شهر تاریخی بیشاپور
بیشاپور؛ یکی از آثار باستانی بیهمتای ایران است
ویران کردن چه آسان، آباد کردن و ساختن چه دشوار.
ساسانیان بیشاپور را ساختند، برای راهسازی آن را تخریب میکنند!؟ یکصد سال پیش! نیرومندی از زمینداران شیراز آب رودخانه شاپور را برای رساندن به زمین کشاورزیش چنان بالا آورد که سم و ساق اسب بهرام شاه ساییده شد و آسیب دید. چنان کوری، خودخواهی و نادانی او و همانندهای او که در کشورها، همچون ویران کردن تندیس بودا در افغانستان یا تندیسهای هنرمندانهیی که در دگرگونیهای اجتماعی سیاسی به جای جای دادن آن تندیسهای ارزشمند هنری در موزه یا در یک زیرزمینی با نوشتهیی زیر آنها مانند «تندیس استالین جنایتکار، بریای خونخوار، لنین فریبکار، چرچیل روباه بزرگ، هیتلر بیشرمترین مرد روزگار یا شاهی که کشور را به خاک و خون کشید و… میشکنند دلم را به درد میآورد که در درون میگریم و آرزو میکنم روزی فرا رسد که دریابیم آنچه به عنوان یک اثر هنری بویژه از گذشتههای دور میماند روز به روز ارزشش افزون و بیشتر میشود بویژه که بدون مرز ارزش دارند.
به نقاشی گل آفتابگردان ونگوگ، کوبیسم پیکاسو یا مولنروژ رنوار صدها میلیون دلار بها میدهیم. چرا؟ آیا کمالالملک آن نقاش چیرهدست و هنرآفرین نمیتوانست همانند آن را بکشد؟ نه، اگر میکشید میشد کپی و بدلی نه اصل.
برج پیزا (در ایتالیا) کمی کج میشود. هزاران هنرمند، کاردان و ورزیده برای پیشگیری از ویرانی آن و نابودی نامش، ساعتها و میلیونها دلار هزینه میکنند. ماهها دیدارش را به روی توریستها میبندد (در این میان برخی برای آن اشک میریزند) تا درست و راست سرپا شود.
در فلورانس (ایتالیا) یک پل چوبی ۸۵۰ ساله بر روی رودخانه فلورانس را چنان نگهداری میکنند که سالها است رفت وآمد از روی آن را بر روی مردم بسته اند تا از دیده پنهان و ویران نشود، هم یادگارند و سرمایه و هم پولساز.
هیچکس نمیداند سازنده لاله ساخته شده از سنگ به نازکی یک گلبرگ، مربوط به دوره توتان خامون، که اینک در موزه قاهره نگهداری میشود و با رقص شعله درون آن رنگ عوض میکند و رنگهای بژ، زرد، بنفش و آبی یکی پس از دیگری را جلوی چشمان بیننده پدید میآورد چه کسی بوده است؟ اما آن را موزهداران از جان شیرین بیشتر دوست میدارند و نگهبانی میکنند و هزاران گردشگر هر ماه از آن دیدن میکنند. اما در برخی کشورها با کلنگ یا نه چون مدرن شدهاند با مته، بولدوزر یا بیل مکانیکی به جان تونل ساخته شده در دوران گذشته (دوران بیل، کلنگ، فرقون و قاطر) به دست مهندسهای کاردان و نیرو گرفته از ارادههای آهنین، تندیسهای ارزندهیی همچون تندیس بودا در افغانستان میافتند و تا مرز نابودی پیش میروند. از دیدگاه من اینها همچون کریستالند باید کوشید که خش برندارند و برای آیندگان این جهان نگهداری شوند.
مگر ندانمکاری در مورد تونل کندوان که گزارشگر اطلاعات اقتصادی گسترده ولی دردناک آن را با نوشتهیی شیوا جلوی چشمان همه و میهندوستان جای داده بود و از مهندس بلورچی آن هنرمند کاردان ستایش کرده بود، برای همیشه افسوس ندارد. افسوسی که راه به جایی نمیبرد. چون آن تونل دیگر به حالت گذشته بر نمیگردد.
