نگاهی به جشن ها و آئین های جالب ایران باستان

برکت بخشی، هسته‌ی مرکزی همه‌ی آیین‌ها

باورهای دینی انسان باستانی، باور به ایزدان گوناگون، چه در شکل ابتدایی و چه در شکل پیشرفته‌ی آن، پیوسته با آیین‌هایی همراه بود. این آیین‌ها بخش بزرگی از دین مردمان باستان را شکل می‌داد. آیین‌ها در سرزمین ایران بیش‌تر شکلی دهقانی و روستایی داشته‌اند؛ زیر آیین‌های ایرانی برای باروری زمین و زندگی و نابود کردن نیروهای شر به وجود آمده بودند.
مهم‌ترین موضوع برای انسان باستانی چه بود؟ تأمین زندگی مادی و مبارزه با خشونت‌های طبیعت، عمده‌ترین و حیاتی‌ترین موضوع زندگی انسان باستانی به شمار می‌آمد. به همین دلیل، وجه اشتراک ایزدان اقوام گوناگون، برکت بخشی بود.
همه‌ی ایزدان، هم‌چون ایزد جنگ، صلح، خانه، کشتزار، کوه، آب، آسمان یا هر یک از پدیده‌های دور و بر انسان، در برکت بخشی همسان‌اند. یکی از مهم‌ترین وظایف ایزدبزرگ، اهوره‌مزدا، برکت بخشی است. ایزدمهر (میتره) ایزد جنگ است امّا برکت بخش نیز به شمار می‌آید؛ زیرا باران می‌آورد و به گاوها کمک می‌کند. بدین‌سان، همه‌ی ایزدان سرزمین ما به نوعی ویژگی برکت بخشی نیز داشتند. امّا برکت بخشی برخی از آنان رشد کرده و وظیفه‌ی اصلی‌شان شده بود. بنابراین، اجرای آیین‌های باروری و برکت بخشی در دنیای باستان، از اهمیّت و تقدّس بسیاری برخوردار بود.

نقش ایزدان و مردمان در آیین‌ها

با اجرای آیین‌ها چه رخ می‌داد؟ مردمان با اجرای آیین‌ها ایزدان را به یاری می‌خواندند و ایزدان می‌آمدند. آنان با آشوب و شرّی که از آغاز وجود داشت، ستیز می‌کردند و آشوب را به سامان می‌کشاندند. نقش مردمان در این آیین‌ها چه بود؟
انسان با اجرای آیین‌ها، ایزدان را در زنده نگاه داشتن نیروی زندگی و برکت بخشی یاری می‌رساند. آن‌گاه ایزدان می‌توانستند وظایف خویش را در نبرد با نیروهای شر به انجام رسانند. اگر مردمان این آیین‌ها را برگزار نمی‌کردند، چه می‌شد؟ ایزدان نمی‌توانستند به وظیفه‌شان عمل کنند.

آیین یاری ایزد باران

در اوستا درباره‌ی ایزد باران، می‌خوانیم که تیشتر، ایزد باران، به جنگ اَپوش، دیو خشکی می‌رود. اما شکست می‌خورد. پس نزد اهوره‌مزدا می‌آید و از او کمک می‌خواهد. اهوره‌مزدا او را یاری می‌رساند. مردم نیز با نیایشی که با مراسم و آداب ویژه همراه بود، ایزد تیشتر را یاری می‌دهند تا بر دیو خشکی پیروز شود. بدین‌سان، ایزد تیشتر با نیرویی صد برابر به جنگ اَپوش، دیو خشکی می‌رود، دیو را می‌کشد و باران جاری می‌شود.

همسانی آیین با نقش ایزدان در اساطیر

در آغاز، همه چیز ریخته بود و آشوب و بی‌نظمی حکمرانی می‌کرد. ایزدان آمدند و این آشوب آغازین را به سامان آوردند و بیابان‌ها را آباد کردند. بدین‌سان، زمین شر به زمین خیر بدن شد. پس از آن، نیروهای نیستی و شر نیز بیکار ننشستند. سیلاب بزرگی آوردند و همه جا را ویران کردند و انسان رو در روی نیروهای نیستی و شر شد.
کنش‌های سخت و رو در روی انسان باستان با دیو خشکی، آشوب و نیستی، با کدامین نماد پدیدار می‌شود؟ در اساطیر، این کنش‌ها به صورت کنش ایزدان در به سامان در آوردن این آشوب ازلی تجلّی می‌یابد.
این آیین‌ها را به نوعی در داستان‌های ایرانی بار می‌یابیم. پهلوان‌ها با اژدها می‌جنگند. اژدها نماد خشکی و نیستی یا آبی است که در آشوب و بی‌نظمی آغازین وجود داشت. اژدها آب‌ها را زندانی کرده، آب‌های ویرانگر را چون سیلاب بر هستی مردمان سرازیر می‌کند تا زندگی را ویران کنند. اما پهلوانان نماد آب و برکت و زندگی‌اند.

همسانی آیین با نقش پهلوان در حماسه

در حماسه، پهلوان اژدها را می‌کشد. عبارت پهلوان اژدها را کشت را در چند داستان خوانده‌اید؟ در داستان هفت خوان اسفندیار، داستان گشتاسب، داستان اردشیر پاپکان، داستان گرشاسب، همه‌پهلوانان، اژدها را می‌کشند. همه‌ی پهلوانان اژدها کش‌اند. پهلوان، پهلوان نیست، مگر آن که اژدهایی را بکشند.
در برخی از این داستان‌ها پهلوان پس از کشتن اژدها کشته می‌شود. اژدها آب مقدّس است. پهلوان، موجود مقدّس ویرانگر، یعنی اژدها را می‌کشد. رستم، اسفندیار و… کشته می‌شوند. برخی اژدهاکش‌ها کشته می‌شوند. بنابر این در همه‌ی این داستان‌ها، موضوع برکت و آب در مرکز داستان جای دارد. به کمک آب، دیو خشکی از بین می‌رود. به کمک آب، اژدهای بی‌شکل و ویرانگر را رام می‌کنند. پایان همه‌ی پهلوانان مرگ است.
فریدون به جنگ ضحاک می‌رود. او ضحاک را اسیر می‌کند. آن‌گاه دختران یا خواهران جمشید را از زندان ضحاک آزاد می‌کند. این زنان، بسیار زیبایند و توان باروری ابدی دارند. فریدون با آنان ازدواج می‌کند.
هسته‌ی مرکزی این داستان چیست؟ در این داستان، زن نقش باران آوری دارد. این زنان سه هزار سال زندگی می‌کنند؛ هزار سال با جمشید، هزار سال با ضحاک و هزار سال با فریدون. بنابراین، هسته‌ی مرکزی این داستان نیز برکت بخشی است.

