درباره زئوس خدای خدایان یونان
زئوس خداوندگار بادها تندر و باران های سودبخش و نابودگر به شما می رفت . زئوس بر بخش فوقانی هوا و چکاد کوهها مسکن داشت او را در مناطقی مانند lycaeus در آرکادیای یونان apesas در آرگولیس pelion در تسالی helicon در بئوسی pangaea در ترکیه می پرستیدند. با این مقاله از تاریخ ما همراه باشید تا درباره این خدای یونان باستان بیشتر بدانید.
بزرگترین پرستشگاه زئوس در دودونس شهری است که در ناحیه ی اپیروس قرار دارد معبد دیگر زئوس در بالای کوه لیسه در آرکادی بود سومین معبد زئوس در اولمپی بود که مجسمه ی زئوس در آن نصب شده بود .
در روزگار قدیم زئوس شخصیت اخلاقی داشت که همه ی صفات ایزدی را در خود گرد آورد او قادر مطلق بود و همه ی صفات را در خود گرد آورد بعد ها رومیان او را به عنوان ژوپیتر می پرستیدند او بزرگترین خدا و خدای خدایان است و همه ی خدایان جاودانی است.
هوس های زئوس غالبا بصورت عمل در می آید بسیاری از عشقبازی ها زئوس با زنان زیبا روی زمین از زمره ی همین هوس های فراوان خدای خدایان است.
زئوس در ابتدا خدای نور و آسمان بود ولی اندک اندک بصورت خدای خدایان در آمد هیچ چیز از چشم او پنهان نبود هیچ چیز نمی توانست برخلاف میل او باشد در این صورت زمین و ماه و به لرزه می افتاد با این حال زئوس خدایی عاقل محسوب می شد.
اوست که خوبی ها و بدی ها تندرستی ها و شادی ها و غم را به بشر می بخشد بدکاران را کیفر می دهد اما بیشتر دوست دارد پاداش دهد تا کیفر بسیاری از بدی ها و درد ها را از راه بشر دور می سازد ضعیفان و تنگدستان و فراریان و همه ی کسانی که دست ترحم به سوی او دراز می کنند مورد حمایت وی هستند نسبت به خانواده ازدواج دوستی مهمان نوارزی نظم اجتماعی توجه خاص دارد و او خدایا یونان محسوب می شود.
عشقبازی ها و ازدواج های زئوس
خدای خدایان به هیچ چیز به اندازه ی زن و عشق علاقه نداشت بدین جهت خدایی او با ماجراهای عاشقانه ی بسیار آمیخته بود زئوس چند زن رسمی گرفت که بغیر از هرا همگی را عوض کرد زن ثابت او هرا بود که رومیان و را یونون(ژونن)نامیدند.
این زن شریک مقام خدایی زئوس شد پیش از هرا زئوس چندین با ازدواج کرده بود اولین زنش میتیس (عقل)بود که هریزود شاعر بزرگ یونان اطلاعات او را از مجموع خدایان و آدمیان بیشتر می دانست اما چندتن از خدایان دیگر که به او حسادت می ورزیدند به زئوس کفتند که اگر از این زن صاحب فرزندای شوی چنان عاقل خواهند بود که پدر را از تخت خدایی پایین خواهند کشید.
زئوس هم ترسید و وقتی زنش بچه ای به دنیا آورد هر دو را با هم بلعید.
زئوس با الهه ی دیگری بنام تیمیس که دختر اورانوس بود را به زندی گرفت تیمیس که دختر اورانوس بود را به زنی گرفت تیمیس الهه نظم و قانون مادی و معنوی بود ولی عقل کل نداشت و زئوس از او نگران نبود بدین جهت زئوس از او صاحب چند فرزند به نامهای فصول ثوانین عدالت صلح و آرامش شب شد بعد از ازدواج زئوس با هرا زئوس او را طلاق داد اما تیمیس همچنان به عنوان مشاور خصوصی زئوس در کنار او قرار گرفت در ا ولمپ نیز همیشه از طرف خدایان مورد احترام بود.
زن دیگر زئوس همنوزین نام داشت که دختر یکی از تیتان های گذشته بود زئوس نه شب پیاپی در بستر این زن بود این زن موقع وضع حمل نه دختر زیبا بوجود آورد که آنها را موزها نامیدند و هر یک از این دختران الهه یکی از هنر های زیبا شد.
زن دیگر زئوس دمتر الهه ای بود که در شب زفاف حاضر به همبستری با زئوس نشد در نتیجه زئوس هم به خشم آمد و او را به زور تصرف کرد و از این زن فرزندی بنام پرسفونه بوجود آمد که ربع النوع تاریکی و مرگ بود.
اورینومه یکی از رب النوع های در یا نیز زن زئوس شد و از او سه دختر زیبا بوجود آورد که به جاذبه های سه گانه معروف شدند.
بعد از این زنها بود که باید زئوس با هرا که خواهر او و ملکه ی اولمپ بود ازدواج می کرد هرا و زئوس هر دو از کورونوس (جوهر هستی زاده شده بودند)هرا از طرف پدرش به دایه ای سپرده شد که در جزیره ی اوبه همت به بزرگ کردن او گماشت.
