ماجرای غضب امیرکبیر به کاتبی که لباس فاخر نپوشید چه بود؟

قرار نبود لباس نماد نابرابری باشد. لباس قرار بود به ما آسایش دهد، ولی در جامعه ‏شهری فعلی این را نمی‌بینیم و این دلیلی است که باید در پرسش از پوشش جدی گرفت و به آن فراتر از ‏صنف خیاطان و دست‌اندرکارانش نظر کرد. ‏

ناصرالدین شاه به امیرکبیر دستور داده بود تا صبح زود به دیدنش برود. امیرکبیر زمانی به ‏محل دیدار رسید که شاه با لباس راحتی در باغ قدم می‌زد. امیرکبیر به محض دیدن شاه در آن لباس قصد ‏خروج کرد. شاه او را فراخواند و علت را پرسید. او پاسخ داد که آمده اعلی‌حضرت را ببیند. شاه با ‏شنیدن این صحبت با تندی و خشم از او پرسید پس من کیستم؟ او گفت: «اکنون شما شاه نیستید.
شاه باید ‏تاج بر سر بگذارد. حمایل ببندد، ردای سلطنتی بپوشد، شمشیر بر کمر بسته دارد و با عظمت بسیار ‏جلوه شود.» می‌گویند پس از این اتفاق، شاه دیگر با آن هیأت حاضر نشد، دیگر نه کسی او را آنچنان ‏که آن روز بود، دید و نه سخنی دراین‌باره شنیده شد. ‏
این روایت به جامانده از زمان قاجار، یکی از روایت‌هایی است که از اهمیت لباس، میان ایرانی‌ها ‏می‌گوید. پوشاکی که حالا بعد از گذشت یک قرن، تحولات بسیاری تجربه کرده و البته تاریخچه‌ای ‏طولانی دارد. تاریخچه‌ای که در دلش پارچه، نخ، بزاز، خیاط و مشتری را جای داده است.‏
خیاطان، فراموش‌شدگان دوره‌های مختلف
امیرکبیر به کاتبان و مولفان دستور داده بود همواره با لباس فاخر حاضر شوند و روی لباس خود جبه ‏بپوشند. یک بار که در فضای سبز خارج از شهر قدم می‌زد کاتبی را دید که بدون جبه قدم می‌زند. آن ‏شخص تصورش را نمی‌کرد نخست‌وزیر را آنجا ببیند.
امیرکبیر پرسید چرا جبه نپوشیده‌ای؟ او خطای ‏بزرگ‌تری مرتکب شد و پاسخ داد اینجا بیابان است. امیرکبیر گفت: مگر تو انسان نیستی که به خود ‏احترام نمی‌گذاری؟ حال که تو حرمت خویش نگه نمی‌داری ما هم فراتر می‌رویم و به تو احترام ‏نمی‌گذاریم. بعد هم دستور داد کلاهی بر سر او بگذارند. او مغضوب و تا مدت‌ها از پوشیدن لباس فاخر ‏منع شد. ‏
لباس در دوران قاجار اهمیت زیادی داشت. این را سهیلا شهشهانی، پژوهشگری می‌گوید که نویسنده ‏کتاب «پوشاک دوران قاجار» است و سال‌ها روی لباس مردمان آن دوره کار کرده است: «اکثر ‏زندگینامه‌ها نشان می‌دهد خیاطان کار را از کودکی یعنی هفت تا دوازده سالگی آغاز کردند و این موجب ‏شده از ریزه‌کاری‌های حرفه آشنا شوند. لباس در فرهنگ ایرانی از قدیم‌الایام نشان آدمیت است. لباس ‏هویت‌ساز است و لازم است از دوره قاجار صحبت کنیم.»
او می‌گوید ناپلئون سوم به ناصرالدین شاه ‏توصیه کرد توازن میان نوگرایی و سنت را حفظ کند و مانند عثمانی‌ها مقلد اروپا نشوند. او به شاه گفت: ‏عثمانی‌ها با کنار گذاشتن لباس خود و پذیرفتن لباس اروپا نه‌تنها در چشم مردم خود خوار شدند، بلکه ‏حیثیت خود در اروپا را هم از دست دادند و ندانستند که پیمودن راه تمدن با حفظ شئونات گذشته منافاتی ‏ندارد: «ایرانیان به مدل لباس دقت بسیار داشتند. خیاط را وادار می‌کردند بسیار دقیق کار کند که این امر ‏مورد تأیید خیاطان هم بود.» ‏
ماجرای لباس برای افرادی که مسافر ایران می‌شدند هم جذاب بود. شاردن در سفرنامه‌اش دراین‌باره ‏می‌نویسد: «لباس زنان در بسیاری از بخش‌ها، چون لباس مردان است. تنبان همان‌طور تا قوزک پا ‏می‌رسد. زنان با نیم‌چکمه‌ای پای خود را می‌پوشانند. بالاپوش زنان بلندتر است و سر خود را کامل ‏می‌پوشانند.» ‏.
اما در آن فاصله بین لباس مرد و زن معنادار است و ماجرا به فاصله اقتصادی اجتماعی برمی‌گردد. ‏فاصله‌ای که باید چند و، چون آن را در روابط قدرت جست‌وجو کرد. شهشهانی که خود لباس سوزن‌دوزی ‏بر تن کرده از اهمیت مد به‌عنوان محرکه صنعت پوشاک می‌گوید و اینکه شاردن در سفرنامه‌هایش ‏نوشته پوشاک ایرانی در دوره صفویه بسیار ارزان تمام می‌شده است.
«با وجود این کشوری نیست که ‏تجملات در لباسش این‌قدر زیاد باشد. درست است مردم مدت مدیدی یک لباس را می‌پوشند، اما از هر ‏لباس چند تایی دارند که عوض می‌کنند. در نوروز و جشن عروسی لباس نو می‌پوشند. آن‌ها معتقدند هر ‏روز باید لباس‌شان را عوض کنند و متشخصان دو روز پشت هم یک قبا را تن نمی‌کنند.»