افراسیاب، دیو خشکی

از میانه‌ی بهار یا آغاز تابستان، در سیستان باد نیرومندی از شمال باختری به جنوب خاوری وزیدن می‌گیرد. این باد، هوا را خشک می‌کند و وحشتناک است. به نظر می‌آید داستان‌های رستم و افراسیاب و جنگ افراسیاب و سیاوش (۱)، در واقع نمادی از جنگ ایزد با این باد خشکی‌آور است. سرانجام در پایان تابستان، با مرگ این باد خشکی‌آور، باران‌ها و آب‌های هیرمندِ بارآور، فراز می‌آیند. افراسیاب خشکی‌آور است و رودها را می‌خشکاند. او رودخانه‌ای سیستان را می‌خشکاند. با مرگ او رودها از نو جاری و زنده می‌شوند. بنابراین، افراسیاب نماد دیو خشکی و رستم نماد باروری و آب‌آوری است.

پیوند آیین باران با زندگی مردم ایران

هزاران سال به درازا کشید تا انسان فلات ایران در حدود ۷ هزار سال پیش از میلاد بتواند به کشت منظم دیم دست یابد. او در هزاره‌ی ششم پیش از میلاد، آبیاری را آموخت. او آموخت چگونه آب‌های بی‌شکل را رام کند. انسان فلات ایران، رودخانه‌ای را که در ژرفای دره راه می‌سپرد، به جویبارها کشاند. آری، او آب را به سطح زمین‌هایی کشاند که منتظر کشت بودند.
آبیاری یکی از بزرگترین انقلاب‌های بشری است که در هزاره‌ی ششم عملی شد. انسان توانست اژدهای غول پیکر رودخانه‌ها را آرام کند.
آیین‌های باران‌آوری در سرزمین خشک ما یا هر جای خشک دیگر زمین، همین‌گونه بودند.

ایزدان زردشتی و نام روزهای هر ماه

در نبرد با اهریمن، یکایک آفریدگان اهورایی، اهوره‌مزدا و یکدیگر را یاری می‌دهند. از این رو، بر گذر زمان روز و ماه، نام ایزدان نهاده شد تا همین نامگذاری، آفرینش و نبرد با اهریمن را امکان بخشد.
هر ماه سی روز داشت. سی روز ماه، چهار بخش می‌شد. ابتدای هر بخش به ترتیب با اهوره‌مزدا، آذر (آتش)، مهر (میتره)، دین (مزدیسن) نامگذاری شده است. برای نمونه، نخستین بخش‌بندی روزهای هر ماه به ترتیب به نام اهورا مزدا و شش امشاسپند خوانده شد. بنابراین، در آغاز هر بخش، نام ایزد و دنبال آن جلوه‌های ویژه‌ی او آمده است. در پایان سه بخش نخست، نام دی آمده است. دی کیست؟ او نماد همه‌ی نام‌ها و صفات اهوره‌مزداست. اما در آخرین بخش، انیران را داریم. انیران به معنای انوار نامتناهی است. به نظر می‌آید که انیران، همان زُروان، ایزد زمان باشد.
بنابراین، هر سال از دوازده ماه سی روزه و پنج روز و اندی به وجود می‌آمد. پنج روز و اندی باقیمانده درهر سال را پنج روز آغازین (۲) می‌نامیدند. این پنج روز نشانه‌ی آشوب نخستین جهان پیش از سامان و آفرینش بود.

