ناتورام وابسته به یک حزب هندوی افراطی و اعتقاد داشت مماشات گاندی و دولت جواهر لعل نهرو، در این زمینه، ضربهای مهلک به هندوستان وارد کردهاست
روز ۳۰ ژانویه سال ۱۹۴۸ (۹ بهمن ۱۳۲۶)، جمعیت زیادی پشت مجتمع مسکونی «بیرا» جایی در مرکز دهلینو ایستاده بودند تا رهبر نهضت استقلال هند را ببینند. مهاتما گاندی در حالی که برای راه رفتن محتاج کمک بود، از خانه خارج شد و سیل علاقهمندان به سمت او حرکت کرد.
گاندی آرام گام بر میداشت و جمعیت راه را برای او باز میکرد. صدای «ناماسته»، پیاپی به گوش میرسید؛ این ادای احترام مخصوص هندیها برای افراد بزرگ بود. گاندی با سر به احساسات مردم پاسخ میداد؛ اما ناگهان جوانی صفوف جمعیت را شکافت و برابر او قرار گرفت؛ کف دو دستش را به هم چسباند و آنها را بالا آورد؛ گاندی دستانش را از روی دوش همراهانش برداشت تا به احترام جوان پاسخ گوید که ناگهان، صدای شلیک سه گلوله، سکوتی مرگبار را بر «بیرا» حاکم کرد.
«ناتورام وینایاک گودسه»، همان جوانی که مقابل گاندی قرار گرفته بود، با اسلحه «بِرِتا. ام.۱۹۳۴» قلب رهبر استقلال هندوستان را هدف گرفته بود. لحظاتی بعد، گاندی درگذشت؛ اتفاقی غیرمنتظره برای تمام دنیا.
بر خلاف آنچه شهرت پیدا کردهاست، ناتورام در همان لحظات اول کشته نشد؛ او را بازداشت و محاکمه کردند. اعترافات او، هرچند که به طور گسترده سانسور شد و در اختیار همگان قرار نگرفت، اما نشان دهنده شدت گرفتن تفکری در هندوستان بود که با خواستههای گاندی تفاوتی اساسی داشت؛ تفکری که بر هندوگرایی افراطی متمرکز بود و ترور را به عنوان ابزاری برای رسیدن به هدف تجویز میکرد.
ناتورام وابسته به یک حزب هندوی افراطی، موسوم به «ماهاسباها» بود که جدایی پاکستان از هند را خیانتی بزرگ میدانست و اعتقاد داشت مماشات گاندی و دولت جواهر لعل نهرو، در این زمینه، ضربهای مهلک به هندوستان وارد کردهاست.
ناتورام در دادگاهی که یک سال بعد برگزار شد، گفت: «با خود میاندیشیدم و میدیدم که اگر گاندی را بکشم، سراسر تباه خواهم شد، تنها انتظاری که میتوانم از هموطنان خودم داشتهباشم، نفرت و بیزاری است، نه فقط زندگی که عزت و آبرویم از دست خواهد رفت.
در عین حال، احساس میکردم که بدون گاندی، سیاست هندوستان مطمئناً به مسیر بهتری خواهد رفت، توان تلافی کردن پیدا میکند و به اتکای نیروهای مسلحش، پرتوان خواهد شد. آینده من تباه میشود، اما ملت ما از تعَدّیات پاکستان در امان خواهد ماند.» او را در ۲۴ آبان ۱۳۲۸، اعدام کردند.
آیا واقعاً پاکستان برای هند یک خطر بالقوه بود؟ واقعیتها این را نشان نمیدهد؛ مسلمانان هرگز به دنبال ایجاد یک حزب افراطی نبودند؛ درگیریهایی که میان آنها و هندوها روی میداد، کاملاً شخصی و بر اثر تصمیمهای انفرادی بود؛ اما گروهی از هندوها این طور عمل نمیکردند؛ آنها به صورت کاملاً سازمانیافته به دنبال خواستههایشان بودند.
در منظر آن ها، باید مسلمانان، همچون «دالیتها»، طبقهای که هندوها آنها را به عنوان «نجسها» میشناختند، از جایگاههای اجتماعی و سیاسی ممتاز، محروم میماندند.
اما این رویکرد به هیچ وجه مورد قبول گاندی که تعداد معتنابهی از یاران او را مسلمانان تشکیل میدادند، نبود. هندوهای افراطی میدانستند که تا گاندی زنده است، قادر نخواهند بود موجی به ظاهر ناسیونالیستی، اما در باطن کاملا مذهبی و افراطگرایانه را علیه مسلمانان به راه بیندازند؛ بنابراین، مهاتما گاندی باید حذف میشد.