- ویران کردن چه آسان، آباد کردن و ساختن چه دشوار.
خاک از ما بهتر این یادگارها، هم چون پیله که پروانه را، نگهبانی میکند تا گزند نیابند تا روزی به دست توانا و دانشمندی همانند دکتر سجادی شهر سوختهیی دوباره زاده شود.
اگر کاخ کنزک (شیزکنونی در آذربایجان)، با آنچه دربارهاش نگاشتهاند میخوانیم: هراکلیوس که با شکست پرویز بر آن دست یازید و از روی کینه توزی و نادانی با دیدن تندیس سترگ اردشیر، به گمان اینکه آن بتی است برای پرستش (یاوه اندیشی)، این ساعت جهان نما را ویران کرد. آیا اگر امروز زنده میشد و به کار زشت، ویرانگر و زیانآوری که آن روز انجام داده مینگریست، با افسوس نمینگریست؟
بنایی که کاخ شاهنشاهی آذرگشسب (تخت سلیمان امروز) ساخته شده بود و سایبان گنبد گونهیی داشت چرخان، که بر آن سیارههای هفتگانه و دوازده برج و تصویر گوناگون بر آن نقش بسته بودند و در زمانهای معینی بانگ تندر شنیده میشد و باران میبارید.
گذشتهنگاری از مردم بیزانس افزون بر ایرانیها درین باره به روش دیگر اما با شکوهتر از آن نام برده است.
در برلن (آلمان) ویرانیهای یک کلیسا در نزدیکی موزه جنگ را همانگونه ویرانه نگهداشته و به نمایش گذاشتهاند تا پندی مغز استخوان سوز برای بینندگان و شاید هشداری به جنگ افروزان و ویرانگران باشد.
با این همه کوروش بزرگ قبرس را میگشاید و گام به بندر فاماگوستا در آن جزیره میگذارد و بر آبادی آن میافزاید. و هنوز استازیوم، حمامها و ستونهای مرمرین آن با موزاییکهای زیبا گردشگران را به سوی خود میکشند، و چه شادمان هزینه میکنند.
پاپیروسی، ۷۰ سال پیش در مصر یافتهاند که پزشکی مصری نگاشته: داریوش که از مصر میگذشت (سرزمین شاهنشاهی ایران)، از جایگاه دانشگاهها و شمار آنها میپرسد، پاسخ میشنود که دانشگاه ساییس دارد ویران میشود، آنگاه میپرسد کتابخانه چی؟ باز پاسخ میشنود که از کتابها چیزی نمانده، نابود شدهاند.
داریوش به همان پزشک دستور میدهد که دانشگاه را بسازند و کتابخانهها را از کتابهای نوین پر و ارزشمند سازند.
آنان که کتاب میسوزانند، چون کتاب زمان سوختن اشک میریزد که آبی بر آتش باشد و بسادگی نمیسوزد، به رودخانه میاندازند یا همچون کتابخانه اسکندریه که کلئوپاترا آن را پر و رونقمند کرد، به دست یک یونانی نابخرد سوزانده شد، چه امتیازی، جز بدنامی، به آنان داد.