زئوس که شنید هرا از تمام ربع النوع های دیگر زیبا تر است به جزیره ی اوبه رفت او را دید و دزدانه عاشقش شد زئوس خود را در قالب فاخته ی سفیدی در آورد و چون زمستان بود وانمود کرد که از سرما بیحس شده است هرا به دیدن پرنده متاثر شد و او را به سینه اش فشرد تا گرمش کند آن وقت زئوس قیافه ی اصلی خود را باز کرده و خواست وی را در اغوشش بکشد.اما هرا پایداری کرد.زئوس نیز به او وعده ی زناشویی داد و چندی بعد با شرکت همه ی رب النوع های اولمپ مراسم زدواج آنها صورت گرفت.
از آن پس خدای خدایان زن دیگری نگرفت اما سلسله شیطنت ها و بازیگوشی های او که بسیار کسان را به دلیل حسادت هرا به سرنوشت های تلخ دچار کرد آغاز کرد.زئوس به رب النوع های کوچک و اصلی و فرعی اولمپ اکتفا نکرد و به سراغ زیبا رویان زمینی هم رفت.
یکی از زنهایی که مدتها در برابر تقاضاها و وعده های زئوس پایداری کرد تتیس بود پانزده سال زئوس در عشق او آه کشید و هر بار برای رام کردن و بدام انداختن او حقه ی تازه ای زد اما هیچ کدام از این حقه ها نگرفت در آخر حوصله ی زئوس سر رفت و تصمیم گرفت این زن زیبا و سرکش را با زور از آن خود بکند.اما در این وقت پرومته که از بند رسته بود رازی را که از دیر باز در دل داشت و فقط از او از آن آگاه بو به وی گفت همبستری او و تتیس پسری بدنیا خواهد آورد که او(زئوس) را از تخت خدایی پایین خواهد انداخت.زئوس ترسید و این زن را به حال خود گذاشت.
شکار دیگری زئوس استریا پری زیبای جنگل بود که دختر کئوس و فبه بود این پری اول از زیر بار تمنای زئوس خالی کرد و وقتی دید کار به جای باریک کشیده می شود خود را بصورت صدفی در آورد.و به دریای یونان افکند و در میان امواج تبدیل به جزیره ی متحرکی شد که یونانیان آن را دلوس نامیدند.
یک معشوقه ی دیگر زئوس مایا دختر اطلس ربه النوع محافظ زمین بد مایا یک دل نه صد دل عاشق زئوس شد و چون در همه جا در معرض مراقبت حسودانه ی هرا می دید از عاقبت کار بیم داشت از اولمپ کناره گرفت و به آرکادی رفت و بالای کو سیلن مسکن گرفت و در آنجا محرمانه با زئوس عشقبازی کند.
زاده ی این عشق هرمس(عطارد)بود که پیامبر خدایان شد.
خواهر مایا نیز اندکی بعد در حلقه ی عشق های زئوس قرار گرفت اسم این پری الکتر بود و فرزندی آورد که هارمونی( تناسب و هماهنگی )نام گرفت.سومین خواهر از این خواهران که تایگت نام داشت نیز از چشم چرانی زئوس در امان نبود اما با کمک ارتمیس الهه ی شکار توانست در برابر زئوس مقاومت کند.
ارتمیس او را به شکل غزالی زیبا در آورد و فقط وقتی وی را به شکل نخستین بازگرداند که زئوس او را فراموش کرده بود و با زیبا رویانی دیگر مشغول بود.بعضی نیز می گویند سومین خواهر تسلیم زئوس شد و فرزندی به نام لاسدمون پدید آور که حامی قسمت بزرگی از یونان بود.
زئوس اصلا به پریان جنگل و دریا علاقه ی خاصی نداشت پریان دختران زیبایی بودندکه مقامشان از آدمیزاد بالاتر بود و مقام نیمه خدایی داشتند و در جنگل ها و آب زندگی می کردند آواز می خواندند و عشق می ورزیدند.تنها پوشش آنان گیسوان زرین و پریشانی بود که گاه از فرط بلندی به زانوهایشان می رسید. این پریان مردم روی زمین را می دیدند و عشاق را در جنگلها راهنمایی می کردند و می کوشیدند تا هیجانهای دل دختران جوانی را که تازه با عشق و حوس آشنا شده بودند آرام کنند گاه آواز می خواندند و گاه می خندیدند گاهی نیز گلهای وحشی می چیدند و بر گیسوان خود آویزان می کردند.
و بسیار نیز می شد که به دام دیوان جنگل satyr می افتادند و ناچار تسلیم آنها می شدند اما عموما نا پیدا بودند و به چشم بشر دیده نمی شدند این پریان ادبیات و هنر های زیبای قدیم و جدید غرب پر از آنهاست.
زئوس نیز سخت طالب این پریان زیبا بود و به بسیاری از آنان با چشم خریداری می نگریست.به این جهت خیلی از آنها را بهر ترتیب که توانست از راه بدر برد و در حلقه ی معشوقه گان خویش در آورد دوتا از زیباترین این پریان اگیشن و انتیوب دختران رودخانه ازپوس بودند برای بدست آوردن اگشن زئوس بصورت عقابی در آمد و این پری را در پنجه ی خود گرفت و به جزیره ی اوینوپیا بر و در همانجا از او صاحب فرزندی بنام ائاکوئه شد.
