م ه تجربه می شد دانست، مثل وقتی که قوبیلای قاآن علاقه مند بود تا ازخبرگانی چون لاماهای تبتی، راهبان فرانسیسکن و کشیشان نستوری، مطالبی دربارۀ مذهب آنان بیاموزد[۲۷]. تمایل دربار تبت به پزشکان و خبرگان دین بیگانه، که شامل ایرانی ها نیز میشد، در سدۀ هفتم و هشتم م / یکم و دوم ه که به آن اشاره شد این نظر را تأیید می کند.
مسیحیت در همان زمان و همان طور که خود را در چین تثبیت کرد ممکن است درتبت هم نفوذ کرده باشد: یک گروه میسیونری شبیه گروهی که در سال۶۳۵ م /۱۴ه به دربار تانگ اعزام شد، به احتمال زیاد، به حضور حاکم تبت در لهاسا رسیده است. با وجود احتمال این امر، کلیسای نستوری حدود سال۸۴۰ م /۲۲۵ه در تبت مضمحل شد، زمانی که طبقۀ حاکم و کاهنان فرقۀ بُن، حرکتی ارتجاعی را علیه بوداییگری (و احتمالاً مسیحیت) به عنوان دینی بیگانه آغاز کردند؛ باید اضافه کرد که در همان زمان دین مسیح نیز در چین تحریم شده بود[۲۸]. در سدۀ سیزدهم م / هفتم ه، در دورۀ مغولان، مسیحیت نستوری مجدداً در چین و آسیای مرکزی پا گرفت ولی نشانه ای ازاحیای آن در تبت در همان زمان وجود ندارد.
با این حال، در سدۀ شانزدهم م/دهم ه، دربارۀ جوامع مسیحی گمشده در تبت، شایعاتی درمیان میسیونرهای یسوعی، رواج داشت و هرگاه مسیحی کاتولیکی به لهاسا میرسید از شباهت ظاهری لاماییگری به نظام کلیسایی خود شگفت زده میشد [۲۹].پدر روحانی هوک (Abbe Huc`,L) جهانگرد معروف سدۀ نوزدهم م / سیزدهم ه، در کتاب «سرزمین تاتارها، تبت و چین» از شباهت های بسیار زیاد موجود، حیرت کرده است (صلیب، تاج اسقفی، خرقۀ آستین گشاد، کلاه لامای بزرگ، منصب دارای کُر دوگانه، سرودخوانی، تعویذخوانی، عودسوز، دعای تقدیس، تسبیح، تجردکلیسایی، اعتکاف، بزرگداشت قدیسان، انواع روزه، دسته های سرودخوانی، مناجات جمعی، آب مقدس). وی چنین انگاشته که تسونگ خا – پاpa -Tsongkha، اصلاحگر بزرگ بودایی، وقتی که فرقۀ گلوک – پا]pa – Gelukبوداییگری تبتی[ را در اواخر سدۀ چهاردهم م / نهم ه، بنیاد نهاد، تحت تأثیر کاتولیک ها بوده است[۳۰].
اگراینگونه شباهت ها صرفاً تصادفی نباشد، منطقی تر است که بیشتر به ریشۀ نستوری آن ها نسبت داده شوند[۳۱]. در این رابطه، یکی از نمونه های قابل توجه و بارز، رسمی است که در یکی از آیین های فرقه های رنینگ – ما – پاpa -ma- rNyngو بُن پو po- Bonاجرا می گردد. این آیین به «تقدیس زندگی» معروف است و بخش اصلی آن توزیع قرص هایی است از خمیر جو و جرعه هایی از آبجو متبرک (چانگ) در میان افراد، به قصد تقویت «نیروی حیات» یا «نفس» (bla). ریچاردسون Richardson وسنلگروو Snellgrove مشتاقانه میگویند که این مراسم، به احتمال قویاز نستوریان تقلید شده است. اما آنان نیز ناچار میپذیرند که «اثبات آن، بدون شک بسیار مشکل است[۳۲]». قطعاً این قرص ها و گلوله های خمیر جو، شباهت زیادی به دانه های متبرکی دارند که بازرگانان و میسیونرهای ما در سفرهای خود به آسیای غربی به همراه میبردند[۳۳].
ارمنیان در لهاسا
می توان تصور کرد که دورۀ بسیار محتمل حضور ارمنیان در تبت، دورۀ پراکندگی آنان در آسیای شرقی و جنوبی در سده های هفدهم تا نوزدهم م / دهم تادوازدهم ه بوده است. در همان زمان، میسیونرهای کاتولیک، برای تبلیغ مسیحیت در سراسر آسیا در تلاش بودند؛ آنان بویژه به تبت علاقۀ وافر داشتند، چون دربارۀ وجود جوامع قدیمی مسیحی در آنجا شایعات زیادی شنیده بودند، شایعاتی که چنانکه گفتیم، چندان بیپایه نبود.
در سال۱۶۰۳ م /۱۰۱۲ه، بندیکت دِگوئس Benedict de Goes یسوعی، در جستجوی کاتای و جوامع مسیحی فراموش شده در مسیر آن، از لاهور حرکت کرد. منظور اصلی ما از اشاره به سفر او، آن است که همراه معتمد وی در این سفر، یک ارمنی به نام ایساهاک بود. دِگوئس توانست ثابت کند که کاتای همان کشور چین است. او همچنین مرز شمالی تبت را مشخص کرد؛ ولی در هیچ جا اثری از مسیحیان نستوری نیافت. او در سوچائوSuchau، در میانۀ راه لهاسا و پکن، بدون آنکه موفق به دیدار آن شهرها شود، در هزار مایلی هر دو پایتخت درگذشت. ایساهاک راه را تا دیوار بزرگ ادامه داد و پس از عبور از آن به پکن رسید. در آنجا اوراقی چند از دفتر یادداشتی را به میسیونر یسوعی ماتئو ریچی Matteo Ricci تحویل داد و داستان اکتشافات خودشان را برای او تشریح کرد[۳۴].
دِگوئس یکی از یسوعیان بسیاری بود که در موگورMogor، امپراتوری مغولان در هند، مستقر شدند. بین۱۵۸۰ تا۱۶۰۵ م / ۹۸۸تا۱۰۱۴ ه آنان سه هیئت به دربار اکبر، پادشاه هندوستان فرستادند به امید آنکه مغولان از اسلام به مسیحیت بگروند[۳۵]. هرچند که آنان موفق به اجرای برنامه های خود نشدند، ولی این حقیقت مسلم است که جانشینان اکبر یعنی جهانگیر(حک.۱۶۰۵-۱۶۲۷م /۱۰۱۴-۱۰۳۶ه) و شاه جهان (حک.۱۶۲۷-۱۶۵۸م /۱۰۳-۱۰۶۸ه) در دربار خود فردی را به نام میرزا ذوالقرنین (۱۵۹۲-۱۶۵۶م /۱۰۰۰-۱۰۶۶ه) داشتند که حامی جدی میسیونرهای کاتولی