ایران کشوری است پر از دادههای خداوندی، جنگل، سبزه، گل، رودخانه، پرندههای زیبا و خوشآواز، چرندهها، درنده و غیر درنده و اهلی، کوه، کویر، دریای مازندران یا کاسپین، خلیج فارس، کانهای گوناگون و ارزنده در شمال، در جنوب، در خاور و در باختر، نفت و گاز و… و آثار باستانی بسیار ارزشمند و بیش از همه جا و بالاتر از همه اندیشمندان و بزرگانی که از دیرباز همچون حلاج بر سر دار یا برزویه پاره پاره گشته در تنور جای گرفتند و بر سرشان همان آمد که بر سر آثار باستانی و پاره پاره کردن ایران به افغانستان و ترکمنستان وآذربایجان و…
آیا بهرهمند نشدن از دادهها و به کار نگرفتن اندیشه در راه بهسازی اینچنین کشور و سرزمینی، ناسپاسی از یزدان نیست؟ زیرا خدا به ما اندیشه داد و این طبیعت با تمام گستردگیاش را هم.چگونگی عدالت اجتماعی در امریکا، پایگاه کاپیتالیسم جنایتبار غربی، از تمرکز ثروت در دست عدهیی سرمایهدار و صاحبان صنایع بزرگ و سهامداران کارتلها، تراستها، بانکها و… کاملا روشن میشود.
مثلا ثروت آقای «داوید سون راکفلر» را در سال ۱۸۹۲ میلادی یک هزار میلیارد دلار تخمین میزدند که در هر دقیقه هم معادل بیست لیره افزایش مییافت! این رقم مربوط به سال ۱۸۹۲ میلادی است. البته تا امروز بر ثروت اولاد راکفلر میلیاردها افزوده شده است. علاوه بر آقای راکفلر یک امریکایی دیگر مقیم انگلستان به نام «جین پل گتی» صاحب سه کمپانی بزرگ نفت است که در سالهای ۱۹۶۳ ثروت شخصی این جناب به ۸۹میلیارد و ۶۰۰ میلیون دلار بالغ شد.
دالاس تنها شهر امریکا است که سرمایهداران خصوصی بر آن حکمرانی میکنند. خصوصیت تگزاس و دالاس در این است که اکثر این سرمایهداران حاکم، افراد حسابگر نیستند بلکه حادؤه جویان و قماربازانند. قمار بزرگ سرمایهداران تگزاس را «نفت» تشکیل میدهد. سرمایهیی که در نفت امریکا به کار افتاده بیشتر از مجموع سرمایهیی است که در صنایع شیمیایی، تهیه فولاد، اتومبیلسازی کار میکند. سرمایه نفتی امریکا بالغ بر چند صد میلیارد تومان است و بیش از نیمی از این ثروت عظیم متعلق به تگزاسیها است… تمام صاحبان چاههای نفت تگزاس قمارباز هستند.
کمپانیهای نفتی تگزاس در آرزوی شروع جنگ هستند و هیچکس مثل آنها مخالف با کاهش بحران روابط امریکا با کشورهای دیگر نیست. آنها عقیده دارند امریکا در یک جنگ اتمی پیروز میشود و چیزی از دست نمیدهد بخصوص اگر در آغاز جنگ پیشقدم باشد.
ترس اصلی سرمایهداران تگزاس از این است که کاهش بحران روابط امریکا با برخی کشورها منجر به فراخواندن نظامیان امریکا از کشورهایی شود که در آنها منافعی نصیبشان میشود… این ؤروتمندان که اختیار سرمایههای فراوانی را در دست دارند در تگزاس حاکم مطلقالعنان هستند و در زندگیشان دو چیز اهمیت حیاتی دارد: قمار و مخاطرهجویی…
البته این ایالت و این افراد به عنوان نمونه ذکر شد، وگرنه در ایالات دیگر امریکا افراد و میلیاردرهای زیادی پیدا میشوند که میزان و ارقام ثروت آنان شبیه ارقام نجومی است و از نظر سیاسی هم حکومت در دست آنها است و همینها هستند که رییس جمهوری مملکت را در روز روشن در وسط خیابان ترور میکنند، نتیجه آرا را تغییر میدهند و جنگهای تبلیغاتی عظیمی راه میاندازند و در جهان امروز سینما و رسانه را در اختیار گرفتهاند…
چنین است اجمالی از وضع حکومت و عدالت! در پایگاه سرمایهداری، در قرن حاضر.