که دانائه پسری بدنیا خواهد آورد که پدربزرگ را خواهد کشت.و او برای جلوگیری از این کار دختر و دایه اشرا در زیر برجی محبوس کرد تا وی با هیچ مردی نزدیک نشود.اما زئوس بصورت باران طلا از رخنه بام بدرون اطاق آمد و با دانائه در آمیخت و زاده ی این عشق پسری بنما پرسئوس شد که بعد بصورت نیمه خدایی در آمد.یونانیان باستان هخامنشیان را از اعقاب پرسئوس می دانستند و نام پارس و پارسی را از مشتقات نام این خدا می دانستند و بدین ترتیب نسبت پادشاهی هخامنشی را مستقیما به خدای خدایان می رساندند.
در ادبیات یونانی از خشایار شاه و داریوش به عنوان زاده ی زئوس نام برده شده است.
پدر بزرگ پرسئوس پس از تولد این کودک او و مادرش را در صندوقی در بسته نهاد و به دریا افکند این صندوقچه تا مدتی در آبها شناور بود تا به جزیره ی سریفوس رسید و ماهیگیری آن را از آب بیرون کشید و مادر و فرزند را نجات داد.
سمله یکی دیگر از معشوقه های زئوس بود هرا که از روابط عاشقانه ی شوهرش با این زن مطلع شده بود یک روز بصورت یک زن دهاتی در آمد ئ تزذ او رفت و به او تلقین کرد که از محبوبش بخواهد یک روز با تمام جلال و عظمت خدایی خود نزد او بیایید زئوس نیز که نتوانست زنش را از این هوس غیر منطقی باز دارد ناچار شد یک روز با تمام جلال خود و با ساعقه های آسمانی به دیدار او بیایید سمله نیز در برابر این همه درخشندگی و حرارت دوام نیاورد و خاکستر شد زئوس بچه ای را که وی در رحم داشت از خاکستر بدر آورد و تا هنگامی که باید زاده می شد در سینه ی خود نگهداری کرد این بچه بعدها دیونیزوس نام گرفت و یکی از مقتدر ترین خدایان شد.
عشقبازی زئوس و اروپا از این ماجرا بی درد سر تر گذشت اوروپا که دختر فینیکس پادشاه فینیقیه بود یک روز با دختران جوان و ندیمه ی خود مشغول گل چیدن بود نگاهش به قوچی افتاد که شاخهایی پر پیچ داشت و در میان گوسفندان رمه پدرش می چرید.
اروپا بی اختیار مجذوب جلال خاصی شد که در قیافه و نگاه این قوچ احساس کرد ولی خبر نداشت که این قوچ زئوس است که دل به عشق او داده و به این صورت در آمده است.
بی آنکه سو ظن برده باشد بدو نزدیک شد و شاخه هایش را نوازش کرد و گوچ نیز با ادب تمام در برابرش زانو زد دختر زیبا بازیکنان پر پشت حیوان سوار شد تا شاخه گلی که در دستش بود را به شاخ حیوان گره بزند اما به محض این که سوار شد قوچ از جای پرید و خود را به میان امواج افکند و دوشیزه زیبا را به ساحل جنوبی جزیره ی کرت برد هنوز این نقطه را به سیاحان به عنوان نخستین محل عشقبازی زئوس و اروپا نشان می دهند.
درخت چناری که بر این نقطه سایه افکده بود در تمام فصول سال تازه می ماند زیرا شاهد عشبازی زئوس و اروپا بود حاصل این عشق سه پسر بود که بعدها پادشاه کرت که شوهر اروپا شد آنها را به فرزندی قبول کرد.
دامنه ی هوس های زئوس به اینجا محدود نمی شد زیرا با اینکه خودش خدای خانواده و ازدواج بود بکرات نظر به زنان شوهر دار میی افکند و آنها را از راه به در می برد.معروف ترین ماجرای عشق او نسبت به زنان شوهر دار ماجرای عشق زئوس نسبت به لدا بود که در طول قرن ها موضوع افسانه های فراوان و منبع الهام بسیاری از شاهکارهای ادب و نقاشی و مجسمه سازی قرار گرفت و بصورت ضرب المثل در آمد لدا زن تیندار بود و زیبائی فوق العالده داشت که شهرت آن در سرزمین یونان پیچیده بود یکروز غروب هنگامی که وی در استخر شنا می کرد قوی سپیدی به او نزدیک شد که سپیدی و درخشندگی بسیاری داشت قوی مدتی در کنار او ایستاد و با وی بازی کرد و با نوکش سراپایش را بوسید و نوازش کرد.همان شب لدا با شوهرش به بستر رفت و صاحل دو پسر دو دختر شد که یک دختر و یک پسر((هلن پلوکس))فرزندان زئوس قوی و یک پسر و یک دختر((کاستور-کلیتمنستر))فرزندان شوهرش بودند.
برای عشقبازی با الکمن زوجه آمفیتریون پادشاه تب زئوس دست به حیله زد زیرا می دانست که این زن پاکدامن و عفیف است و جز شوهرش تسلیم هیچکس حتی زئوس نخواهد شد.یک روز که آمفتریون برای چندساعت از خانه بیرون رفت زئوس خود را کاملا به شکل و قیافه ی او در آورد و بیخبر از در به درون رفت.الکمن از دیدار ناگهانی شوهرش خوشحال شد و چون احساس کرد که از وی تقاضای هم آغوشی دارد خویش را تسلیم شوهر کرد.