در کتاب‌های گوناگون از سرنوشت صنوف مختلف مطالب فراوانی داریم، از معماران و آشپزان و ‏آهنگران گرفته تا صنوف دیگر، اما مطلب در مورد خیاطان اندک است که شاید یکی از دلایلش این بود ‏که این شغل بسیار خانگی بود.
شهشهانی دراین‌باره می‌گوید: «از دوره قاجار صنف خیاطان ‏وجود داشت و ارامنه ازجمله مردمان مورد تأیید در این حرفه بودند، اما تولید انبوه لباس اغلب درباره ‏لباس‌های نظامی انجام می‌شد و همواره در میان سپاهیان تعدادی خیاط و پینه‌دوز بودند، چون در ‏میدان نبرد لباس‌ها نیاز به تعمیر و مرمت داشت.» ‏
شهشهانی به اهمیت جاده ابریشم در رفت‌وآمد لباس‌ها اشاره می‌کند. جاده‌ای که هنوز هم مهم ‏است و می‌تواند محل اتصال با دنیای بیرون باشد: «راه آینده، راه جاده ابریشم است. ما باید به اصل ‏ارتباط چندهزار ساله خود از راه ابریشم برگردیم.» ‏
لباس استتار نیرو‌های نظامی، ابتکار ایرانیان
مردان شیک‌پوش حاضر در جمع، اغلب از خیاطان قدیمی‌اند. هرکدام نشسته به تاریخی نگاه می‌کنند که ‏بر آن‌ها گذشته و روز‌هایی که مقابل صنعت پوشاک است. برای آن‌ها که دیگر سوزن نمی‌زنند و ‏لباس‌هایی که دیگر دست خیاطان را به خود نمی‌بیند، این روزگار، روزگار سختی است. روزگار ‏سیطره صنعت. آنها، اما در همه این سال‌ها برای بخش‌های مختلف کشور لباس دوختند و البته هیچ‌کدام ‏هم بر دیگری برایشان ارجحیت داشته.
حالا احمد محیط طباطبایی، پژوهشگر می‌گوید تنوع فرهنگی ‏بر روی همه پدیده‌های فرهنگی اثر گذاشته است. از معماری بنا‌ها بگیرید تا معماری تن آدمی که همان لباس ‏است: «ما در سرزمینی زندگی می‌کنیم که تنوع اقلیمی گسترده دارد و در عین حال مرز‌های ذاتی و نه ‏قراردادی برای این سرزمین رقم خورده.
مرز‌ها اینجا با خط‌کش جدا نشده‌اند. مرز، فرهنگی و تاریخی ‏است و کوه‌ها و دریا‌ها آن را تعیین کرده. به همین دلیل گاه به ایرانی‌ها خرده می‌گیرند که چرا ایران ‏دارای یک لباس مشخص مانند هند و چین و … نیست؟ افرادی که این ایراد را می‌گیرند تفاوت ایران با ‏سایر سرزمین‌ها را نمی‌دانند. لباس‌ها در گذر زمان شکل گرفته و پذیرفته شده‌اند. لباس‌های بومی هم ‏هیچکدام بر دیگری برتری ندارند و آن‌ها هم می‌دانند این برتری وجود ندارد‎.»
این لباس‌ها معرف مردم و ‏شخصیت آن منطقه است؛ بنابراین میان لباس شخصی و ملی تفاوت است. در دوره‌های مختلف ‏حکومت‌ها براساس مسائل اقتصادی و سیاسی تغییر لباس می‌دادند، اما تغییرات اگر اصیل نمی‌بود از ‏بین می‌رفت.