این ثروتهای هنگفت در کشورهایی هم انباشته شده که فقر و بدبختی دامنگیر گروه کثیری از مردم آن شده است. طبق گزارش کنفرانس پیشرفتهای اقتصادی در واشنگتن، در سالهای اخیر بیش از نیمی از جمعیت این کشور در «فقر با محرومیت» زندگی کردهاند و تعداد بیکاران آن ۱۰ میلیون نفر بوده است.
از مسائل داخلی امریکا که صرفنظر کنیم، میرسیم به وضع کشورهایی که در تاریخ سیاسی امریکا حکومتهای آنها «تحتالحمایه» امریکا بودهاند و هستند مثلا در امریکای لاتین، در «کوبا» امریکا از رییس جمهوری به نام باتیستا حمایت میکرد که به قول جان اف کندی، بیست هزار نفر از مردم را کشت و اعدام کرد یا در «ویتنام جنوبی» از خانواده «نگودین دیم» ۹ سال پشتیبانی کرد و سرانجام پس از ۹ سال جنایت و خیانت، خود امریکا مجبور شد که حکومت این خانواده را با کودتایی سرنگون سازد! و اینها نمونه کاملی از مفهوم «عدالت اجتماعی صادراتی» است و شاید همین یکی دو نمونه، برای درک کامل کیفیت این مساله در امریکا کافی باشد.
اما عدالت اجتماعی از نظر بریتانیای کبیر! را هم کاملا میتوان از رفتار ظالمانهیی که در یک قرن اخیر در «مستعمرات» خود داشته و آثار آن هنوز هم باقی است، به دست آورد. انگلستان بسیاری از سرزمینهای اسلامی را پس از حکومت عثمانی و جنگ جهانی اول غصب کرد و فقط در سرزمین عزیز اسلامی «فلسطین» حکومتی برای یهود و عمال صهیونیسم بینالمللی تشکیل داد و یک میلیون نفر از اعراب مسلمان را از خانه خود بیرون کرد که هنوز هم در سایه این دولت و دولتهای دیگری که از حکومت غاصب یهود پشتیبانی میکنند در خیابانهای مصر و سوریه و اردن آوارهاند… کشتار وحشیانه و دستهجمعی مردم یمن، عدن، عمان، فدراسیون! عربستان جنوبی که خواستار آزادی و استقلال بودند (در حدود سال ۱۳۴۰ شمسی) به دست سربازان و نیروهای بریتانیایی درو میشوند و مثالهای مشابه بسیاری که در نقاط مختلف جهان اتفاق افتاده و میافتد بارها ماهیت استعماری و ضدانسانی امپریالیسم انگلیس را بر همه آشکار ساخته است.
میگویند فرانسه و عدالت اجتماعی دو لفظ مترادف هستند و بهقدری از این آزادی و مرکز اعلامیه حقوق بشر، عدالت و آزادی میبارد! و توزیع میشود که دیگر احتیاجی به شاهد مثال هم نیست، ولی اگر برای مزید توضیح اسمی از «الجزایر» ببریم و اشارهیی به اخراج دانشجویان محجبه از دانشگاههای فرانسه در سالهای اخیر کنیم شاید بیمناسبت نباشد!
این است معنی عملی دموکراسی و آزادی و عدالت اجتماعی از نظر کشورهای بزرگ دنیای امروز!این تنها کاخی است که در ایران باستان با سنگ ساخته شده، دیوار کاخهای کوروش و داریوش در پاسارگاد، تخت جمشید و شوش از خشت خام بوده و کاخهای دوران ساسانیان با قلوهسنگ و گچ است.
بجاست گفته شود که والرین، امپراتور دربند روم، خود در کارهای ساختمانی و عمرانی دارای دیدگاههای ارزنده بوده است که از او بویژه در ساختن دانشگاه جندیشاپور بهرهمند بودهاند. تنگ (دره) چوگان دارای سنگ تراشیها و نقشهای بسیار ارزنده و بیمانندی است. نخستین نقش برجسته که تاج ستانی شاپور اول را نشان میدهد که در سمت چپ رودخانه جای دارد. در تاجستانی امپراتور فیلیپ عرب (پسر کوردیانوس سوم) نیز در میدان دیده میشود که به دنبال شکست سپاهش درخواست بخشش و سازش دارد.