اهوره مزدا

آذر

مهر

دین

بهمن

آبان

سروش

ارد

اردیبهشت

خور

رشن

اشتاد

شهریور

ماه

فروردین

آسمان

سپندارمذ

تیر

بهرام

زامیاد

خرداد

گوش

رام

ماراسپند

امرداد

دی

باد

انیران

دی

دی

ایزدان زردشتی و نام ماه‌های سال

هر ماه سال به نام یکی از ایزدان بزرگ خوانده می‌شد.
1. فَروَردین از نیروهای مینویی انسان و همان فروهر است. زنان و مردان پرهیزگار، دارای نیروی فروشی (فروهر) یا فروردند. آنان وظایف گوناگونی هم‌چون ستیز با اهریمن، برکت بخشیدن و همکاری با اهوره‌مزدا در نگاهداری جهان بر عهده دارند.
2. اردوَهشت نام یکی از امشاسپندان و به معنای بهترین راستی و پرهیزگاری است. اهوره‌مزدا پدر اوست و او را از نیروی خِرَد خویش آفریده است. اردیبهشت نگهبان مرغزارهاست. اهوره‌مزدا به هنگام آفرینش، به یاری او گیاهان را رویانید.
3. خورداد (خرداد) نام یکی از امشاسپندان و به معنای یکپارچگی و کمال است. او نگهبان آب‌هاست و همراه امرداد بر تشنگی و گرسنگی چیره می‌شود. خرداد سرور سال‌ها و ماه‌ها و روزهاست.
4. تیر همان ایزد تیشتر، ایزد باران‌آور و پرورش دهنده‌ی آفریدگان است.
5. امرداد به معنای بی‌مرگی، نام ششمین امشاسپند است. او نگهبان گیاهان و خوردنی‌هاست که گیاهان را رویاند و رمه‌ی گوسفندان را افزایش داد؛ زیرا همه‌ی آفریدگان از آن می‌خورند و بدان زندگی می‌کنند.
6. شهریور به معنای شهریاری دلخواه است. در سروده‌های زردشت، اهوره‌مزدا پاداش و پادافراه واپسین داوری را به دست شهریور به مردمان می‌دهد. این موضوع شاید اشاره به فلز گداخته‌ای باشد که در پایان جهان بر زمین جاری خواهد شد و مردم باید از آن گذر کنند؛ زیرا شهریور، امشاسپند نگهبان فلزات است.
7. مهر از ایزدان کهن هند و ایرانی است. این ایزد در اوستای نو از اهمیّت فراوانی برخوردار شده، به محور قدرت در جهان ایزدان تبدیل می‌شود. ایزدمهر در ابتدا شریک فرمانروایی جهان، برکت بخشنده و پشتیبان پیمان بود. با تحوّلات اجتماعی، این ایزد در جامعه‌ی ایرانی به ایزد همه‌ی طبقات تبدیل شد. آن‌گاه در کنار کارکرد برکت بخشی، کارکرد پشتیبانی ایزد مهر از پیمان گسترش یافت. سپس وظایف جنگی بسیاری نیز بر عهده‌ی وی گذاشته شد. بدین‌سان، ایزد مهر به ایزد پشتیبان طبقات سه‌گانه‌ی، فرمانروایان، سپاهیان و تولید کنندگان تبدیل شد. جایگاه مهر در میان ماه و خورشید است.
8. آبان نام ایزد آب‌ها و به معنای فرزند آب‌هاست. اوست که آب‌ها را تقسیم می‌کند. نیرومند و بلند قامت است و اسب تندرو دارد. آبان مانند اهوره‌مزدا و ایزدمهر، لقب اهوره (سرور) دارد. او نیز مانند امشاسپندان، درخشان است.
9. آذر پسر اهوره‌مزداست. بنابر گاثای زردشت، واپسین داوری بر کنش‌های مردمان به یاری او انجام خواهد یافت. در اوستای نو، آذر بسیار ستوده می‌شود. او حتّی در گروه امشاسپندان جای می‌گیرد. آذر دشمن ضحاک است و بر او چیرگی می‌یابد.
10. دی داداری همتای اهوره‌مزدا و نیایشگر اوست. او آراسته به آگاهی‌هاست.
11. وَهمن (بهمن) برترین امشاسپندان و از همه‌ی ایزدان به دادار نزدیک‌تر است. او پسر اهوره‌مزداست. کردار مردمان را در واپسین داوری می‌سنجند و اهوره‌مزدا ارزش مردمان را به یاری او در می‌یابد. بهشت خانه‌ی اوست. آن‌گاه که زردشت به دنیا آمد، بهمن او را از آسیب دیوان رهایی بخشید. زردشت به یاری بهمن به نزد اهوره‌مزدا راه یافت. گمان می‌رود بهمن در گاثای زردشت، جانشین ایزدمهر، ایزد بزرگ آریاییان باشد. اما نقش بهمن در اوستای نو، اندک‌تر از آن است که در سروده‌های زردشت دیده می‌شود.
12. اسپندارمذ پنجمین ایزد از ایزدان ششگانه‌ی امشاسپند و پرورش دهنده‌ی آفریدگان است و مردم به دست او تقدّس می‌یابند. او دختر اهوره‌مزدا است. در اوستای نو او ده هزار داوری درمان بخش دارد. نام او به معنای زمین است.

جشن‌های سالانه‌ی دوران ساسانیان

جشن‌های بازمانده از دوران باستان ایران، دو دسته‌اند: یکی جشن‌های دینی و دیگری جشن‌های ملی. برجسته‌ترین جشن‌های ملّی، نوروز، مهرگان و سده‌اند. امّا در اوستا از این جشن‌های ملی سخنی در میان نیست. در دوره‌ی ساسانیان و در متون میانه، از نوروز و مهرگان یاد می‌شود، امّا از جشن سده سخنی نیست.
جشن‌های دینی که در سنت کهن زردشتی در هر ماه، به هنگام یکی بودن نام روز و ماه برگزار می‌شد، از تقویم مصری تأثیر پذیرفته بودند. این تأثیر‌پذیری به دوران هخامنشیان می‌رسد؛ زمانی که مصر یکی از ساتراپ‌های هخامنشی بود.

جشن نوروز

جشن نوروز و مهرگان، جشن‌های بسیار کهن فلات ایران‌اند. هر دو جشن، از آنِ اقوام بومی این سرزمین و اجداد غیر آریایی مایند. از هزاره‌ی سوم پیش از میلاد، در آسیای باختری دو جشن برگزار می‌شد:
– جشن آفرینش در اوایل پاییز.
– جشن باززایی و ایزد نباتی در آغاز بهار.
در سرزمین ایران نیز نوروز جشن بهاری و مهرگان جشن پاییزی بوده است. جشن نوروز، جشن عمومی سرزمین ایران، جشن پیروزی و فرمانروایی کامل جمشید، شاه نیک چهره و خوب رمه است. اگرچه نوروز، ریشه‌ای دینی و آیینی دارد، امّا زردشتی نیست و در اوستا اشاره‌ای به این جشن به چشم نمی‌خورد.
در دوره‌ی هخامنشیان جشن نوروز در تخت جمشید برگزار می‌شد و تخت جمشید مرکز آیینی – دینی بود.
امّا سرانجام، دین زردشتی در دوره‌ی ساسانیان، جشن نوروز را پذیرفت. در ادبیان میانه یا نوشته‌های پهلوی و مانوی، از نوروز بسیار سخن گفته می‌شود.

مراسم پیش از آغاز جشن نوروز

در سرزمین ما چند روز پیش از نوروز، مردم به گورستان می‌رفتند و چراغ می‌بردند تا راه ارواح را روشن کنند. آنان امید داشتند که ارواح باز گردند و به همین امید به گریه و زاری می‌پرداختند. آن‌گاه ارواح باز می‌گشتند. شب جشن، فَرَوَشی‌ها می‌آمدند و نوروز، جشن برکت، آغاز می‌شد.