چند ساعت بعد الکمن به خانه آمد و از همسرش تقاضای هم آغوشی کرد اما تعجب کرد که دید زنش برخلاف همیشه از خود در بستر عشق حرارتی نشان نمی دهد الکمن نیز متعجب شد که شوهرش با وجود هم آغوشی آتشین و پر حرارت چند ساعت پیش دوباره به حوس آمده است.بلاخره غیبگویی این راز نهفته را برای آنها فاش ساخت و راز این معما حل شد.
از این عشق یکشنبه ود پسر توام بدنیا آمدند که یکی((هراکلس))هرکول فرزند زئوس ایفیکلس فرزند آمفیتریون
نکته ی جالب این است که شهرهای بزرگ و کوچک یونان تحت سرپرستی نیمه خدایی بود که یکی از فرزندان مشروع یا نامشروع زئوس بود.
همچنین زئوس از پلوتو پری دریا صاحب فرزندی به نام تانتال شد از دو پری جنگل و دریا به نامهای آناگریه و هنریون دو پسر پیدا شد که یکی شهر اولن و دیگری شهر اولید را بنیان نهادند.
دختر زیبایی که نوه ی زئوس بود مورد علاقه ی پدر بزرگ قرار گرفت زئوس این دختر را که الا نام داشت برای خلاصی از شر حسادت هرا به زیر زمین برد و چندین شب را با او گذراند و در نتیجه عشق او تیتیوس پهلوان کوه پیکر بدنیا آمد.
اندکی بعد زئوس با نه ئه را ازدواج کرد و از این ازدواج آگله عروف بدنیا آمد که از قهرمانان بزرگ اساطیری یونان است.
یکبار نیز وی عاشق پروتوگنی زن لوکر شد که پسر زئوس بود که این همان پسری بود که یک پری جنگل از پریان ندیمه ی دخترش قبل از مرگ برای او آورده بود زئوس این زن زیبا را که عروس خودش به شمار میرفت از شوهرش ربوده و از او صاحب پسری بنام اوپونس شد سپس عاشق خواهر این زن شد که یتیا نام داشت زئوس در همان شبی که از بستر عشق او باز می گشت یک پری زیبای جنگل بنام نیتا در راه دید و بصورت کبوتر سپیدی در آمد و بنزد او رفت و بقیه ی شب را نیز با او گذراند.
یکی دیگر از معشوقه های زئوس تالی دختر هفائیستوس خدای مقتدر صنعت بود و هفائیستوس از خدایانی بود که کوه اولمپ را ترک گفته تا مجبور به اطاعت کورکورانه از زئوس نباشد و غالبا نیز در برابر زئوس گردنکشی می کرد با این وصف دختر او را نیز از راه به در برد و هفائیستوس از زئوس صاحب نوه ای بنام پالیک شد یکی از معشوقه های دیگر زئوس تمبریس بود که پان خدای معروف جنگل ها و بستانها در ادبیات مغرب مقامی ارجمند دارد. از او بدنیا آمد.
معشوقه ی دیگر زئوس که بکرات در داستان ها از وی نام برده می شد دیا زن زیبایی است که شوهری بنام هیکسون داشت و زئوس برای فریفتن وی بصورت اسبی در آمد و اورا که به اسب سواری عاد داشت بر پشت خود نشاند و وی را به جنگل برد و از وی صاحب فرزندی به نام پیرتیوس شد.
کارمه زن زیبای جزیره ی کرت که مردم از جزایر و کشور های دوردست برای دیدنش به کرت می آمدند به خوابگاه زئوس رته یافت و ربه النوع جزیره کرت را به نام بریتومارتیش را بوجود آورد السه که بعدها بدست زئوس به آسمانها رفت و بصورت ستاره ای در آمد فرزندی بنام اتیمینوس را به زئوس ارمغان داد.
زایش و کودکی زئوس
کورونوس هر یک از فرزندانش را به محض بدنیا آمدن می بلعید چون بنا به پیشگویی می ترسید که فرزندانش جای او را بگیرند یا با بردران بزرگترش تیتان ها هم پیمان شوند.
رئا همسر کورونوس غرقه در اندوهی بی کران شد نومیدانه از خود پرسید که چرا باید همه فرزندانش ناپدید گردند.چون زمان بدنیا آمدن زئوس فرا رسید از والدین خود کورونوس و گایا خواست تا به او کمک کنند که فرندش را نجات دهند سپس به توصیه ی آنها به کرت رفت و در غاری عمیق در جنگل انبوه کوه اژوم فرزندش را به دنیا آورد گایا نیز فرزند را گرفت و پرستاری اش را به عهده گرفت و رئا سنگ بزرگی به قنداق پیچید و به جای نوزاد به کرونوس داد و کرونوس زود باور آن را به جای نوزاد بلعید.
