۲۲ دیکتاتور بی رحمی که تاکنون چیزی درباره آن ها نشنیده اید
از جمله این افراد می توان به هیتلر و استالین اشاره نمود. اقدامات وحشیانه آن ها هیچ گاه از ذهن بشریت پاک نخواهد شد و آن ها هرگز بخشیده نمی شوند. اما دیکتاتور هایی نیز وجود دارند که علی رغم مرتکب شدن جنایات زیاد، کمتر کسی آن ها را می شناسد.
ما در این مقاله قصد داریم ۲۲ دیکتاتور بی رحم که کمتر شناخته شده اند را به شما معرفی کنیم. تا پایان همراه ما باشید و به تماشای تصاویر بنشینید.
فرانسیسکو سولانو لوپز (پاراگوئه، ۱۸۷۰-۱۸۶۲)
فرانسیسکو سولانو لوپز رئیس جمهور و رهبر ارتش پاراگوئه، با دخالت در جنگ داخلی اروگوئه در اواسط دهه ۱۸۶۰ میلادی، خشم کشورهای برزیل و آرژانتین را برانگیخت؛ هر چند که او سال ها بعد از مرگش مورد احترام قرار گرفت. پس از آن که جنگ خاتمه یافت، برزیل، آرژانتین و جناح پیروز در اروگوئه، برای تصاحب نیمی از خاک پاراگوئه به طور مخفیانه نقشه کشیدند.
لوپز پیشنهاد صلح آن ها را رد کرد. بعد از آن یک درگیری ویرانگر شکل گرفت و او علاوه بر استفاده از کودکان به عنوان سرباز، هزاران نفر از فرماندهان (از جمله برادرش) را اعدام کرد. سرزمین های زیادی از دست رفت و آرژانتین هشت سال این کشور را اشغال نمود.
در سال ۱۸۷۰ هنگامی که لوپز در جنگ کشته شد، جمعیت پاراگوئه از ۵۲۵,۰۰۰ نفر به ۲۲۱,۰۰۰ نفر کاهش یافته بود و تنها ۲۹,۰۰۰ مرد بالای ۱۵ سال زنده ماندند.
یوزف تیسو (اسلواکی، ۱۹۴۵-۱۹۳۹)
کشیش کاتولیک که حکومت فاشیست اسلواکی را رهبری می کرد، تقریبا در تمامی جنگ جهانی دوم یکی از متحدان رژیم نازی آلمان به شمار می رفت و از آن تبعیت می نمود. با وجود آن که رفتارهای وی کمی معتدل تر از حکام نازی بود، اما تیسو بعد از تظاهرات ضد فاشیستی در سال ۱۹۴۴، سرکوبی وحشیانه را انجام داد. او همچنین جمعیت زیادی از یهودیان این کشور را به اردوگاه های کار اجباری نازی ها فرستاد.
در آن زمان، جمعیت یهودیان اسلواکی به ۸۸,۰۰۰ نفر می رسید، اما ۵,۰۰۰ نفر از آن ها این سرزمین را ترک کردند.
دوم استوجِی (مجارستان، ۱۹۴۴)
میکلوش هورتی رئیس جمهور وقت این کشور، از متحدان آلمان نازی به شمار می رفت و قصد داشت با کمک آدولف هیتلر، سرزمین هایی که در جنگ جهانی اول از دست داده را باز گرداند. او سعی داشت خودش را از جنگ آلمان که در سال ۱۹۴۴ آغاز شد، کنار بکشد و مسیر مستقلی را در پیش بگیرد و به همین دلیل، از فرستادن یهودیان به این کشور امتناع کرد.
بنابراین نازی ها دست به کار شدند و «دوم استوجِی» را به عنوان رهبر گرجستان در نظر گرفتند؛ آن هم در شرایطی که هورتی همچنان از نظر قانونی رئیس جمهور بود. در طول شش ماه نخست وزیری هورتی، بیش از ۴۴۰,۰۰۰ یهودی از این کشور اخراج شده و به سمت کمپ ها فرستاده شدند. وی که قبلا به عنوان سفیر مجارستان در آلمان فعالیت می نمود، توسط نیروهای آمریکایی دستگیر شد و در سال ۱۹۵۶ اعدام گشت.
آنتی پاولیچ (کرواسی، ۱۹۴۵-۱۹۴۱)
آنتی پاولیچ در سرزمین هایی زندگی می کرد که بعدها به نام یوگوسلاوی شناخته شد. بعد از آن که پادشاه این کشور در سال ۱۹۲۹ خود را دیکتاتور خواند، پاولیج یک جنبش افراطی ملی با نام «Ustaše» به راه انداخت.
