ایران پیش از اسلام و تمدنهای جهان باستان – بخش سوم

 -بخش سوم

این فرمانروا افراد تحت امر خود را به نقطه ای آورده که بین ۳۰ تا ۴۰ استادیوم (استاد، Estad واحد مسافت یونانی است. سی استاد برابر یک فرسنگ و چهل استاد تقریباً یک فرسنگ و نیم یعنی نُه کیلومتر گزارش شده است) با مقّر اولیه یعنی مبداء حرکت یا محل تجمع آنها فاصله دارد. سپس از این نوجوانان درس و تکالیفشان پرسیده می شود، درسی که پیشتر آن را آموخته اند. این نوجوانان اعضای گروه باید هم اکنون با صدای بلند سخن بگویند و پاسخ رسا و درست بدهند تا ششهایشان باز و بسته شده و به این ترتیب تمرین نمایند. افزون بر این به آنان می آموزند که به هنگام بروز سرما و گرما و به گاه خطر صبور و خویشتن دار باشند و با سختیها مقاوم و امیدوار برخورد کنند و نیز به آنان می آموزند که چگونه با دشواریهای زندگی، گرسنگی، ناملایمات و مشکلات و حوادث مقابله کرده و بر آن فائق آیند. چگونگی چیره گی بر مشکلات را پارسیان همگی می آموختند. به گزارش سترابون این نوجوانان هر روز پس از انجام تمرینهای زیاد و تعلیمات پیچیده، وسیع و دشوار ورزشی شان، نان و شیرینی و عسل می خورند. بعدازظهرها به درختکاری می پرداختند و علفهای هرز را از ریشه در می آوردند و می چیدند. آنان سلاحهای خود را تمیز کرده و آزمایش می نمودند و به شکار می پرداختند و اجازه نداشتند جانورانی را که شکار کرده اند، خودشان بخورند، بلکه باید آنها را به خانه هایشان ببرند. با این کار مهارت و شایستگی آنها در شکار جانوران و تیراندازی تائید می شد. پادشاه به آنان که بهترین شکار را آورده بودند، هدایای گرانبهایی می داد.

کوروش کبیر

 نیکلای دمشقی (Nicolaus Damascius) درباره تربیت کوروش چنین گزارش کرده است : کوروش متناسب با آداب و سنن مغان (Magier ) تربیت شده است. او پیش از هر چیز آموخت که درستکار باشد و نیز آموخت که عادلانه و راستین عمل کند. او همۀ شیوه ها، وظایف و تجارب لازم که هر زمام داری برای فرمانروایی اش نیاز دارد، آموخت. او زمام داری و مردم داری را توأماً فرا گرفت. نیکلای دمشقی آورده است که : جریان امر تربیت در عصر هخامنشی مراحل متعددی داشته است. کودکان تا رسیدن به سن پنج سالگی به نزد پدران خود نمی روند، بلکه در نزد مادرانشان می مانند. علت این کار این است که اگر این کودکان از جهان رفتند، پدران آنها اندوهگین نشوند. از سویی به استناد پاره ای منابع تربیت کودکان پارسی تا سن هفت سالگی به عهدۀ مادرانشان بوده است. در طول این زمان، به تدرت این کودکان با پدرانشان ارتباط پیدا می کردند. نیکلای دمشقی با استناد به گزارشات و روایات مورخان دیگر گفته است : پادشاهان و اشراف تربیت فرزندانشان را به عهدۀ مربیان با تجربه، جدی و آگاه می گذاشتند و بر کار آنان از  دور با دقت و شدت نظارت می کردند تا این مربیان در انجام وظایفشان کوتاهی نکنند.