او می‌گوید ایران هیچ وقت در سیستم فرهنگی خودش خام‌فروش نبود، مگر در صد ‏سال اخیر. یعنی همیشه پدیده طبیعی را تبدیل و عرضه کردیم. «اگر دامداری می‌کرد فقط شیر و گوشت ‏را نمی‌فروخت، بلکه قالی و قالیچه و فرش هم محصول دیگرش است. یا ابریشم هم همین است. این کار ‏در همه صنایع تولیدی ما بوده است.» ‏
گروه‌های صنفی هم در کشور رفتار فرهنگی خاص داشته‌اند و نقش‌شان فرهنگی بوده؛ فتوت‌نامه‌ها نقش ‏بسیاری از آن‌ها را نشان می‌دهند و خیاطان هم از این وضع برخوردار بودند. «لباس استتار که برای ‏نیرو‌های نظامی است ابتکار ایرانیان بوده و نادرشاه برای لشکرکشی به هند به خیاطان می‌گوید از موی ‏شتر پارچه تهیه شود تا بتوانند استتار کنند. درحالی‌که لباس انگلیسی‌ها و فرانسوی‌ها رنگ روشن بوده ‏است.» ‏
از دوران باستان تاکنون
ماجرای پوشاک در ایران به دوران کهن برمی‌گردد. بهشهری‌ها حدود ۷هزار‌سال پیش از میلاد ‏نخستین ابزار ریسندگی و بافندگی را داشتند و در قدیمی‌ترین بخش‌های شهر باستانی شوش که در ‏خوزستان قرار دارد، سوزن‌های سوراخ‌دار پیدا شده است‎.
آن‌طور که در این کتاب آمده، ‏‎ ‎پوشاک در ایران کهن اهمیت زیادی داشت و می‌توان دریافت ‏که مردمان به آراستگی خود بسیار توجه می‌کردند. این موضوع از این مسأله سرچشمه می‌گیرد که ‏ایرانیان نخستین مردمانی بودند که شلوار و کت آستین‌دار بر تن می‌کردند. حتی یونانیان به دلیل پوشیدن ‏شلوار ایرانیان را به تمسخر می‌گرفتند.
ایرانیان شلوار‌هایی نیز تهیه کرده بودند که تنگ و چسبان بود و ‏با استفاده از چرم دوخته شده بود که آن را برای سوارکاری استفاده می‌کردند. با این حال ‏اسکندر مقدونی، با آنکه به ایران حمله و آن را اشغال کرده بود، لباس ایرانی می‌پوشید.
این ‏دستاورد‌ها و نوآوری‌های دیگری که در دوران‌های بعدی رخ داد، زبانزدی برای ایران در عرصه ‏پوشاک شد. نقش زدن بر روی لباس هم از زمان‌های گذشته در ایران اهمیت داشت. با نگاهی بر تابوت ‏اسکندر می‌توان دریافت که ایرانیان شلوار‌هایی با پارچه‌های بسیار زیبا و طرحدار بر تن دارند.
‏گلدوزی هنری بود که در دوران صفویه به اوج شکوفایی رسید و حتی هنرمندانی از روم شرقی را نیز ‏شیفته خود ساخته بود. ماجرا در دهه‌ها و سده‌های بعدی هم همین‌طور بود، لباس جایگاهش را در میان ‏مردم حفظ کرد و توانست به‌عنوان گواهی برای تاریخ‌نویسان بدل شود‎.

