پادشاهی سورن

پادشاهی سورن (که آنان را به نام پارتیان هند نیز می‌شناسند) یک پادشاهی باستانی ایرانی بود که در اوج شکوه خود بر شرقی‌ترین بخش‌های جهان ایرانی مانند افغانستان و سیستان و همینطور بخش‌هایی از شمال هند فرمان راند.

این پادشاهی در سال ۱۹ پس از میلاد توسط شهربان سیستان، گندفر، یکی از شاهزادگان دودمان سورن، با اعلام استقلال از شاهنشاهی اشکانی بنیان گذاشته شد. گندفر پس از اعلام استقلال به سرزمین‌های دولت‌ سکایی هند و دولت یونانی هند حمله برد و پادشاهی خود را به یک شاهنشاهی تبدیل کرد. با این حال با مرگ گندفر و مهم‌تر از آن، حملات کوشان‌ها به قلمروی سورن‌ها، این دولت بار دیگر به شکل یک پادشاهی درآمد. شاهزادگان سورن تا سال ۲۴۰ میلادی استقلال خود را در سیستان حفظ کردند، با این حال با ظهور ساسانیان، تحت فرمان آنان در آمدند. ممکن است سقوط پادشاهی سورن به شکل نبرد رستم و اسفندیار در داستان‌های حماسی جهان ایرانی بازتاب پیدا کرده باشد.[۱]

پیش زمینه

گروهی از سکاها (از اقوام ایرانی شرقی) پس از یک سری نبردهای طولانی با اشکانیان، در نهایت با آنان متحد شده و توسط شاهنشاهان اشکانی در منطقه سیستان ساکن شدند و نام خود را به این ناحیه (سیستان شکل جدید واژه سکستان – سرزمین‌ سکاها است) دادند. سورن‌ها – که خود نیز سکا بوده و احتمالا پیش از صلح با اشکانیان نیز رهبر این گروه از سکاها بودند – از سوی اشکانیان به عنوان شهربانان سیستان برگزیده شدند و در نهایت زمانی که گندفر، یکی از شاهزادگان دودمان سورن و شهربان سیستان، به شهربانی سیستان رسید، از شاهنشاهی اشکانی اعلام استقلال کرد.

سکه‌ای از گندفر سوم

گندفر و جانشینان او

احتمالا سورن‌ها با دولت سکایی هند نیز خویشاوندی داشتند. در میان سال‌های ۱۰ تا ۲۰ میلادی، گندفر به پادشاهی این سکاها لشکر کشید و مناطق مهمی از جمله آراخوزیا، سند، پنجاب و کابل را فتح کرد. با این حال به نظر نمی‌رسد که حدود پادشاهی او از مرزهای شرقی پنجاب فراتر رفته باشد. پس از آن، گندفر به رسم فرمانروایان باستانی ایرانی، خود را شاهنشاه خواند. گندفر بر روی یکی از سکه‌هایش که در افغانستان امروزی پیدا شده، خود را «سام» خوانده و ممکن است همان سام نریمان، یکی از قهرمانان داستان‌های حماسی ایرانی باشد.[۲][۳]

با مرگ گندفر، پادشاهی او رو به زوال رفت و به دو بخش تقسیم شد، بخش اول به گندفر دوم که بر روی سکه‌هایش خود را «سرپدونس» (که شکل یونانی یک نام ایرانی است) خوانده و پسر گندفر بود، رسید. او بر سند، پنجاب شرقی و آراخوزیا فرمان راند. بخش دیگر پادشاهی او به برادرزاده‌اش که نامش به شکل یونانی آبدگاسس ضبط شده است، رسید. او در سیستان و بخش‌هایی از پنجاب حکومت کرد.

احتمالا پس از مدت کوتاهی، گندفر دوم درگذشت یا از حکومت کناره گیری کرد، و توسط گندفر سوم که نامش به شکل اورتاگنس ضبط شده است، رسید. آراخوزیا و سیستان تحت فرمان او بود. مدتی بعد – احتمالا در میانه‌های سده یکم پس از میلاد – شاهی که نامش به شکل «ساسس» بر روی سکه‌هایش (به زبان یونانی) ضبط شده و با دولت سکایی هند مرتبط بود، قلمروی آبدگاسس را فتح کرد و خود را گندفر چهارم نامید. او احتمالا همان گندفری است که در سنگ‌نبشته تخت باهی به آن اشاره شده.[۴]

سکه‌هایی از چند پادشاه محلی دیگر نیز پیدا شده، با این حال و در تمامی این دوران‌ها پادشاهی سورن نتوانست شکوه دوران گندفر یکم را بازیابد. در میانه‌های سده یکم پس از میلاد، کوجوله کادفیس از شاهنشاهی کوشان به مرزهای شمالی پادشاهی سورن حمله برد. پس از نبرد با کوشان‌ها، تنها سیستان برای سورن‌ها باقی ماند. آنان تا ظهور ساسانیان مستقل باقی ماندند و پس از آن فرمانروایان ساسانی را به عنوان شاهنشاه به رسمیت شناختند.[۵] خاندان سورن تا سقوط شاهنشاهی ساسانی به حاکمان سیستان باقی ماندند و در نهایت در نبرد با مسلمانان منقرض شدند.

تخت باهی

یکی پنداشتن پادشاهی سورن و پهلوانان زابلی شاهنامه

در سال ۱۹۸۷ میلادی در افغانستان سکه‌ای از گندفر یکم پیدا شد که او در آن خودش را «سام» نامیده و پیدایش این سکه تقریبا به تردیدها درباره پهلوانان زابلستان در شاهنامه پایان داد. محققان امروزی بر این باورند که «گندفر» (به معنای یابنده شکوه شاهانه) در واقع نه یک نام شخصی و بلکه عنوانی برای شاهان سورن بوده است. از این رو، امروزه باور بر این است که پادشاهی سورن در واقع همان پهلوانان زابل در شاهنامه بوده‌اند به شکل شخصیت‌هایی مانند رستم، زال و… در خاطر مردم فلات ایران باقی مانده‌اند.

بهترین از سراسر وب

[toppbn]
ارسال یک پاسخ