اخلاق رومیان
برگرفته از تاریخ و تمدن؛ ویل دورانت؛ جلد سوم، سراز و مسیح > روم > دین > اخلاق
از این زندگی در دامن خانواده و در پناه خدایان، کدام اصول اخلاقی پا گرفت؟ ادبیات رومی، از زمان انیوس یا یوونالیس، این نسلهای نخستین را نمونه کمال برمیشمرد و بز زوال سادگی و فضیلت کهن اسف میخورد. صحایف این ادب همچنین روم شکیبا و پرحوصله فابیوس و روم لذت طلب نرون را درست رویاروی یکدیگر نشان میدهد. اما با تکیه یکجانبه بر شواهد نباید در باب این رویارویی (کنتراست) گزافهگویی کرد. به روزگار فابیوس هم مردمی لذت طلب بودند، و به زمان نرون هم مردمی شکیبا، و پر حوصله.
از آغاز تاریخ روم، آیین اخلاقی روابط جنسی میان مردم عادی به یک حال ماند، یعنی ناپرداخته و بیبندو بار، اما نه ناسازگار با کامیابی در زندگی خانوادگی. در همه طبقات آزاده، از زنان جوان توقع بکارت میرفت، و داستانهایی پرآوازه در ستایش آن پرداخته میشد؛ زیرا در مرد رومی حس مالکیت قوی بود و میخواست که همسرش دارای آنچنان طبع ثابتی باشد که او را در برابر خطر انتقال اموالش به زنازاده حریف خویش حفظ کند. اما در روم نیز، مانند یونان، تردامنی پیش از زناشویی میان مردان، به شرط رعایت دقیق ریاکاریهای آدمیزادگان، نکوهیده نمیبود. از زمان کاتوی مهین تا زمان سیسرون، مدارکی آشکار در توجیه این نکته مییابیم. آنچه همراه با تمدن افزایش مییابد، بیشتر امکان تظاهر فسق است تا نیت فسق. در سرآغاز تاریخ روم، روسپیان بسیار نبودند و حق نداشتند جامه خاص کدبانوان را، که نشانه زنان نیکنام بود، بر تن کنند؛ آنان را وا میداشتند تا از گوشههای تاریک شهررم و جامعه رومی قدم فراتر نگذارند. تا آن هنگام هنوز روسپیان آدابدان، نظیر هتایرای آتن یا فاحشههای نازک طبعی که در اشعار اووید مدح شدهاند، پدید نیامده بودند.
مردان معمولا زود ـ به سن بیست سالگی ـ زن میگرفتند، اما نه از سر عشقی پرشور، بلکه با این نیت خیر که همسری مددکار و کودکانی سودمند و زندگی جنسی سالم داشته باشند. در زبان زناشویی در روم کلمات ناظر بر این امر به معنی «ازدواج برای فرزند آوری» بود؛ در کشتزارها، کودکان، مانند زنان، از مقوله اموال بودند، نه در حکم بازیچههایی جاندار، زناشویی معمولا به همت پدران و مادران ترتیب مییافت و گاه افراد در کودکی نامزد یکدیگر میشدند. در هر مورد رضایت پدران زن و شوی، هر دو، لازم بود. نامزدی جنبهای رسمی داشت و پیوندی قانونی به شمار میرفت. خویشاوندان به بزم فراهم میآمدند تا گواه عقد باشند؛ دو گروه به نشانه موافقت شاخهای را میشکستند؛ شرایط قرارداد، خاصه آنها که مربوط به جهیزیه بود، نوشته میشد؛ هر مرد حلقه آهنین به انگشت چهارم دست چپ دختر میکرد، زیرا گمان میرفت که از آنجا عصبی به دل آدمی میپیوندد. حداقل سن زناشویی برای دختر دوازده سال و برای پسر چهارده سال بود. در قوانین اولیه روم، زناشویی اجباری شمرده میشد. اما در سال ۴۱۳قم، هنگامی که کامیلوس در مقام سنسوری روم مالیاتی برای مردان مجرد مقرر کرد، این حکم اعتبار خود را از دست داد.