این جنبش قصد داشت حکومت مستقلی به نام کرواسی به راه بیاندازد و برای دست یابی به این هدف، گاهی اوقات به تروریسم نیز متوسل شد. سرانجام آن ها در سال ۱۹۳۴ شاه الکساندر را ترور کردند. بعد از آن که کشورهای گروه «متحدین» بیشتر مناطق یوگوسلاوی را به اشغال خود درآوردند، پاولیچ کنترل ایالت مستقل کرواسی را به دست گرفت.
این سرزمین تحت سلطه همان حزبی که درباره اش صحبت نمودیم قرار داشت، اما عملا سیاست ها ایتالیای فاشیست و آلمان نازی را اجرا می کرد. وی در دوران حکومت خود، ارتودکس های صرب، یهودی ها و کولی ها را مورد آزار و اذیت قرار داد. بعد از آن که آلمان در سال ۱۹۴۵ شکست خورد، او پنهان شد و به آرژانتین گریخت. پاولیچ در سال ۱۹۵۹ میلادی در کشور اسپانیا درگذشت.
ماتیاش راکوشی (مجارستان، ۱۹۵۶-۱۹۴۵)
او پس از تحکیم قدرت سیاسی خود در سال ۱۹۴۵، رهبر حکومت کمونیست مجارستان شد. وی همواره به عنوان «بهترین شاگرد استالین» نام برده می شد و نصب و سازمان دهی رژیم سرکوب گر متحد شوروی را بر عهده داشت.
بعد از آن که استالین در سال ۱۹۵۴ درگذشت، شوروی بیان داشت که حکومت او بسیار وحشیانه بوده است. شوروی به آقای راکوشی گفته بود در صورتی که از رقابت برای مقام نخست وزیری کناره گیری کند، می تواند همچنان به عنوان دبیر کل حزب کمونیست فعالیتش را ادامه دهد.
مسکو سرانجام تصمیم گرفت که وی را در سال ۱۹۴۵ از قدرت کنار بزند تا به این شکل از ماشال تیتو رهبر یوگوسلاوی دلجویی کرده باشد.
کولوگین چویبالسان (مغولستان، ۱۹۳۰-۱۹۵۲)
وی بعد از چند بار ملاقات با استالین، تصمیم گرفت سیاست ها و روش های شوروی را در کشورش پیاده کند. چویبالسان حکومتی دیکتاتوری پدید آورد، مخالفان را سرکوب کرد و ده ها هزار نفر را به کام مرگ فرستاد. او در سال ۱۹۳۰ میلادی، مسئولان در حزب، دولت و سازمان های مختلف اجتماعی را به قتل رساند. افسران و روشنفکران نیز جان سالم به در نبردند.
در سال ۱۹۵۱ او به خاطر درمان سرطان کلیه، به مسکو سفر کرد و یک سال بعد نیز درگذشت.
انور خوجه (آلبانی، ۱۹۸۵-۱۹۴۴)
دیکتاتور کمونیست آلبانی قبل از آن که کشورش را با سیاست های ویرانگر به سرزمینی مستقل همانند کره شمالی امروزی تبدیل کند، هم با شوروی و هم با چین مخالف بود. او در طول چهار دهه حکمرانی، دین را ممنوع کرد و دستور ساخت هزاران سنگر را صادر نمود. به علاوه، خوجه ساختمان های عمومی غیر عادی زیادی ساخت و چندین بار حلقه درونی حکومت خود را پاک سازی کرد. او تمام روابط دیپلماتیک آلبانی را قطع نمود.
خوجه رفتار و منِشی شبیه به استالین داشت و جامعه ای کاملا بسته پدید آورد که تاب شنیدن نظرات مخالف را نداشت. بیش از ۲۰۰,۰۰۰ نفر در دوران فرمان روایی وی، به علت جرایم سیاسی مختلف راهی زندان شدند؛ نزدیک به ۷ درصد کل جمعیت این کشور.
لی دون (ویتنام، ۱۹۸۶-۱۹۶۰)
اگرچه وی هیچ گاه به عنوان رئیس دولت ویتنام شناخته نشد، اما او ۲۰ سال به عنوان تصمیم گیری قاطع و با گرایشات کمونیستی کشورش را اداره کرد. بعد از حمله موفقیت آمیز ویتنام جنوبی به بخش شمالی، دون تصفیه حکومت ضد کمونیستی جنوب را آغاز کرد که طی آن، بیش از ۲ میلیون نفر زندانی شدند و ۸۰۰ هزار ویتنامی نیز توسط قایق از کشور فرار کردند.
