سافو شاعر زن زیبا
سافو شاعر زن زیبا در اواخر سدۀ هفتم پیش از میلاد است که در جزیرۀ لسبوس واقع در شرق دریای اژه می زیست. به نظر می رسد که زنان این بخش از سرزمین یونان باستان نسبت به آتنی ها از آزادی بیشتری برخوردار بودند و بدون تردید وجود همین آزادی نسبی باعث ظهور شخصیت های برجسته ای از میان زنان آن دوران شد که سافو یکی از مهمترین آنان است. شعرهای زیبای سافو اغلب به صورت غنایی هستند که زندگی و احساسات مرتبط با آن را در لفافه ای شیرین و دلکش از کلمات ظریف بیان می کنند. سافو در دوران زندگی خود به خوبی توانست تا همپا و حتی بهتر از مردان شعر بسراید، به گونه ای که برخی از شاعران مرد هم عصر او، با او به رقابت می پرداختند و از شهرت روزافزون وی در هراس بودند.
نام نقاش: جان ویلیام گادوارد
تاریخ خلق نقاشی: سال ۱۹۰۴ میلادی
مکان خلق: بریتانیا
رسانه: رنگ روغن روی بوم
مکان نگهداری تابلو: موزۀ جی. پال گتی (J. Paul Getty Museum).
آدرس ساختمان موزه: آمریکا، کالیفرنیا، لس آنجلس.
سافو زنی تحسین برانگیز در دوران باستان
سافو، شاعرۀ بسیار معروف یونانی در دوران باستان، در اواخر قرن هفتم ق م در جزیرۀ لسبوس (دور از سواحل آسیای صغیر) دیده به جهان گشود. او یکی از تحسین برانگیزترین شاعران جهان باستان بود. بیشتر اشعار او از بین رفته است اما یک مجموعۀ کامل شعر از خود او و بیش از صد قطعه دربارۀ او از دیگران بر جای مانده است که در بر دارندۀ اطلاعات خوبی دربارۀ زندگی اوست. مثلاً او در یک قطعه، آشکارا می گوید: «من دختری زیبا دارم، طلایی همچون گل، عزیز من کلایس.» از همین قطعه می توان دریافت که وی به طور حتم ازدواج کرده و دارای فرزند بوده است. در بیشتر قطعه های دیگر همچون این قطعه، او احساسات شخصی و تمایلات خود را با صراحت و صداقتی غیر معمول، و گاه با استواری و قاطعیت بیان کرده است. البته برخی از اشعار او نیز ویژگی ها و اشارتهایی شهوانی دارند. وی دارای احساسات مخصوص خود بود و شخصیتی پیچیده داشت. از جمله پیچیدگی های شخصیت وی می توان به عشق به همجنس و دختران جوان اشاره کرد که در تاریخ به صراحت بیان شده است. البته وی در دوران پیری طعم عشق به همسر را نیز چشید و خواسته یا ناخواسته تن به ازدواج سپرد.
شخصیت زیبا و اسطوره ای سافو از نگاه بزرگان
سافو شاعر زن زیبا که اهل شهر میتیلن (Mytilene) بود، علم و دانشی کمتر از پروبا (Proba، از شاعران زن روم) نداشت. او دارای اندام و چهره ای زیبا بود و در ظاهر، رفتار، منش و سخن گفتن، خوشایند و دلپذیر بود. اما جاذبۀ درک و فهم عمیقی که به او اعطا شده بود، از تمام جذابیتهای دیگرش برتر بود، چراکه او در علوم و هنرهای بسیاری مهارت داشت؛ سافو نه فقط آثار و نوشته های دیگران را به خوبی می آموخت، بلکه خود نیز مطالب جدید بسیاری را کشف کرد و کتابها و اشعار فراوانی نوشت.
بوکاچیو (Giovanni Boccaccio، شاعر و نویسندۀ ایتالیایی)، در حالی که سافو را مد نظر دارد، این سخنان منصفانه را در لفافۀ شیرینی زبان شاعرانه قرار می دهد و می گوید: «سافو، هوش تیزی داشت و گرفتار در میان مردان جانورخوی و جاهل، در آتش اشتیاق مطالعۀ همیشگی می سوخت، و برای تحصیل علم پیوسته در کوهستان پارناسوس (Mount Parnassus) در رفت و آمد بود. او به دلیل خوش اقبالی، تهور و جسارت با موزها (Muses، در اسطوره های یونانی، الهه گان یا خدایبانوان آواز و شعر و پریان الهام بخش هستند)، یعنی با هنرها و علوم بی آنکه از آنها دوری گزیند، قرار ملاقات داشت؛ از این رو وارد جنگلی از درختان برگ بو شد که با شاخه ها و تنه های انبوه درختان، گیاهان سبز و گلهایی به رنگهای گوناگون و با عطرهایی ملایم و خوشبو پوشیده بود، جایی که خدایان دستور زبان، منطق، فصاحت و بلاغت، هندسه و حساب در آنجا آسوده خاطر زندگی می کردند. سافو به راهش ادامه داد تا به غار عمیق آپولو (Apollo، خدای علم و دانش) رسید و جویبار و آبگذر چشمۀ کاستالیا (Castalia) را یافت و مضراب و چنگی به دست گرفت و همراه با حوریانی که در همان حال به هدایت و رهبری رقص می پرداختند، آهنگ دلنشینی نواخت، یعنی از قوانین همنوایی و هماهنگی در موسیقی پیروی کرد.»