ازدواج بر دو نوع بود: کوم مانو و سینه مانو؛ در ازدواج نوع اول، زن کاملا در اختیار شوی بود، و شوهر یا پدر شوهر نسبت به او و اموالش قدرت مطلق داشتند. ازدواج نوع دوم به آیین دینی نیازی نداشت و فقط رضایت عروس و داماد کافی بود. زناشویی نوع نخست یا به حکم یک سال زندگی مشترک، یا بر اثر خرید، یا «با هم کیک خوردن» صورت میپذیرفت؛ این نوع ازدواج،که درآن رعایت آیین دینی لازم میآمد، خاص پاتریسینها بود. زناشویی بر اثر خریداری در همان آغاز تاریخ روم از رواج افتاد، و بلکه شکل معکوس یافت؛ جهیزیه زن چه بسا مرد را براستی میخرید. این جهیزیه معمولا در اختیار شوی بود، اما، به هنگام طلاق یا مرگ شوی، میبایست معادل آن به زن بازگردانده شود. بزمهای زناشویی از تشریفات و ترانههای عامیانه سرشار بود. خانوادههای عروس و داماد در خانه عروس گرد میآمدند، آنگاه صفی پر زیور و دل انگیز میبستند و، همراه با نوای نیزنان و ترانههای خاص عروسی و بازی دلقکان، روانه خانه پدر داماد میشدند، در آستانه در، که دستههای گل بر آن بسته شده بود، داماد از عروس میپرسید: « تو کیستی؟» و عروس این عبارت ساده را در بیان دلبستگی و برابری و یگانگی به پاسخ میگفت:«اگر تو کایوس باشی، من هم کایا هستم.» آنگاه داماد او را از روی آستانه در به بالا میکشید و کلیدهای خانه را به او میداد و، به نشانه همپیمانی، گردن خود و همسرش را زیر یوغی میگذاشت؛ از این رو، زناشویی «همیوغی» نامیده میشد. سپس عروس، به نشانه پیوستگی به خانواده جدید، همراه دیگران در نیایش خدایان خانه شوی شرکت میجست.
در ازدواجی که بر اثر «با هم کیک خوردن» صورت میگرفت، طلاق دشوار بود. فسخ زناشویی، از نوعی که در آن اختیار زن به دست مرد بود، به اراده شوهر بود، اما در نوع دوم طلاق به اراده هر یک از دو طرف، بیرضایت طرف دیگر، امکان پذیر بود. نخستین طلاقی که در تاریخ روم ثبت شده در سال ۲۶۸ قم است، روایت مشکوکی مدعی است که، از زمان پیدایی شهر رم تا آن زمان، هیچ گونه طلاقی در روم صورت نپذیرفته است. به حکم عادات طایفی، مرد میبایست زن زناکار یا بیفرزند را طلاق دهد. کاتوی مهین میگفت: «اگر زنت را به زنا مشغول دیدی، به حکم قانون، مجازی که او را بیدادرسی بکشی. اما اگر او از روی تصادف تو را در چنین حالی بیابد، نباید حتی سرانگشتش را به تو بزند، چون قانون وی را از این کار منع میکند.» به رغم این تفاوتها، زناشوییهای شادمانه در روم بسیار بود. سنگهای گور از تأثرات پس از مرگ حکایتها دارد. در یک جا، زنی که دو شوهرش را نیک خدمت کرده ستایشی دلنشین شده است:
ای ستاتیلیا که بیاندازه زیبا بودی و به شوهرانت صدیق! … آن که نخست شوی تو بود، اگر یارای مقابله با تقدیر را داشت، این سنگ برای تو برپا می کرد؛ اما دریغا که من، که در این شانزده سال از دل پاک تو برکت مییافتم، اکنون ترا از دست دادهام.
شاید زنان جوان روم باستان به اندازه زنانی که کاتولوس آزموده آنان را به داشتن «بری به نرمی کرک و دستهایی نرم و کوچک» وصف کرده است، زیبا نبودند. شاید در آن عصر روستایی، رنج و زحمت زندگی این زیباییهای جوانانه را زود تباه میکرد. زنان چهرههایی با خطوط منظم، بینیهایی کوچک و نازک، و گیسوان و چشمانی معمولا سیاه داشتند. زنان موبور سخت مطلوب بودند، همان گونه که رنگ موهای آلمانی برای بور کردن مو مطلوب زنان بود. و اما مرد رومی به ظاهر بیشتر هیبت داشت تا زیبایی. شیوهای سخت در تربیت، و سالها خدمت سپاهی، چهرهاش را پرصلابت میکرد، همچنانکه تن آسایی بعدی آن را نرم و فربه میساخت. کلئوپاترا میبایست آنتونیوس را به سبب چیزی جز گونه های متورم از شرابش، و قیصر را به هوای حسنی غیر از سر و بینی عقابیش دوست داشته باشد. بینی رومی مانند منش رومی بود ـ تیز و ناهموار. تا سال ۳۰۰ قم، که آرایشگران در روم به پیشروی پرداختند، ریش و موی بلند رواج بسیار داشت. جامهها اصولا به همان شیوه یونانی بود. پسران، دختران، فرمانروایان، و کاهنان بلند پایه جبهای با حاشیه ارغوانی به نام توگاپرایتکستا به تن میکردند؛ جوانان چون به سن شانزده میرسیدند، این را از تن به در میآوردند و به جای آن، توگای مردی را، به نشانه احراز حق رأی در انجمنها و تکلیف خدمت در سپاه، میپوشیدند، زنان در خانه جامهای به نام ستولا به تن داشتند که در زیر سینه یا کمربند بسته میشد و تا نوک پا میرسید؛ بیرون از خانه، این جامه را با ردایی میپوشاندند. مردان، درون خانه، پیراهنی ساده یا تونیکا، و بیرون خانه به روی آن توگا و، وگاه، ردایی به تن میکردند. توگا (از واژه تاگره، به معنای پوشیدن) به جامه پشمی یکپارچهای گفته میشد که در عرض دو برابر و در طول سه برابر قد پوشنده بود. آن را به دور تن میپیچیدند و آنچه را که میماند به روی شانه چپ میانداختند، از زیر بازوی راست به جلو میآوردند و باز به روی شانه چپ میانداختند. چینهایی که نزدیک سینه در جبه پدید میآمد در حکم جیب بود؛ بازوی راست آزاد میماند.