مراسم جشن نوروز

جشن نوروز در دوازده روز، به عنوان نماد دوازده ماه سال برگزار می‌شد. هر روز جشن، نماد یک ماه سال بود. همه دست از کار می‌کشیدند و به استراحت و شادی و پایکوبی می‌پرداختند. روز نخست، مردم صبح بسیار زود بر می‌خاستند و پیش از آن که صحبت کنند، شکر می‌خوردند یا سه مرتبه عسل می‌لیسیدند. آن‌گاه به کنار نهرها و قنات‌ها می‌رفتند و شست و شو می‌کردند، به یکدیگر آب می‌پاشیدند و شیرینی تعارف می‌کردند و برای نگهداری بدن از ناخوشی‌ها و بدبختی‌ها روغن به تن می‌مالیدند و خود را با قطعه‌ای موم، دود می‌دادند. آتشکده‌ها را پاک و پالوده می‌کردند و هر کس خانه و کاشانه‌ی خود را تمیز و آراسته می‌کردند.
در این روز، مالیات‌های گرفته شده را به حضور شاه پیشکش می‌کردند و شاه فرمانروایان را به کار می‌گماشت و سکّه‌ی نو زده می‌شد.
جشن، شش روز پیاپی به درازا می‌کشید. در روزهای نخست و ششم نوروز، مراسم گوناگون ملّی اجرا می‌شد.

فَرَوَشی‌ها و نقش آنان در زندگی بازماندگان

در ایران باستان به وجود تن و چند گونه نیروی مینویی برای انسان اعتقاد داشتند. تن همان وجود مادی انسان بود. فروشی یا فروهر نیز یکی از نیروهای مینویی بود. فروشی‌ها وظایف گوناگونی از قبیل دفاع، برکت بخشیدن و همکاری با اهوره‌مزدا در نگاهداری جهان بر عهده داشتند.
مردم ایران باستان، پیش از نوروز بر سر گور مردگان چراغ می‌افروختند. شب اوّل سال نیز با یاد مردگان چراغ روشن می‌کردند و روی بام‌ها آتش بر می‌افروختند. باور مردم این بود که اگر مردمان به مردگان توجّه کنند، فروشی‌ها مانند سپاهی به بازماندگان آنان کمک می‌کنند. مردمان دوران باستان بسیاری از جنگ‌ها در بهار آغاز می‌کردند؛ زیرا باور داشتند فروشی‌ها در بهار به یاری بازماندگان می‌آیند و جنگاوران را یاری می‌کنند. بدین‌سان، فروشی‌ها پیوند محکمی با زندگی بازماندگان نسل‌های پیشین، یعنی فرزندان و نوادگان جامعه‌ی بشری داشتند.

سیزده به در

سیزدهمین روز نوروز، روزی شوم و نحس شناخته می‌شد. این روز، نماد آشوب آغازین پیش از آفرینش بود. آری، جهان پیش از سامان، یعنی دوران آشوب و آشفتگی آغازین نحس شمرده می‌شد. امّا اعتقاد بر این بود که سرانجام، دنیا پس از برقراری سامان، مقدّس می‌شود. در سیزدهمین روز نوروز، مردم از خانه‌ها بیرون می‌رفتند و جشن و پایکوبی می‌کردند.

جشن تیرگان

تیر روز که سیزدهم تیر ماه بود، جشن تیرگان برپا می‌شد. می‌گویند هنگامی که افراسیاب تورانی بر منوچهر (۳) شاهِ ایران چیره شد، قرار بر این شد که یکی از دلاوران ایرانی تیری اندازد و آن تیر هر کجا فرود آید، آن جا مرز ایران و توران باشد. اسپندارمذ، یکی از امشاسپندان، پدیدار شد و تیر و کمانی آورد. اسپندارمذ گفت: «این تیر بسیار دور خواهد افتاد؛ امّا هر کس چنین تیری را از کمانش رها کند، خواهد مرد.» آرش، یکی از دلاوران ایرانی، برای پرتاب تیر آماده شد. آرش از دامنه‌ی کوه دماوند بالا رفت. هزاران هزار چشم او را نگاه می‌کرد. قلب‌ها در سینه می‌تپد. آرش بالا و بالاتر رفت تا به قلّه رسید. تیر را در کمان گذاشت. تیر با نیروی جانِ آرش پرید، پرواز کرد و رفت و بر کنار رود جیحون بر زمین نشست. آری، مرز ایران و توران، بر جان آرش استوار شد. جشن تیرگان نیز به پاس صلح ایران و توران بر پا شد. در دوران ساسانی، در این روز شنا می‌کردند و گندم و میوه می‌پختند.

آذر جشن

در هفتم شهریور، شهریور روز از شهریور ماه که نام روز با نام ماه یکسان می‌شد، آذر جشن اول را برگزار می‌کردند. آذر جشن، جشن آتش خانه بود. در این روز در داخل خانه‌ها آتش‌های بزرگ می‌افروختند. آن‌گاه اهوره‌مزدا و برکات او را ستایش می‌کردند. مردمان گِرد هم می‌آمدند، با هم غذا می‌پختند و تفریح می‌کردند. به نظر می‌آید این جشن فقط در برخی از نواحی ایران معمول بوده است.

جشن مهرگان

از هزاره‌ی سوم پیش از میلاد، در آسیای باختری جشن آفرینش در اوایل پاییز برگزار می‌شد. جشن پاییزی، پس از درو و به هنگام کشت نو بر پا می‌شد. بنابر اساطیر بابِلی، ایزد مردوک، دیو پیروِ تیامت را کُشت؛ آن‌گاه از تن دیو جهان را ساخت و آفرینش به انجام رسید. به همین دلیل، این جشن پاییزی جشن آفرینش به شمار می‌رفت.
در سرزمین ایران، مردمان از وحشت ظلم ضحاک (۴) ماردوش روز و شب نداشتند. هر روز دو جوان را می‌کشتند تا از مغز آنان برای مارهای دوش ضحاک خورش سازند. این شاه بیگانه‌ی بی فرّه، برای سرزمین ایران خشکسالی و بی‌برکتی آورد. او پادشاهی اهریمنی بود. آن‌گاه کاوه‌ی آهنگر که از ظلم ضحاک اهریمنی به ستوه آمده بود، درفش کاویانی را برافراشت. کاوه به همراهی مردم ایران زمین، فریدون اهورایی را پیش راندند. فریدون با یاری مردمان، ضحاک را در کوه دماوند به بند کشید. آن هنگام، روز مهر از ماه مهر بود. زندگی دوباره آغاز شد، زمین زنده شد، گیاهان رشد کردند و دوباره برکت به سرزمین ایران روی آورد.
بنابراین، مراسم مهرگان از آفرینش سخن می‌گوید و به نوعی با برکت بخشی پیوند دارد.
جشن مهرگان در شانزدهم مهر – روز مهر از ماه مهر – به مدّت ده تا پانزده روز برگزار می‌شد. ایرانیان باستان بر این باور بودند که خورشید در روز مهرگان در جهان آشکار شد. به همین دلیل، شاه در روز جشن مهرگان تاجی به شکل آفتاب بر سر می‌نهاد. هنگام بر آمدن آفتاب، یکی از سپاهیان در حیاط قصر شاهی می‌ایستاد و فریاد می‌زد: «ای ایزدان! به جهان فرود ایید و اهریمنان را بزنید و از دنیا برانید!»
پس از یورش اعراب به ایران، باز هم کم و بیش مراسم جشن مهرگان برگزار می‌شد، لیکن با یورش اقوام ترک و مغول، از اهمیّت این جشن ملّی کاسته شد.