گایا نوه اش را به کوه ایدا(در جاهایی کوه دیکت ذکر می شود)برد و به دست پریان آدراستیا و دختران ملیسئوس شهریار کرت سپرد.دو پری گرد ایزد نوباوه آمدند و او را در زیر بال خود گرفتند و در گهواره ای نهادند.آدراستیا برای سرگرم کردن او توپی متشکل از حلقه ی طلا را به او بخشید برای آنکه کورونوس صدای گریه ی بچه را نشنود پیرامون گهواره رقص تند و جنگجویانه ای اجرا می کردند و با شمشیر های خو بر سپر مفرغی می کوبیدند
اینگونه بود که زئوس از شقاوت پدر نجات یافت و در جنگل های ایدا بزرگ شد
در برخی از افسانه ها آمده است که آمالتیا همسر ملیسئوس بود که به زئوس شیر می داد.دیگران نیز او را پری می دانستند که تنها زئوس را در کودکی پرورانده است و می گفتند که زئوس از خوراک بهشتی و شیره ای که یک عقاب و کبوترها می آوردند تغذیه می کرد.
انتقام زئوس از پدر
پیشگویی که گفته شده بود زئوس روزی پدر خود را مغلوب کرده بود کاملا بر حق بود.زئوس جوان فکر انتقام پدر را در سر می پروراند.آپولودروس آورده که زئوس متیس دختر اقیانوس را به یاری طلبیت متیس به کورونوس قطره ای داد که با خوردن آن ینگ و فرزندان ایزدی خود را که بعلیده بود بالا آورد و مغلوب زئوس گشت و از آسمان به ژرفای کیهان فرو افتاد و در منطقه ای زیر زمین و زیر دریای سترون به زنجیری شد.
هومر می گوید که کورونوس به زیر زمین فرستاده شد تا به خوشی بزید یا در سرزمین دور دست تول در خوابی اسرار آمیز غوطه ور گردید.زئوس برای گوه پیروزی خویش سنگ عظیمی که کورونوس از کوهستان ایزدی پیتو کنده بود در دامنه ی پارناس نهاد.
شورش تیتان ها
با پیروزی زئوس بر کورونوس دوره ی جدیدی در المپ آغاز گردیده بود.تیتان ها به جز اقیانوس به ایزدان جدید رشک می ورزیدند و می خواستند قلمرویی که از دست داده بودند را بدست بیاورند جنگ وحشتناکی در گرفت تیتان ها از مقر های خود در کوه اتریس نبردهای خشم آلودی در المپ آغاز کردند جنگ ده سال نتیجه ای نداشت.زئوس به تارتاروس فرود آمد که کامپه ی غول نگهبانش بود. و هکتون کری ها و سیکلوپ ها در آنجا زندانی بودند زئوس آنها را آزاد کرد و هم پیمان خویش ساخت سیکلوپ ها آذرخش را بدو بخشیدند وهکتون ها سلاح های شکست ناپذیر خود را به او سپردند.آنان با استفاده از سلاح های غول آسا و پاره سنگ ها بزرگ به تیتان ها یورش بردند.
زئوس نیز وارد معرکه شد و بر فراز آسمانها و المپ تندر و آذرخش ایجاد کرد.و با دستهایش تیری پس از تیر دیگر پرتاب کردزمین بارور سوخت و نازا گشت جنگلهای پهناور آتش گرفتند رودها و اقیانوس ها به جوش آمدند.گرادگرد تیتان ها را دود خفه کننده ای و هوا گداخته فرا گرفت.چهره های آنها در جرقه های آذرخش سوخت.
تیتان ها علیرغم شهامتشان شکست خوردند به زنجیر افکنده شدند در ژرفای مغاک زمیندر افتادند و فاصله شان از سطح زمین به اندازه مسافت آسمان تا زمین بود.به فرمان زئوس در میان سایه های نفود نا پذیر و بخار آلود در منتها الیه جهان مدفون شددند.
نبرد با غولها
هنوز شعله های جنگ بر علیه تیتان ها شلعله ور بود که نبرد دیگری در گرفت این بار غولها شوریده بودند.آنها از خون اندام بریده ی اورانوس جهیده بودند این فرزندان اورانوس پاهای مار گونه داشتند و پنجه باهایشان به شکل سر کژدم بود.
هنگامی که آنها از اعماق زمین فلگرا واقع در جزیره ی فالن فراز آمدند.سلاحی درخشان و نیزه ها غول آسا در دست داشند.
رهبران غول های پورفیریون و آلکینوس بودند آنها بی درنگ در المپ جنگیدند و لشگر های جلگهی فلگر را از سوی باختر اشغال کردند.جزیره ها رودها کوهها همه را بر آنان گشودند کلودیان آورده است هنگامی که یکی از آنها با دست نیرو مندش کوه اثتای تسالی را در هوا تکان می داد دیگری چکادهای کوه پانگائیا را با دست نیرومندش موازنه کرد.یکی خود را با یخ کوه آتوس زیناوند می کرد دیگری کوه اسا را گرفته و بلند می کرد در حالی که غول دیگر کوه رودوپ را ذر هم می شکست نعره های وحشتناک از هر طرف به گوش می رسید.