در یک دستگاه آریستوکراسی، که نخست بر یک ملت و سپس بر یک شبه جزیره و سرانجام بر یک امپراطوری فرمان میراند، مرد رومی وقاری پرصلابت در خود میپرورد که ناراحت کننده اما ضروری بود. عاطفه و نرمدلی به زندگی خصوصی تعلق داشت؛ هر مرد که از طبقات بالادست بر میخاست، در میان همگان میبایست به همان اندازه ترشرو باشد که تندیس او، و آن طبع سرکش و شوخی را که نه همان در کمدیهای پلاوتوس، بلکه در خطابههای سیسرون فغان میکند، پشت نقابی از آرامش تلخ بپوشاند. حتی در زندگی خصوصی نیز از مرد رومی آن زمان چشم داشتند که به شیوه اسپارتیان زیست کند. سنسورها تجمل در جامه و خوان را مینکوهیدند. حتی کوتاهی در کار زرع ممکن بود که مردی از نوع کاتو را به دشنامگویی در حق برزگر وادارد. در نخستین جنگ پونیک، سفیران کارتاژی که از روم باز میگشتند، بازرگانان توانگر کارتاژ را، با نقل اینکه چگونه در هر خانهای که به میهمانی میرفتند ظروف نقره یکسانی مییافتند، به خنده میانداختند: یک دست از این ظروف پنهانی از این خانه به آن خانه فرستاده میشد و تمامی پاتریسینها را بس بود! در آن زمان، اعضای سنا به روی نیمکتهای چوبی سخت، در تالاری که حتی در زمستان نیز هرگز گرم نمیشد، به بحث مینشستند. با این وصف، میان جنگ اول و جنگ دوم پونیک، ثروت و تجمل در روم آغاز فراوانی گذاشت. هانیبال از انگشتان رومیانی که در کانای کشته شده بودند، تلی از انگشتریهای زرین بیرون کشید؛ و قوانین محدود کننده، بارها ـ و از این رو بیهوده ـ داشتن جواهر و جامههای تجملی و خوردن خوراکهای گران را منع میکرد. در قرن سوم قم، خوراک رومی هنوز ساده بود: صبحانه نان با عسل یا زیتون یا پنیر؛ ناهار و شام حبوب و سبزی و میوه؛ فقط تواگران ماهی یا گوشت میخوردند. شراب، که معمولا با آب آمیخته میشد، کم و بیش به هر سفرهای لطف میبخشید؛ نوشیدن شراب نیامیخته با آب ناپرهیزی شمرده میشد. جشنها و بزمها، در این عصر شکیبایی و پرهیزگاری، تفریحی لازم بود؛ آنان که نمیتوانستند بدین گونه خاطر خویش را شاد کنند، سخت گرفته دل میشدند و خستگی عصبی خویش را در تندیسهایی که برای آیندگان به جا میگذاشتند، نمایان میکردند.