در نقشهای بسیار دیگر که هر یک از دیدگاه ارزش پولی و پولسازی و هنری بیمانند هستند. آسیبهای بسیار پدید آمده ولی دلخراشتر از همه در نقش چهارم (پیروزی بهرام شاه اول) که در سمت راست رودخانه در تنگ چوگان، نشاندهنده پیروزی بر اعراب (پشتیبان رومیان) بوده است که در پی کار نابخردانه بالا آوردن سطح آب آسیب دیده است. اگر سنگتراشیهای این تنگ را (۱۷۵۰ سال پیش) با سنگتراشیهای میکلآنژ مقایسه کنیم، اگر تندیس داود میکلآنژ در فلورانس را که میلیونها نفر در سال به دیدنش میروند و هزینه میکنند، کنار این کارهای هنری بگذاریم، اگر این بالاتر نباشد همانندست. این ۱۷۵۰ سال پیش و آن ۴۵۰ سال پیش (میکلآنژ ۱۵۶۴ـ۱۴۷۵) بوده است.
باور ندارید بروید (اگر بیل مکانیکی این را هم نابود نکرده باشد)، گرچه گذشت زمان همراه بیتوجهی این را بیآسیب نگذاشته ببینید و به روان پاک هنرمندان چیرهدست ایران آن زمان درود فرستید و دریابید که خداوند چه که به ما نداده است. اگر با اندیشهیی ژرف بدان بنگریم، چون جز این راه بهرهگیری بهینه نداریم باید بدانیم که ناسپاسی خدا را کردهایم. در روزنامه میخوانیم که برای راهسازی با بولدوزر به شهر بیشاپور یورش میبرند و دل مصیب امیری سرپرست پروژه بیشاپور را به درد میآورند که هیچ، دل آنانی را که به یادگارهای ارزشمند گذشتگان ارج مینهند خون میکنند که کلک سیاه بر کاغذ سفید روان کردند من هم از این رو است. شاید بپذیرید که با اشک مینویسم چون برین بودم که با «بیشاپور میگرید» آغاز کنم زیرا کار ابوسعید شانکاره (۵۰۲ هجری) که بیشاپور را ویران کرد و به جای آن کازرون را ساخت تکرار میشود.
نمیدانم اگر سرپرست راه و ترابری آن مرز و بوم بود چه میاندیشید، آیا کلنگ و تیشه به ریشه این بازماندهها میزد یا نه؟ یا چون سرپرست پروژه بیشاپور است و با گذشته ارزشمند این شهر و آنچه در آن هست آشنایی دارد فریاد برمیآورد که نکنید، حیف است. علت انتخاب اینجا برای شهر، افزون بر رودخانه شاپور، گذشتن یکی از شاهراههای ارتباطی شاهنشاهی ساسانی از این مکان بوده است.