جشن آبان (جشن آناهیتا)

روز ویژه‌ی ایزد آناهیتا، آبان جشن نام داشت. این جشن در دهم آبان. آبان روز از آبان ماه برگزار می‌شد. در این روز مردم به کنار دریا و رودخانه‌ها و چشمه‌سارها می‌رفتند یا در پرستشگاه‌های ناهید به سنایش وی می‌پرداختند.
اکنون پارسیان هند، به ویژه دختران و زنان آنان در این روز به کنار دریا و رودخانه می‌روند و آبان نیایش می‌خوانند و به شاری می‌پردازند.

جشن بهار

در اوّل ماه آذر، وهار جشن یا جشن بهار برگزار می‌شد. زیرا در دوران خسروان، یعنی زمانی که تقویم دگرگون شده بود، اوّل آذر ماه با آغاز بهار یکی می‌شد. در این اهنگام مردی بی‌ریش را بر قاطری می‌نشاندند و به گردش می‌بردند. آن مرد خود را با بادبزنی باد می‌زد تا شادمانی خویش را از پایان یافتن سرما و نزدیک شدن گرما آشکار کند. چند روز بعد از وهار جشن، در آذر روز از آذر ماه که روز نهم آذر بود، آذر جشن دوم برگزار می‌شد. آن وقت مردم خود را با آتش گرم می‌کردند.

جشن خرّم روز

روز اوّل ماه دی را خرّم روز می‌گفتند. در خرّم روز، شاهنشاه از تخت شاهی پایین می‌آمد و لباس سفید می‌پوشید و بر فرش‌های سفید می‌نشست و بار عام می‌داد. آن‌گاه با کشاورزان – به ویژه دهقانان – سخن می‌گفت و با آنان می‌خورد و می‌آشامید. شاه به دهقانان می‌گفت: «من امروز چون یکی از شمایم و با شما برادرم. زیرا بنیاد جهان بر آبادی‌ای است که در دست شما دهقانان است و بنیاد آبادی بر پادشاه است. هیچ یک از این دو از دیگری بی‌نیاز نتواند بود.»

جشن سیر سُور

روز ۱۴ دی ماه، جشن سیرسُور برگزار می‌شد. در این روز، سیر می‌خوردند و شراب می‌نوشیدند. مردم سبزی را با گوشت می‌پختند تا خود را از اهریمن حفظ و بیماری ناشی از نفوذ دیوان را بر طرف کنند. با برگزاری این جشن، مردم می‌خواستند خویش را از اندوهی که پس از کشته شدن جمشید به آنان رسیده بود، برهانند. معمول بود که در روز ۱۵ دی، صورت انسانی را از خمیر یا گِل سرخ می‌ساختند و بر فراز درگاه می‌نهادند.

جشن ۱۶ دی

روز ۱۶ دی، جشنی برگزار می‌شد که نام آن در تاریخ گُم شده است. این جشن به افسانه‌ی فریدون نسبت داده می‌شود. در این شب، گاوی که فریدون بر آن سوار بود و ارابه‌ی ماه را می‌کشید، پدیدار می‌شد. گاوی نورانی که شاخ‌های زرینش آنی آشکار و سپس ناپدید می‌شد. هر کس در ساعت پدیدار شدن آن را می‌دید، نیازش برآورده می‌شد. اگر گاو دو بار نعره در می‌کشید، محصول آن سال خوب می‌شد و اگر یک بار فریاد می‌کرد، خشکسالی در می‌رسید.
جامی نقره‌ای از دوران ساسانیان باقی مانده که در آن نقش ایزد ماه دیده می‌شود. او بر تختی نشسته و پیرامونش را هلالی گرفته است که چهار گاو آن را می‌کشند.

جشن سَده

جشن سَده از جشن‌های بومی آسیای باختری (۵) است. جشن سدَه بسیار کهن است و به جوامع بسیار ابتدایی باز می‌گردد. جشن سدَه، گونه‌ای جادو به شمار می‌رفت. نمونه‌ی از جشن‌های جادویی را در بیش‌تر کشورهای جهان می‌توان دید.
جشن سده چهل روز پس از شب یلدا، در دهم بهمن برگزار می‌شد. در شب یلدا چه رخ می‌داد؟ مردمان باستان بر این باور بودند که شب یلدا، شب تولّد خورشید است. خورشید در شب یلدا، میان پاییز و زمستان، بلند‌ترین شب سال زاده می‌شود. خورشیدی که در زمستان بچّه است، در بهار نوجوان و در میانه‌ی تابستان در اوج قدرتش است، در پاییز پیر می‌شود و در پایان این فصل می‌میرد. سرانجام در آغاز دی (شب یلدا) خورشید می‌آید. این خورشید تازه، یک نوزاد است.
پس از ده روز، آن‌گاه که خورشید ده روزه بود، در روز دهم دی برای او جشنی برگزار می‌کردند. در این جشن، آتش می‌افروختند. جشن ده روزگی خورشید با جشن سدَه همسان است، فقط اندازه‌ی آن کوچک‌تر است. با آتش بازی در این جشن که در واقع جادوی گرم شدن خورشید است، این بچّه، یعنی خورشید را تشویق به رشد و گرم شدن می‌کردند.
در چهل روزگی زندگی خورشید، یعنی دهم بهمن، جشن سَده برگزار می‌شد. در این شب، آیین جادویی آتش روشن کردن نیز اجرا می‌شد.
در روزگار کهن، به دُم پرنده‌ها جارویی کوچکک می‌بستند و دُم پرنده را آتش می‌زدند و به هوا پرواز می‌دادند. گویی هزارها خورشید در آسمان شب می‌پرید. مردم کوهی از آتش درست می‌کردند و گِردش می‌رقصیدند. کوه آتش، نماد خورشید بود و پرنده‌ها که در فضا می‌رقصیدند، خورشید‌هایی کوچک و در واقع جادوی آتش بودند؛ جادوی گرم کردن خورشید. خورشید برای انسان، نماد برکت است. بنابراین، همه‌ی جشن‌های خورشیدی، موضوع برکت بخشی را در درون خود دارند؛ آیینی که در دل خود، نیاز اساسی انسان را به خورشید نشان می‌دهد.