در این زندگانی بخل آمیز جایی برای نیکوکاری به افتادگان نبود. در روزگاری که مهمانخانهها فقیرانه و دور از هم بودند، غریب نوازی رسمی بود مایه آسایش برای همه. اما پولوبیوس، که دوستار رومیان بود، گزارش میدهد که « در روم، اگر کسی بتواند چیزی را پنهان کند، به کسی نمیدهد.» ـ و این بیگفتگو مبالغه است. جوانان در حق پیران مهربان بودند، اما به طور کلی مواهب و لطف رفتار در زندگی هنگامی به روم آمد که جمهوری سر به بالین مرگ نهاد. جنگ و جهانگشایی قالب رفتار و اخلاق را معین میکرد و مردانی اغلب درشتخو و معمولا سختگیر میپروراند که آماده بودند تا بیپروا بکشند و بیدریغ کشته شوند. اسیران جنگی، هزار هزار، به بندگی فروخته میشدند، مگر آنکه شاه یا سردار باشند؛ اینان را معمولا به هنگام پیروزی میکشتند یا به حال خود میگذاشتند تا، آسوده از گرسنگی بمیرند. خصالی که گفته شد، در عالم بازرگانی شکلی مطبوعتر به خود میگرفت. رومیان پولدوست بودند، اما پولوبیوس ( در حدود سال ۱۶۰ قم) آنان را کوشا و شریف وصف کرده است. یونانیان میگفتند که هیچ یونانی را نمیتوان از اختلاس بازداشت، اگرچه چندین مرد دیوانی به نظارت او برگماشته باشند؛ اما رومیان فقط در مواردی بسیار نادر وجوه هنگفتی از دارایی همگان را به نادرستی حیف و میل میکردند. با این حال، میبینیم که در سال ۴۳۲ قم قانونی برای جلوگیری از خلافکاری در انتخابات به تصویب میرسد. مورخان رومی روایت میکنند که در سه قرن اول جمهوری، تقوای سیاسی به بالاترین پایه خود رسید؛ اما این مورخان، با ستایش بیحد از والریوس کورووس که پس از احراز بیست و یک مقام دولتی، به همان تهیدستی آغاز کارش، به کشتزار بازگشت، و کوریوس دنتاتوس که از غنایمی که از دشمن گرفته بود سهمی برای خویش برنداشت، و فابیوس پیکتور و همکارانش که هدایای گرانبهایی را که در زمان سفارت خود در مصر گرفته بودند به حکومت تحویل دادند، شک ما را برمیانگیزند. دوستان مبالغ بسیاری پول بی ربح به یکدیگر وام میدادند. دولت روم در رفتار با حکومتهای دیگر غالباً پیمان میشکست؛ شاید امپراطوری روم، ازدیدگاه روابط خارجی، از جمهوری روم صدیقتر بود. اما سنا در برابر توطئه مسموم کردن پورهوس خاموش ننشست و او را از ماجرا آگاه کرد. هنگامی که هانیبال، پس از واقعه کانای، ده اسیر را به روم فرستاد درباره خونبهای هشت هزار اسیر دیگر گفتگو کنند و از آنان پیمان گرفت که باز گردند، همه جز یکی چنین کردند؛ سنا این اسیر دهمین را دستگیر کرد و به زنجیر کشید و برای هانیبال پس فرستاد؛ پولوبیوس مینویسد که شادی هانیبال از پیروزیش «چندان نبود که افسردگیش از پایداری و سرسختی رومیان.»
کوتاه سخن، رومی تربیت یافته این عصر، فرمانبردار، محافظه کار، وفادار، شکیبا، حرمتگذار، محکم، جدی، و اهل عمل بود. از انضباط لذت میبرد و هیچ گونه ژاژخایی در باره آزادی را نمیپذیرفت. فرمانبرداری میکرد تا فرمانروایی بیاموزد. حق دولت میدانست که در امور اخلاقی و درآمد او پژوهش کند و ارج او را از روی خدماتش بر مملکت معلوم گرداند. به فردگرایی و نبوغ بدگمان بود. از دلرباییها و شوخ و شنگی و نرمی نااستوار یونانی ـ آتیکی هیچ بهرهای نداشت. برمنشی و اراده را میستود، همچنانکه یونانی، آزادی و فرزانگی را؛ و تشکیلات فن او بود. از خیالپردازی به دور بود؛ چندانکه حتی نتوانست اساطیری خاص خود پدید آورد. با اندکی کوشش میتوانست زیبایی را دوست داشته باشد، اما بندرت میتوانست آن را بیافریند. برای علم محض مصرفی نمییافت و به فلسفه نیز بدبین بود، چون آن را گدازنده اهریمنی باورها و شیوههای کهن مییافت. به سبب شیوه زندگیش، از افلاطون یا ارشمیدس یا مسیح هیچ درنمییافت. فقط میتوانست بر جهان فرمانروایی کند.
- منابع :
- ۱- تاریخ و تمدن؛ ویل دورانت؛ جلد سوم، سراز و مسیح > روم > دین > اخلاق
- http://tarikhema.org/story/czar-christ/p030079.htm
- http://ancient.ir/story/czar-christ/p030079.htm
پسندیدم
جالب بود
سلام
خوب بود
با تشکر