غولان برای رسیدن به بلندی های المپ کوهای اطراف را یکی یکی روی هم نهادند از جمله کوه اسا را روی پلیون را روی هم گذاشتند اما خدایان بدور زئوس حلقه زدند و در برابر مهاجمان ایستادند به جز دمتر آپولن بر افیالیت ضربه زد کلی تیوس زیر ضربات هکاته یا هفائستوس قرار گرفت ارس پلوروس و میماس را با شمشیر خود قطعه قطعه کرد.پوزئیدن نیز پولیبوت ها را در دریا تعقیب کرد و در جزیره ی نیسیرئس را به چنگ و همه ی آنها را در آنجا مدفون کرد.
برطبق پیشگویی ها فرزندان گایا تنها با ضربات یک موجود میرا از بین خواهند رفت و آن موجود کسی نبود جز هرکول هنگامی که دیونیزوس به رائتوس ضربه می زد هرکول نیز با آکلیونوس می جنگید نخست غول پایدار بود و ضربه می زد آتنا به هرکول نشنان داد هنگامی که که آلکینوس بر خاک زادگاه خود می ایستد روئین تن می شودآنگاه هرکول غول را در دست گرفت و از قلمرو فالن دور افکند و او را کشت.پریفریون خواست از برادرش انتقام بگیرد ام زئوس به او الهام کرد آرزوی هرا را بر آورده کنذ وقای غول هرا را تعقیب می کرد هرکولس تیری بطرف او پرتاب کرد و آن را تکه تکه کرد.پالاس و انسلادوس نیز تلاش کردند که به آتنا بجنگند آتنا از پوست پالاس سپری ساخت و انسلادوس را در اعماق جزیره ی سیسیل مدفون کرد حتی امروز که غول تکان می خورد جزیره به لرزه می افتد.
تیفوئوس
گایا نتوانست پس از شکست فرزندانش بی کار شود بر ضد زئوس قیام کرد. و واپسین غول را به نام تیفوئوس که در تارتاروس زاده شده بود برضد زئوس شوراند تیفوئوس موجودی وحشی بود که دستها و پاهایش پیوسته در حال جنبش بود و از شانه هایش صد اژدها ترسناک می جهید که هریک زبان سیاهی مثل روبین داشتند و با چشمهایی که از آن آتش می بارید.
از تهی گاهش تعداد زیادی افعی بیرون می آمد بدنش پوشیده از پر بود از سر و گونه هایش موهای زبر روییده بودقدش از بلندترین کوها بلند تر بود خدایان با دیدن او به مصر فرار کردند تنها زئوس در برابر او ایستادگی کرد اما در میان دهها هزار مار چنبر زده در دست ها تیفئوس گرفتار شد تیفئوس دست ها و پاهای زئوس را برید و در مغاک کش ذر سیلی سیت زندانی کرد زئوس بدست هرمس رهایی یافت و از نو نبرد کرد زئوس با صاعقه های پی در پی بر چهره ی تیفوئوس زد و او را به سیسل گریزاند و در آنجا بدست آتشفشان آتنا طعه قطعه گشت.
شکست تیفئوس اقتدار پر دوام و نهایی زئوس را تضمین کرد و از آن به بعد زئوس دشمن نهایی نداشت و در میان ایزدان المپ فرمانروایی انسان و خدایان را یافت.
منبع : کتاب افسانه خدایان نوشته ی زنده یاد شجاع الدین شفا و کتاب اساطیر یونان از انتشارات کاروان
ashtebah mikonede
با سلام و تشکر فراوان به خاطر مطالب جالبتان امیدوارم مطالب قابل استناد باشد. از بس در سایتهای مختلف مطالب الکی و مزخرف نوشته اند که واقعا خسته شده ام دلم می خواهد جایی باشد که ادم بتواند اطلاعات واقعا موثق به دست بیاورد . از شما باز هم ممنونم.
ممنون عالی بود
من شدیدا به زئوس اعتقاد دارم و اونو خدای خودم میدونم.ممنونم
واقعا حق داری زئوس رو بپرستی چون خدا بهت عقل نداده باید ی جوری تلافی کنی بالاخره?
دوست عزیز منم اعتقاد ندارم اما دلیل نمیشه توهین کنم. هر کسی بنا به هر دلیلی چیزیو باور داشته باشه به خودش مربوطه. شما اگه هدفتون راهنمایی طرف باشه مشکلی نیست اما وقتی توهین میکنید شخصیت خودتون رو زیر سوال میبرید. میگن بفرما کسی که میگه خدای من واقعیه و انقدر با اطمینان از خداش و دینش میگه هنوز حتی آداب اولیه ی حرف زدنو درست بلد نیست…!
اون خدا نیست، خدای واقعی خدای جهان اسلامه
سلام دلیلی برای اثبات این حرفاتون دارین ؟
منبع کتاب افسانه خدایان بود ….بعد شما میپرستی زئوس …
همه خرافات و چرت و پرت
زوس بسیار قدرتمند است و در حال پرواز معلق در هوا او قدرتش از هر الهه ای بیشتر است ۳ برابر .ایول به زوس.
باحال بود جالبه تمدن خیلی جالبی دارن خوشم اومد
چجور خدائیه ؟ فقط شَهوَت بود و بَس 😑☹
همش دنبالِ زن و هَوَس بازیهاش بوده . اگه همچین موجودی خدا باشه ؛ چه انتظاری از بنده هاش یا بچه هاش میشه داشت . چه خداهای خطاکار و شهوت پرستی داشتن یونانیها .