جشن آبریزگان

در روز ۳۰ وَهمَن (بهمن) جشن آبریزگان (آب ریزان) برگزار می‌شد. مردم آب‌پاشی می‌کردند. این آیین برای درخواست باران بود.
به نظر می‌آید آغاز این جشن، مربوط به رخداد خشکسالی در زمان پیروز شاه ساسانی بوده است. خشکسالی شده بود./ شاه به آتشکده‌ی آذر فرنبغ رفت و دست نیاز به سوی اهوره‌مزدا دراز کرد. او می‌خواست این آفت را از قلمروش دور گرداند.

جشن مُزدگیران

پنجمین روز از اسپندارمذ – روز اسپندارمذ از ماه اسپندارمذ – را جشن‌زنان می‌خواندند. در این روز، مردان به زنان هدیه می‌دادند. این جشن را مُزدگیران می‌نامیدند. در این جشن نیز برای دفع نیش گزنده‌ی عقرب، در فاصله‌ی برآمدن خورشید و آفتاب، نیایشی از سر دیوار خانه می‌آویختند و یک دیوار را آزاد می‌گذاشتند که عقرب از آن جا بگریزد.

جشن سُوری

سُوری به معنای سرخ است. این جشن سرخ، جادوی گرم کردن خورشید است. این جشن در پایان زمستان، پیش از نوروز (چهارشنبه سوری) برگزار می‌شود. مردمان از روی آتش می‌پرند تا تمام سرمای مرگ‌آور زمستان را از خود دور کنند. زمستان به نوعی مرگ جهان تصوّر می‌شد و با پریدن از آتش این مرگ را دور می‌کردند. سرخی آتش را از آن خود می‌کردند تا زندگی بهاری پیدا کنند. به همین دلیل، حاجی فیروز لباس سرخ دارد. در واقع سرخی، زندگی دوباره است. بدین‌سان، مردمان از یک سال کوچ می‌کردند و به سال آینده می‌رفتند و تمام بدبختی‌ها و شکست‌های سال گذشته را در این روز می‌ریختند.
به یاد دارید که گفتیم هر ماه ایرانی سی روز داشت و هر روز را نام ایزدی بود. بنابراین، نام چهارشنبه، پس از چیرگی اعراب بر سرزمین ایران به این جشن اضافه شده است. چهارشنبه نمادی از چهار فصل سال است.

جشن‌های دیگر

روز نوزدهم اسپندارمذ را جشن آب‌ها و نهرهای جاری می‌خواندند و گلاب و عطر در نهرها می‌ریختند.
افزون بر این‌ها، در ایران جشنی بود که هلاک موجودات زیان رسان خوانده می‌شد. در این روز، مردمان با کشتن حشرات و خزندگان موذی، از سپاه اهریمن می‌کاستند.
بدین‌سان در سرزمین ما آیینی وجود نداشته است که از موضوع برکت بخشی دور باشد. آیین نوروز را اجرا می‌کنند تا به هستی یاری رسانند. برای زندگی دوباره، جشن مهرگان را برگزار می‌کنند، زیرا خورشید در این روز پدیدار می‌شود. در جشن سَده، چهل روزگی خورشید را جشن می‌گرفتند. در این جشن، آتش را بر می‌افروختند تا جادوی گرم کردن خورشید را به انجام رسانند. در جشن سوری از روی آتش می‌پریدند تا مرگ را به زمستان بسپرند و زندگی بهاری پیدا کنند.
بعدها در دوره‌ی چیرگی اعراب بر ایران، مردم به دلایل گوناگون این جشن‌ها را حفظ کردند و گاهی به آن رنگ اسلامی زدند. جشن نوروز، رنگ اسلامی بیش‌تری گرفت؛ با این همه، ویژگی‌های اصلی و کهن آن حفظ شد. در دوره‌ی اسلامی، جشن سوری در برخی نواحی برگزار می‌شد.
با گذشت زمان، جشن‌های سرزمین ایران محدود و محدودتر شد. با یورش تبارهای ترک و مغول به ایران، آیین‌هایی که تا آن زمان ادامه یافته بودند، نابود شدند. جشن مهرگان کمرنگ شد، از برگزاری مراسم شکوهمند جشن سَده سخنی نمی‌شنویم و… فقط نوروز باقی مانده است.

