زندگی کودکان در ایران باستان چگوته بود؟
در دوران باستان در مورد کودکان چه فکری می شده و با آنها چطور رفتار می شده؟ زندگی آنها چه مقدار با کودکان امروز متفاوت بوده است؟ چطور آنها تربیت می شدند و آموزش می دیدند که چطور رفتار کنند؟ تاریخ دوران کودکی در ایران باستان زیاد مورد توجه قرار نگرفته است. این به این دلیل می باشد که اطلاعات بسیار اندکی در دست است. …
کودکان دنیای باستان چطور؟ والدین در عهد باستان چه روابط عاطفی با فرزندانشان داشته اند؟ آریس مطرح کرده است که در جوامع پیش مدرن حدود نیمی از کودکان متولد شده هرگز به بزرگسالی نمی رسیدند، بنابراین پیوندهای عاطفی با کودکان در مقایسه با امروز به مراتب دارای اهمیت کمتری بوده است. از دهه ۱۹۶۰ مطالعات بیشتری به ویژه در مورد جنبه های مختلف دوران کودکی در دوران باستان انجام شده است، اما نه درباره ایران باستان. لازم به ذکر است که آثار مربوط به دنیای یونانی- رومی بر مبنای یک سنت متنی غنی تر می باشد. فقط دو مثال ذکر می شود؛ اولی کتاب ویرایش شده ای با عنوان ساختارهای دوران کودکی در روم و یونان باستان (کوهن و روتر، ۲۰۰۷). مولفان در این کتاب موضوعات گوناگونی از جمله دوران کودکی و تحصیل بر پایه یافته های باستان شناسی، تعلیمات مسیحیت برای کودکان در قرن چهارم، رفاه کودکان و تشریفات گذار به بزرگسالی را مورد بررسی قرار می دهند. فصل هایی وجود دارند که به موضوع دختران و پسران به طور جداگانه و تفاوت های جنسیتی می پردازند. حتی از آن جدیدتر و مفصل تر درباره کودکی و تحصیل رساله آکسفورد در دنیای کلاسیک می باشد (گرابز، پارکین و بل، ۲۰۱۳). این اثر ایده های مربوط به کودکان از دوران بارداری و تولد تا مرگ در یونان، رم، مصر و در محیط های بت پرستی، مسیحی و یهودی را شرح می دهد. اما برای ایران باستان ما به مراتب مدارک کمتری در دست داریم.
با این وجود راه هایی برای بررسی زندگی کودکان و دوران کودکی به خصوص در اواخر دوره باستان وجود دارد. منابع در دسترس ما عمدتاً قوانین مذهبی مرتبط با کودکان، ادبیات اندرز و هر گونه نوشته ای درباره دوران کودکی می باشد. باستان شناسی در این رابطه می تواند کمک بسیاری بکند اگر کاوش بیشتر انجام بگیرد و مطالعه با روش شناسی خاصی انجام شود (کمپ،۲۰۰۱).
اما فقدان کودکان در زمینه باستان شناسی در یک مطالعه مهم مورد توجه و بحث قرار گرفته است (باکستر، ۲۰۰۰: ۱۶۰- ۱۶۱). من قصد ندارم که ارجاعات مربوط به متون قانونی در دسترس را ذکر کنم اما به جای آن اشاره می کنم به یک متن پازند جالب از اواخر دوره ایران باستان که عادت ها و آداب و رسوم کودکان را روشن می کند.
این متن کوتاه به خودی خود یک مطالعه ابتدایی مهم می باشد دست کم برای یک رساله کارشناسی ارشد. حیرت آور است که متن مورد بحث تصویری از تحصیل ارائه می کند که درباره ایران امروزی درست است. در حقیقت خیلی از مثل های ذکر شده دقیقاً چیزی هستند که امروزه تجویز می شوند.
بهترین کار در رابطه با این متن که با آن رو به رو شدم مکالمه فارسی مدرسه راهنمایی اثر هاینریش یونکر می باشد. من نمی دانم که چرا این اثر تاکنون به فارسی ترجمه نشده است و چرا کار جدیدی درباره این متن اخیراً در هیچ زبان اروپایی انجام نشده است. ممکن است به سادگی این را نادیده گرفته باشم، اما این اولین متنی نیست که به ذهن خطور می کند!
به نظر می رسد که تحصیل در ایران زردشتی از ویژگی های خاصی بر خوردار بوده است. فصلی از صد در نثر مطرح می کند که «این برای همه مشخص بوده که فرستادن بچه به مدرسه و یادگیری، هر کار و عمل نیکی که بچه انجام می داده، مانند این است که پدر و مادر با دست های خود انجام داده اند» (یونکر، ۱۹۱۲ : ۱۲). در واقع با خواندن این اثر و مدارکی که می توان از خواندن منابع مربوط به آموزش و کودکان در اواخر ایران باستان به دست آورد، کودکانی دیده می شوند که به خاطر رفتار خوبشان مورد ستایش قرار می گیرند. این نادر است که ما تصویری از زندگی کودکان در دنیای ایرانیان و زردشتیان بدست آوریم. به منظور ارائه اطلاعات مایل هستم تعدادی ترجمه آزاد از برخی متن ها را در اختیار قرار دهم. تا هنگامی که خودم وقت کافی برای کار کردن بر روی یک ویرایش جدید داشته باشم. خوانده های من بر پایه ویرایش و ترجمه یونکر می باشد.