خطاکار!!!!!؟؟؟؟
نباید از یاد برد که در «فرهنگ» یونانی داشتند معشوقه هیچ خطایی نبود همانطور که در فرهنگ ایران داشتن حرمسرا خطا نبود
این ها خدا نبودند و فقط موجودات فضایی بودند که با انسان ها امیزش کردند و بر روی زمین زندگی می کردند و قدرت هایی داشتند که علم اون زمان نمی دانستند چیه و به خدایی قبولشان می کردند مردم. مستند بیگانگان باستان رو بخونید متوجه میشید. برای اطلاعات بیشتر به تلگرام من بیاید. id: fh_gary
خدا پیامبران اسلام هم هفتااد تا زن داشتند
من نسلها را آفریدم و ارواح شما بشریت را تکثیر کردم اگر نمیکردم تو وجود نداشتی ،
چرا بعضی از دارن نظرات چرت و پرت میزارن
اصلا کسی نگفت که زئوس واقعیه
منشا اینا کتاب های ایلیاد و ادیسه است و خیلی هم جذابه و در واقع افسانه است
یعنی واقعا فکر نی کنید خود هومر هم به زئوس اعتقاد داشته
ولش
من ایلیاد و ادیسه رو کانل خوندم و شخصیت زئوس و پرومتئوس و هیدس واقعا شخصیت های جذابی هستند مرسی از مقاله واقعا عالی بود
اینا همش مزخرفه ، ما الله خودمونو داریم ، از غیر خدایان مثل زئوس متنفرم ، اگر میلیاردها هم شکنجه بشم ، باز هم دین اسلاممو میپذیرم ، من از شما تعجب میکنم که مطالب کفر هم مزارید.
بیخیال اسلام فلسه زیبایی داره درکش کنی دیوانه عالم میشی🤟
زئوس توست کی مرد
آیا توسط کریتوس یا این داستان از خود دراوردگی هست ؟
افسانه هستش( وجود خارجی نداره)
طبق افسانه ها قادر مطلق هستش و نمرده و حکومتش پابرجاست
کریتیوس و بازی خدای جنگ هیچ سندیتی نداره حتی تو افسانه ها)
طبق روایتهای خودشون کرونوس پدر خودش رو میکشه و حاکم میشه و بعدش بچش زئوس پدرش یعنی کرونوس رو میکشه و المپ رو دایر میکنه و تا ابد سایش مستدامه و هیچ پسری علیهش قیام نمیکنه)
زئوس واقیعت چی داره اگه واقیعت داشت پس چرا همه دنیا دیگه به خدا پی بااین چرت وپرت نمیتونی گمراه کنی چطوری مثلا با این مزخرفات گول میخورید از نظر شما داریم که مثلا ۱۲ خدا تواین دنیا باشه یکی ماله اب یکی ماله اسمون یکی تاریکی اصلا این دروغ اینا چرا باور میکنید خدا فقط یه دونست خدا حضرت محمد داره دروغ میگه
زئوس اگه خداست پس چرا مرده😐😂
نفهمیدم چطور مرده آخر
یا اگ نامیرا بوده چرا و چطو مرده پ
پس بگو وضع مردم انقدر خرابه خدایان که این باشند دیگه باید آدما اون باشند وای دارم می ترسم چکار کنم منم یک الهه هی کنترلم می کنه گناهان مردم را میاره رو ذهنم رابطه منو با پدرم قطع کرده چند نفر از خط تلفن و روبرو خود را به صدای بابا و شکل بابا در می آورند راز خود را می گویند و می روند و اونا بدن های بابا بودند که پدر بدن های دیگرم بودند یکیشون رخترش النگو می خواسته با یک خواننده سر شناس ایران دوست شده بوده اون بدنم بعد دختره محرمیتی با پسر داشته خودش نمی دونسته که این داداشش یا عموش بوده پدره وقتی فهمیده گوش تا گوش سرش را بریده و من فهمیدم چند بدن داشتم من اصلا اون نبودم تو خانه قبل فکر می کردم یک مرد عاشق منه یک مرد جوان که الهه و آدم نیست قبل از اومدن داشت رو ذهنم منو وسوسه می کرد و تو راه هی به من چیزهایی گفت و اما همون مرد بود که تو ذهن منه رفته بودم عابر بانک گویا این فکر کرده بود پول دارم اما عابر بانک پول نداد حقوق نداده بودند اومدم تو خونه هول داد اومد تو که خفه ام کنه جیغ زدمهمسایه روبرو اومد بیرون سرش داد زد فرار کرد وگرنه منو کشته بود اما چرا دیگه می خواست ازم دزدی کنه از اون روز مریضمبعد شماره تلفن گذاشته بود پشت در . اما من شک ندارم اون یک بار تو همان خانه یک بدن منو کشته و برادر بک بدنم هم بوده تو اون خانه یک آهنگ گوش دادم که گفته خودم کشتمت تو همین خونه کشتمت و من فهمیدم یک بونمن که بسیار از من خوش تیپ تر بوده داداشش عاشقش بودع هرگز هم بهش نگفته عاشقتم فقط باهاش دعوا می کرده که تو خانه لباس خواب نپوش اما خواهرش انقدر احمق بوده نمی دونسته اصلا لباس خواب نپوش یعنی چی و منظور برادرش این بوده که تحریک میشم من با این