ایزد بانوی آناهیتا در دوره‌ی ساسانیان

آناهیتا چه زمانی در میان ایزدان پدیدار شد؟

به یاد دارید که گفتیم در جوامع نخستین، زن وظایف بسیار مهمی داشت. آیین پرستش مادر – ایزد در میان ملّت‌های گوناگونِ دنیای باستان، کهن‌ترین سنّت و باور دینی بود. تندیس مادر – ایزد، با سینه و شکم بزرگ، نماد باروری بود. در سرزمین ایران باستان نیز پرستش مادر – ایزد رواج داشت. بنابراین، ریشه‌ی ایزد آناهیتا، ایزد – مادر نخستین است.
سنجاق مفرغی یافت شده در لرستان، مربوط به اواخر هزاره‌ی دوم پیش از میلاد، نشانی از وجود ایزد بانو آناهیتا در آن دوره است. این سنجاق، صفحه‌ی بزرگی است که در مرکز آن سری برجسته قرار دارد. این نقش، تصویر ایزد بانوی قوم‌های آسیایی است که آن را در گستره‌ای از آسیای صغیر گرفته تا شوش می‌پرستیدند. این‌گونه آثار در نقاط گوناگون سرزمین ایران کشف شده است.
اردیسور آناهیتا، ایزد بانوی باروری و آب‌های جهان، با نام‌های ناهید، آناهیت و آناهید نیز خوانده شده است. نام آناهیتا را نخستین بار در کتیبه‌های اردشیر دوم هخامنشی در همدان و شوش می‌بینیم. این نام پس از نام اهوره‌مزدا و پیش از نام ایزدمهر (میترا) نقش شده که نشانگر جایگاه بالای اوست.
پس از آن، ایزد آناهیتا چود ایزدمهر به دین زردشتی راه یافت. زیرا دو ایزدمهر و آناهیتا در فکر و اندیشه و باور مردم سرزمین ما جایگاه ویژه‌ای داشتند. بدین‌سان، مُغ‌های زردشتی نتوانستند این دو ایزد را به آسانی کنار نهند. آن‌گاه سرودهای شکوهمندی در ستایش دو ایزدم مهر و آناهیتا ساخته و در پشت‌های اوستای نو ثبت شد.

پرستشگاه آناهیتا

ساسانیان همواره علاقه‌ی ویژه‌ای به پرستشگاه آناهیتا در استخر داشتند؛ زیرا خاندان ساسانی پیش از رسیدن به پادشاهی، نگهبان این معبد بودند. در نقش رستم، شاه نرسه، حلقه‌ی پادشاهی را از دست آناهیتا می‌گیرد. در طاق بستان، ناهید به پیروز شاه ساسانی حلقه‌ی پادشاهی می‌بخشد. این نقش‌ها نمادی از فرّه ایزدی است که آناهیتا به شاه می‌بخشد. آناهیتا از شاه پشتیبانی می‌کند و به کشور، نعمت و فراوانی و باروری ارزانی می‌دارد.
یکی از آتشکده‌های بزرگ آناهیتا که هنوز ویرانه‌هایش در تخت سلیمان کنونی پابرجاست، آذرگشنسپ نام دارد. این آتشکده، بزرگ‌ترین آتشکده‌ی دوره‌ی ساسانیان بود و به مناسبت اختصاصش به اسب، به ویژه اسب سپید که گردونه‌ی آناهیتا را می‌کشید و نیز به سبب چشمه‌ی جوشان و پر برکتی که در کنار آن بود، به آناهیتا پیشکش شده بود. زنان بزرگان برای پارسا زیستن به این آتشکده فرستاده می‌شدند. در دوره‌ی اشکانیان نیز زنان خاندان اشکانی بر آن جا فرمانروایی می‌کردند.
ساختمان کعبه‌ی زردشت در نقش رستم را نیز برخی از باستان‌شناسان، پرستشگاه آناهیتا می‌شمارند. افزون بر آتشکده‌ها، مکان‌های فراوانی به نام قلعه‌ی دختر و پل دختر و کتل دختر و نظایر آن در سراسر ایران بر جای مانده است که نشانی از ایزد آناهیتا دارند. یکی از پرستشگاه‌های ناهید که از دیرباز در ایران به جای مانده، پرستشگاه شهربانو در ری است. این پرستگاه بر فراز کوهی مشرف بر ری کهن، هنوز پابرجاست. بانوی شهر از فراز آن کوه، شهر را زیر نظر پر برکت خود داشته است. بسیاری از سقّاخانه‌های کهن نیز یادگاری سنّتی از همین ایزد آب و باروری‌اند.
آتشکده‌ی ناهید در میان فورت بمبئی، مرکز هند، تنها پرستشگاه ناهید است که در این سرزمین پابرجا مانده است. در آن جا زیر سایه‌ی درخت کهنسالی، چاه آبی حوض مانند وجود دارد. در کنار آن میزی است که اوستا و وسایل آداب مذهبی روی آن چیده شده و موبدی در کنار آن به پرستاری مشغول است.
آب چاه شیرین است و تشنه کامان پارسی و هند و به کنار آن می‌آیند و دلوهای کوچکی را که با زنجیر به کناره‌ی چاه بسته‌اند، در چاه می‌اندازند، آب بر می‌کشند و می‌نوشند. آن‌گاه اگر بخواهند، پولی در صندوق آتشکده می‌ریزند. موبدان نیز به خواندن اوستا مشغول‌اند.
در ایران و به ویژه در روستاهای آذربایجان، چشمه‌های مقدسی وجود دارد. چشمه‌های تنها در کوهستان‌ها از احترامی فراوان برخوردارند. زنان و مردانی که بر سر این چشمه‌ها می‌روند، پولی در چشمه می‌اندازند. باور مردم چنین است که اگر کسی این پول را بردارد، مرتکب گناه شده است.
افسانه‌های بسیاری درباره‌ی چشمه‌سارها و پریان نکوکار آن‌ها هنوز هم بر سر زبان روستاییان است. این افسانه‌ها نشان از آناهیتا، ایزد بانوی سرزمین ایران، دارند.
برخی از آیین‌های کهن که نشانی از آناهیتا دارند، عبارت‌اند از:
آیین طلب باران. این آیین هنوز هم در روستاهای دور دست سرزمین ما برگزار می‌شود.
آیین سفره‌ی دختر پریان. این آیین نشانی از فَدیه است که به ایزد بانوی آناهیتا پیشکش می‌شود و هنوز هم مرسوم است.
نقش پیکر آناهیتا بر بسیاری از سکّه‌های دوران ساسانی، و اشکانی دیده می‌شود.

نمادهای آناهیتا

شیرهای سنگی در همدان و اصفهان و شهرهای دیگر، نماد آناهیتاست. بنابر رسوم عامیانه، توسّل به این شیرهای سنگی، سبب باروری دختران می‌شود. در ایلام کهن، در پرستشگاه‌های آناهیتا شیرهای رام شده را نگهداری می‌کردند. این شیران به پیشواز کسانی می‌رفتند که به پرستشگاه می‌آمدند.