علت توجه بوکاچیو نسبت به سافو
در پاراگراف بالا به سخنان بوکاچیو دربارۀ سافو اشاره شد، علت توجه وی به شخصیت سافو شاید به این دلیل است که بر اساس گواهی باستانیان، ژرفای درک و بینش سافو و نیز کتابهای فاضلانه اش فقط می تواند توسط مردانی با آگاهی و دانش بسیار، شناخته و درک شود. نوشته ها و اشعار سافو که به طرزی بسیار چشمگیر و برجسته، پرداخته و نوشته شده تا امروز باقی مانده اند و همچون آذین هایی درخشان و نمونه هایی از سرایش و هنر شاعرانۀ تمام عیاری برای آنانی اند که زان پس آمدند.
سافو شاعر زن زیبا گونه های مختلفی از تغزل سرایی و شعر منظوم، داستانهای کوتاه، تعزیه های اشکبار و مرثیه خوانی های شگفتی را دربارۀ عشق و دیگر احساسات ابداع کرده، و این کارها آنچنان خوب ساخته و پرداخته شده اند که پس از او سافیک (Sapphic) نام گرفتند. سافیک یعنی آثاری که وابسته به شیوۀ سافو هستند. هوراس (Horace، شاعر روم باستان) دربارۀ اشعار سافو می گوید: «هنگامی که افلاطون، آن فیلسوف بزرگ و معلم ارسطو، درگذشت، کتابی از اشعار سافو بر بالین وی پیدا شد».
تفاوت سافو با سایر زنان یونانی هم عصرش
این بانو در علم و دانش بسیار برجسته بود، آنچنان که در شهری که او اقامت داشت مجسمۀ برنزی چهره اش ساخته شد و پیشکش او شد تا در مکانی بلند به پا داشته شود و همه به او افتخار کنند و برای همیشه او را به خاطر بسپارند. سافو در میان بزرگترین و مشهورترین شاعران جای دارد، و طبق گفتۀ بوکاچیو، در مقابل چنین عظمتی دیگر نه عزت و افتخار تاج پادشاهان و دیهیم اسقفان ارزشی دارد و نه تاجهای آراسته به برگ غار (برگ بو) و برگ درخت نخل. در آن زمان برگ بو، نشان افتخار و برگ نخل، نشان پیروزی بوده است.
می توان چیزهای بسیاری دربارۀ زنان دانا و فاضل بزرگ روایت کرد. برای مثال لئونتیوم زنی یونانی بود که همچون فیلسوفی بزرگ، به دلایلی منصفانه اما خطیر، جرأت کرد تا به تئوفراستوس (Theophrastus)، فیلسوف معاصر خویش که در آن روزگار بسیار مشهور بود، حمله کند و او را به نقد کشد. سافو نیز چنین زنی بود، کسی که از زنان هم عصرش بسیار فاضل تر و جلوتر بود و توانست به شهرتی دست یابد که تا آن زمان به دست آوردنش برای یک زن محال بود. در آن زمان نوع دیدگاه یونانیان باستان به زنها بیشتر به دلیل جذابیت جنسی آنان بود، نه به خاطر هوش و خردمندی و دانش آنها! اما سافو این قاعدۀ کهن را بر هم زد و جلوه ای تازه از زنان را به نمایش گذارد که رنگ و بوی وارستگی باطن را در کنار زیبایی ظاهر به همراه خود داشت. او زنی بود که حتی مردان بلند پایه و دانشمند نیز به دنبال هم کلامی اش بودند.