در این حکم رانی، ویتنام تلاش کرد اقتصاد متمرکز شکست خورده اش را آغاز کند، اما نسل های بعدی کاری خلاف این مسئله را انجام دادند.
یان اسمیت (رودزیا، ۱۹۷۹-۱۹۶۴)
یکی از بحث برانگیزترین چهره ها در تاریخ استعماری آفریقا، یان اسمیت خلبانِ جنگ جهانی دوم بود که در سال ۱۹۶۵رودزیا (زیمباوه کنونی) را از امپراتوری انگلستان جدا کرد.
وی قصد داشت حکومت سفید پوستان را در یک مستعمره سیاه پیاده کند. او به عنوان نخست وزیر کشور مستقل رودزیا، حکومتی آپارتاید را راه اندازی کرد و قصد داشت از طریق حاکمیتی سفید، نژادها را جداسازی و کنترل نماید. با وجود آن که سفیدها کمتر از ۴ درصد جمعیت این سرزمین را تشکیل می دادند، کشور رودزیا علی رغم جنگ داخلی و محدودیت های بین الملی، توانست ۱۵ سال دوام بیاورد.
وی شریک شدن قدرت با فردی دیگر را پذیرفت و از آن به بعد (۱۹۸۰)، رابرت موگابه به عنوان نخست وزیر فعالیتش را آغاز کرد. اگرچه او به خاطر قبول تقسیم قدرت مورد تحسین قرار می گیرد، اما اسمیت همچنان به خاطر یک دهه حکومت ظالمانه با انتقاداتی مواجه است.
رامفیس تروخیلو (جمهوری دومینیکن، می تا اکتبر ۱۹۶۱)
رافائل تروخیلو پدر او، به مدت ۳۰ سال بر جمهوری دومینیکن حکومت کرد. وی تنها چند ماه توانست فرمان روایی دیکتاتوری خود را برپا کند، اما از همین مدت کم برای برخورد شدید و انتقام از کسانی که وی گمان می کرد در قتل پدرش نقش داشتند، استفاده نمود.
هنگامی که رامفیس در سال ۱۹۶۱ به کشور اسپانیا تبعید شد، تابوت پدرش را نیز با خود برد. وی ۴ میلیون دلار پول و جواهر نیز همراه خود داشت.
میشل میکومبرو (بروندی، ۱۹۷۶- ۱۹۶۶)
کاپیتان ارتش و وزیر دفاع این کشور، هنگام انجام عملیات کودتا و رسیدن به مقام نخست وزیری، تنها ۲۶ سال داشت. از سال ۱۹۶۲ که بروندی از بلژیک استقلال یافت، دو تن از همتایان قبلی وی به قتل رسیده بودند. او به سرعت سلطنت بروندی را لغو کرد و پادشاه ۱۹ ساله را تبعید نمود.
میکومبرو همراه با ارتش و دولت، گروهی را پدید آورد و تنش ها میان گروه نژادی هوتو را افزایش داد. دولت وی در سال ۱۹۷۲ قیام کرد و بیش از ۱۵۰ تا ۳۰۰ هزار نفر را به کام مرگ فرستاد. با وجود آن که او در سال ۱۹۷۶ توسط یک کودتا سرنگون شد، سرزمین مذکور به دو بخش تقسیم گشت و جنگ داخلی از سال ۱۹۹۳ تا ۲۰۰۵ ادامه یافت.
یحیی خان (پاکستان، ۱۹۷۱-۱۹۶۹)
ژنرال پاکستانی و کهنه سرباز ارتش انگلستان، در سال ۱۹۶۹ دولت را منحل کرد و حکومت نظامی برپا نمود. وی دو سال بعد قدرتش را از دست داد و شرق پاکستان به دولت مستقل بنگلادش تبدیل شد. به علاوه این کشور نبرد دیگری را نیز به هند باخت. در همین حال، خان در کشتار جمعی نیم میلیون بنگلادشی و دیگر اقلیت ها در هند دست داشت.
او در سال ۱۹۷۱ به ارتش دستور داد که به سمت شرق کشور بروند و مخالفان را سرکوب کنند. این عملیات، روشن فکران و مدعیان بنگالی را هدف قرار داد و باعث شد که ۱۰ میلیون پناهنده به خاطر جنگ داخلی راهی هند شوند. سال بعد بنگلادش رسما از پاکستان جدا شد.
در ملاقات هایی که در فوریه سال ۱۹۷۱ صورت گرفت، شنیده شد که خان از کشتن ۳ میلیون نفر صحبت می کند. تا پایان سال، هزاران هزار نفر جانشان را از دست دادند و سپس خان به جای دیگری تبعید شد. او در سال ۱۹۸۰ درگذشت.