آناهیتا در اوستای نو

پرستش آناهیتا تا دوره‌ی ساسانیان نیز ادامه یافت. پیش از این گفتیم که در سنگ نبشته‌ی نقش رستم در نزدیکی تخت جمشید، نرسی، شاه ساسانی، حلقه‌ی فرمانروایی را از ناهید می‌گیرد. در سنگ نبشته‌های طاق بستان کرمانشاه، نقش ناهید روی یکی از سر ستون‌ها دیده می‌شود. در دوره‌ی ساسانیان دین رسمی ایران زردشتی بود، امّا فارس، مرکز تمدّن سلسله‌ی ساسانیان، پاسدار آیین ناهید بود. در این دوران، یکی از مهم‌ترین معابد ناهید در استخر قرار داشت. اردشیر، پسر پاپک نیز مدّت‌ها نگاهبان این پرستشگاه بود.
هنگامی که موبدان زردشتی اوستای نو را به صورت مکتوب در آوردند، ایزد آناهیتا چون ایزد مهر به حریم یاوران اهوره‌مزدا راه یافت. آبان پشت بخشی از اوستا درباره‌ی ستایش ایزد آناهیتاست که در دوره‌ی ساسانی سروده و به اوستای کهن افزوده شد. نام آناهیتا در متون پهلوی دوره‌ی میانه نیز وجود دارد. سکّه و مهره‌هایی با تصاویری از آناهیتا از دوره‌ی ساسانیان به دست آمده است. در این تصاویر، آناهیتا سوار بر شیری در حال تاختن است.

ادیان گوناگون در دوران ساسانیان

به طور کلی سیاست دینی پادشاهان ساسانی یکسان نبود. برخی از آنان از سویی متأثر از تحریکات و تنگ‌اندیشی موبدان زردشتی و از سوی دیگر تحت تأثیر مسائل گوناگون سیاست خارجی، با ادیان دیگر به خشونت برخورد می‌کردند. امّا برخی از آنان بنابر مصلحت زمان و طبع سازگارشان با پیروان ادیان گوناگون به مسالمت و مدارا رفتار می‌کردند.
در دوره‌ی ساسانیان، بر اثر فشار روز افزون به توده‌های مردم، زندگی بسیار سخت شده بود. در چنین وضعیتی، جنبه‌های عرفانی به دین زردشت راه یافت. از سویی، زمینه برای رشد دین مانی که رنگ عرفانی داشت، فراهم شد.
مُغان دین زردشتی برای مقاومت و پایداری در برابر ادیان یکتاپرست، اهوره‌مزدا را چون خدای یکتا شناساندند. بدین‌سان، دو ایزد آناهیتا و مهر را در درجه‌ی دوم اهمیّت قرار دادند. آن‌گاه برای نگهداری دین زردشتی، به گِردآوری اوستا مشغول شدند.
کشورهای فرمانبر حکومت ساسانی، بیش‌تر پیرو آیین زردشت بودند. امّا برخی نیز از ادیان عیسوی، یهودی و مانوی پیروی می‌کردند.

عیسویان در دوره‌ی ساسانی

تا زمانی که امپراتوری روم دین رسمی نداشت، عیسویان ایرانی در آرامش می‌زیستند. امّا چون قسطنطنین یکم (۲۲۸.۳۳۷ م.) امپراتور روم شرقی یا بیزانس، به دین مسیحی گروید، وضع دگرگون شد. عیسویان ایران شیفته و فریفته‌ی دولت بیزانس شدند. از آن پس، دولت ایران به پیروان مذهب مسیح به دیده‌ی گروهی طرفدار بیگانه می‌نگریست و همواره مراقب رفتار آنان بود. از روزگار شاپور دوم، کشتار و تبعید عیسویان به علل سیاسی آغاز شد. هرگاه نیز حکومت ساسانی با امپراتوری روم مناسبات خوبی داشت، روش ملایمی را با عیسویان پی می‌گرفت.

پی‌نوشت‌ها:

۱. در اساطیر آسیای مرکزی، از سیاوش به معنی اسب نر سیاه و سپس دارنده‌ی اسب نر سیاه یاد شده است. سیاوش نخستین فرد از خاندان اساطیری کیانیان است که در ترکیب نام او کلمه‌ی اسب به کار رفته است. سیاوش وابسته به تُوتمی است. بدین‌سان سیاوش در ابتدا اسپ و سپس سوار می‌شود و آن‌گاه از حد سوار هم بالاتر می‌رود. آری، سرانجام سیاوش جای یکی از ایزدان هند و اروپایی را می‌گیرد. او نیرومندترین ایزد آسیای مرکزی می‌شود. بدین‌سان، اسطوره‌ی سیاوش درسیر تاریخی خود، به شاه. خدای جامعه‌ی کشاورزی بدل می‌شود. اسطوره‌ی سیاوش از نظر جغرافیایی راهی طولانی را می‌پیماید. او در این راه یادگار خویش را نه تنها در زادگاهش، آسیای مرکزی، بلکه در دور دست‌ها، از چین تا باختر ایران باقی می‌گذارد. سیاوش در این سفر تاریخی، سرانجام با نفوذ در شاهنامه و در آمدن به شکل یکی از جانگدازترین سوگنامه‌های تاریخی، به جاودانگی می‌پیوندد. امروزه آیین سوگ سیاوش در گوشه و کنار سرزمین ما به شکل‌های گوناگون برگزار می‌شود.
2. در تقویم مزدیسنی، پنج روز آخر سال را به نام پنجه‌ی دزدیده یا بهیزک یا خمسه‌ی مسترقه می‌نامند.
3. منوچهر پادشاه پیشدادی نوه‌ی فریدون بود که به کین خواهی نیای خود ایرج، سلم و تور را کشت. منوچهر داد را بر زمین گستراند. آرش یکی از پهلوانان منوچهر بود.
4. ضحاک چهارمین پادشاه پیشدادی است که یک روز کمتر از یک هزار سال، فرمانروایی کرد.
5. فلات ایران بخشی از آسیای باختری است.

منبع مقاله :
محمدی، محمد هادی و حاجی نصرالله، شکوه؛ (۱۳۹۰)، فراز و فرود از حمله‌ی اسکندر مقدونی تا پایان شاهنشاهی ساسانی ازمجموعه‌ی داستان فکر ایرانی (۲)، تهران: نشر افق، چاپ چهار

منبع راسخون

بهترین از سراسر وب

[toppbn]
ارسال یک پاسخ