تأثیر طبقۀ اجتماعی بر میزان آزادی زنان یونانی
این پرسش که سافو برای چه نوع مخاطبانی شعر می سروده است، موضوع اصلی بحث محققان جدید است. کلاوس در اشعار خود می گوید که سافو در زمرۀ گروهی از زنانی که با هم دوست بودند و در جایی معین انجمن می کردند به شمار می رفت. برخی محققان باور دارند که آن گروه از زنان تحصیل کرده تشکیل شده بود و جوان ترها از زنانِ خوبِ تحصیل کردۀ بزرگتر، در زمینۀ شعر، موسیقی و موضوع های دیگر چیزها می آموختند و این رسم احتمالاً در لسبوس و نواحی دیگر یونان رایج بوده است. البته وضعیت سایر زنان در یونان باستان به این گونه نبوده است، در واقع زنان طبقه های عادی و فرودست جامعه از کمترین حقوق و آزادی برخوردار بودند. آنها بیشتر برای مقاصد جنسی شان و همچنین برای فرزند آوری مورد توجه مردان قرار می گرفتند و طبیعی است که در اینچنین شرایطی نمی توانستند تا استعدادهای درونی خود را کشف و شکوفا کنند. رفتار با زنان طبقه های پایین اجتماع، تقریباً مانند رفتار با بردگان بود. آنها در خانۀ شوهرانشان وظیفۀ رسیدگی به امور داخل خانه را داشتند و همچنین می بایست فرزند آوری کرده و نقش مادری را نیز به خوبی ایفا می کردند. اما زنان طبقات بالا و ثروتمند متفاوت بودند. این زنان به دلیل جایگاه اجتماعی خوب خود و همچنین آگاهی و خردمندی پدران و شوهرانشان، این شانس را داشتند که طعم آزاد زیستن را بچشند و همین آزادی موجب آن شد که رفته رفته گروه های زنانه شکل گیرند و زنان نیز در این گروه ها به تبادل نظر می پرداختد و از یکدیگر آموختنی های سودمند را می آموختند. بیشتر شعرهای سافو نیز در همین گردهمایی های زنانه سروده شده اند.
نمونه های شعر سافو
حال که به شرح سافو و شخصیت وی پرداختیم، لازم و شایسته است تا به شعر او بپردازیم. در زیر سه قطعه از اشعار وی که توسط «ژوزفین بالمر» ترجمه شده اند و نمونه ای از بهترین اشعار او هستند را می آوریم. این اشعار شمال قطعات ۲ و ۶۲ و ۱۰۶ می باشند. سافو در قطعۀ ۲، عشق را با شیوه ای خاص، قدرتمندانه و متعالی چنان نشان داده که بیشتر اشعار مردان یونانی را با آن نمی توان مقایسه کرد. قطعۀ ۶۲، بخشی از یک تصنیف شاد عروسی است، و قطعۀ ۱۰۶، دربارۀ شناخت سافو است. شاید برای نخستین بار در ادبیات مغرب زمین، کار یک هنرمند اعم از مرد یا زن، چنین او را جاودان ساخته است.
قطعۀ ۲:
«عشق دو بار مرا به لرزه انداخت، بال و پرم را زار و ناتوان کرد؛ تلخ و شیرین، موجودی بی دفاع در برابر تو یارای هیچ مقاومتی نیست!»
قطعۀ ۶۲:
«ای داماد نیکبخت! این است وصلتی که آرزو می کردی؛ این است عروسی که در خواب می دیدی. زیباعروس! نگریستن به تو لذت بخش است؛ چشم هایت چونان عسل است و عشق در صورت مهربانت موج می زند… آفرودیت (الهۀ عشق)، به تو بیش از همه تهنیت می گوید.»
قطعۀ ۱۰۶»
موسه ها (موزها، الهه گان الهام بخش هنرمندان)، به دوران حیاتم مرا خوشحال می کنند و چون از این جهان درگذرم، هرگز فراموش نمی شوم.»
مخاطبان محدود سافو و اشعارش
به نظر می رسد که اشعار سافو برای تعداد اندکی و به طور خاص نوشته و خوانده می شده است. برخی از محققان معتقدند که این دسته از بانوان (که سافو معمولاً در انجمن آنها شعر می سرود) گروهی مذهبی بودند که برای پرستش آفرودیت، الهه های عشق، موسه ها، گراکه ها و خدایان کوچک دیگری که آنها می پنداشتند به انسان خلاقیت و ظرافت عطا می کنند، گرد یکدیگر فراهم می آمدند. بر اساس این نگرش، اشعار سافو معمولاً برای اجرای بخشی از این آیین ها و تشریفات دینی برای خدایان، نوشته و خوانده می شد.