لباس؛ عامل فقر، نابرابری و خشونت در دنیای مدرن

نعمت‌الله فاضلی- جامعه‌شناس| اگر بخواهیم دوره‌های مختلف پوشاک ایرانی را بررسی کنیم، باید بگوییم که در دوره معاصر لباس ‏تبدیل به پرسشی همگانی شده است. در دوره پیشامعاصر لباس پرسش و مناقشه نبود. افراد با توجه به ‏ساختار فرهنگی‌شان لباس را تهیه و استفاده می‌کردند.
لباس برایشان عنصری عادی و روزمره بود. ‏مردم در شهرها، روستا‌ها و حتی عشایر به صورت خودآگاه یا ناخوداگاه درگیر فرم لباس و رنگ و … ‏نبودند و نمی‌پرسیدند این لباس از کجا آمده. ‏
اما در دوره معاصر اتفاق دیگری افتاد. ما در این دوره شاهد این بودیم که پوشش از دل تحولات ‏اقصادی و اجتماعی برآمد و مورد پرسش قرار گرفت و این پرسش از ساحت وجودی ما نشأت گرفت. ‏در دنیای معاصر مردم دیگر لباس نمی‌پوشند.
ما در جایی از کتاب «صنعت پوشاک ایران (از‌هامبار ‏سوم تا‌هاکوپیان)» و به نقل از خود آقای‌هاکوپیان می‌خوانیم که آقای گلپایگانی، از خوانندگان قدیم به ‏کسی می‌گفته که برایش هفته‌ای یک دست کت و شلوار می‌دوخته. باید بگویم عوض کردن هفته‌ای یک ‏دست لباس مجال زیستن با لباس را به فرد نمی‌دهد.
آن لباس حافظه او نمی‌شود، چون در تن او نمی‌ماند. ‏او از طریق این لباس کار دیگر می‌کند و دیگر تن‌پوش فرد نیست. اما باید بدانیم امروز دیگر فقط ‏گلپایگانی نیست که درگیر این مواجهه با لباس است و این وضع به همه افراد سرایت کرده است.
ما ‏در لباس‌هایمان راحت نیستیم. مسأله و سایز اندازه نیست یا مد روز بودنش، بلکه دایم از لباس خود ‏می‌پرسیم. لباس از ناخودآگاه به خودآگاه آورده شده. امروز لباس با ساحت قدرت درآمیخته و از ‏مشروطه به بعد لباس امری طبقاتی شده است. قبلا هم شاهان و .. لباس خاص داشتند، ولی قشر کوچکی ‏بودند و از زمانی‌که کشور وارد دوران مدرنش شد، رضاشاه با سیاست فرهنگی خودش لباس را با ‏سیاست همگانی درگیر جامعه کرد. ‏
لباس شهری و کلانشهری داشتن بر خیاطی و صنعت پوشاک و ارکان بازار هم تأثیر گذاشت و ‏پس از آن ما از طریق لباس‌هایمان با کلانشهر‌ها انس گرفتیم. حالا شاهد این واقعیت هستیم که نظم ‏جامعه جدید نظم مبتنی بر پوشش است. هیچگاه در تاریخ آنچه در زندگی روزمره آدم‌ها را به هم معرفی ‏می‌کرد لباس‌ها نبود، اما در زندگی فعلی افراد با لباس شناخته می‌شوند. جایی از آقای‌هاکوپیان می‌پرسند آیا ‏مشتریان شما بر کیفیت خیاطی اثر می‌گذارند و ایشان می‌گویند این تأثیر بسیار جدی است. ‏
اینجاست که لباس فراتر از قیمت و کیفیت نقش ایفا می‌کند و ما امروز به معنای واقعی کلمه درگیر ‏لباس هستیم. دلیل این اتفاق هم نه صرفا به خاطر زندگی شهری و تقسیم کار و حکومت، بلکه به این ‏خاطر است که بدن آدمی دیگر آن بدنی نیست که در طول تاریح بوده. ترتیب لباس‌ها فقط ما را زیبا ‏نمی‌کنند، بلکه ما را درگیر بحران زندگی روزمره می‌کنند.
در سال‌های اخیر جسمانی ‏شدن فرهنگ باعث شده تا لباس معنایی پیچیده و حتی آزاردهنده داشته باشد. لباس ‏تبدیل به بحران وجودی شده و به همین دلیل کمد‌های پر از لباس در موقعیتی که فقر داریم و مصرفی ‏شدن جامعه زمانی که بحران محیط‌زیست حاکم است عاملی است که لباس خودش را مانند پتکی ‏ویرانگر به بدن‌ها تحمیل می‌کند.
لباس عامل فقر و نابرابری و خشونت و تضاد شده است. وضع ‏لباس در دنیای معاصر آن‌قدر بحرانی است که دیگر ارزش ستایش ندارد و ما بدل به خادمان لباس ‏شده‌ایم. درحالی‌که قرار نبود لباس نماد نابرابری باشد. لباس قرار بود به ما آسایش دهد، ولی در جامعه ‏شهری فعلی این را نمی‌بینیم و این دلیلی است که باید در پرسش از پوشش جدی گرفت و به آن فراتر از ‏صنف خیاطان و دست‌اندرکارانش نظر کرد. ‏
منبع روزنامه شهروند

بهترین از سراسر وب

[toppbn]
ارسال یک پاسخ