بهتر آن است که شتاب کنیم و، در زمانی که این آثار هنوز به صورت گرد و غبار در نیامده بوده، افتخار مصر را در تاریخ و تمدن تماشا کنیم.
منبع :
– تاریخ و تمدن / مشرق زمین / جلد اول / مصر
– تاریخ ما، کتابخانه / www.tarikhema.org/story/east