نکتۀ حائز اهمیت این است که سافو و دوستانش برای دیدار یکدیگر و شرکت در فعالیتهای اجتماعی و فرهنگی، از آزادی قابل توجهی برخوردار بودند. این نکته البته نشان می دهد که این بانوان به خانواده هایی از طبقات بالای جامعه تعلق داشتند که برده هایشان کم و بیش، کار زنان را انجام می دادند و به همین دلیل زنان این فرصت را می یافتند تا به کارهای دیگری دست زنند. افزون بر این، جامعۀ باستانی یونان، حداقل در شهر لسبوس، نسبت به برخی از فعالیت ها و روابط اجتماعی زنان روی خوش نشان می داد و آن را می پسندید. برخی اشعار سافو، اپیتالیمیا، یا تصنیف های عروسی است که ظاهراً در مراسم عروسی اجرا می شد؛ و برخی از خویشاوندان درجۀ اول زن، این اشعار را که احتمالاً برخی را خود سروده بودند، در مراسم می خواندند.
ازدواج سافو و چگونگی این مراسم در یونان
پیداست که سافو، صرف نظر از آنکه اشعارش را در عروسی ها می خوانده است یا نه، همچون دیگر زنان یونانی ازدواج کرده بود. دو واقعیت زندگی، یکی آنکه خانواده و جامعه بدون بچه نمی توانست ادامه یابد؛ و دیگر اینکه زنان این کودکان را می زاییدند، سبب گردید تا ازدواج به عنوان نهادی اجتماعی تلقی شود و زنان نقشی بنیادین در آن ایفا کنند.
بیشتر اطلاعاتی که دربارۀ ازدواج در دورۀ یونان باستان وجود دارد، دربارۀ ازدواج میان طبقات بالای جامعه است. در اوایل این دوره، یعنی پیشتر از آنکه دولت شهرهای متمرکز شکل گیرند، در بیشتر ازواج هایی که انجام می گرفت، عروس و داماد اهل جوامع مختلف بودند. این رسم که فرد با فردی بیرون از جامعۀ خود ازدواج می کرد، برون همسری نامیده می شد و ظاهراً این شیوۀ ازدواج وسیله ای بود تا طبقۀ اشراف بتوانند با خاندانهای مهم وصلت سیاسی کنند.
مبادلۀ اموال، بخشی مهم از مقدمات ازدواج در تمام طول تاریخ یونان به شمار می آمد. در دوران باستان، «هدنا» یا «ثروت عروس»، عنوان قسمت عمده ای از اموالی بود که داماد به پدر عروس تقدیم می کرد. رقابت برای به دست آوردن دختر یک مرد ثروتمند، با مبادلۀ هدایایی چشمگیر میان خواستگارها و پدر زن آینده آغاز می شد. مراسمی که طی آن سعی می شد روابط دوستانه ای بین دو طرف ایجاد شود. خواستگاران سپس به عنوان تقدیم اموالی به عروس، مبالغی را پیشنهاد و ارائه می کردند. همین که یکی از آنها پذیرفته می شد، به منزلۀ قبول قطعی ازدواج بود. اینگونه به نظر می رسد که زنان در همۀ مراحل ازدواج به نحوی دخالت داشتند؛ ولی تعجبی ندارد اگر گفته شود که تقریباً دربارۀ آیندۀ خود نمی توانستند چیزی بگویند. به طور قطع، ازدواج میان طبقات بالای مردم یونان باستان، نهادی به شمار می آمد که به جای ارتباط میان زن و مرد، میان داماد و پدر زن رابطه برقرار می کرد.
در مورد سافو شاعر زن زیبا نیز همین قدر می دانیم و مطمئنیم که او عشق را به شیوه های گوناگونی تجربه کرده است. وی مدتی عاشق و شیفتۀ برادر خویش بود، اما زمانی که برادرش با دختری مصری ازدواج کرد، دچار اندوه و سرخوردگی شدیدی شد و اشعار حزن انگیزی را نیز سرود. سافو به شاگردان خود که همگی از میان دختران زیبا، جوان و با استعداد برگزیده شده بودند، بسیار عشق می ورزید. البته به صورت دقیق مشخص نیست که این عشق ورزی، یک عشق معنوی نسبت به آنها بوده یا یک عشق جنسی! ولی از اشعار سافو چنین بر می آید که او دارای تمایلاتی همجنسگرایانه نسبت به شاگردانش بوده است.
منابع متن:
1. کتاب زنان یونان باستان، اثر دان ناردو (Don Nardo)، ترجمۀ لیلا رضایی، تهران: انتشارات ققنوس، ۱۳۸۸.
2. کتاب شهر زنان، نوشتۀ کریستین دو پیزان (Christine de Pisan)، ترجمۀ نوشین شاهنده، تهران: قصیده سرا: روشنگران و مطالعات زنان، ۱۳۸۵.