بیتردید میتوان باور داشت که میشود راهی یافت که به بیشاپور آسیب نرساند بویژه که در این روزگار دیدهایم: ژاپنیها چگونه از زیر اقیانوس دالان میزنند و از جزیرهیی به جزیرهیی میروند؟ چگونه انگلیس و فرانسه از زیر دریای شمال با دالانی زیر دریایی به هم میرسند؟ چگونه ابوسمبل را روسها برای زیر آب نرفتن و نابود شدن در زمان ساختن سد آسوان (ناصر) جابجا میکنند که اثرهای باستانی بیمانند و برای مصر آبرو، امتیاز، سربلندی و میلیونها دلار درآمد سالانه پدید آورند، ولی ما برج و بارو، پل، تندیسهای باستانی را خراب میکنیم و اگر کسی گله یا جلوگیری کند چون بولدوزر داریم باز به پیش میرانیم!؟
از ناصرالدینشاه قاجار بر روی یکی از ستونهای تخت جمشید، یادگاری به جای مانده است. البته در ایران این یک عادت است که بر روی درخت، دیوار و… به یادگار نویسیم خطی به دلتنگی که این کار خودخواهانه و ناپسند او همانند کشتن امیرکبیر است. بسیار شادم که در ایران در برابر گروهی سودجو یا گمراه که از موزه، از زیر خاک این بازماندههای تا بیکران ارزشمند دوران باستان این سرزمین را به بیرون از خاک خود میبرند یا خراب میکنند و نامی زشت برای خود ماندگار میگذارند، همچون آنچه از موزه بغداد ربودهاند که شاید پیل الکتریکی ۱۸۰۰ سال پیش ساخته ایرانیان باستان ما هم در میان آنها باشد. گروهی مانند دکتر منصور سجادی و همسر ایتالیایی ارجمندش و فرزاد فروزانفر با مژه نه با بیل و کلنگ در بدترین جاهای کویر، با آن دمای سوزان روز و سرمای سرد کویری و بادهای شنی دهشتناک شهر سوخته را از زیر خاک به در میآورند و به آن بسنده نمیکنند بلکه در جاهای دورتر و بدتر از دیدگاه زندگی (شهر بمپور) به گمانهزنی و کاوش میپردازند و بعد از یافتن ساعتها در کارگاه به روشن شدن و یافتن سن، جنس، نوع زندگی مردمان این شهر ۵۰۰۰ ساله میپردازند و بعد با وارد شدن به کامپیوتر، بررسی و شبیهسازی… به دنبال یافتهیی جدید میروند. چه میخواهند، جز خدمت به امروز به فردا و فرداهای دیگر ایران.
گفتم همسر خوبش، چون دکتر سجادی شانس آورده که همسری به راه و سازگار و بینا دارد. شیفتگی شوهرش را میستاید و از کاوشهایش شاد میشود. شیفته شوهر و بچهها و کار شوهر است و گرنه بیل مکانیکی یک همسر ناسازگار بسادگی کار شهر سوخته و بمپور را ایستا میکند. آیا دکتر سرافرازها، دکتر مجتهدزادهها، دکتر سجادیها، فروزانفرها و… که چنین شیفته درآوردن از تاریکی این آثار هستند، بیل مکانیکی یا حتی راهرفتن یک انسان بر روی دیوار این آثار (بدون توجه)، یا کندن ملاتها (از روی نادانی) که بدانند چیست با آنها چه میکند. این خاور زمین دارای تمدن و شهرنشینی با ارزشی بوده که به بینالنهرین و باختر رفته است.
شهر باستانی مونجه دارا نزدیک کراچی پاکستان با بیش از ۴۵۰۰ سال که از ساختن آن میگذرد همراه با یافتههای بمپور و شهر سوخته میتواند برهانی بر این گفتار باشد.
امیدوارم نبینم که آرامگاه کوروش به زیر آب سد سیوند رود و گفته شود مردم آب برای آشامیدن و کشاورزی میخواهند، آرامگاه کوروش چه به دردشان میخورد!؟
این آثار ارزشمند و بیمانند اگر گرفتار بیمهری و ندانمکاری شوند نه تنها کارنامه درخشان دکتر سرافراز کاوشگر و باستانشناس ارجمند و سایر آنان که باید به خرد و دستان پر ارزششان کرنش کرد و سپاس گفت را خراب میکند بلکه امروز و فردا افزون بر افسوس، ناله و آه هنردوستان و دوراندیشان با گردباد کوراندیشی و بیبرنامگی خواهد رفت. بیایید از سخن فراتر رویم و به پنداری ژرف، کارساز و کرداری ثمربخش برای امروز و فردای ایران بیندیشیم و بدانیم که خداوند در این سرزمین همه چیز به ما ارزانی داشته است، ولی…
پروفسور محمود لطفی