کارلوس مانوئل آرانا اوسوریو (گواتمالا، ۱۹۷۴-۱۹۷۰)
او یکی از چند نظامی بود که در این کشور به قدرت رسیده بودند. او در زمان دولت خود تلاش کرد شورشیان را به زانو درآورد. وی دانشجویان، گروه های کارگری و رقبای سیاسی خود را مورد آزار و اذیت قرار داد. در دوران قدرت نمایی وی، بیش از ۲۰ هزار نفر کشته شده و یا ناپدید گشتند. گواتمالا تا سال ۱۹۸۶ از روسای جمهور نظامی بهره می برد، اما جنگ داخلی تا سال ۱۹۹۶ به طول انجامید.
خورخه رافائل ویدلا (آرژانتین، ۱۹۸۱-۱۹۷۶)
او در سال ۱۹۷۶ توسط کودتا قدرت را به دست گرفت. در آن زمان، دولت دچار فساد بود و اقتصاد نیز حال و روز چندان خوبی نداشت و توسط حملات چریک ها نیز تهدید می شد. بسیاری از مردم به ویلدا امید داشتند و گمان می کردند که او به خشونت ها پایان خواهد داد. او سعی کرد با آزاد سازی بازار، اقتصاد را بهبود ببخشد و از نظر مدیریتی نیز موفق بود. اگرچه وی دادگاه ها را بست و قدرت قانون گذاری را به کمیسیون های نظامی واگذار کرد.
دولت او جنگی ننگین به راه انداخت که طی آن هزاران نفر به جرم خرابکاری ربوده شده و به قتل رسیدند. روشن فکران، معلمان و روزنامه نگاران، از جمله آن ها بودند. بر اساس آمارهای رسمی، ۹ هزار نفر در حکومت ویدلا کشته شدند، اما برخی منابع این تعداد را ۱۵ تا ۳۰ هزار نفر تخمین می زنند.
فرانسیسکو ماسیاس انگوئما (گینه استوایی، ۱۹۷۹-۱۹۶۸)
نخستین رئیس جمهور گینه استوایی، فردی بدبین بود که بسیاری از ذخایر و گنجینه های ملی را در زیر تخت خود نگهداری می کرد. او بیش از ۳۰۰ هزار نفر را تبعید کرد و به قتل رساند. نفرت انگوئما از مقاطع تحصیلی باعث شد که او با پل پوت رهبر سابق کامبوج مقایسه شود. برنامه کار اجباری گسترده، ظلم و ستمی تاریخی را به وجود آورد.
تئودور اوبیانگ از بستگان نزدیک او، در سال ۱۹۷۹ با کودتا وی را از کار برکنار کرد.
تئودور اوبیانگ (گینه استوایی، ۱۹۷۹ تا به حال)
بعد از آن که در سال ۱۹۹۵ نفت در این سرزمین کشف شد، به نظر می رسید ثروت اوبیانگ بی پایان شده باشد. با وجود آن که کشور در وضعیت خوبی قرار نداشت و در بسیاری از شاخص ها رتبه پایینی کسب کرده بود، این پول ها تنها زمینه ساز شکل گیری یکی از سرکوب گر ترین رژیم های جهان شد. دولت وی مخالفان خود را شکنجه می کرد و بسیاری از آزادی های سیاسی را صلب نموده بود.
در همان زمان اوبیانگ تلاش کرد که شهر مالابو را به منطقه ای توریستی تبدیل کند و گینه استوایی را به عنوان قدرت سیاسی و اقتصادی نوظهور در قاره آفریقا، به جهانیان بشناساند.
محمد زیاد باره (سومالی، ۱۹۹۱- ۱۹۶۹)
دیکتاتور نظامی و سوسیالیست سومالی، اشتباهی استراتژیک مرتکب شد و در سال ۱۹۷۷ به منطقه اوگادن که اکثرا اتوپیایی بودند، حمله کرد. این کار باعث شد که شوروی دیگر از چنین حکومتی حمایت نکند و به جای آن از رژیم کمونیست در حال شکل گیری این کشور پشتیبانی نماید. بعد از شکست در جنگ، او ۱۳ سال دیگر به فرمان روایی خود ادامه داد.
وحشتناک ترین میراث او، جنگ داخلی در سال ۱۹۹۱ بود که باعث شد کشور برای دو دهه دچار هرج و مرج شود.