بدنم از ۲۰ سالگی به اون طرف حتی آستین سه ربع و دامن بلند بدون جوراب همپیش محارم خود نپوشیدم یک بار که پوشیده بوده تو همان خانه بهش چند چاقو زده و در را قفل کرده رفته تا خونش بیاد بمیره و داداشش یکم شبیه داداش من اما خیلی زشت تر و شباهت زیادی به شیر داشته و خیلی بدن داشتم و اون الهه بسیار رو ذهن من حرف می زنه گاهی فیلمتجاوز مردم را برام می فرسته گناهان فامیل دور و نزدیک مردم غریبه و … را برام میگه نیت برخی ها را برام میگه و حتی به ندرت گاهی بهم می گه گناه کن . و گاهی نیت افراد را برام میگه گاهی دیر میگه که کار از کار گذشته گاهی آنلاین میگه کاری می کنه ۵ ساعت تاکسی گیرم نیاد یک بدنم فامیل سفیر روسیه بوده باور کنید این بدنم نبوده از من بزرگتر بوده هم اسم منم بوده رفتم دوبار تهران تاکسی گیرم نیومده و دوبارش فامیل سفیر روسیه منو سوار کرده خیلی حرف تو تهران تاکسی تکراری سوارت کنه و تاکسط اصلا گیر نیاد تا اون مشترک مورد نظر خودش را برسونه گاعی در من میل شدید به گناه ایجاد می کنه که می دونم میل کاذبی و حتی میگه گناه کن مثلا میگه فلانیگناه می کنه او را تهدید کن که بترسه میگم اگه منو کشت چی می گه هیچ غلطی نمی تونه بکنه میگم به پلیس بگم میگه نه چون او را الهه ها تحریک کردند خاطرات بسیار ریز انگیزه فامیل دورترین خاطرات که اصلا بسیار کور بودند را با انگیزه فامیل یاد من میاره اول فکر کردم اختراع حالا فهمیدم خدایان بوده یا الهه و خیلی داستان ها ارشد روانشناسی می خوندم انقدر توهم توهم کردند تا خودم توهمی زدم که کسی نزده . اصلا سابقه توهم نداشتم گاهی گناهان خیلی ناب و دست اول بهم یاد میده میگه اگه شوهر کردی اینجوری کن که به عقل جن قد نمیده. حقم را خوردند از کار تعلیقم با اینکه حق با منه حقم را نمی دهند یک حقوق اندازه یک آبدارچی بهم می دهند با مدرک بالا اونم در حد یک آبدارچی تازه کار روز مزد. جنایات برخی افراد را یادممیده فهمیدم پدره چند بار فوت شده به خدا قسم بدن های دیگرش که در عالم های دیگه هستند میاد با من حرف می زنه بابا مهربونه میاد تو صورت بابا شب جمعه با من یکم حرف می زنه رابطه منو با پدره قطع می کنه حرف می زنه و میره بهم میگه خدا می گه آدما اگه صدبار برگردند به دنیا باز اون کارهای خود را انجام می دهند انقدر اون دنیا آدما به خدا می گویند خدایا ما را برگردون تا کار نیکو کنیم اما خدا می گه هر بار بیایید کار بد خود را باز می کنید . حتی چند بدنم با پدره رفته بوده پدره پیش یک بدنم تو عالم موازی تو همان خانه بسیار مهربان بوده نداشته اما مهربان ورشکست و باکلاس بوده نداشته چیزی بخره شب جمعه می رفته صبح تا شب قبرستان می ایستاده که خوراکی بگیرند جلوش یک کیسه پر تا شب می آورده یکم از اینا قشنگ ترم بوده تو دلشمی گفته خدایا این بچه چرا یک بار تشکر نمی کنه بگه بابا دستت درد نکنه تا یک هفته بدون کار خلاف و دزدی خوراکی داشتند از خیرات شب جمعه انگار خدا دیده بچه بدی قدردان نیست تو عالم ها اونا را جدا کرده. به خدا راستمیگم این که نیست الان شارژ باتری گوشیم تمام میشه وگرنه همش را می گفتم
فقط بازی خدای جنگ باحاله ک کریتوس میادو زئوس ک بهش خیانت کرده رو به مبارزه میطلبه من عاشق شخصیت کریتوسم بازی خدای جنگ شاهکاربود بخصوص خدای جنگ ۲
سلام زءوس چه خدای مزخرفی تصور شده به صغیر کبیر رحم نمی کرد خواندن داستان افسانه وارش اعصاب خورد کنه که به زنان متعهد پاکدامن تعرض می کرده
سلام
از گردن من یک استخوان کوچک همچون بال روئیده است، حال بگوئید انسان از چیست؟ میگن شهربانو هخامنشی بود و هخامنشیان از زئوس هستند، آیا زئوس همان گرگ ماده ترک است؟ چون ز همان از و او همان زوزه گرگ ماده است، یا فرشته ای مقرب مانند جبرئیل است؟ یا اولاد آدم و حوا با میمون ها رابطه جنسی داشته اند و ما به وجود آمده ایم!
با تشکر
مهرداد آقائی
بالاخره پدرم بال ندارد اما من یک بال کوچک گردنی دارم پس معلوم نیست کار زئوس یا جبرئیل است؟