این کار را یک گروه هشت نفره از جوانان وابسته به حزب افراطی هندوها برعهده گرفتند: «شانکار کیستایا»، «گوپال گودسه»، «مادانلال پاهوا»، «رامپچاندرا بادجه»، «نارایان آپته»، «دینایاک ساوارکار»، «ویشو کارکاره» و «ناتورام گودسه»؛ نفر آخر قرار بود گلوله را به سینه گاندی شلیک کند و کار او را بسازد؛ عملیاتی که به انجام رسید.
حساسیتی که سابقه نداشت
حساسیت نسبت به مسلمانان در این حد و اندازه، تا پیش از استقلال پاکستان وجود نداشت؛ اما هندیها واجد صفتی بودند که انگلیسیها با وقوف بر آن، ۲۰۰ سال اختیاردار هندوستان شدند؛ هندیها به سرعت جوش میآوردند، خشمگین میشدند و به جان یکدیگر میافتادند. برانگیختن هندیها علیه یکدیگر، کاری بود که انگلیسیها در انجام آن مهارت بسیار داشتند: «divide and conquer»، تفرقه بینداز و حکومت کن! موجی که این مسئله ایجاد میکرد، فوراً فراگیر میشد. با استقلال هندوستان، بریتانیاییها از شبه قاره رفتند، اما اخلاق هندیها تغییر نکرد.
ملت آرامی که با پیشوایی گاندی، استعمارگران را بیرون رانده بود، باز هم میتوانست به سرعت برانگیخته شود و این برانگیختگی، آب را به آسیاب کسانی میریخت که بیرون از مرزهای جغرافیایی هندوستان بودند. هنگامی که گاندی اعلام کرد بقیه عمر خود را در میان اقلیت هندوهای پاکستان زندگی خواهد کرد تا نشان دهد همدلی به کیش و آیین نیست و میتوان مانند چند هزار سالی که هند از سر گذرانده، همزیستی مسالمتآمیز را تجربه کرد، هندوهای افراطی از فرط خشم به درجه انفجار رسیدند و به این ترتیب، آنچه نباید اتفاق میافتاد، رقم خورد.
اما نکتهای که نباید فراموش شود آن است که این افراطیگری مذهبی، نه زاییده فرهنگ هندی که برکشیده استعمار انگلیس برای استفاده از آن در راستای کنترل میلیونها هندی بود؛ در واقع این استعمار بود که گلوله را در خشاب کُلْت بِرِتای ناتورام گودسه گذاشت.
نفرتی که تداوم یافت
هندوهای افراطی پس از ترور گاندی، در برابر هر اقدامی که به زعم آن ها، پاکستان و مسلمانان را تقویت میکرد، تندی و خشونت پیش گرفتند. این رویکرد افراطی، به تدریج پشت پرده خود را نشان داد؛ هندوهای افراطی که ظاهراً مدعی وطنپرستی بودند و بر استقلال و تمامیت ارضی پا میفشردند، ناگهان مسائل مذهبی را عَلَم کردند.
ماجرای تخریب مسجد «بابری» در ایالت «اوتارپرادش» هند، یک نمونه عینی در این زمینه بود؛ هندوها مدعی بودند مسجدی را که در سال ۹۰۷ هـ. ش، حدود ۴۷۰ سال قبل بنا شدهاست، روی معبد محل تولد یکی از خدایان آن ها، موسوم به «راما» ساختهاند!
جالب اینکه این مسئله دست کم تا سال ۱۲۳۲ هـ. ش، یعنی ۳۳۰ سال بعد از ساخت مسجد، اصولاً محل بحث نبود و این، بریتانیاییها بودند که به قضیه دامن زدند و آن را مبدل به یک اختلاف مذهبی شدید کردند. این مسجد در سال ۱۳۷۱، توسط هندوهای افراطی تخریب شد و دولت هند هم هیچ اقدامی برای جلوگیری از آن انجام نداد.
تبلیغات گسترده این افراد، باعث شد که هندوهای شبه قاره که اکثریت مردم این منطقه را شامل میشوند، با افراطیها همراهی کنند و نتیجه این همراهی، اولاً ماجراجوییهای دولت هندوستان در کشمیر و ثانیاً، گرایش برخی دولتمردان و احزاب این کشور به سمت دولتهایی مانند رژیم اشغالگر قدس و ایالات متحده آمریکا بود که آشکارا بر این رویکرد افراطی، مهر تأیید میزنند؛ نکتهای که میتوان آن را در تصویب قانون اخیر شهروندی هندوستان که باعث سلب تابعیت جمع کثیری از اقلیت ۲۰ درصدی مسلمانان این کشور میشود و سفر همزمان دونالد ترامپ به هندوستان و حمله وحشیانه هندوهای افراطی به مسلمانان، مشاهده کرد.
منبع
روزنامه خراسان