رادوان کاراجیچ (جمهوری صرب بوسنی، ۱۹۹۶-۱۹۹۲)
بعد از فروپاشی یوگوسلاوی، او در سال ۱۹۹۲ خودش را رئیس صرب های بوسنی نامید. وی کمپینی برای پاکسازی مسلمانان این کشور به راه انداخت و یکی از فجیع ترین دوران ضد حقوق بشری در قاره اروپا را رقم زد. سربازان او تنها در سه روز بیش از ۸ هزار مسلمان را قتل عام کردند. کاراجیچ بعد از پایان چنگ داخلی، متواری شد و سرانجام در سال ۲۰۰۸ به دام افتاد.
وی به جرم جنایت علیه بشریت به دادگاه لاهه رفت و در آن جا محکوم گشت.
تئودور سیندیکابوابو (روآندا، آوریل تا جولای ۱۹۹۴)
وی که مسئول نسل کشی در کشور روآنداست، در این پروژه از افسران تندرو و مقامات رسمی مانند تئونست باگوسورا استفاده کرد. هنگامی که هواپیمای رئیس جمهور وقت در ۶ آوریل سال ۱۹۹۴ سقوط نمود، معماران نسل کشی وی را به عنوان رئیس دولت برگزیدند. متخصص اطفال سابق، رئیس دولتی شد که ۸۰۰ هزار نفر را به کام مرگ فرستاده بود.
وی نه تنها تلاشی برای پایان دادن به خونریزی ها انجام نداد، بلکه افسران را تشویق کرد و به آن ها قول داد که نظامیان و کمک های بیشتری در اختیار آن ها قرار خواهد داد. بعد از آن که پل کاگامه رئیس جمهوری فعلی به این کشور حمله کرد، سیندیکابوابو به زئیر کشور همسایه گریخت. او در سال ۱۹۹۸ درگذشت.
تان اشوه (میانمار، ۲۰۱۱-۱۹۹۲)
او رهبر نظامیان برمه بود و به علت نقض حقوق بشر، توسط کشورهای غربی مورد انتقاد قرار گرفت و تحریم شد. در دوران حکومت وی، بیش از ۱ میلیون نفر به کمپ های مختلف اعزام شدند. هیچ کس حق آزادانه صحبت کردن در این کشور را نداشت. حتی در اختیار داشتن رایانه و فکس نیز در برمه ممنوع بود. به علاوه، هر کسی که با خبرنگاران خارجی صحبت می کرد، شکنجه شده و راهی زندان می شد.
با وجود آن که وی در سال ۲۰۱۱ از قدرت کنار گذاشته شد، اما گزارش ها همچنان از ایفای نقش او در حکومت حکایت دارند. اشوه اخیرا از «آنگ سان سوچی» حمایت کرده و او را رهبر آینده کشور دانسته است. این سخنان در حالی مطرح می شود که وی در دوران فرمان روایی، خانم سوچی را بازداشت خانگی کرده بود.
ایسایاس آفورکی (اریتره، ۱۹۹۱ تا به حال)
اریتره در سال ۱۹۹۱ رسما از کشور اتیوپی جدا شد و استقلال خود را اعلام کرد. وی که در این کار نقش بسزایی داشت، یکی از دیکتاتور مابانه ترین حکومت های جهان را برپا نمود. دولت وی شبکه ای عظیم از زندان های مخفی پدید آورد و شهروندان این کشور را به خدمت نظامی نامحدود گماشت. ظلم و ستم به حدی رسید که ۳۸۰ هزار نفر از این سرزمین فرار کردند و جمعیت اریتره به کمتر از ۷ میلیون کاهش یافت.
سیاست های خارجی او نیز مشکل ساز بود. در سال ۱۹۹۸، اختلاف با اتیوپی بر سر علامت گذاری مرزی باعث شد که آخرین جنگ تمام عیار قرن بیستم شکل بگیرد؛ نبردی که طی آن ۱۰۰ هزار نفر جان خود را از دست دادند.
اریتره به خاطر حمایت از شبه نظامیان الشباب در جنگ سومالی، تحت تحریم های سازمان ملل قرار دارد.
یحیی جامع (گامبیا، ۱۹۹۶ تا به حال)
او یکی از ترسناک ترین و زورگو ترین رژیم های جهان را ساخته است. وی از بازداشت های خودسرانه و شکنجه برای کنترل اوضاع استفاده می کند. مردمان این سرزمین در حال فرار از کشورشان هستند. با وجود آن که جمعیت گامبیا تنها ۱٫۸ میلیون نفر است، این کشور جزء ۱۰ سرزمین نخستی است که مردمش تلاش می کنند خودشان را از دریای مدیترانه به اروپا برسانند.