 علت این امر چنین بوده است. این کودکان باید بدون تأثیر عاطفه و علاقۀ مادری، با احساس مسئولیت و کسب شجاعت و شهامت، پرورش یابند و در مرحلۀ دوم که به نظر مورخان از هفت سالگی تا رسیدن به سن بلوغ یعنی پانزده تا شانزده سالگی است، این نوجوانان برای زندگی آینده و متحقق کردن اهداف و تعقیب ایده ها و آرزوهایشان راهنمایی و هدایت شوند تا توان و یارای مسئولیت پذیری را در هر مرحله ای از زندگی و در هر شرایط اجتماعی پیدا کنند. مربیان برای این کار می کوشیدند، مسئولیتهای سنگین تری از دورۀ پرورش کودکی به عهدۀ این نوجوانان بگذارند. آنان دائماً تحت کنترل و مراقبت مربیان خود بودند. در صورتی که آنان از عهدۀ انجام این مسئولیتها بر می آمدند، به وسیلۀ جوایز و سایر تشویقات مورد تقدیر و معرفی قرار می گیرند. تربیت جسمانی و پرورش روح پیوسته به موازات یکدیگر به پیش می رفت. این نوجوانان افزون بر این سوارکاری، تیراندازی، کوهنوردی، پرورش اسب، چوگان بازی، کشتی گیری، هنر درختکاری و آماده کردن و آختن و صیقل دادن سلاح برای شکار و جنگ را فرا می گرفتند. چنین شیوه های تربیتی کودکان و نوجوانان و نیز جوانان با اندک تغییری در عصر ساسانیان نیز معمول و متداول بوده. هم هخامنشیان و هم ساسانیان به یک اصل مهم در خلال تعلیم و تربیت فرزندان خود توجه داشته اند و آن تقویت روحیه عدالت خواهی و راستگویی در آنان بود. نیکلای دمشقی از قول ایرانیان باستان آورده است : آن کسی که راستگو و عادل نیست، از نظر روحی و حتی جسمی سالم نیست، بلکه دچار حرمان است، زیرا کاستیها و حرمانهای روانی و جسمانی از مؤثرترین و مهمترین موجبات گرایش انسان به ظلم و بی عدالتی است. افزونداریوش یکم (کبیر) بر این در تعلیم و تربیت جوانان عصر هخامنشی آشنایی با قوانین و شیوه های اجرای آن در شئونات مختلف جامعه از اهمیت ویژه ای برخوردار بوده است. پریکلس (Perikles) فرماندار دریایی آتن و خطیب زبردست یونانی که یونانیان وی را در هنر سخنوی (Rhetorik) با زنون (Zenon) و دموستن فیلسوف و سیاستمدار یونانی (Demosthenes) همطراز می دانند، دربارۀ روحیه قانون گرایی و متابعت از مقررات توسط ایرانیان، به یاران خود چنین گفته است : شما یاران من، ای یونانیان، نگاه کنید که چگونه امیران لشگری ایرانی وقتی نام قانون را می شنوند، لرزه بر اندامشان می افتد. هرودت (Herodotus) نیز در همین زمینه گفته است : قوانین ایرانیان برای همگان یکسان به اجرا در می آید. داریوش یکم در اجرای قوانین خود نسبت به کارکنان دولت سختگیرتر بود تا کیفر دادن آنان موجب درس عبرت دیگران شود، زیرا خطاها، لغزشها و سهل انگاریهای مأموران دولتی به حساب حکومت هخامنشیان گذاشته می شد و چنین چیزی را داریوش نمی پسندید.

صاحب نظران و فرهنگ شناسان یونانی و رومی و حتی سُریانیان ایرانیان را مردمانی با اصل و نسب و زمام داران ایرانی را افرادی توانا و دولتمردان ایران را مدیرانی کارآمد و دانشمندان این مرز و بوم را ماهر و کم نظیر دانسته اند. در عصر زمام داری خسرو دوم ملقب به پرویز پادشاه ساسانی که از ۵۹۰ تا ۶۲۷ میلادی زمام دار بود، به استناد منابع مختلف تاریخی از جمله منابع چینی و سُریانی در دربار خاقان چین، شاهزاده چینی که زنی تنومند بوده است به بیماری قلبی و تندی ضربان این عضو یعنی طپش قلب (Palpitation) مبتلا شده است. خاقان چین از پزشکان عرب، رومیریال سُریانی و نیز از سرزمینهای دیگر طلب یاری کرد، ولی هیچکدام از این پزشکان نتوانستند بیماری طپش قلب زن جوان چینی را درمان کنند. چینیان شنیده بودند که ایرانیان در مرکز پزشکی جندیشاپور ( ) پزشکان حاذق، توانا و باتدبیر تربیت می کنند و برجسته ترین آنان در دربار پادشاه ساسانی در خدمت خسروپرویز است، لذا از پادشاه ایران خواستند تا خرداد برزین ( ) پزشک ویژه شاه را مأمور درمان شاهزاده بیمار چینی کند و چنین شد، به این ترتیب که خرداد برزین با تجویز انگبین (عسل) و عصارۀ تره و کاسنی و آب انار، طپش قلب بیمار جوان را برطرف نمود و از این پس چینیها جوانان خود را جهت آموختن دانش پزشکی، به مرکز طبی ایرانیان یعنی دانشگاه جندیشاپور اعزام می کردند (نجم آبادی، محمود، ۱۳۴۱، تاریخ طب ایران قدیم، ص ۴۱۹). ایرانیان در عصر اشکانیان نیز در عرصه دانش پزشکی و هنر جرّاحی سرآمد اقوام، ملل و کشورهای دیگر بودند، چنان که به استناد منابع تاریخی رومیان، در زمان اشکانیان دو پزشک ایرانی که یکی از آنها پزشک بیماریهای عمومی و دیگری جراح حاذقی بود به تائید رومیان شهره زمان بوده اند. دانشمندان و پزشکان رومی به این دو پزشک ایرانی در عصر اشکانیان که به نامهای فراتیس (فرهاد = Phraites / Phraates) و دیگری به نام آزونکس (Azonax) در منابع تاریخی آمده است، لقب معجزه گر داده اند (نجم آبادی، محمود، ۱۳۴۱، ص ۳۶۹). مراکز علمی – پژوهشی ایران در عصر هخامنشیان، اشکانیان و به ویژه ساسانیان مورد تائید و حتی بهره گیری غیرایرانیان از جمله یونانیان، رومیان و سُریانیان بوده است. این بیگانگان ایران زمین را در آثار مکتوبشان مهد علم، معرفت و هنر دانسته اند.


منابع نوشته:
کتاب تاریخ ایران در دوره ساسانیان، اثر دکتر اردشیر خدادادیان
وبسایت تاریخ ما، اِنی کاظمی

بهترین از سراسر وب

[toppbn]
ارسال یک پاسخ