بخش کودکان از متن ۲۵ شروع می شود (یونکر ۱۹۱۲: ۲۰)، در حالی که ۲۴ قطعه اول در رابطه با جوانان است، بنابراین درباره وظایف آنها تفاوت وجدایی وجود دارد:
۲۵- وقتی به مدرسه میروی، راه مستقیم را برو ( و) سگ ها و جوجه ها و احشام را نزن.
۲۷- وقتی به خانه میروی برای دستور پدر و مادر آماده باش (این را دوست دارم).
۲۹- تا زمانی که بهت امر نکرده اند ننشین (این را هم دوست دارم).
۳۰- وقتی به شما گفته می شود که غذا بخور، دماغ و دستان خود را بشور.
۳۳- وقتی غذا خوردنت تمام شد، دندان هایت را تمیز کن.
۳۷-۳۶- خوب بخواب و به درستی برخیز.
۳۸- روز بعد قبل از طلوع خورشید برخیز و دستان و صورت خود را سه بار و ۷ بار خیلی خوب با آب بشور.
۴۳-۴۱- وقتی ۲۰ ساله شدی به نزد فرزانگان، آموزگاران و روحانیون برو. آنها سوالاتی درباره دانش خواهند پرسید و اگر تو جواب را ندانی، مردم نگاهت خواهند کرد. تو (باید) به زمین نگاه کنی.(مردود شدن در امتحانات).
این دیدگاه ذکر شده اما بهتر است تمام دیدگاه ها را از تربیت فرزند در ایران باستان ذکر کنید و از این توهم خوش بیرون بیایید .
روجوع کنید به کتاب اخلاق نیکو ماخوس ارسطو ، کتاب هشتم ، بخش دهم ببینید چطور از تربیت اسفناک فرزندان در ایران باستان و بین پارسیان به دست پدرانشان اشاره میکند .
البته توصیه میکنم نسخه لاتین و اصلی کتاب را بررسی و مطالعه کنید زیرا در بگردان آن به فارسی خیانتی توسط مترجم صورت گرفته که این نوع خیانت فقط از باستانگرایان متوهم ایرانی بر میاد …
طبق نوشته ی گزنفون(کوروشنامه فصل سوم)، در اطراف کاخ سلطنتی میدانی بوده به نام الیوترا(eleuthera) که به چهار قسمت و در هر قسمت یک رده سنی از خاندان سلطنتی بوده. در بخشی کودکان به طور جداگانه از بهترین استادان درس می گرفتند. هرودوت اینطور مینویسه که پدر تا پنج سال اول کودکش رو ملاقات نمیکنه مبادا کودک و پدر وابسته شن و با مرگ یکیشون اون یکی آسیب روحی ببینه. بعداز پنج سال پسر با پدر و دختر با مادرش بود و هر کدوم یک وظیفه یاد میگرفت. هرودوت هم اینطور مینویسخ که کودکان در ایران باستان(راستگویی_اسب سواری و تیراندازی) را یاد میگرفتن. اینطور بنظر میرسه زنان هم پایه ی مردان آزادی داشتن، علاوه براین در الواح برنزی و گلی بدست آمده و تکه های فرش زنان در آن زمان حجاب داشتهن. درباره ی حقوق زنان میشه به فرماندهان یا کورتش(حزب کارگر) مانیا(زنان) اشاره کرد که در دو سند عیلامی دولتی هخامنشی یا مادی یافت شده.
از زمان داریوش، هخامنشیان روبه افول گذاشتند و در زمان پارت ها و ساسانیان حضور زنان را تنها بصورت فاحشه یا کارگر می بینیم.
متاسفانه براساس مدارک تنها اشراف می تونستن تحصیل کنند و از تحصیل دیگر طبقات جلوگیری میشده. قیام مزدک، که به منظور از بین بردن تفاوت بین اقشار جامعه بوده توجیه مناسبی برای این ادعاست.همچنین شعری در شاهنامه وجود داره که انوشیروان اجازه حضور کودکان در مدارس را نمیداده. اما یک مسئله میمونه، پس کی توی جندی شاپور درس میخونده؟ شاید اشراف، بااین حال بنظر میرسه اگر شاه استعداد جوانی را میدید می پذیرفت با اشراف تحصیل کنه. مثالش در کارنامه ی اردشیر پاپکان که تا پانزده سال با مردم عادی تحصیل کرد و بعد پادشاه که دید استعدادش بینظیره پذیرفت که اردشیر با اشراف تحصیل کنه. ظاهرا کودکان آن زمان چوگان بازی می کردن.